رسته‌ها

آخرین دیدگاه‌ها

قدم می‌زنم تا پاهایم را فراموش نکنم در کوچه‌هایی که نام‌هاشان را از یاد برده‌اند و نقشه‌ی شهر را... ‌ ساعت‌ها اشتباه می‌روم از رسیدن می‌ترسم؛ می‌ترسم کسی منتظرم نباشد... معین دهاز
قدم می‌زنم تا پاهایم را فراموش نکنم در کوچه‌هایی که نام‌هاشان را از یاد برده‌اند و نقشه‌ی شهر را... ‌ ساعت‌ها اشتباه می‌روم از رسیدن می‌ترسم؛ می‌ترسم کسی منتظرم نباشد... معین دهاز
با سلام، با آرزوی سلامتی برای همه ی دوستان عزیزم، از دوستان قدیمی تر یا تازه عزیزان، کسی از مریم تورنگ با نام کاربری (سئورا شانل) خبر داره؟
یک مرتبه راهی شدی تا من سهمم از احساست همین باشد پاییز غوغا می‌کند هرشب تا دردهایم بیش از این باشد... | مریم قهرمانلو |
تو رفتی و این روزها، روزه را بر من حرام کردی... روزه ام باطل می شود، حسرت داشتنت را که میخورم. "میراژ"
هیچ حواسم نبود... دو فنجان ریختم... --- یک داستان شش کلمه ای زیبا از آلیستر دانیل به نام " اندوه" که بهترین داستان خیلی کوتاه جهان شده است..
آدم است دیگر، گاهی دلش... :-( بقیه اش رو شما دوستان عزیز بنویسید... با تشکر.
[quote='siawash110']در هجوم تمام فاجعه ها در جهانی که پر ز آشوب است من فقط از خودم می ترسم ... دشمن تو فقط خودت هستی (سیاوش حبیبی )[/quote] ممنون آقای حبیبی عزیز...:-( همه ی ما در درون خود نفس خوب و نفس بد به همراه داریم و تصمیم
قسمتی از همین کتاب: "چه دنیای مسخره ایست این دنیا ی وارونه این دنیای تلخ پر تضاد این دنیای شیرین بی فرهاد ...."
تنهایی دقیقا زمانی رخ میدهد که نبودنت آه هیچ کس را بلند نکند...:-(
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک