رسته‌ها

آخرین دیدگاه‌ها

من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم... اخوان ثالث
دردها را باید کنار زد. درد ها را باید ورق زد بای به صفحه شادی ها رسید. باید برای رسیدن به صفحه شادی از صفحات غم عبور کرد... خیلی زیبا بود ...منتظر نوشته های بعدی شما هستم موفق باشی...
امروز برای بار چندم کتاب یادداشتهایی برای یاسی را خواندم اما هر بار انگار بار اولم است که میخوانم خیلی خیلی....... ......زیباست!
وای وای باران باران شیشه پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست اسمان سربی رنگ من درون قفس
بعد از آن شب بود ، که انسان را همه دیدند با بادکنکِ سَرَش که بزرگُ بزرگتر می شد به فوتِ علم وتماشاچیان تاجر ، تخمین می زدند که در این استوانه بزرگ می شود هزار اسبُ الاغ را به هزار آخور پُر از کاهُ علوفه بست و همه دیدند که آن شب او
کدامین جای امن پناه ما خواهد بود؟! می خواهم گم شوم! می خواهم دنبالم بگردی. می خواهم اگر چشم گذاشتی! گریه ام را ندیده باشی! کدامین پیچ کوچه جای چشم گذاری ما می شود؟! کدامین پشت درخت ما را پناه می دهد. کدامین جای امن پناه ما خواهد بود؟!
من وقتی زنم که تو باور داشته باشی مردی ... انسان بودن را باید آموخت جنسیت معنا ندارد
شب مسموم از هرم زهرآلود تنفس ها شب… گوش دادم در خیابان وحشت زدهء تاریک یک نفر گوئی قلبش را مثل حجمی فاسد زیر پا له کرد در خیابان وحشت زدهء تاریک یک ستاره ترکید گوش دادم… نبضم از طغیان خون متورم بود و تنم… تنم از وسوسهء متلاشی گ
این شعر را برای تو میگویم در یک غروب تنهء تابستان در نیمه های این ره شوم آغاز در کهنه گور این غم بی پایان این آخرین ترانه لالائیست در پای گاهوارهء خواب تو باشد که بانگ وحشی این فریاد پیچد در آسمان شباب تو بگذار سایهء من سرگردان
باران رحمت خدا همیشه و همه جا می بارد تقصیر ماست که کاسه هایمان را برعکس گرفته ایم!
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک