رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

عصر پهلوی به روایت اسناد

عصر پهلوی به روایت اسناد
امتیاز دهید
5 / 3.4
با 24 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.4
با 24 رای
از مقدمه کتاب:
مجموعه ای که به عزیزان پژوهشگر و اندیشمند تقدیم می گردد، روایتی است از دوران رویارویی روحانیت و نیروهای اجتماعی با رژیم پهلوی و نقش امام خمینی (ره) در شکل گیری انقلاب اسلامی از منظر اسناد و مدارک که با تلاش و جدیت برادر ارجمند جناب آقای علیرضا زهیری و با استفاده از اسناد موجود در مراکز اسنادی و کتابهای معتبر تاریخ فراهم آمده است. در پیوست پایانی کتاب مجموعه ای از تصاویر مربوط به عصر پهلوی و دوران مبارزه که برخی از آنها از ارزش تاریخی و سندی بالای نیز برخوردارند، به چاپ رسیده است.
امید است که انتشار این مجموعه ره توشه ای برای تحلیلگران انقلاب اسلامی و قدمی در جهت احیای سنت مطالعات میدانی در تاریخ معاصر ایران می باشد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
tahqiq
tahqiq
1398/12/19

کتاب‌های مرتبط

روزها و رویدادها - جلد ۳
روزها و رویدادها - جلد ۳
4.2 امتیاز
از 5 رای
دنیای ارانی
دنیای ارانی
4.6 امتیاز
از 37 رای
Joint Comprehensive Plan of Action
Joint Comprehensive Plan of Action
4.8 امتیاز
از 4 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی عصر پهلوی به روایت اسناد

تعداد دیدگاه‌ها:
146
مقایسه کردن جامعه و جهان قرن بیست و یکمی ما با عصر جنگ داخلی آمریکا فقط نشان می‌دهد لیبرال‌ها نه چیزی از مناسبات جهان امروز می‌دانند, نه چیزی از مناسبات قرن 19 آمریکا و جهان.
بورژوازی مترقی آمریکا برای آنکه «انقلاب» مترقی خود را کامل کند, ناچار بود که پس از برانداختن سلطه استعماری انگلستان, با برده‌داری وابسته درون کشور خود هم بجنگد. به دست آوردن پنبه از درون مناسبات برده‌داری سود فوق‌‌العاده سرشاری را هم نصیب صنعت نساجی انگلستان می‌کرد, هم برده‌داران جنوب. در آن زمان ایجاد ممانعت در رابطه «برده‌داری» با جهان بیرون یکی از اقدامات جانبی (نه اقدام اصلی و اساسی) برای قطع کردن این سود سرشار بود. این اقدام با توجه به مناسبات آن زمان تا حدودی می‌توانست به منافع برده‌داران جنوب و سرمایه‌داران بریتانیا ضربه وارد کند. فقط تا حدودی, چون تحریم و محاصره کامل حتی با امکانات نازل آن زمان هم امری محال است.
ممانعت از دسترسی برده‌داران به کالاهای صنعتی و مصرفی شمال آمریکا و تلاش در جهت محدود کردن تجارت برده واقعاً خود مناسبات برده‌داری را در مضیقه قرار می‌داد. نه برده‌ها. وقتی ERS می‌گوید «طبعاً فشار اقتصادی کمرشکنی به جنوب وارد شد», و فشار اقتصادی بر برده‌ها!!! را با فشار اقتصادی بر مردمان امروزی مقایسه می‌کند, درواقع دارد اعتراف می‌کند که: هیچ چیز نمی‌دانم!!
خود برده, یعنی حداکثر فشار اقتصادی! من نمی‌دانم بر یک برده چگونه می‌توان فشاری بیشتر وارد کرد؟؟!!
البته که اتحادیه شمال هم دلش به حال برده‌ها نسوخته بود. برده و مناسبات برده‌داری تکیه‌گاه اصلی سرمایه‌داران بریتانیا و بورژوازی جنوب بود. برچیدن مناسبات برده‌داری, شکل عقب‌مانده‌ای از استثمار و استعمار خارجی را کنار میزد و شکل جدیدی از استثمار را جایگزین آن می‌کرد.
درنهایت, اتحادیه شمال علیه مناسبات برده‌داری عمل می‌کرد, نه خود برده‌داران. نهایت مردم‌فریبی است که به مدد تضادهای سرمایه‌داری با برده‌داری, عملکرد شازده و آمریکا را توجیه کنیم. آنهم در مناسبات امروز. هر کس نگاهی ساده به اطراف خود بیندازد, به وضوح می‌بیند که چگونه آنان که باید نفع ببرند از تحریم‌ها نفع می‌برند و در همه جا سرمایه‌داران فشار را از دوش خود برمی‌دارند و بر دوش زیردستان می‌اندازند.
[quote='E R S']سیاست خارجی باید در جهت تأمین منافع ملت ایران طراحی و اجرا شود. و حالا کسانی که همه این سال‌ها از سیاست خارجی فاجعه‌بار و ضدملی ج.ا دفاع کرده‌اند برای ما ژست میهن‌دوستی گرفته‌اند که چرا عده‌ای از فشار حداکثری آمریکا ناراحت نیستند! لطفاً بس کنید! چون این ژست میهن‌ذوستی اصلاً با شما و افکارتان و سوابق درخشانتان (و عکس پروفایلتان!) سازگاری ندارد. البته یک نکته دیگر هم اینکه: نقد ج.ا خطرناک است و ممکن است هزینه داشته باشد اما لجن‌مال کردن رضاپهلوی که نه سر ماجرا است نه ته ماجرا و حداکثر کارش چند سخنرانی و بیانیه و ملاقات بوده کاری است بی‌هزینه! احتمالا به همین خاطر هم بعضی از آقایان چپ‌گرای شجاع! و ظلم‌ستیز! و قهرمان! ترجیح می‌دهند به جای گرفتن یقه مستبد اصلی و مسبب واقعی وضع فلاکت بار فعلی، شاهزاده‌ای تبعیدی که 40 سال است هیچ نقشی در اداره کشور ندارد را له کنند...[/quote]
با این که بنده را یکی دو تا از همین برادران به شاخچه‌بندی‌و تهمت‌زدن دادباخته کردند، بایستی گفت ساندیس‌خواری به والتر کوچولو نمی‌چسبد، برخی از کمونیست‌ها مانند رفیق کانادایی، دشمن میهن هستندو به کسانی که 1500 تن از هم‌میهنانش تنها در یک واخواهی برای افزایش بهای بنزین کشتند "دوست گرامی" می‌گوید دست کمی از اینان ندارند، با این روی والتر کوچولو همان گونه که در زیر نِپی The Emergence of Iranian Nationalism گوید کوچک است، امید بر آن است بزرگ‌و پخته شود تا دست از هرزه‌درایی بردارد. برخی دیگر از چپ‌وچوله‌ها مانند والتر شیرین می‌زنند. استاد در جهان کوچکش تنها یاد گرفته است که دو دسته به نام لیبرال یا سوسیالیست هست! با این روی نمی داند یافه‌هایی که سر هم کند ازان آزادگری (Liberaism) نیست، ونکه ازان آزادی‌گری (Libertarianism) است. لیبرال‌ها برایشان جامعه ارزشمند باشدو به مالیات‌گرفتن، پرداختن به فرودستان‌و .... وارون آزادی‌گرایان (Libertarians) باور دارند. با این روی چپ‌وچوله‌ها با ناآگاهی آغاز به کولی‌گری می کنندو دیدگاه‌هایی را که از درون مغز سرمایه‌دارهراسشان بر می‌آید را به لیبرال‌ها می‌چسبانندو خامه‌فرسایی بیخود کنند. کسانی هم که لیبرالیسم را بن بست دانند بهتر است بروند ببیند سرزمینهای لیبرال را بروند ببیند سپس کشورهای سوسیالیستی کنونی مانند کره، ونزوئلا با کوبا را ببیند، همچنین بزهکاری‌ها و گنداب کشورهای کمونیستی گذشته مانند شوروی و کامبوج را یادآوری کنند، یا ببیند چینی کمونیستی هم به کردار چگونه سرمایه‌داری شد یا شوروی چگونه فروپاشید تا بدانند در بن‌بست‌مانده چه کسی است.
[quote='E R S']آقای رضاپهلوی هم موضع همین قشر از مردم را بیان کرد.[/quote]
خیلی جالب است. لیبرالیسم مجموعه‌ای است از تناقض‌های فاحش. لیبرال‌ها در مواجهه با روحانیون و قشرهای مذهبی پیش از انقلاب حرف اصلی‌شان این است که این اقشار بر «احساسات محض» و «خشم خام و ناپخته» مردم سوار شدند و بدون آنکه جمعیت ستمکش (پس از اصلاحات ارضی) را به مسیری آگاهانه هدایت کنند, صرفاً بر شور و نارضایتی آنان سوار شدند. در اینجا «خصومت و کینه طبیعی» مردم بد است و قشری که این «خصومت طبیعی» را در طبیعی بودنش نمایندگی می‌کند بدتر.
همین لیبرال‌ها چه قبل از انقلاب, چه اکنون در مواجهه با کسانی که از مناسبات اقتصادی-سیاسی جهان امروز و از اهداف و خواست‌های عینی ابرقدرت‌ها سخن می‌گویند, با کمال اعتماد به نفس می‌فرمایند این حرف‌های قلمبه سلمبه را ببرید در «کافه» و آنجا پز روشنفکری بدهید! چون اینها به درد مردم نمی‌خورد! گویا مردم ایران تافته جدا بافته هستند و هیچ وجه اشتراکی با مردم تونس, لیبی, مصر و ... ندارند که خصومت طبیعی‌ و خام‌شان توسط همین «وکلای ملت» در طبق اخلاص در دست «قضات قدرتمند شرقی و غربی» نهاده شد.
اما وقتی پای آقای رضا پهلوی به میان می‌آید, نمایندگی کردن موضع ناآگاهانه مردم, آن هم در محکمه آمریکا, قابل دفاع است.
همین تناقضات بزرگ لیبرالیسم است که نشان میدهد امروزه این جهان‌بینی در چه بن‌بستی مانده است. لیبرال‌های قرن 19 حداقل در سخن تاکید می‌کردند که نمایندگان مردم و آنان که به هر شکل از سوی مردم سخن می‌گویند باید چند گام جلوتر از مردم باشند, باید مناسبات بین‌المللی را بشناسند, چون این جهان سرشار از تضادهای عمیق است و کشورها مترصد کوچکترین فرصت هستند تا منافع خود را بر یک ملت ناراضی و به تنگ آمده تحمیل کنند. از جمله این لیبرال‌های آگاه آبراهام لینکلن و سران اتحادیه شمال است که بخوبی از منافع صنایع نساجی بریتانیا در برده‌داری جنوب آمریکا آگاه بودند.
ERS خوانندگان خود را احمق فرض کرده است که عملکرد آگاهانه رهبران «شمال» در جهت کوتاه کردن دست سرمایه‌داران انگلیسی از جنوب آمریکا را با عملکرد کوتوله‌ای چون رضا شاه در جهت باز کردن راه منافع آمریکا به ایران یکسان معرفی می‌کند.
خیانت شازده رضا در «نمایندگی» واکنش طبیعی عده‌ای از مردم نیست. خیانت شازده در این است که آمریکا و تحریم‌هایش را یک عنصر بی‌طرف, خنثی و بدون منفعت نشان می‌دهد.
درباره شجاعت و قهرمانی هم, باید گفت حمایت از «اپوزیسیون» امروز و واگذار کردن سرنوشت مردم ایران به دست این «وکلای ملت» که هر کدام‌شان بطریقی به ابرقدرتی وصل است, جسارت و شهامت فوق‌العاده‌ای می‌خواهد. من شخصاً از این شجاعت‌ها و شهامت‌ها ندارم.
برای درک اینکه چرا عده‌ای از مردم از فشار حداکثری آمریکا دفاع می‌کنند (علارغم اینکه فشار اقتصادی زندگی خودشان را هم خراب می‌کند) کافی است ماجراهای آبان را مرور کنیم. خصومت و کینه طبیعی‌ترین واکنشی است که از مردم سرکوب شده می‌توان انتظار داشت. چه انتظاری دیگری دارید از مردمی که در برابر این سطح از خشونت و سرکوب و وحشی‌گری قرار گرفته‌اند؟ من آبان 98 را به عنوان مثال عرض می‌کنم اما این سرکوب و کشتار سابقه‌ای چهل ساله دارد. آقای رضاپهلوی هم موضع همین قشر از مردم را بیان کرد. زمان جنگ داخلی آمریکا، اتحادیه ایالت‌های شمالی محاصره اقتصادی ائتلاف جنوب را به اجرا گذاشت، طبعاً فشار اقتصادی کمرشکنی به جنوب وارد شد. اما شما نمی‌توانید از برده‌ای که در یک مزرعه‌ پنبه در کارولینای جنوبی در بدترین وضع مورد استفاده قرار می‌گرفت انتظار داشته باشید از تحریم‌های اقتصادی شمال علیه جنوب شکایت کند! چه بسا آن برده از تحریم سرکوب‌گرش خوشحال هم شده باشد و این واکنشی طبیعی است. شکایت از تحریم شدن سیستمی ضدبشری بیشتر از کسانی سرمی‌زند که منافع مشترک و ارتباطی با سیستم سرکوب دارند. در ضمن باید به خاطر داشت که همین گروه از مردم که امروز از فشار حداکثری دفاع می‌کنند، قبلا بارها راه‌های مختلف و مدنی را برای اصلاح حکومت طی کردند و همگی به بن‌بست رسید. مسئول این وضع، حکومت تئوکراتیکِ خشن و اوباش پرور و رهبر مادام‌العمرش است. در مورد اینکه چرا کار به فشار حداکثری رسیده هم باید به سیاست خارجی ماجراجویانه و غیرعاقلانه ج.ا نگاه کرد که در این 40 سال فقط فاجعه آفریده و دیگر هیچ. و حالا عده‌ای با ژست میهن‌دوستی دروغین مدعی‌اند تحریم های آمریکا "ضد ایران" است، در حالی که اگر سرسوزنی حس میهن‌دوستی واقعی داشتند درک می‌کردند که ج.ا رویکرد امت‌محوری دارد که ایران را (به تعبیری) به دنیای پیش از پیمان وستفالی برگردانده و مفهوم دولت-ملت را مخدوش کرده و از هزینه کردن ایران و منابعش برای حمایت از گروه‌های شبه‌نظامی در لبنان و فلسطین و ... ابایی ندارد. ما معتقدیم منابع ایران باید برای ملت ایران هزینه شود. سیاست خارجی باید در جهت تأمین منافع ملت ایران طراحی و اجرا شود. و حالا کسانی که همه این سال‌ها از سیاست خارجی فاجعه‌بار و ضدملی ج.ا دفاع کرده‌اند برای ما ژست میهن‌دوستی گرفته‌اند که چرا عده‌ای از فشار حداکثری آمریکا ناراحت نیستند!
لطفاً بس کنید! چون این ژست میهن‌ذوستی اصلاً با شما و افکارتان و سوابق درخشانتان (و عکس پروفایلتان!) سازگاری ندارد.
البته یک نکته دیگر هم اینکه: نقد ج.ا خطرناک است و ممکن است هزینه داشته باشد اما لجن‌مال کردن رضاپهلوی که نه سر ماجرا است نه ته ماجرا و حداکثر کارش چند سخنرانی و بیانیه و ملاقات بوده کاری است بی‌هزینه! احتمالا به همین خاطر هم بعضی از آقایان چپ‌گرای شجاع! و ظلم‌ستیز! و قهرمان! ترجیح می‌دهند به جای گرفتن یقه مستبد اصلی و مسبب واقعی وضع فلاکت بار فعلی، شاهزاده‌ای تبعیدی که 40 سال است هیچ نقشی در اداره کشور ندارد را له کنند...
والا برای ما هم آسان چپول شویم، بنشینم ژست بگیرم، کافه برویم، شقایق را به گوزن ربط بدهیم‌و سخن بیهوده مانند بهمان نمایشنامه‌و تاریخ این چیزها که هیچ پیوستی به گفتمان ما ندارد، بزنیم، آز آن‌ور هر گاه بسیجیان ناسزا به باخترزمین بگویند برویم کنارشان زنده باد، مرده باد بکنیم (بگذریم که دو تا ازهمین چپ‌وچوله های گرامی که نیازی نیست نام بیارم به همین باخترزمین سرمایه‌دار فلان‌فلان‌شده رفته‌اند) یا هی از سیاه‌نمایی از زادبوم خودم شادگار شویم با این روی اگر بهمان پلستینی شست پایش به چشمش برود برویم مرگ بر اسرائیل کنیم یا فرتور غسان کنفانی را بگذاریم‌و بیشتر به پلستین بیندیشم تا ایران. تازه شازده دیدگاه‌ها را نمی‌خواندو تنها آغاز هوچی‌گری کند، بنده سخن "کوروش‌پرستان امروز: بسیجیان فردا" را به غیاث‌آبادی پیوست کردم نمی‌دانستم حتی خودش نمی‌داند چه می‌دراید. یک بار دیگر دیدگاهش را بخوانید تا خامه سرایی بیخودش بخندید :)):)):)) آن مجاهدین همانند برخی سگ‌های شوروی‌و بعثیان [که منش‌نامه‌شان آمیخته از پان-عربیسم‌و سوسیالیسم است] هم بودند. درباره سرآتورهاردینگ بایست بگویم من وارون برخی نگرگاه سپیدو سیاه ندارم بخشی از دیدگاهی را اگر خوشم بیاید آن را لایک نمایم، برای نمونه سخنان خودش را هم که پیش از آن که خامه‌سرایی بیخودش را آغاز کند لایک نمودم، برای بخش‌های فشارها لایک نکردم همانگونه که برای سخن بی سروته والتر کوچولو درباره لیبرال‌ها لایک نکردم. هیچ گونه مهری هم به رضا کوچیکه که به دخترانش زبان شیرین پارسی را یاد نداده است هم ندارم پس باز هم باید به خامه‌سرایی بی‌خودش خندید. از دید من نه محمدرضا داشت نشان از پدر نه رضاکوچیکه، همچنین برای خوی من هم آشکار است که پشتیبان آمریکا نیستم هر چند تیزهوشان آن را درنیافتند، آمریکا در سوی تازیان‌و پشت آنان است، هیچ گاه از یاد نبرده‌ام ترامپ دریای همیشه پارس را Arabic Gulf خواند، بر همه آشکار ست من چه اندازه از سعودیان‌و کاسه‌لیسان آنان بیزار هستم پس برای من گاوچران‌هایی مانند ترامپ‌ که در کشورش فروش تفنگ آزاد است یا بیابان‌باشان ددمنش که هنوز در کشورشان گردن می‌زنندو چارمیخ می‌کنند، جفتشان دشمن مام میهن هستند. پس والتر کوچولو بهتر است دست از کولی‌گری برداردو هرگاه بخواهد کسی را بکوباند بیخودی این و آن را به گروه هایی که از آنان داغ برداشته است نچسباند.
ادامه از قبل
اما از آنجا که کاربر Jeremiah خیلی علاقه دارد که بفهمد چه کسی چه کامنتی را لایک کرده است، نگاهی به کامنت‌های ذیل کتاب «خاطرات سیاسی سرآرتور هاردینگ» بیافکنیم. در آنجا یک «میهن پرست» دوآتشه فرمود : «می توانم به شاهزاده رضا پهلوی به عنوان یک ایرانی مهین دوست اعتماد کنم» و همچنین از «فشار حداکثری» سخن گفت. شازده رضا چگونه قابل اعتماد شده است و «فشار حداکثری» چیست؟ این فشار از کجا و به چه نحو قرار است وارد بشود؟
اواخر تابستان امسال بود که شــازده رضــا، «معتمد» خودخوانده «مردم»، از جایگاه «رهبری جریان سلطنت‌ طلب» خودبخود و یکهو به جایگاه «وکیل ملت» یا «نماینده مردم» ارتقاء یافت. به‌لحاظ سیاسی فوق‌العاده مهم است که بفهمیم این ترقی و ترفیع چگونه اتفاق افتاده است، چون وکیل یک ملت کم چیزی نیست.
با بررسی اندیشه و عمل شازده چیزی نمی‌یابیم. اندیشه و عمل «وکیل ملت» همان اندیشه و عمل «رهبر سلطنت‌طلبان» است. باید چشم‌انداز خود را وسیع‌تر کنیم. رابطه‌ی «وکیـــل» و «مـــوکل» با ضلع سومی به نام مقام دادرسی یا نهاد قضاوت کامل می‌شود. رابطه وکیل و موکل به شرط وجود قاضی ایجاد می‌شود. حال ببینیم کدام «دادگاه» شــازده رضا را، وکیل شناخته است؟ و شازده چگونه حق خواهی می‌کند.
شازده وکیل‌الرعایا در 12 دسامبر 2019 در مصاحبه با نیوزویک، خط‌ مشی قضایی و شیوه دفاع از موکل‌اش را همزمان رونمایی می‌کند: نیوزویک می‌پرسد «درباره استراتژی فشار حداکثری آمریکا چه فکر می‌کنید؟» شازده وکیل‌الدوله می‌گوید: «تا آنجا که تحریم‌ها دسترسی رژیم به منابع لازم برای انجام چنین اقداماتی را محدود می‌کنند و یا کاهش می‌دهند، مردم این را درک میکنند و قدردان هستند». و تیتر نیوزویک هم این می‌شود «ایرانیان تحریم‌های ترامپ را درک می‌کنند:
https://www.newsweek.com/iranians-understand-trump-sanctions-obama-nuclear-deal-was-disastrous-shahs-son-says-1476874
فوق‌العاده جالب است. حقه‌بازترین وکلای تاریخ هم چنین وکالتی نکرده‌اند که شازده معتمدالرعایا کرده است. درواقع شازده، هیچ دادخواهی و حق‌خواهی‌ای نمی‌کند، «قاضی»، «دادگاه» یا به قول خودمان امپریالیسم، حکمش را پیشاپیش صادر کرده است و این حکم را اجرا هم کرده است و نتایجش هم مشخص شده است، حالا «وکیل ملت» و قابل اعتمادترین «میهن پرست» موجود در دنیا و کهکشان، از راه می‌رسد و فقط می‌گوید موکل من از این حکمی که شما داده‌اید راضی است و درک می‌کند!!!! چنین است دادرسی شازده وکیل‌الدوله!! و چنین است ترقی و ترفیع شازده از «رهبر سلطنت‌طلبان» به «وکیل ملت».
شازده در موسسه هادسون هم همین «فشار حداکثری» را «حداکثری»‌تر دنبال می‌کند. شازده و طرفداران‌اش آنقدر احمق نیستند که ندانند این روند «فشار حداکثری» چه بر سر جوامع و ملت‌ها می‌آورد. به اندازه کافی گواه و شاهد در جهان وجود دارد که ثابت کند این «فشار حداکثری» به کجا می‌انجامد و چگونه شیرازه مناسبات و روابط ملی را سست می‌کند. از قضا «مجاهدین» کثافت، چند دهه است که با جنایتکارترین گروه‌ها و فراکسیون‌ها و کثیف‌ترین دولت‌ها دارند همین نوع «وکالت» را دنبال می‌کنند.
طرفه اینجاست زمانی که چپ‌ها «مجاهدین» را «منافقین» واقعی و سگ زنجیری امپریالیسم و خائن به مردم می‌خوانند و کثافتکاری‌های آنان را رسوا می‌کردند، همین سلطنت‌طلبان می‌گفتند شما مزدور هستید و ضد «حقوق بشر»!!
اگر کسی در اینجا از «مداخله بشر دوستانه» شوروی یا منافقین یا کره شمالی یا هر حزب و گروه چپ خارج‌نشین و ... در امور ملت ایران حمایت کند، خود من سخت‌ترین مخالفت‌ها را در برابرش ابراز میکنم. ولی درباره‌ی Jeremiah میهن‌دوست چه می‌توان گفت که درباره تز «فشار حداکثری» هیچ نمی‌گوید و آنرا لایک هم می‌کند؟
[quote='Jeremiah'] با این روی گفتاورد دزیدن از دیگر نویسندگان برای برجسته نشان دادن سخنان خود کار درستی نیست، این سخن بالا هم تا آنجایی که من یاد دارم، ازآن غیاث‌آبادی، عزیز دل هر چه بیگانه‌پرست‌و میهن‌فروش است،[/quote]
شیوه بحث کاربر Jeremiah چنین لیبرال و دمکراتیک و ضد استبداد است. ما هم یاد بگیریم و دمکرات شویم، دشوار نیست: چند چیز که تجسم و تمثال بی کم و کاستِ «میهن‌فروشی»، شر، بیگانه‌پرستی و پلیدی هستند را یک طرف می‌گذاریم و تلاش می‌کنیم تا در سخن ناپسند طرف‌مان چیزی مشابه این تمثال‌های پلیدی و دشمنی بیابیم و نتیجتاً حکم دزد بودن یا میهن‌فروش بودن طرف مقابل را به سادگی ثابت می‌کنیم. در تاریخ «تفتیش عقاید» می‌خوانیم که پس از آنکه کلیسا شروع به سوزاندن «جادوگران» کرد، مشروعیت‌بخشی به محکمه‌های فکری و عقیدتی برایش آسان‌تر شد. چون اکنون «تجسم شیطان» را مقابل مردمان به خاکستر تبدیل کرده بود و کافی بود در هر آدم ناجور و مخالفی، سخنی یا رفتاری بیابد که شباهتی هرچند ظاهری و کوچک با «شیطان» (جادوگر) داشته باشد. آرتور میلر نمایشنامه‌ای دارد به نام «ساحره‌سوزان» و به زیبایی به این روند دمکراتیک!!! و لیبرال!!! پرداخته است. بگذریم...
کسی که آن سخنان بنده را به غیاث‌آبادی!!! ربط میدهد، یا هیچ چیز از «سنت روشنگری» و «ماتریالیست‌های قرن 18 فرانسه» و «سنت دیالکتیک» نمی‌داند و تنها چیزی که می‌شناسد غیاث‌آبادی!!!! و چپ‌وچوله‌ها!!! و تازی‌ها!!! است. یا اینکه سنت روشنگری را میشناسد ولی نمی‌تواند این «عزیز دل» را متهم به دزدی از دیدرو و روسو و روبسپیر و آناتول فرانس و هگل و ... بکند، زیرا از اینها نمی‌شود دزدی کرد، بخصوص وقتی «عزیز دل» خودش دارد ارجاع میدهد و به «دزدی»‌اش اعتراف می‌کند! اینها واضع و پایه‌گذار نظام‌های فکری هستند نه حکیمانی که جملات پند‌آمیز و گزیده و قابل سرقت!!! می‌گویند.
در آن کامنت، من با شعر مهمی از دنی دیدرو شروع کرده‌ام و به سنت فکری مهمی اشاره کرده‌ام. Jeremiah باید اینها را نادیده بگیرد و مجدداً برای هزار و یکمین بار پای غیاث‌آبادی و استالین و لنین و کره شمالی و مجاهدین(سگ‌های زنجیری آمریکای لیبرال و عربستان و فرانسه) را وسط بکشد. Jeremiah باید چنین کند، اگر نکند که دیگر Jeremiah نیست.
اما آن سنت فکری میگفت «تضادهای اجتماعی» را نمی‌توان کار طبیعت دانست و اگر بپذیریم که تضادهای اجتماعی، طبیعی هستند باید دربرابر اقتدار موجود شاه و کلیسا سر تسلیم فرود آوریم و دائماً و تا ابد دست به بازتولید همین اقتدارها بزنیم؛ چون تـــنـــها و تــنـــها قهر ازلی و ابدی اینان ضامن حفظ جامعه‌ای است که گرفتار تضادهای «طبیعی» شده است (همان‌طور که توماس هابز، مرجع اصلی لیبرال‌ها در لویاتان استدلال میکند). روسو رساله‌ی عالی و درخشانی دارد به نام «گفتار درباب منشاء نابرابری میان انسان‌ها». در آنجا بخوبی ثابت میکند که ذاتی دانستن و طبیعی دانستن نابرابری انسان‌ها (کاری که لیبرال‌های می‌کنند) راه را بر فهم جامعه انسانی می‌بندد و هر تلاش نیکخواهانه آدمی را به قهر و استبداد ابدی می‌کشاند. در این رساله‌ی روسو به‌وضوح می‌توان سرنوشت محتوم لیبرال‌های قرن 19 را مشاهده کرد.
واقعیت این است که اشخاصی بسیار بزرگتر از من و غیاث آبادی!!! از این سنت فکری «دزدی» کرده‌اند. دوستانی که فراتر از نوک دماغ خود را می‌بینند و سیر تکامل فکر بشر را در «غیاث‌آبادی!!! و چپ‌وچوله‌ها و تازی‌ها و غیرتازی‌ها» خلاصه نمی‌کنند، حتماً میدانند که این «دزدی‌ها» چه ثمرات درخشانی در آگاهی نسبت به وضع جامعه انسانی داشته است.
[quote='siawash110']سالهای پیش یکی از دوستان جمله نغز جالب می گفت :
کوروش پرستان امروز : بسیجیان فردا؟‌[/quote]
[quote='walterbenjamin']کار نیچه کاملاً برعکس است. نیچه هم مثل لیبرال‌ها اعتقاد داشت که یک عده ذاتاً و طبیعتاً برای بردگی و کارگری خلق شده‌اند، یک عده برای سروری و اربابی. در فراسوی نیک و بد می‌توان این مضامین را دید.
راه نیچه مثل لیبرال‌ها در نهایت هم به کشیش نیاز خواهد داشت هم به پادشاه. چون اگر تضادها «طبیعی» باشد، برای مهار تضاد طبیعی چاره‌ای جز این نمی‌ماند که شاه و کشیش را بر فراز جامعه قرار دهیم و جایگاه‌شان را هر دم مستحکم‌تر کنیم.[/quote]
هر چند کژی‌های کوچک را نبایست خرده گرفت، برای نمونه خود من هم در دیدگاه پیشینم آسیای کوچک را آسیای میانه نوشتم، با این روی گفتاورد دزیدن از دیگر نویسندگان برای برجسته نشان دادن سخنان خود کار درستی نیست، این سخن بالا هم تا آنجایی که من یاد دارم، ازآن غیاث‌آبادی، عزیز دل هر چه بیگانه‌پرست‌و میهن‌فروش است، فعلا که بیشتر (نه همه) تروریست‌های جهان، مسلمانان‌ هستند، حود همین نشان دهد گوهر اینان برای باتوم‌داری سرشته شده است. کسانی هم که می‌فرمایند لیبرال‌ها به کشیش نیاز دارند، یادشان باشد همین خود چپ‌وچوله‌ها بودند که برای آخوندان خر شدند تا از پل بگذرند. در پایان هم خودشان آواره سرزمین ارباب‌شان همانا شوروی شدند با این روی در آنجا هم سرنوشتی شوم از سوی رفیق‌هایشان برای آنان رخ داد. با این روی این چپ و چوله ها هنوز که هنوزه سر پر رویایشان به سنگ نخورده است و زیر کتابهای گوناگون مانند هولوکاست، آمریکاستیزی، بزهکاریهای یورشگران مسلمان به ایران‌و ... با بسیجیان هم‌صدا شوند، تازه دل می‌دهندو قلوه هم می‌گیرندو یک دیگر را "دوست گرامی" خوانند: متن لینک پس خودشان به کشیش یا آخوند بیشتر نیازمند هستند، برای نمونه خود سازمان مجاهدین خلق آمیزه ای از سوسیالیسم و اسلامیسم که به خوبی نشان می دهم سوسیالیسم هر چه بهتر با دین جفت شود. از آن ور می‌گویند لیبرال‌ها باور دارند برخی برده هستند با این روی خودشان همه (جز پادشاهانشان مانند لنین، استالین، مائو و ...) را مانند برده در فرمانروایی‌هایی که بپا کرده‌اند به کار گرفتندو به همه دستمزدی کمابیش برابر می‌دادند! این گونه زیستن مانند بردگی است. امروزه مردم کره شمالی کمونیستی نمونه خوبی از بردگان هستند، در آن کشور مردم نمی توانند از کشور بیرون روند، با روی کار امدن چیزهای مانند "جوچه" در کوچک ترین چیزهای شخصی‌شانم هم آزاد نیستند.
هرکسی از ظن خود شد یار من !‌!‌!‌
دوست محترم ، منظور من دفاع یا تخطئه کسی نیست . هر سیاستمداری در طول زندگی سیاسی خودش ، مرتکب رفتارهایی مثبت یا منفی شده است حتی در خصوص شاه سابق نیز می توان لیستی طولانی از اقدامات مثبت شماره کرد . . . .
منظور من از درج نامه آن سه نفر ، این بود که تشابهات موجود میان کشیش و شاه را مقایسه کنید و دست از سر فرد پرستی و شاه پرستی و امام پرستی بردارید و مانند تمام دنیا هر چهار سال یکبار زمام امور را به یک نفر بدهید . آیا درک این نکته اینهمه مشکل است ؟ ؟ ؟
ارتباط صدام و بختیار مربوط به حادثه نوژه بود و قبل از جنگ ایران و عراق در تابستان ۵۹ اتفاق افتاد اگر بعد از جنگ ارتباطی داشته اند بیان کنید
عصر پهلوی به روایت اسناد
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک