رسته‌ها
تفسیر المیزان - جلد 1
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 50 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 50 رای
این تفسیر نخستین بار در ۲۰ جلد به زبان عربی منتشر شد. شیوهٔ تفسیر قرآن به قرآن محمدحسین طباطبایی شیوه‌ای بی‌سابقه بوده‌است. وی بنای تفسیر آیات را کمک گرفتن از دیگر آیات قرآن برای روشن نمودن قصد و معنا قرار داد.
تفسیر المیزان که در حدود سال ۱۳۷۴ ه ق شروع و در شب قدر (۲۳ رمضان‌) ۱۳۹۲ ه ق پایان یافت در ۲۰ جلد بالغ بر ۸۰۰۰ صفحه به زبان عربی در قطع وزیری منتشر شد. حضرت علامه برای تفسیر ابتدا آیه را بیان فرموده‌اند و بعد از آن به تفسیر هر جزء از آیه پرداخته‌اند.
خود حضرت علامه کراراً می‌فرمودند: «ما این روش تفسیری را از مرحوم قاضی داریم.» طبق سخن خود علامه این نوع تفسیر، تفسیر مرحوم آیة الله حاج میرزا علی آقای قاضی بوده‌است. ایشان در مقدمه المیزان پس از اشاره به روش‌های مفسران می‌فرمایند: شما اگر در تمام روش‌ها و مسلک‌هایی که درباره تفسیر قرآن بر شمرده‌ایم دقت کنید؛ مشاهده خواهید کرد همه آنها در یک نقص که نقص بسیار بزرگی است، شریک هستند و آن این که نتایج حاصل از بحث‌های علمی و فلسفی را بر قرآن کریم تحمیل کرده‌اند بی‌آن‌که آیات دلالتی بر این معانی داشته باشند. در نتیجه، تطبیق خود را تفسیر نامیده‌اند و حقایق قرآن را به صورت مجازهایی در نظر گرفته و وجه تنزیل عده‌ای از آیات را تأویل کردند.
اولین و مهمترین مزیت تفسیر شریف المیزان تفسیر آیه به آیه‌است. علاوه بر آن می‌توان به ورود علامه به بحث‌ها از جوانب گوناگون اشاره کرد یعنی علامه علاوه بر تفسیر: بحث‌های روائی، اجتماعی، تاریخی، فلسفی و علمی را هم بدون خلت بیان کرده‌اند.

این جلد شامل تفسیر سوره های حمد و بقره تا آیه 183 است .
مطالعه این نسخه ساده تر از نسخه ایست که در سایت موجوده .
این کتاب از صفحات وب به pdf تبدیل شده است .
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
256
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
hezarmasjed
hezarmasjed
1390/03/17
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تفسیر المیزان - جلد 1

تعداد دیدگاه‌ها:
49
در دنیا اگر نه پیغام و نام الله بودی رهی را چه جای منزل بودی،در عقبی اگر نه عفو و کرمش بودی کار رهی مشکل بودی، در بهشت اگر نه دیدار دل افروز بودی شادی درویش به چه بودی؟ یکی از پیران طریقت گفت الهی بنشان تو بینندگانم،بشناخت تو زندگانیم،بنام تو آبادانیم،بیاد تو شادانیم،بیافت تو نازانیم،مست مهر از جام تو مائیم،صید عشق در دام تو مائیم.
زنجیر معنبر تو دام دل ماست عنبر ز نسیم تو غلام دل ماست
در عشق تو چون خطبه بنام دل ماست گویی که همه جهان به کام دل ماست
بسم الله گفته اند که اسم از سمت گرفته اند و سمت داغ است، یعنی گوینده بسم الله دارنده آن رقم و نشان کرده آن داغ است
بنده خاص ملک باش که با داغ ملک روزها ایمنی از شحنه و شبها ز عسس
هر که او نام کسی یافت،از این درگه یافت ای برادر کس او باش و میندیش زکس
علی بن موسی الرضا ع گفت : « اذا قال العبد بسم الله فمعناه و سمت نفسی بسمه ربی»
خداوندا داغ تو دارم و بدان شادم اما از بود خود بفریادم،کریما بود من از پیش من بر گیر که بود تو راست کرد همه کارم.
پیر طریقت گفت: الهی! نور تو چراغ معرفت بیفروخت دل من افزونی است.
گواهی تو ترجمانی م بکردند نداء من افزونی است،قرب تو چراغ وجد بیفروخت همت من افزونی است،ارادت ت کار من بساخت جهد من افزونی است،بود تو کار من راست کرد بود من افزونی است.الهی از بود خود چه دیدم مگر بلا و عنا؟ و از بود تو همه عطا است و وفا ای ببر پیدا بکرم هویدا،ناکرده گیر کرد رهی و آن کن که از تو سزا»
اگر کسی گوید نامهای خدا فراوانند در نصوص کتاب و سنت و همه بزرگوارند و ازلی و پاک و نیک چه حکمت را ایتاء قرآن عظیم باین سه نام کرد؟ و از همه این اختیار کرد برین نیفزود؟جواب آنست که دو معنی را این سه نام اختیار کرد و بر آن اقتصار افتاد: یکی که تا کار بر بندگان خود در نام خود آسان کند و از ثواب ایشان هچیز نکاهد،دانست که ایشان طاقت ذکر و حفظ آن نامهای فراوان ندارند،و اگر بعضی توانند بیشترین آنند که در ماند، و رد حسرت فوت آن بمانند،پس معانی آن نامها درین سه نام جمع کرده و معانی آن سه قسم است:قسمی جلال و هیبت راست،قسمی نعمت و تربیت راست،قسمی رحمت و مغفرت راست.هرچه جلال و هیبت راست در نام الله تعبیه کرد، و هرچه نعمت و تربیت است در رحمن هرچه رحمت و مغفرت است در نام رحیم تا گفتن آن بر بنده آسان باشد و ثواب وی فراوان،رافت و رحت الله بر وی بی کران.
النوبه الثالثه
بسم الله الرحمن الرحیم الباء بهاء الله، و السین سناء الله، و المیم ملک الله، از روی اشارت بر مذاق خداوندان معرفت باء بسم الله اشارت دارد به بهاء احدیت،سین به سناء صمدیت،میم به ملک آلهیت،بهاء او قیمومی ، سناء او دیمومی، و ملک او سرمدی.بهاء او قدیم و سناء ائ کریم و ملک او عظیم.بهاء او با جلال، و سناء او با جمل، و ملک او بی زوال. بهاء او دل رباء و سناء او مهر فزا، و ملک او بی فنا.
ای پیش رو از هر چه به خوبیست جلالت ای دور شده آفت نقصان ز کمالت
زهر بنشاط آید چون یافت سماعت خورشید بر شک آید چون دید جمالت
الباء باولیائه، و السین سره مع الصفیائه و المیم منه علی اهل ولائه. باء بر او بر بندگان او،سین سِر او با دوستان او،میم منت او بر مشتاقان او. اگر نه بر او بودی رهی را چه جای تعبیه سر و بودی، و ورنه منت او بودی رهی را چه جای وصل او بودی،رهی را بر درگاه جلال چه محل بودی.ورنه مهر ازل بودی رهی آشنا لم یزل چون بودی؟
آب و گل را زهر مهر تو کی بودی اگر هم به لطف خود نکردی در ازل شا ن اختیار
مهر ذات تست الهی دوستان را اعتقاد یاد وصف تست یارب غمگنان را غمگسار
ما طابت الدنیا الا باسمه و ما طابت العقبی الا بعفوه و ما طابت الجنه الا برویته.
برای رضای عزیز،به عهدی که بین ما بود
کشف الاسرار و عده الابرار - ابوالفضل رشید الدین میبدی- مشهور به تفسیر خواجه عبدالله الانصاری
ایرانیان شعر را دوست دارند این هم ترجمه سوره حمد به شعر .
سرآغاز گفتار نام خداست
که رحمتگر و مهربان خلق راست
ستایش بود ویژه کردگار
که بر عالمین است پروردگار
که بخشنده و مهربان است نیز
بود صاحب عرصه رستخیز
ترا می‌پرستیم تنها و بس
نداریم یاور به غیر از تو کس
بشو هادی ما به راه درست
ره آنکه منعم ز نعمات توست
نه آنان که خشمت بر ایشان رواست
نه آنها که هستند گمره ز راست
اهدنا الصراط المستقیم
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا
یکدم زگرد پیکرمن بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه من بینی
این مایه گناه و تباهی را
دل نیست این دلی که به من دادی
درخون تپیده ، آه ، رهایش کن
یا خالی از هوی و هوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن
تنها تو آگاهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشائی
بر روح من ، صفای نخستین را
آه ، ای خدا چگونه تورا گویم
کز جسم خویش خسته وبیزارم
هر شب به آستان جلال تو
گوئی امید جسم دگر دارم
از دیدگان روشن من بستان
شوق به سوی غیر دویدن را
لطفی کن ای خدا و بیاموزش
از برق چشم غیر رمیدن را
آه ای خدا که دست توانایت
بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از دل من بستان
شوق گناه ونقش پرستی را
راضی مشو که بنده ناچیزی
عاصی شود بغیر تو روی آرد
راضی مشو که سیل سرشکش را
در پای جام باده فرو بارد
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ، ای خدای قادر بی همتا
«صراط الّذین انعمت علیهم»
آن گروهى کز رَه اندر منزلند***اندر «اَنعمت علیهم» داخلند
راه پیمودن به وفق عقل و شرع***حفظِ آداب و سنن در اصل و فرع
تا به آخر، کآن وصول است و لقا***بنده را سازد ز هر قیدى رها
هر مقامى، نعمتى و جنتی است***عارفان را مژده‌اى بر رحمتی است
رحمتِ حق محسنین را حاصل است***محسن اندر منزل از ره واصل است
«اهدنا» گفتن سزاوار کِرام***زَ اولین گام است تا آخر مقام
زین دعا ره بر تو واضح‌تر شود***در سلوکت عَونِ حق رهبر شود
در «صراطُ المستقیم» این «اهدنا»***مى‌بَرد بى‌انحرافت تا خدا
انحرافت از صراطِ اعتدال***بر یمین و بر یسار آمد ضَلال
شرح این اجمال اگر خواهى یکى***رو فرو در بحرِ تفسیر اندکى
یا رب این ره بر «صفى» کن مستقیم***تابه آخر، بى ز لغزش، بى ز بیم
تا صراطِ مستقیمم طى شود***دل به امداد تو محکم پِى شود
از پس سبع المثانى در کتاب***هم به رحمت کرد دیگر فتح باب
از تفسیر منظوم حاج میرزا حسن اصفهانی، ملقب به صفی علیشاه
الرّحمن الرّحیم
رحمت عامم بوَد ایجاد خلق***رحمت خاصم رسول پاک دلق
نکته‌اى در حمدِ خاصش مختفیست***وآن تولّا بر نبى و بَر ولیست
آنکه اشیا رابه هستى علت است***باعث ایجاد خلق از رحمت است
حمدِ موجد بر خلایق واجب است***کو به رحمت بر خلایق واهب است
حمدِ عارف بر جمال و یاد اوست***بى‌خبر از عالم و ایجاد اوست
حمد او باشد به آن حُسن و جمال***هیچ ناید ماسوایش در خیال
هستى عارف رود یک جا ز پیش***حمد خود گوید حق اندر ذات خویش
حمد خاصُ الخاص اندر جستجو***این بود کز نطقِ او گویى ‌به او
نیست یک مو ماسوائى در نظر***از وجود و بود غیرى ‌بى خبر
حمدِ خاصان این بود کارى ‌به یاد***حُسن خلقت را ز مبدأ تا معاد
بَعد آن کار است عالم را چنین***رحمت دیگر کند در یوم دین
آرى اندر رحمت مخصوصه روى***کآن رحیمى رحمت است اى نیکخوى
حمد عام اینست کارى در نظر***نعمت ‌بى حصر و حدِّ دادگر
سفره گسترد از تو عبد نانئى***جان و ایمان داد اگر ربانى‌اى
حمد را گفتند اربابِ کمال***مر ثنا باشد به آن حسن و جمال
شه فرستاده است ز استقلال خویش***نزد اهل معرفت تمثال خویش
با یکى فرمانِ پُر وعد و وعید***کاین بود باب اطاعت را کلید
آن یکى ‌بى حکم و فرمان داد جان***پیش آن تمثال نیکو در زمان
عشق آمد نارِ غیرت بر فروخت***هستى عاشق در آن یکباره سوخت
و آن دگر تمثال شه دید و رقم***در اطاعت شد، نزَد بى حُکم دم
بندگى آورد و عجز و اضطرار***یافت از شه آبرو و اعتبار
فارغ از اندیشه بیم و امید***بندگىِ شه گُزید از عقل و دید
آن دگر فرمان نَبُرد از بیش و کم***بُرد وَر هم بود از بهر شکم
برد فرمان تا که او را نان دهد***آنچه بر وى بوَد مقسوم آن دهد
این چنین عبدى بود مغضوب و ضال***نه به عقل او ره سپر، نز عشق و حال
گمرهى‌ها باز باشد مختلف***آن یک از راه است گامى منحرف
رفته رفته گمرهى افزون بوَد***تا که از فرسنگ‌ها بیرون بوَد
روز دین کاسرارها گردد عیان***مى برافتد پرده از رخسارِ جان
رهرو از گمراه یابد امتیاز***باب رحمت‌ها شود بر بنده باز
پیش از آن کز پرده آن سلطان ذات***رخ نماید، ظاهر آید در صفات
عشق برخود داشت اندر ذاتِ خویش***روى خود مى‌دید در مرآتِ خویش
بر ظهور آن جمال دلفروز***بى‌حجابى کرد عشق پرده سوز
حب ذاتى باعث ایجاد گشت***عرش و فرش از جود او بنیاد گشت
خود مخاطب عشقِ بر «لولاک» شد***کوبه خلقت باعث افلاک شد
حملِ بار عشق چون گردید عرض***پس ابا کردند زآن افلاک و ارض
عشق افتاد از پىِ شوریده‌اى***رند عیارى، حقیقت دیده‌اى
غیر آدم هیچ شیئى دل نداشت***عرضِ معنى جز به او حاصل نداشت
بُرد آدم را به زیرِ بار دوست***تا کُند همدست خود در کار دوست
هم ز آدم امتحان‌ها کرد باز***کیست تا از هستىِ خود پاک باز
بر فناى خویشتن بندد کمر***تاج بِدْهد، یابد از محبوب سر
تا نجوید بَد دلى این راه را***هم نبیند چشمِ غیرى شاه را
پرده‌ها بربست پیش آن جمال***از شعاع غیرت و نور و جلال
بیند او را، آنکه او، چشمِ وى است***در مقامِ عشق او محکم پى است
مَردمِ دیده ی ما جز به رخت ناظر نیست...
شیخ عارف معاصر در تفسیر سوره ی حمد خویش می گوید:

حمدهاى ما براى او واقع نمى شود، آن حمدى که براى او واقع مى شود آن حمدى است که خودش بکند. حمد غیرخودش ، حمد متعین است و او نامحدود است . حمد محدود براى نامحدود واقع نمى شود.

خواجه بوسعید می سراید:
من بی تو دمی قرار،
نتوانم کرد
احسانِ تو را شما،
نتوانم کرد
گر بر سر من زبان شود،هر مویی
یک شکر تو از هزار،
نتوانم کرد

آن جا گفته مى شد که حمد واقع نمى شود الالله ، شما خیال مى کنید که از خط خوب تعریف مى کنید، این تعریف از خداست ، تعریف از خط نیست ، خیال مى کنید از نور تعریف مى کنید؛ خیال مى کنید مدح عالم مى کنید، این مدح عالم نیست ، مدح الله است . آن جا این طور گفته مى شد؛ که تمام حمدها، هرچه حمد از هر حامدى که هست به او برمى گردد براى این که هیچ کمالى در عالم نیست الا کمال او؛ هیچ جمالى در عالم نیست الا جمال او، خودشان چیزى نیستند، اگر این جلوه را بگیرند از موجودات چیزى باقى نمى ماند. موجودات با این جلوه موجودند.
آن جا این طور گفته مى شد که همه موجودات همان جلوه خدا هستند و همان نورند، الله نورالسموات ؛ و اگر این جلوه گرفته بشود، موجودى باقى نمى ماند. و چون جلوه است و مدح هم براى کمال است ؛ هیچ مدحى براى غیر او واقع نمى شود، براى این که کمالى غیر از کمال او در کار نیست ، کمال اوست و ظهور کمال او کمال ذات اوست . و کمال او در مقام ظهور، کمال در مقام صفات ، کمال در مقام ظهور، همه کمالات عالم کمال اوست در مقام ظهور هر کس هم که مدح براى یک کمالى مى کند؛
پس هر مدحى که واقع مى شود براى او واقع مى شود.

و از همین نکته ی لطیف،عارف قیّومی،ملای رومی توشه می گیرد،و می گوید:

عاشقی گر زین سر و
گر زآن سر است
عاقبت
ما را بدان شه،رهبر است.

و همین معنی را افلاطون حکیم،در رساله ی ضیافت خویش،(در ص49 و50 ) با زبانی فلسفی تقریر می کند،بدان رجوع شود:
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=9477
و شیخ فقیه،لیکن عارف آسمانی،شیخ بهایی از همین روی می سراید:

هر در که زنم صاحب آن خانه توئی تو! / هرجا که روم پرتو کاشانه توئی تو!
درمیدکه و دیرکه جانانه توئی تو! / مقصود من از کعبه و بتخانه توئی تو!
مقصود توئی، کعبه و بتخانه بهانه...

فاتح و مفتوح تویی...
بر در اسرار مرا...
(کلهُ سرّ)

بدانک این سـوره را مفتاح الجنة گویند، کلید بهشت از آنک درهای بهشت هشت است:
و گشاد هر دری را قسمی از اقسام علوم قرآن معین است. تا آن هشت قسم تحصیل نکنی و بآن معتقد نشوی این درها بر تو گشاده نشود.و سورة الحمد مشتمل است بر آن هشت قسم که کلیدهای بهشت است :
یکی از آن ذکر ذات خداوند جل جلاله ( الحـمد لله رب العالمین )
دوم ذکر صفات ( الرحمـن الرحیـم )
سیم ذکر افعال ( ایاک نعبـد )
چهارم ذکر معاد ( وایاک نستعین )
پنجم ذکر تزکیه نفس از آفات ( اهدنا الصراط المستقیم )
ششم تحلیه نفس بخیرات، (و این تحلیه و آن تزکیه هر دو بیان صراط المستقیـم است)
هفتم ذکر احوال دوستان و رضاء خداوند در حق ایشان ( صراط الذین انعمت علیهم )
هشتم ذکر بیگانگان و غضب خداوند بر ایشان ( غیر المغضوب علیهم ولاالضالیـن )
این هشت قسم از اقسام علوم بدلایل اخبار و آثار هر یکی دری است از درهای بهشت و جمله درین سورة موجود است.
پس هر آنکس که این سوره باخلاص برخواند در هشت بهشت بر وی گشاده شود. امروز بهشت عرفان و فردا بهشت رضوان، در جوار رحمان

و مابینهم و بین ان ینظرو الی ربهم الا رداء الکبریاء علی وجهه فی جنة عدن. هکذا صح عن النبی صلی الله علیه و سلم .


بر گرفته از تفسیر شریف: کشف الاسرار و عدة الابرار
نوشته: ابوالفضل رشید الدین میبدی بر اساس تفسیر الهروی خواجه عبدالله انصاری
بسم الله الرحمن الرحیم:
غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ
خداوندا ما را از آنان قرار مده که ایشان را به خود باز گذاشتی،تا به تیغ هجران خسته گشتند و به میخ ردّ بسته شدند....
آری چه بار کشد حبلی گسسته؟...
و چه به کار آید کوشش از بنده نبایسته و در بیگانگی زیسته؟...
امروز از راه بیفتاده،و راه کژ راه راستی پنداشته و فردا درخت نا امیدی به بر آمده،و اشخاص بیزاری بدر آمده، و منادی عدل بانگ بیزاری در گرفته که:
ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا...
گفتم که بر از اوج برین شد بختم
ور ملک نهاده چون سلیمان تختم
خود را چو به میزان خرد برسختم
از بنگه دونیان کم آمد رختم...

تفسیر المیزان - جلد 1
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک