رسته‌ها
وضعیت حق تکثیر و مالکیت حقوقی این کتاب مشخص نیست؛ بنابراین امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید، با ما تماس بگیرید. همچنین در صورتی که شما نسبت به این اثر محق هستید، می‌توانید اجازه انتشار تمام یا بخشی از نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید، یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «فروش کتاب الکترونیکی» را در بخش راهنما مطالعه کنید.

تاریخ مبارزات مردم ایل قشقایی: از صفویه تا پهلوی

تاریخ مبارزات مردم ایل قشقایی: از صفویه تا پهلوی
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 33 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 33 رای
250 صفحه

کتاب حاضر مروری است بر مهم‌ترین تحولات و رویدادهای ایل قشقایی از عصر صفویه تا دوران پهلوی که در شش فصل تدوین شده است. در فصل اول با عنوان "تاریخ و خاستگاه قشقایی‌ها" از زمان و مبداء قشقایی‌ها، چگونگی تشکیل ایل، زبان، ارتباط با آذربایجان، جمعیت، طوایف و تیره‌های مختلف ایل قشقایی سخن به میان آمده است. در فصل دوم، تاریخ قشقایی‌ها در دوران صفویه و افشاریه بازگو می‌شود، و طی آن مطالبی درباره ابوالقاسم بیگ فارسیمدان، مبارزات امامقلی خان با انگلیسی‌ها و قیام قاباخ قلی‌خان علیه نادر فراهم می‌آید. فصل سوم به بررسی وضعت قشقایی‌ها در دوره زندیه اختصاص دارد. در فصل چهارم سرگذشت مردم و رهبران ایل قشقایی در دوره قاجار با این موضوعات تشریح می‌گردد: قیام‌های مکرر قشقایی‌ها در دوره قاجار، مبارزات آنها با بختیاری‌ها و حکام دست نشانده شاهان قاجار در فارس، درگیری‌های قشقایی‌ها با قبایل عرب و بالاخره جنگ‌های قشقایی‌ها با نیروهای انگلیسی. فصل پنجم به ارزیابی نقش ایل بختیاری در انقلاب مشروطه اختصاص یافته و از این رهگذر به مقاومت قشقایی‌ها در برابر نیروهای انگلیسی اشاره می‌شود. آخرین فصل کتاب نیز نگاهی است به مبارزات قشقایی‌ها در اوایل حکومت پهلوی که با سرکوبی آن‌ها خاتمه می‌پذیرد. کتاب با عکس‌هایی از رهبران و سران ایل قشقایی و برخی از سیاستمداران و شاهان قاجار همراه شده و با فهرست منابع و اعلام به پایان می‌رسد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
Mahsaa
Mahsaa
1394/02/25

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تاریخ مبارزات مردم ایل قشقایی: از صفویه تا پهلوی

تعداد دیدگاه‌ها:
36
مثل بقیه ی کتاب های شعرتون دلشهره هم قابل لمس بود و عامه ی مردم رو راضی می کرد ، که خوب این جای تقدیر داره !
شعرای سپید و گاها نیمایی رو بیشتر پسندیدم ، و به نظرم شعرهایی که به سبک ترانه داشتین می تونست زیباتر بشه !
بیت هایی از ترانه هاتون منو یاد ترانه های زیبای یغما گلرویی انداخت !
یه عالم روزای خوب و رنگی براتون آرزو دارم :)
موفق باشین !
"دلشهره" عنوان جالبیه.....تا قبل از خوندن اثر معنای اسمو درک نکردم.
من این بیتو دوست داشتم.حرف خیلی قشنگی داشت:
"دم آخر تو دلم کاشتی یه بذر کینه
هرگز جوونه نزد خاصیت عشق اینه"

سبک کار، بیشتر ترانه ی محاوره است....اما گاهی کلمات سنگینی ک در محاوره ازش بهره نمیبریم یک دستی شعرو نشونه گرفته بود."قصه حزین" و "آشوب" از این دست هستند.البته این لغات خیلی خیلی کم بکار رفته بود اما خب همون "کم" هم آسیب رسونده بود.
مفهوم خیلی بهتر از "وزن" جا افتاده بود.یعنی وزن مدام تغییر داشت و "یک دست" نبود اما مفهوم "یکپارچگی" قشنگی داشت.
سپیده ها و نیمایی ها رو بیشتر پسندیدم....در سرودن سپید دست شاعر بازتره.بخصوص این کارو دوست داشتم:
یکی چپ... یکی راست...
چه دردی میکند جای سیلی های واقعیت...
انگار دستان تو
زدن را هم
آموخته اند به روزگار

ممنون از اینکه ما رو در احساست شریک کردی.
قلمت سبز8-)
درد من درد تنهایی ماه و دلهره ی ستاره هاست... ،ماه یادآور تنهایی ما ، عالی بود ولی این قسمتش برای من دل نشین تر بودش:x:x:x:x
دمت گرم رفیق. کلا" خوب بود؛
ولی من با صفحه ی آخرش خیلی حال کردم، عالی بود.
تو پنداری که من لیلا پرستم
من آن لیلای لیلی میپرستم.
.......
آفرین
کار برد نعمت عشق در نظام خلقت ،شکوفایی انسان است،
پس از آنکه آدم مورد سجده قرار گرفت ومتوجه شد که همهٔ هستی به خاطر او آفریده شده وحتی خود خدا به دلیل خلقت او به خود تبریک گفته،
به خود معطوف شد وبه دنبال پی به وجود خود ،عاشق خویش شد،
و اولین مرحله عشق را تجربه کرد و به خود شیفتگی مبتلا شد،
و
در حال حاضر اغلب ما تحت نام بشر در حال تجربهٔ این مرحله هستیم
واز قابلیتی دو گانه بر خورداریم،وقادریم هم عاشق خود ویا کسی یا چیزی غیر از خود باشیم،
یعنی بین عشق به خود و دیگری در نوسان هستیم
تا اینکه بتوانیم این عشق را به غیر از خود معطوف کنیم،
و در اثر آن «جلوهٔ رحمانی »بیابیم و از خود شیفتگی رها شویم،
ودرمرحلهٔ بعد
انسان بطور کامل عشق خود را معطوف به غیر خود میکند،
این مرحله
تجربهٔ «رحمانیت »است ،یعنی عطف کامل به بیرون ،،عشق کامل ،،عشق پخته،،
پس
عشق زمینی مرحله ای از تجربهٔ رحمانیت است
آنچه انسان را از خود شیفتگی بیرون میکشد ، عشق به غیر خود است،
و انسان بواسطهٔ این عامل و با دور شدن از خود ««عشق خدا را می یابد»»
پس
عاشقی گر زین سر و گر زان سر است
عاقبت ما را بدان سو رهبر است
پس بازهم باید با داشتن همهٔ سختی ها و نا کامی ها با دلی سر شار از امید وشادی بسوی ذات عشق ،راهت را با عنایت آن عشق آفرین بی همتا ادامه بدی تا،
به بالاترین درجهٔ عشق برسی،که همان عشق «لیلای لیلی»است.
آن نفس که عاشق شد
عماره نخواهد شد.
بازهم باید زندگی جاری شود وتو هوای قلمت را داشته باشی.
و شادوشاکر از نعمت عشق.
در پناه حق
سلام کسی که از دلم گذر کرد
وقتش شده از سکوت حذر کرد
تولدت شده اما نیستم دیگه کنارت
باز اما تبریک میگم مبارکه بهارت
خوب میدونم این روزا تولدت چندمه
تنها دلیل غیبتم افکار این مردمه ...
عاااالی بود مرسی ...
من همه شعراشو دوس داشتم ولی این قسمتش که نوشتم برام خاص و واقعی بود!
موفق باشی ...
[quote='سامان پارسامادرم']درود
دعوت به وداع قلم و نظاره واپسین نفس هایش خوشایند نیست...وه چه هنگامه ی تلخی ست وداع آخر
"زندگی جاری ست" را آخرین دفتر تصور می کردم واینک وداع و دفتر وبرگی دیگر...
جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد
وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد
بهار زندگانی طی شد و کرد آفت ایام
به من کاری که با سرو و سمن باد خزانی کرد
عمیقا
امیدوارم آخرین خزان و ریزش ت سرآغاز بهار و رویشی دگر باشد
امیدوارم همچنان کفران نعمت نکرده و قلم در دست از استعدادت بهره ی لازم را ببری
امیدوارم شعرهایت به این باور وبه این مرتبه از زندگی برسند که فقط برای بیان رنج و گزند آفریده نشده اند
امیدوار باش که حتی نانوشته ونخوانده تو را می فهمم دوست فرهیخته
ودر مورد اشعار عامیانه پسند بود و ساده و گیرا و قصد تو گر رضایت مخاطب عامه ای همچون این حقیر بود حقیقتا لذت لازمه را برده و رضایت خود را اعلام می دارم
[/quote]
از نوشتن تنها یک حس
مانده با من هر شب
گویی چیزی گفته ست با من
که جانم رسیده ست بر لب
آخرین بار مینوسیم هر روز،
سلام ای حس رو در رو
آخرین بار خط میزنم از نو،
خداحافظ ای احساس زرد رو
"میراژ"
تشکر میکنم از این همه لطف شما دوستان...
[quote='مادرم']نقل قول از میراژ:
سوگند میخورم هر گز
خانه تکانی نکنم ،دلم را.
بشکن آن سوگند را،
چون در لحظه های غم و اندوه خورده ای!
چون خالقت هر گز غم را دوست ندارد
و دلت غصه را،
چشمانت گریه را،
لبانت بی لبخند بودن را.
،پس جایز است شکستن آن سوگند، بشکن آن سوگند را،
پسر هنر مند و وفادار و پر احساسم
خانه تکانی را در لحظه لحظه های زندگیت فراموش نکن،
زیرا تو در لحظه ها زاده میشوی و آب زندگانی از جوی وجودت عبور میکند،
و تو باید بسوی نور وزیبایی و بحر بیکران امید در حرکت باشی،
از شکست ها عبور کنی، و فقط جای افتادنت را ببینی و بگذری ،و هر گز آنجا تامل نکن،بلند شو و پیش برو
به بهترین ها خواهی رسید ،
چون قلم قشنگی داری ،جوهرش را از چشمه های گوارا وحیات بخش زندگی هدیه بگیر.
[/quote]
با تشکر از سخنان گرانمایه و وقتی که صرف نوشتن کردین
اگه اجازه بدین منظورم رو با منتخبی از چند شعر لیلی و مجنون بیان میکنم که بسا خوش تر و صریح تر میباشد...
" به مجــــــــنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیــــــــلی نکویی"
...
"تو را ایزد به توبه امر فرمود
برو از عشق لیلا توبه کن زود"
...
"بگفتا توبه کردم توبه اولی
زهر چیزی به غیر از عشق لیلا"
...
"تو پنداری که من لیلی پرستم
من آن لیلای لیلی می پرستم
کسی را کو به جان عشق آتش افروخت
وفاداری زمجنون باید آموخت"
درود
دعوت به وداع قلم و نظاره واپسین نفس هایش خوشایند نیست...وه چه هنگامه ی تلخی ست وداع آخر
"زندگی جاری ست" را آخرین دفتر تصور می کردم واینک وداع و دفتر وبرگی دیگر...
جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد
وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد
بهار زندگانی طی شد و کرد آفت ایام
به من کاری که با سرو و سمن باد خزانی کرد
عمیقا
امیدوارم آخرین خزان و ریزش ت سرآغاز بهار و رویشی دگر باشد
امیدوارم همچنان کفران نعمت نکرده و قلم در دست از استعدادت بهره ی لازم را ببری
امیدوارم شعرهایت به این باور وبه این مرتبه از زندگی برسند که فقط برای بیان رنج و گزند آفریده نشده اند
امیدوار باش که حتی نانوشته ونخوانده تو را می فهمم دوست فرهیخته
ودر مورد اشعار عامیانه پسند بود و ساده و گیرا و قصد تو گر رضایت مخاطب عامه ای همچون این حقیر بود حقیقتا لذت لازمه را برده و رضایت خود را اعلام می دارم;-)
سبز باشی وبرقرار
نقل قول از میراژ:
سوگند میخورم هر گز
خانه تکانی نکنم ،دلم را.
بشکن آن سوگند را،
چون در لحظه های غم و اندوه خورده ای!
چون خالقت هر گز غم را دوست ندارد
و دلت غصه را،
چشمانت گریه را،
لبانت بی لبخند بودن را.
،پس جایز است شکستن آن سوگند، بشکن آن سوگند را،
پسر هنر مند و وفادار و پر احساسم
خانه تکانی را در لحظه لحظه های زندگیت فراموش نکن،
زیرا تو در لحظه ها زاده میشوی و آب زندگانی از جوی وجودت عبور میکند،
و تو باید بسوی نور وزیبایی و بحر بیکران امید در حرکت باشی،
از شکست ها عبور کنی، و فقط جای افتادنت را ببینی و بگذری ،و هر گز آنجا تامل نکن،بلند شو و پیش برو
به بهترین ها خواهی رسید ،
چون قلم قشنگی داری ،جوهرش را از چشمه های گوارا وحیات بخش زندگی هدیه بگیر.
تاریخ مبارزات مردم ایل قشقایی: از صفویه تا پهلوی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک