رسته‌ها

آخرین دیدگاه‌ها

نه چراغیست در آن پایان هر چه از دور نمایان است شاید آن نقطه نورانی چشم گرگان بیابان است
سلام خسته نباشید نثرش ساده روان من که احساس راحتی کردم طنزش به دل میشینه پا نمیشه خخخخ از نویسنده در خواست دارم به کارش ادامه بده جاهایی از کتاب واقعیت هایی رو گفته شده که طنز تلخ میکنه البته به جا کلا طنز تلخ رو دوست دارم در کل خو
من دهنم وا موند وقتی فهمیدم هیتلر چیا کشیده تا شده هیتلر:D
به نظر من حکایت پات حکایت بعضی از ماهاست که با ی غفلت زندگیمون رو به بازی میدیم بعد از اون هم به جای فرمان بردن از مغزمون از قلبمون کمک می خوایم تهش میشه مث پات از این جا رونده از انجا مانده
چرا من این همه کوچک هستم که در خیابانها گم میشوم؟؟ چرا پدر که این همه کوچک نیست و در خیابانها گم نمی شود:x:-*:-)
عالی هستش من هر چقدر این کتابو می خونم سیر نمیشم
عالی هر چقدر بگم عالی کم گفتم دوستش دارم:x
کتاب عالی بود :x:x ولی من نفهمیدم رومنو چی شدش؟؟؟؟؟
درد من درد تنهایی ماه و دلهره ی ستاره هاست... ،ماه یادآور تنهایی ما ، عالی بود ولی این قسمتش برای من دل نشین تر بودش:x:x:x:x
فقط میتونم دست بزنم8-)
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک