رسته‌ها
تفسیر المیزان - جلد 1
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 50 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 50 رای
این تفسیر نخستین بار در ۲۰ جلد به زبان عربی منتشر شد. شیوهٔ تفسیر قرآن به قرآن محمدحسین طباطبایی شیوه‌ای بی‌سابقه بوده‌است. وی بنای تفسیر آیات را کمک گرفتن از دیگر آیات قرآن برای روشن نمودن قصد و معنا قرار داد.
تفسیر المیزان که در حدود سال ۱۳۷۴ ه ق شروع و در شب قدر (۲۳ رمضان‌) ۱۳۹۲ ه ق پایان یافت در ۲۰ جلد بالغ بر ۸۰۰۰ صفحه به زبان عربی در قطع وزیری منتشر شد. حضرت علامه برای تفسیر ابتدا آیه را بیان فرموده‌اند و بعد از آن به تفسیر هر جزء از آیه پرداخته‌اند.
خود حضرت علامه کراراً می‌فرمودند: «ما این روش تفسیری را از مرحوم قاضی داریم.» طبق سخن خود علامه این نوع تفسیر، تفسیر مرحوم آیة الله حاج میرزا علی آقای قاضی بوده‌است. ایشان در مقدمه المیزان پس از اشاره به روش‌های مفسران می‌فرمایند: شما اگر در تمام روش‌ها و مسلک‌هایی که درباره تفسیر قرآن بر شمرده‌ایم دقت کنید؛ مشاهده خواهید کرد همه آنها در یک نقص که نقص بسیار بزرگی است، شریک هستند و آن این که نتایج حاصل از بحث‌های علمی و فلسفی را بر قرآن کریم تحمیل کرده‌اند بی‌آن‌که آیات دلالتی بر این معانی داشته باشند. در نتیجه، تطبیق خود را تفسیر نامیده‌اند و حقایق قرآن را به صورت مجازهایی در نظر گرفته و وجه تنزیل عده‌ای از آیات را تأویل کردند.
اولین و مهمترین مزیت تفسیر شریف المیزان تفسیر آیه به آیه‌است. علاوه بر آن می‌توان به ورود علامه به بحث‌ها از جوانب گوناگون اشاره کرد یعنی علامه علاوه بر تفسیر: بحث‌های روائی، اجتماعی، تاریخی، فلسفی و علمی را هم بدون خلت بیان کرده‌اند.

این جلد شامل تفسیر سوره های حمد و بقره تا آیه 183 است .
مطالعه این نسخه ساده تر از نسخه ایست که در سایت موجوده .
این کتاب از صفحات وب به pdf تبدیل شده است .
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
256
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
hezarmasjed
hezarmasjed
1390/03/17

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی تفسیر المیزان - جلد 1

تعداد دیدگاه‌ها:
49
فیض کاشانى ـ علیه الرحمه ـ در تفسیر صافى فرماید که :
هر فردى از افراد بشرى را از ابتداى حدوث تا انتهاى عمر, ازمهد تا لحد, انتقالات جبلى باطنى است در کمال و حرکات طبیعى همه نفسانى اسـت کـه ناشى شوند از تکرر اعمال وحادث گردد از اینها مقامات و احوال , وهمیشه نقل کند از صـورتى به صورتى و از خلقى به خلقى و از عقیده اى به عقیده اى و از حالى به حالى و از مقامى به مـقامى و از کمالى به کمالى تا آن که متصل شود به عالم عقلى و داخل گردددر حلقه مقربین و ملحق شود به ملا اعلى و سابقین , هرگاه توفیق رفیق او شود و به نهایت کمال رسیده باشد, یا آن که لاحق شود در زمره اصحاب یمین , هرگاه بوده باشد از متوسطین نه از کاملین , یا محشور شود با گروه شیاطین واصحاب شمال , هرگاه عارى باشد از کمال و مطاع او بود شیطان , دراحوال و قرین او گردد خذلان در مال ومعنى صراط را این داند ومستقیم را راهى گوید که سالک خود را بـه جـنت کشاند وآن راه شریعت باشد که مشتمل است بر توحید ومعرفت و توسط بین اضداد در اخـلاق و الـتـزام صـوالـح اعـمال و متابعت امام مفترض الطاعه واقتداى به طریقت او که ازموى بـاریـکـتـر واز شـمشیر تیزتر است...
آرى انـسـان از حـیـثیت نشات مختلف و قواى ظاهرى و باطنى , اشتمال دارد بر صفات و اخلاق طـبیعى وروحانى , وهریک را طرف افراط و تفریط هست و واجب از آن معرفت وسط است و بقاى بر آن تا هواهاى نفس او را به چپ وراست نکشد و بر همین جاده وسطى راسخ ماند.
مستقیم را شش علامت است : اول آن که به هنگام معامله با خداوند تقصیر نکند.
دوم در وقت مجاهده , کاهلى نورزد.
سوم در زمان مخالفت نفس چیزى مانع نبود.
چهارم هیچ یک از طاعات و عبادات را, وزن ننهد.
پنجم نیکویى که حق سبحانه با وى کند, اگرچه اندک باشد, آن را بزرگ شمارد.
ششم داد مسلمانان دهد و از ایشان داد نخواهد.
از تفسیر فاتحة الکتابِ حکیم اشراقیِ خلد آشیان،استاد سید جلال الدین آشتیانی:
بیان و تحقیق در جمله اهدناالصراط المستقیم

اهـدنـاالـصراطالمستقیم یعنى بنما به ما راهى راستى که وسیله رسیدن است به روضه رضوان و بهشت جاودان , و قدمهاى ما را بر آن قراردهى و دلهاى ما را بر آن پیشگاه بار دهى , آنچه نموده بر آن نگاهدارى وآنچه ننموده به ما نمایى و شفقت و مرحمت خود فرونگذارى , شعر:.
توفیق تو گرنه ره نماید ----- این راه به عقل کى گشاید.
این عقل مرا کفایت از تو ----- جستن زمن و عنایت از تو.
راه عجبست و من درین راه ----- گه بر سر تخت و گاه برچاه .
هم تو به عنایتت الهى ----- آن جا قدمم رسان که خواهى .

در ایـن جا امر به سبیل دعا وارد شده , آرى مطلوب همه داعیان , قرب حضرت اوست و رجـوع همه آدمیان در اجابت دعا به فیض رحمت او, این کلمه تلقین حق است , اگر هدیه هدایت نخواستى داد,این کلمه نفرستادى و بندگان خود را تعلیم ندادى .
و حضرت مولوى در این معنى گفته است , شعر:.
این دعا هم بخشش تعلیم تست ----- ورنه در گلخن گلستان از چه رست .
صراط مستقیم را عبارت از معرفت اصول دین از توحید و عدل نبوت و ولایت ومعاد که طریق محمدروآل اوست دانند که همیشه باهمند و از یکدیگر منفک نشوند, شعر:.
مرد رهى دامن مردى بگیر ----- زنده دلى در غم دردى بمیر.
دم نزد آن کو نفسى درنیافت ----- کس نشد آن کو که کسى درنیافت .
در مجمع البیان در رابطه با "الرّحمن الرّحیم" اینگونه آمده است :
در «الرّحمن‏الرّحیم»، دلیل پیشى گرفتن واژه «الرّحمن» بر «الرّحیم» که هر دو از صفات خدا هستند، این است که «رحمن» تنها به خدا گفته مى‏شود و بس؛ امّا اطلاق «رحیم» بر دیگرى نیز جایز است.
از پیامبر گرامى (ص) نقل کرده‏اند که فرمود: مسیح گفت: خداوند در دنیا رحمن و در آخرت رحیم است.
و برخى از تابعین نیز برآنند که «رحمن» به‏معناى «پرمهر به همه بندگان» است، خواه باایمان باشند یا مشرک؛ و «رحیم» به‏مفهوم «مهربان به ایمان‏آوردگان و شایستگان» و مربوط به سراى آخرت است.
روشن است که گستردگى و فراگیرى مهر او در این جهان، بدین معناست که همه، خواه باایمان و سپاسگزار و یا ناسپاس، را آفریده و از نعمتهاى رنگارنگ حیات بهره‏ور ساخته است و به آنان روزى مى‏بخشد؛ و فراگیرى رحمت او در سراى آخرت، که تنها مردم باایمان و شایسته کردار را دربر مى‏گیرد، به این مفهوم است که در این جهان به آنان توفیق آگاهى و ایمان و انجام کارهاى شایسته ارزانى داشته است و در آخرت، آمرزش و تکریم خاصّ خود را نثارشان خواهد کرد و آنان را به بهشت پرطراوت و زیبا وارد خواهد ساخت.
از ششمین امام نور(ع) آورده‏اند که فرمود: «رحمن» نام خاصّ خدا و بیانگر ویژگى مهر فراگیر او در دنیا است.
عکرمه مى‏گوید: خدا به اعتبار یک جنبه از مهر و رحمت خویش، «رحمن» است و به اعتبار صد رحمت خود، «رحیم». و این نکته را از بیان روشنگر پیامبر(ص) الهام گرفته است که فرمود: خدا صد رحمت دارد که تنها یکى از آنها را به زمین فرستاده و میان مردم تقسیم کرده است؛ از این‏رو، مهر مردم به یکدیگر و عواطف و احساساتى که به هم نشان مى‏دهند، همه در نتیجه همان یک رحمت است. و نود و نه رحمت دیگر خدا، ویژه خود اوست؛ تا در روز رستاخیز و سراى آخرت، بندگان شایسته و بایسته خویش را مشمول آنها قرار دهد.
و نیز آورده‏اند که در سراى آخرت، این یک بخش از رحمت او نیز به آن 99 بخش دیگر ضمیمه مى‏شود و با همه آنها به بندگان مهر خواهد ورزید.
همانگونه که سوره مبارکه حمد از نظر غیبت و خطاب به دو بخش تقسیم می شود از نظر محتوا نیز تقسیم دیگری دارد و آن تقسیم به ستایش و خواهش است ؛بخش اول سوره ستایش عبد به مولاست و او را با اوصافی چون "الله " "رب العالمین " "الرحمن " ،"الرحیم " و " مالک یوم الدین " می ستاید و این اوصاف را نشانه محمود بودن او می داند .بخش دوم که از آیه مورد بحث "اهدنا الصراط المستقیم " آغاز می شود خواهش و مسئلت عبد از مولاست و از او هدایت به صراط مستقیم را می طلبد .
هدایت دو مقابل دارد یکی " ضلالت " و دیگری " غوایت " هدایتی که در برابر ضلالت است مربوط به راه است کسی که راه را به درستی شناخته آن را درست می پیماید ،ره یافته و مهتدی است و کسی که آن را نشناخته یا به درستی طی نمی کند گمراه و ضال است . اما هدایت در برابر غوایت مربوط به هدف است و بنابر این هدایت به این معنا همان هدفداری و غوایت بی هدفی است " غی " و " غاوی" انسان بی هدف است .
هدایتی که در آیه کریمه "اهدنا الصراط المستقیم "مطرح است ،چون از طرفی در برابر ظلالت قرار گرفته است ".....ولا الضالین "و از سوی دیگر هدایت به " صراط" است از نوع اول و مربوط به راه و راهیابی است لیکن قید استقامت با وصف سالکان مخصوص که بعدا بازگو می شود مستلزم هدفمند بودن است .
اهدنا الصراط المستقیم
عبد سالک برای رسیدن به لقای خدای سبحان نیازمند صراطی است که از آسیب و کجی و اعوجاج و دستبرد مصون باشد و محتاج نور هدایتی است که راه را به وی نموده ،او را تا رسیدن به مقصد نهایی رهبری کند عبد سالک در این آیه هدایت به صراط مستقیم را از خدا درخواست می کند و این هدایت همان هدایت تکوینی است زیرا گوینده پس از شناخت خداوند و ایمان به او نور هدایت را می طلبد تا در پرتو آن راه و پرتگاه را بشناسد
یارب از ابر هدایت رسان بارانی زان پیش که چو گردی ز میان برخیزم
تفسیر واژگان :
اهدنا:هدایت در لغت به معنای دلالت و ارشاد است و آن دوگونه است :یکی نشان دادن راه دستیابی به مقصد که به آن "ارائه طریق "می گویند :
................................................... از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت (با عرض پوزش آهنک مصرع اول در خاطر هست واژگانش خیر)
و دیگری رساندن راهیان به هدف که از آن به "ایصال به مطلوب "تعبیر می شود :
من که ره بردم به گنج بی پایان دوست صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنم
صراط بزرگراه وسیع و روشن است
در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
مستقیماین واژه از ماده "ق و م " است و بر اثر هیئت خاص باب استفعال ،بر طلب قیام دلالت می کند از آنجا که انسان در حال قیام قادر بر بیشترین کارهای خویش است واژه قیام را نام بهترین حالت هر شی قرار داده است استقامت طلبقیام از شی است و طلب قیام کنایه از ظهور و حصول آثار و منافع هر چیز است
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
در بیابان طلب گرچه ز هر سو خطریست میرود حافظ بیدل بتولای تو خوش
و در بـعـضى تفاسیرمسطور است که : چون در مبدا سوره , ذکر حمد فرمود و حمد موجب رحمت اسـت , مناسب نمود ایراد این دو اسم
رحمت و رحمن که شامل رحمت خاص و عام است , تا به یقین دانسته گردد که استحقاق رحمت , مر اهل حمد راست .
رحمت رحیمیه خاص است مخصوص خواصی از اولیاء حق. که فرمود: اولیاء تحت قبائی،لا یعرفون احدا غیری
و رحمت رحمانیه که عام است و شامل***و مکان.

صـاحـب جـواهـر التفسیر بر سبیل حکایت مى گوید که:
روزى سائلى به درگاهى و ایوان رفیعى رسید و به امیدوارى تمام زبان سوال بگشاد, از آن خانه اندک چیزى بیرون آوردند و به آن درویش دادند, درویش متغیر شد و از آن جا برگشت و تبرى به دست گرفت و معاودت نمود, خواست که ارکـان آن ایـوان را درهـم شـکـنـد واسـاس آن طـاق را مـتـزلـزل سـازد, صاحب خانه پرسید که اى درویـش چرا چنین مى کنى ؟ , درویش گفت : از براى آن که عطاى اندک لایق این درگاه بزرگ نیست , با درگاه مناسب عطا کن , یا عطا در خور درگاه ده .
پـس گـویـد اى درویش اگر عطیات مخلوق فراخوار بارگاه ایشان نیست , رحمت خالق درخور عـظـمـت و کـبـریاى اوهست , گناه اولین و آخرین با فضل و رحمت حق , نسبت ذره اى است به خورشید تابان , بلکه کمتر از قطره اى در جنب محیط عمان , شعر:.
الهى رحمتت دریاى عامست ----- وز آن جا قطره اى ما را تمام است .
اگر آلایش خلق گنه کار ----- در آن دریا فروشوئى به یک بار.
نگردد تیره آن دریا زمانى ----- ولى روشن شود کار جهانى .
خداوندا همه سرگشتگانیم ----- به دریاى گنه آغشتگانیم .
زسر تاپا همه هیچیم درهیچ ----- چه باشد بر همه هیچیم برهیچ .
همه بیچاره مانده پاى برجاى ----- برین بیچارگى ما ببخشاى .
خـداونـدا در اول کتاب کریم , ما را خبر دادى که رحمان و هم رحیمى , اگر قدم جرئت در بساط معصیت نهادیم , به امید وعده رحمت کریمانه تست , واگر از روى غفلت سررشته طاعت از دست دادیم به امیدمغفرت تو, شعر:.
اى سایه رحمتت پناه همه کس ----- وى خان درت گریزگاه همه کس .
گر نیست زبان عذر ما را غم نیست ----- عفو تو بس است عذرخواه همه کس .

و خواجه حافظ در این معنی سروده:
لطف خدا بیشتر از جُرم ماست
نکته ی سربسته چه دانی؟
خموش!

به رضای دوست
الحمد لله رب العالمین
رب العالمین:


در معنی رب:
بـدان کـه قُرّا رب العالمین را به کسر با, تلاوت کرده اند و او را صفت اللّه دانسته اند،و مصدر را ربابه دانند, و او را در کلام عرب مستعمل به شش معنى یافته اند:.
اول بـه مـعـنـى سید, یعنى مهتر و بهتر, پس معنى رب العالمین سیدالعالمین بود, یعنى پیشوا و حاکم عالمیان .
دوم به معنى مالک , پس معنى این باشد که خداوند عالمیان و متصرف درماندگان .
سوم مربى .
آرى اوسـت مـربـى عـالـمـیان که اگر نه اثر تربیت او بودى هیچ ممکنى پرده خفا از چهره حال نگشودى .
چـهـارم صـاحب که به معنى حاضر و شاهد باشد, زیرا که حاضر است و افعال عالمیان را مشاهده مى نماید و اقوال ایشان را مى شنود و احوال خلقان را مى داند.
پـنجم به معنى مصلح نیز آمده , یعنى اصلاح کننده و به اصلاح آورنده که صلاحى وجود نگیرد الا به اصلاح او.
شـشـم مـدبر که تدبیر کارها به اوست , و مدبر امور جمهور عالمیان و سازنده کارهاى دنیا و دین ایشان است .
اما در معنی عالمین: و به تحقیق عالم جمعى است موضوع براى مجموع آحاد،واکثر علما برآنند که عالمین ذوى العقولند, یعنى ملائکه و جن وانس .
از حـضـرت امـام همام محقق جعفربن محمد صادق مروى است که مراد از عالمین , همین افراد انـسـان اسـت کـه هریک از ایشان عالمینند على حده , آرى اگرچه عوالم بسیار و عالمیان بـى شـمـارنـد, امـا مقصودهمین آدمیانند,
زیرا که جمیع آنچه در عالم باشد مفصلا, مندرج است درنـشـات انـسان مجملا, بلکه هرچه در عالم هست درنشات انسان هست و درنشات انسان امرى هـست که در عالم نیست , اگرچه انسان به حسب صورت عالم صغیر است , اما به حسب مرتبه عالم کبیر است , و از سخنان شاه خیبر گیر است , شعر:.
اتزعم انک جرم صغیر؟ ----- وفیک انطوى العالم الاکبر!

گل این باغ را توئى غنچه ----- سر این گنج را توئى سرپوش .
پرده بردار تا ببینى خوى ----- دوست با دوست کرده در آغوش .

.........
ایاک نعبد و ایاک نستعین

بعد از مشاهده و شناختِ رحمانیت ، رحیمیت ، ربوبیت و مالکیت خداوند متعال ، انسان تنها آن ذات اقدس را شایسته ی عبادت می یابد و سراسر جهان را پُر از صفات او می نگرد ، از این رو اظهار می دارد : " ایاک نعبد " ( تنها تو را می پرستم ) ... که هیچ کس و هیچ چیز را شایسته ی پرستش ، جز ذات مقدس نیست.
اما کوشش انسان برای پیمودنِ راهِ عبادت ، کفایت نمی کند مگر آنکه لطفِ خداوند که همان کشش و جاذبه ی اوست بکمک رسد ، که پیمودن راه بدون کمک او ناممکن است ؛ از این رو میگوید: " ایاک نستعین " ( تنها از تو یاری میخواهم )... و چون اصل معبود است و عبادت ، و استمداد ما فرع پس " ایاک نعبد " مقدم بر " ایاک نستعین " است.
* آنچه بیان شد معانی است که از این دو جمله فهمیده میشود و همان گونه که امام باقر علیه السلام فرمودند : " بطون قران رمز ابدیت قران است و آن را به ماه و خورشیدی تشبیه کردند که همواره در حالِ جریان و پرتو افشانی است ....."
مَالِکِ یَومِ الدِّینِ
امانت‌داری و رحمت رحیمیه
هدف خلقت، رسیدن به رحمت رحیمیه و تکریم مومن از راه اختیار است. خداوند به عنوان مبدأ رحمت رحمانی، به انسان، بدون این‌که استحقاق داشته باشد، بخشش و عنایت می‌کند تا او با کار و تلاش صالحانه‌ی خود، نعمت رحمانی را مورد بهره‌برداری قرار داده، سعادت جاودانه‌ی خود را رقم بزند. شرط تبدیل شدن رحمت رحمانی به رحمت رحیمی، امانت‌داری است. اگر در امانت‌داری خیانت شود و با سوء استفاده از اختیار، نعمت‌ها در مسیر درست مصرف نگردد، رحمت رحمانی به غضب و عذاب تبدیل می‌شود. در اصل خلقت، منظور خالق عذاب کردن نبوده است؛ چون قرآن می‌گوید «‌اِلاَّ مَن رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُم »:"مگر کسانی را که پروردگارت به آن ها رحم کرد و به‌خاطر همین هم ایشان را خلق نمود". انسان اگر از اختیار سوء استفاده کرد، تبعات آن را هم باید در یوم الدین بپردازد.
از آن‌جا که خداوند می‌گوید «وَ رَحمَتِی وَسِعَت کَُلَّ شَیءٍ »:"رحمت من همه چیز را فرا گرفته است" تبعات سوءاستفاده از اختیار هم جزء رحمت اوست. زیرا آن‌چه از خداوند صادر شده، رحمت بوده است و شیء در معنای عموم خودش، از حوزه‌ی رحمت نمی‌تواند خارج شود. بنابراین آن‌هایی که به عذاب گرفتار می شوند، خودشان رحمت را به عذاب تبدیل می کنند. مثل این می ماند که کسی سر سفره‌ای که غذاهایی برای مهمان‌ها ترتیب داده‌اند، دعوت شده‌است. هر غذایی که بخواهد می‌تواند بردارد. دو غذا که تأثیر متضاد دارند، سر سفره است. میزبان می‌گوید این دو غذا را با هم نخورید! حال اگر او نتواند بر هوی و اشتهایش غلبه کند و سیر از آن دو بخورد، به میزبان مربوط نمی‌شود؛ میزبان همه‌ی این کارها را از باب اکرام و تکریم کرده است. ساحت قدس الهی هم از اذیت و آزار بندگان و امثال این‌ها به دور است. می‌گوید: «وَ مَا ظَلَمنَاهُم وَ لَکِن کَانُوا اَنفُسَهِم یَظلِمُونَ »:"ما به آن‌ها ستم نکردیم، خودشان به خودشان ستم کردند".
یوم الدین، دلیل الحمد لله
«مالک یوم الدین» دنباله‌ی «‌الحمد لله رب العالمین» و بر عنوان و زیر مجموعه‌ی آن آمده است. یعنی سپاس خدا را که مالک روز جزاست و من را به رحمت رحیمیه‌ی خود می‌رساند. از آن‌جا که حمد کامل خدای تعالی، منحصراً و با توجه به ربوبیت پروردگار و از طریق مشاهده‌ی عالمین کافی نیست، لازم است که حمد حوزه های رجا و خوف که همان «‌رحمان و رحیم» و «مالک یوم الدین» هستند، بر آن اضافه شود. درحقیقت می شود گفت مجموعه ی حمد خدای تعالی در حوزه های «‌رب العالمین»، «‌الرحمن الرحیم» و« مالک یوم الدین»، همه با هم دلیل الحمد لله هستند. یعنی اگر کسی به عالم منهای یوم الدین نگاه کند، به نتیجه‌ی الحمد نمی‌رسد؛ به‌عبارت دیگر شما در ربوبیت عالمین، زمانی زیبایی، عدالت و چیزهای ستودنی دیگری را مشاهده می‌کنید که یوم‌الدین را هم به حساب آورده باشید.
بعضی مسایل در عالَم منهای محاسبه‌ی یوم‌الدین، زشت به نظر می‌آیند، ولی وقتی حساب یوم‌الدین در آن‌ها رعایت شود، زیبا می‌شوند. مثلاً شما می‌خواهید این مطلب را که "همه چیز از ریشه‌ی رحمت است و دستگاه آفرینش از اول تا آخر، حول محور رحمت می‌چرخد"، محاسبه و ادراک کنید. اثبات این مطلب منهای یوم الدین شدنی نیست. ولی وقتی یوم‌الدین به حساب آورده شد، بسیاری از سؤالات و مبهمات برطرف می‌شوند.
دو عدد کسری را که یکی صورتش دو و دیگری چهار است. در نظر بگیرید. اگر مخرج‌ها معلوم نباشند، مشخص نیست کدام بزرگ‌تر است؟ اگر مخرج ها یکی باشند، کسر با صورت چهار بزرگ‌تر است. اما اگر مخرج‌ها فرق کنند؛ اظهار نظر درباره‌ی صورت‌ها بی‌مورد است. پس همان‌طور که در اعداد کسری، قضاوت بدون ملاحظه‌ی طرفینِ نسبت، ممکن نیست، حمد خدای تعالی هم بدون ملاحظه‌ی یوم‌الدین نسبت به مسایل عالم، ممکن نیست.
بیانی در باره جبر و اختیار
«جبر و اختیار» و «امر بین الامرین » از مباحث مهم در اسلام است، دیدگاه شیعی بر آن است که بشر در امور سعادت خود مجبورصرف نیست به طوری که اراده و اختیار از او به کلی مسلوب شده باشد و همچنین مختار صرف هم نیست که کوچکترین مددی از خداوندنخواهد، بلکه «امر بین الامرین » است.
در تفسیر برهان روایتی نقل شده است به این مضمون که مردی «قدری » مذهب به مرکز خلافت آمد و در باره عقیده خود مذاکره کرد و تمام افراد را در برابر سخنان خود محکوم کرد به عبدالملک گفتند پاسخ او تنها از عهده «محمدبن علی » باقرالعلوم(علیهما السلام)، بر می آید. از این رو عبدالملک به حاکم مدینه نوشت، بدون ارعاب و با احترام امام باقر(ع) را نزد من بفرست. حاکم مدینه به حضرت مراجعه کرد و حضرت بعلت کهولت وپیری از مسافرت عذر خواست و فرمود:
فرزندم جعفربن محمد(ص) را به نزد خلیفه می فرستم. حضرت صادق(ع)حرکت کرد و وارد شام شد خلیفه موقعی که حضرت را دید، میل نداشت که آن حضرت را با مرد «قدری » در یک مجلس جمع کند تامبادا مرد قدری حضرت را مغلوب کند و موجب شرمندگی شود. ولی وقتی حضرت وارد شام شد و خبر ورود حضرت بین مردم پخش شداجتماع کردند تا وضع مذاکره و محاوره حضرت را با مرد «قدری »ببینند. خلیفه رو کرد به حضرت صادق(ع) و عرض کرد: این مرد«قدری » همه را مجاب کرده و اینکه من درخواست آمدن شما راکردم، برای بحث با این مرد بود. حضرت فرمود: خداوند ما را مددخواهد کرد. مرد «قدری » به حضرت عرض کرد: هر چه می خواهی بپرس. حضرت فرمود:
سوره فاتحه را بخوان خلیفه سخت ناراحت شد و گفت: انا لله وانا الیه راجعون، در سوره فاتحه مطلبی در این موضوع نیست(یعنی، در این مذاکره شکست خواهیم خورد) مرد «قدری » شروع به خواندن کرد تا رسید به (ایاک نعبد و ایاک نستعین) حضرت فرمود:
توقف کن; بنابر عقیده شما چه احتیاجی به کمک خداوند است بااین که تمام قوا در اختیار شما است و به عبارت دیگر تو عقیده داری که امور مفوض به بنده است و اختیار مطلق برای او است پس مجالی برای کمک خداوند نیست. مرد «قدری » از شنیدن این جمله مبهوت ماند.
تفسیر المیزان - جلد 1
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک