رسته‌ها

آخرین دیدگاه‌ها

جوابتان اصلا پاسخ به سوال من نبود. برادر گرامی شما دارید با لینک دادن به هزار و یک جای موجه و نا موجه شانتاژ می کنید آن هم بسیار ناشیانه! ما ادعایی نکردیم، خودمون را محقق و جامعه شناس هم خطاب نکردیم. به شما و دیگران هم برچسب روشن فکر و تی
انجام وظیفه بود و مایه افتخار دوست عزیزم. کاملا حق با شماست، کمی طرحت احتیاج به تامل داره برخلاف ظاهر ساده اش. تم اصلی داستان را جالب نقاشی کردی.
سلام ازون جایی که افتخار داشتم قبل از انتشار این کار را بخوانم الان به گفتن تبریک بسنده میکنم و مجددا یکبار دیگه هم میخوانم و نظراتم را میدم. جلدتون به خوبی تصویرگر داستان نیست. ازونجایی که بیشتر محیط داستان روستایی به نظر می رسید حضور این
اندک پاره ای از کتاب را خواندم. از نویسنده سوالی دارم؟ [b]چه صلاحیتی در خودتان دیدید تا چنین اثری را پدید آورید؟[/b] واقعا متاسف شدم...
[quote]همچنین از مریم تورنگ گرامی برای حضور همیشگی اش و عباس( قلندر شب زنده دار) و ابراهیم ( جوانمرد بیدار ) و کامل( سرور ) و زهرا ( شیدا ی صحرا ) و ....دیگر دوستان و نویسندگان که میدانند کتاب به کتابخوانش زنده است و مینویسند و حاضرند...
سهیل عزیزم، کارت بسیار ستودنیست و نام میم را ماندگار میکند. درود بر ایده و همتت همشهری
سیاه چاله ها همه جا ساکت بود، کتاب هایش را منظم کرد. جلوی صندلیش ایستاد و به لیوان چایی زل زد. برای آن چایی زحمت زیادی کشیده بود. دوباره «نسبیت عام تکینگی» را مرور کرد. «باید قبل از آن که بازهم در فضای بی انتهای ماهیت تکینگی ها فرو روم
آقای شیخی عزیز با خیابان وصال آشنام و من هم دقیقا همین را عرض کردم
دقیقا نمیدونم چرا دوستان یک به یک دارن خداحافظی میکنن ولی امیدوار بودم از نقد های موجود و آثار کامنت شده زیر این اثر مجموعه ای تشکیل شود و این عادت نقد و خوانش آثار ادبی تعطیل نشه و در جریان باشه و به جهت اینکه همه وظایف گردن دست اندرکاران
[quote='dark_shadow']نقل قول از کامبیز شیخی:مسافر:تا وصال خیلی مونده؟ راننده تاکسی:آهی میکشه و زیر لب میگوید خییلی زیاد. (هر کی راست میگه ترجمه اش کنه و به یک خارجی بفهمونه) پ.ن.. شاید به این دلیل است مینیمال انگلیسی به نظر نچسب است.
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک