رسته‌ها
تفسیر المیزان - جلد 1
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 50 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 50 رای
این تفسیر نخستین بار در ۲۰ جلد به زبان عربی منتشر شد. شیوهٔ تفسیر قرآن به قرآن محمدحسین طباطبایی شیوه‌ای بی‌سابقه بوده‌است. وی بنای تفسیر آیات را کمک گرفتن از دیگر آیات قرآن برای روشن نمودن قصد و معنا قرار داد.
تفسیر المیزان که در حدود سال ۱۳۷۴ ه ق شروع و در شب قدر (۲۳ رمضان‌) ۱۳۹۲ ه ق پایان یافت در ۲۰ جلد بالغ بر ۸۰۰۰ صفحه به زبان عربی در قطع وزیری منتشر شد. حضرت علامه برای تفسیر ابتدا آیه را بیان فرموده‌اند و بعد از آن به تفسیر هر جزء از آیه پرداخته‌اند.
خود حضرت علامه کراراً می‌فرمودند: «ما این روش تفسیری را از مرحوم قاضی داریم.» طبق سخن خود علامه این نوع تفسیر، تفسیر مرحوم آیة الله حاج میرزا علی آقای قاضی بوده‌است. ایشان در مقدمه المیزان پس از اشاره به روش‌های مفسران می‌فرمایند: شما اگر در تمام روش‌ها و مسلک‌هایی که درباره تفسیر قرآن بر شمرده‌ایم دقت کنید؛ مشاهده خواهید کرد همه آنها در یک نقص که نقص بسیار بزرگی است، شریک هستند و آن این که نتایج حاصل از بحث‌های علمی و فلسفی را بر قرآن کریم تحمیل کرده‌اند بی‌آن‌که آیات دلالتی بر این معانی داشته باشند. در نتیجه، تطبیق خود را تفسیر نامیده‌اند و حقایق قرآن را به صورت مجازهایی در نظر گرفته و وجه تنزیل عده‌ای از آیات را تأویل کردند.
اولین و مهمترین مزیت تفسیر شریف المیزان تفسیر آیه به آیه‌است. علاوه بر آن می‌توان به ورود علامه به بحث‌ها از جوانب گوناگون اشاره کرد یعنی علامه علاوه بر تفسیر: بحث‌های روائی، اجتماعی، تاریخی، فلسفی و علمی را هم بدون خلت بیان کرده‌اند.

این جلد شامل تفسیر سوره های حمد و بقره تا آیه 183 است .
مطالعه این نسخه ساده تر از نسخه ایست که در سایت موجوده .
این کتاب از صفحات وب به pdf تبدیل شده است .
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
256
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
hezarmasjed
hezarmasjed
1390/03/17
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تفسیر المیزان - جلد 1

تعداد دیدگاه‌ها:
49
مالک یوم الدین :
اشارت است به دوام ملک احدیت و بقا جبروت الوهیت،هر ملکی روزی به آخر رسدو زوال پذیردولی ملک خداوندبردوام است که هرگز به سر نیاید و زوال نپذیرد،در هر دوجهان هیچ چیز و هیچ کس از ملک او بیرون نیست و کسی را چون ملک وی ملک نه!امروز رب العالمین است و فردا "مالک یوم الدین"- در دوجهان ملک خداراست بی شریک و بی انباز،بی حاجت و بی نیاز!پس اختیار بنده از کجا است؟ وآنرا که اختیار نیست حکم نیست.
" دین " در اینجا به معنی شمار است و پاداش،میگویدمالک و متولی حساب بندگان منم،تا کسی را برعیب های آنان وقوف نیفتد که شرمسار شوند؟هر چندحساب کردن نشانه ی قهر است اما پرده از روی کار برنگرفتن عین کرم است،خداوند خواهدتا کرم نماید پس ازآنکه قهر راند! این است سنت خدای عز و جل که هر جاضربت قهر زندمرهم کرم برنهد!
پیر طریقت گوید: فردا در موقف حساب اگر مرا نوایی بودو سخن را جایی بود گویم: بارخدایاازسه چیزکه دارم یکی را نگاه کن،نخست در سجودی که هرگز جز تو کسی را ازدل نخواست،دوم تصدیقی که هر چه گفتی گفتم راست،سوم چون نسیم کرمت برخاست،دل و جان من جز تورا نخواست!
جز خدمت روی تو ندارم هوسی
من بی تو تخواهم که برآرم نفسی
تفسی ادبی و عرفانی خواجه عبدالله انصاری
تالیف اما احمد میبدی
چاپ اقبال
توصیف پروردگار به این دو صفت، معرفت بسیار کامل مى خواهد . زیرا رحمن یعنى آنکه رحمتش فراوان است ، و نه آن مقدار که تنها ، از کلمه فراوان مى فهمیم بلکه یعنى آنکه همه هستى از ناحیه اوست و هر چه از او برسد رحمت و نیکوست . و رحیم یعنى آنکه فیضش دائما بانسانها مى رسد .
این دو صفت ، اولى مربوط به نظام هستى است و دومى مربوط به عالم خاص انسانهاست . براى توصیف پروردگار به صفت اول ، آنقدر عرفان عمیق براى بنده لازم است که جهان را سراسر رحمت اندر رحمت ببینند و فکر ثنویت را از خود دور کنند و پدیده هاى جهان را به خیر و شر تقسیم نکند ، و بلکه سراسر هستى را بدلیل آنکه ناشى از اوست یک کاسه خیر و رحمت محض بداند . و این همان مسئله ایست که در عدل الهى مطرح است .
این نکته ایست که دائما ، عبد باید با خویش بازگو کند چنانکه در دعاهاى وارده به آن سفارش شده است . و در دعائى بعد از تکبیر پنجم از تکبیرهاى مستحبى قبل از نماز چنین آمده است :
لبیک و سعدیک و الخیر فى یدیک و الشر لیس الیک . . . بنده نمازگزار خود را بجاى اولیاء خدا گذاشته که پروردگار او را خوانده و مى گوید : آمدم ، آمدم ، آمدم برضایت و به تعبیر رساتر ، به سر آمدم !
"الخیر فى یدیک" خیر منحصرا در دست توست ، "والشر لیس الیک" و شر به تو باز نمى گردد !
خدا را به صفت رحمان شناختن ، به معنى شناختن جهان است به عنوان مظهر نام حکمت بالغه الهى و نظام اتم پروردگار . و در هنگام ستایش الله به این صفت ، چنان دیدى انسان باید داشته باشد که نظام هستى نظام خیر است . نظام رحمت است . نظام نور است . شر ، نقمت و ظلمت امور نسبى و غیر حقیقى مى باشند . بدیهى است که هر اندیشه خامى نمى تواند مدعى گردد که من چنین دیدى از جهان دارم . و انسان با زور و تعبد هم نمى تواند چنان دیدى در خود ایجاد کند . اینکه قرآن از ما مى خواهد که خدا را با این صفات ثنا گوئیم ، مى خواهد او را و جهان را بدینگونه بشناسیم ، و اینگونه شناختن فرع اینست که از راه صحیح عقلانى و برهانى مطالب شامخ را درک کنیم . اینها به طور ضمنى دعوت به تفکر در مسائل الهیات و تأیید امکان چنین معرفت هائى است .
و اما صفت دوم که صفت رحیم است ، در اینجا نیز باید بگوئیم که شناخت الله به این صفت مستلزم آنست که انسان به مقام و موقعیت خودش در میان موجودات عالم شناخت کامل داشته باشد . امتیازى که انسان در میان موجودات دارد اینست که فرزند بالغ این جهان است ! فرزند نابالغ این خانواده که تحت قیومیت و سرپرستى اجبارى پدر و مادر باشد ، نیست . بلکه از نظر عقل و خرد به آن درجه از رشد رسیده که باو گفته اند باید خودت راه را انتخاب کنى ! در حالى که موجودات دیگر تحت تکفل جبرى عوامل این عالمند ، این انسان است که به دلیل رشد عقلى او ، آزادى و اختیار دارد و مى تواند از دو راه یکى را انتخاب کند .
انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا ( سوره دهر آیه 3 )
راه راست و راه کج هر دو در جلوى انسان قرار گرفته ، اگر انسان راه راست و صراط مستقیم حق را بپیماید آنوقت است که یک نوع رحمت و عنایت خاصى از ناحیه خدا شامل حالش مى گردد و گوئى عالم به گونه اى ساخته شده که هر کس راه خدا را برود ، پروردگار او را مدد مى کند ، رهنمایى و هدایتش مى کند ( والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا ) دلش را نور بخشیده و قلبش را نیرو مى دهد ، اسباب و وسائل را براى راهش مهیا مى سازد ، رزق ( من حیث لا یحتسب ) باو مى رساند ، و بالاخره به مرحله اى مى رسد که احساس مى کند به مرحله داد و ستد با خداى خویش رسیده است چون مى بیند هر چه که او در کردار خالصانه تر رفتار مى کند ، عنایات الهى بیشتر شامل حالش مى گردد . در این وقت است که بنده به مرحله رضا و تسلیم رسیده است .
فرق رحمان با رحیم چیست ؟
در زبان عربى کلماتى که بر وزن فعلان است دلالت بر کثرت مى کند مثل عطشان که به معناى عطش کثیر است . و کلماتى که بر وزن فعیل است که اصطلاحا آن را صفت مشبهه مى گویند دلالت بر نوعى ثبات و دوام مى کند .
رحمان که بر وزن فعلان است دلالت بر کثرت و وسعت مى کند و مى رساند که رحمت حق همه جا گسترش پیدا کرده و همه چیز را فرا گرفته است .
اصولا هر چیزى ، چیز بودنش مساوى با رحمت حق است چون وجود و هستى عین رحمت است ، چنانکه در سوره اعراف آیه 56 آمده است و رحمتى وسعت کل شىء ( رحمت من همه چیز را فرا گرفته است ) و در دعاى کمیل مى خوانیم و برحمتک التى وسعت کل شىء
این گونه رحمت حق استثناء ندارد ، و اینطور نیست که شامل انسانها باشد و غیر انسانها را شامل نشود و یا در انسانها تنها انسانهاى مؤمن را فرا گیرد ، خیر ، بلکه سراسر گیتى مشمول رحمانیت حق است و یا عین آن است. یعنى آنچه در عالم هستى هست رحمت حق است .
درسى که مى توان از جمله "بسم الله الرحمن الرحیم" آموخت اینست که آنچه که از خدا به عالم مى رسد دو گونه نیست ، خیر و شر . بلکه آنچه از او مى رسد جمله نیکو و رحمت است و این رحمت شامل جماد و نبات و حیوان و انسان به تمام اقسامش مى گردد چون اصولا فاتحه و گشایش هستى با رحمت حق است .
و اما رحیم که بر وزن فعیل است دلالت بر رحمت لاینقطع و دائم حق مى کند . رحمان که دلالت بر رحمت واسعه پروردگار مى کرد و شامل همه موجودات مى گشت ولى بالاخره در این عالم یک سلسله از موجودات پس از هستى معدوم مى شوند و فانى مى گردند . ولى رحیم نوعى از رحمت است که جاودانگى دارد و تنها شامل آن بندگانى است که از طریق ایمان و عمل صالح , خود را در مسیر نسیم رحمت خاصه حق قرار داده اند !
پس پروردگار یک رحمت عام دارد و یک رحمت خاص . با رحمت عام خودش همه موجودات را آفریده است که از جمله آنان انسان است .
انسان که تنها موجود مکلف است و خودش مسئول خویش است اگر وظائف و تکالیفى که بعهده اش نهاده شده بود انجام دهد ، مشمول رحمت خاص الهى خواهد شد . رحمان اشاره به آن رحمت بى حسابى است که همه جا کشیده و مؤمن و کافر و حتى انسان و جماد و نبات و حیوان ندارد ولى رحیم اشاره به رحمت خاصى است که به انسانهاى مطیع و فرمانبردار اختصاص دارد.
در روایات فرق رحمان و رحیم این چنین بیان شده است : عن الصادق ( ع ) ( فى حدیث ) والله اله کل شى ، الرحمن لجمیع خلقه ، الرحیم بالمؤمنین خاصه ( کافى توحید صدوق تفسیر عیاشى )
که در این حدیث رحمن حاکى از رحمت پروردگار است نسبت به تمام موجودات و رحیم تنها به مؤمنین .
به رضای‌ دوست
الرحمن الرحیم
همانطور که دوستان می دانند در سوری "فاتحه الکتاب" دوبار الرحمن الرحیم آمده است. یک بار در آیه ی اول این سوره یعنی "بسم الله الرحمن الرحیم" و یک بار هم در سومین آیه ی این سوره.
با بسم الله الرحمن الرحیم شروع می کنیم.
به جاى این دو کلمه در فارسى نمى توان واژه اى یافت که عینا ترجمه آن باشد و اینکه بخشنده ی مهربان معمولا ترجمه مى کنند ترجمه رسائى نیست . زیرا بخشنده ترجمه جواد است و مهربان ترجمه رؤف و هر دو از صفات پروردگار است که در قرآن آمده است .
جواد ( بخشنده ) یعنى کسى که چیزى دارد و بدون عوض به دیگران مى بخشد . ولى "رحمان" و "رحیم" هر دو از "رحمت" مشتقند و در کلمه رحمت یک معناى اضافه اى نهفته است و آن اینکه :
در مواردى که موجودى ، نیازمند و مستحق است ، با لفظ و یا با زبان تکوین دستش دراز است و به اصطلاح قابل ترحم است و استحقاق دارد که چیزى به او برسد ، در این گونه موارد رحمت است . منتهى ، رحمت انسان وقتى به مستحقى مى رسد که تحت تأثیر حالت او قرار گیرد ، و رقت قلبى در او پدید آید ، ولى خداى متعال از این امور منزه است .
پس وقتى مى گوئیم "رحمان" و "رحیم" دو معنا در ذهن ما مجسم مى گردد : یکى نیاز عظیم و فراوان مخلوقات که گوئى سراسر مخلوقات با زبان قابلیتهاى خودشان همه دست نیاز به درگاه بى نیاز او دراز کرده و التماس مى کنند ، و دیگر اینکه او رحمت بى حساب خویش را بسوى آنان فرستاده و نیازهاى آنان را تأمین نموده است .
اینست که بعضى از مترجمان اخیر وقتى دیده اند که هیچ کلمه اى رساننده معانى این کلمات نیست ، آیه شریفه ، بسم الله الرحمن الرحیم را ( به نام الله رحمن رحیم) ، ترجمه نموده اند .
به رضای دوست
الحمد لله رب العالمین
الحمد لله:
صـاحـب کشاف بر آن رفته که الف لام الحمد تعریف جنس است , و مى گوید: استغراق که جمعى توهم کرده اند,اعتبارى ندارد.
و بـعـضـى عـلما قول او را رد کرده اند و مباحثات این باب به حد اطناب انجامیده و بناى بحث بر مـسـالـه خـلـق افـعال است , معتزله افعال عباد را مخلوق ایشان دانند و هر فاعلى را در فعل خود مـسـتـقـل و مختار شناسند, پس در این تقدیر,همه حمدها را از براى خداى ثابت ندانند, بلکه هر فـعـلـى که استحقاق ثنا داشته باشد, و فاعل آن را به سبب آن فعل حمد گویند, راجع به آن فاعل دانـند و گویند که اراده و قدرت خدا را در فعل بنده , اصلا تاثیر نباشد, سواى آن که او راآفریده و قدرت اختیار داده که به محض اراده و قدرت خود, هرچه خواهدکند.
امـا مـذهب حق که حکما و جمهور امامیه اثناعشریه بر آن رفته اند, امر بین الامرین است و بیانش این است که :
فاعل فعل بنده , ذات بنده است حقیقه و فعل حقیقه از او صادر مى گردد نه از خدا, اما به اراده و اذن ایزد تعالى مى شود وبى مشیت واذن او هیچ کارى نمى توان کرد.
و دلـیـل بـر ایـن که به این نحو باید, همان بطلان جبر و تفویض است , چه اگر فاعل حقیقه عبد نـبـاشـد جـبـر, و اگـر بنده مستقل باشد, تفویض لازم آید و چون این هر دو باطل شد, پس فاعل حقیقى عبد خودش است , اما مستقل نیست ,بلکه فاعلیت او به امور دیگر تمام شود خارج از ذات او کـه آن امـور از جـانـب خداى تعالى ومستند به اراده و قدرت او واین معنى امربین الامرین است , الحق پیررومى این معنى را در مثنوى معنوى خوب فرموده است , شعر:.
تو زقرآن بازخوان تفسیر بیت ----- گفت ایزد ما رمیت اذ رمیت .
گر بپرانیم تیر آن نى زماست ----- ما کمان و تیراندازش خداست .
این نه جبر این معنى جباریست ----- ذکر جبارى زراه زاریست .

زارى ما شد دلیل اضطرار ----- خجلت ما شد دلیل اختیار.
گر نبودى اختیار این شرم چیست ----- وین دریغ و خجلت و آزرم چیست .
زجر استادان به شاگردان چراست ----- خاطر از تدبیرها کردن چراست .
حسرت و زارى گه بیماریست ----- وقت بیمارى همه بیداریست .

آن زمان که مى شوى بیمار تو ----- مى کنى از جرم استغفار تو.
مى نماید بر تو زشتى گنه ----- مى کنى نیت که باز آیم بره .
عهد و پیمان مى کنى که بعد ازین ----- غیر طاعت نبودم کارى گزین .
پس یقین گشت این که بیمارى ترا ----- مى ببخشد هوش و بیدارى ترا.
پس بدان این اصل را اى اصل جوى ----- هر کرا دردیست او برده است گوى .
هرکه او بیدارتر پردردتر ----- هرکه او آگاه تر رخ زرد تر.
گر زجبرش آگهى زاریت کو ----- جنبش زنجیر جباریت کو.
بسته در زنجیر شادى چون کند ----- چوب اشکسته عمارى چون کند.
کى اسیر حبس آزادى کند ----- کى گرفتار بلا شادى کند.
ور تو مى بینى که پایت بسته اند ----- بر تو سرهنگان شه بنشسته اند.
پس تو سرهنگى مکن با عاجزان ----- زان که نبود طبع و خوى عاجز آن .
چون تو جبر او نمى بینى مگو ----- ورهمى بینى نشان دید کو.
در هران کارى که میلستت بدان ----- قدرت خود را همى بینى عیان .
وندران کارى که میلت نیست و خواست ----- خویش را جبرى کنى کاین از خداست .

انبیا در کار دنیا جبریند ----- کافران در کار عقبى جبریند.
انبیا را کار عقبى اختیار ----- جاهلان را کار دنیا اختیار.

زان که هر مرغى به سوى جنس خویش ----- مى پرد او در پس و جان پیش پیش .
کافران چون جنس سجین آمدند ----- سجن دنیا را خوش آئین آمدند.
انبیا چون جنس علیین بدند ----- سوى علیین به جان و دل شدند.
این سخن پایان ندارد لیک ما ----- باز گوییم آن تمام قصه را.
با تشکر بسیار از شما
واقعاً ممنونم از ایجاد دانلود کتاب ارزشمند تفسیر المیزان
یا بنى اسرئیل اذکروا نعمتى التى انعمت علیکم و انى فضلتکم على العالمین - 47
. و اتقوا یوما ا تجزى نفس عن نفس شیئا و ا یقبل منها شفاعه و ا یوخذ منها عدل و ا هم ینصرون - 48
ترجمه آیات
اى پسران اسرائیل نعمت مرا که به شما ارزانى داشتم و شما را بر مردم زمانه برترى دادم بیاد آرید ) 47 ( و از آن روز که
.( کسى بکار کسى نیاید و از او شفاعتى نپذیرند و از او عوضى نگیرند و کسان یارى نشوند بترسید )
مدت ها بود میخواستم این کتاب رو داشته باشم و بخونم.
واقعا ممنون
واقعاٌلذت بردم .خدواند به حق قران اجرتان دهد وثواب مطالعه نصیبتان شود .
تفسیر المیزان - جلد 1
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک