مردی که میخندد
مردی که می خندد...اسمی پر استعاره و زیرکانه....مرد چرا می خندد این خنده که بر لبهای او به اجبار نقش بسته است آیا به دنیای سخیف انسانهاست انسانهایی که می دانند چند روزی بیشتر در این سرا زندگی نمی کنند اما چنان زندگی میکنند و همنوع خویش را فر
گلستان
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش
کس نتواند که به جای آورد
آخر شاهنامه
در شگفت از این غبار بی سوار
خشمگین ، ما نا شریفان مانده ایم
آبها از آسیاافتاده ، لیک
باز ما با موج و توفان مانده ایم
هر که آمد بار خود را بست و رفت
ما همان بد بخت و خوار و بی نصیب
ز آن چه حاصل ، جز با دروغ و جز دروغ؟
زین چه حاصل ،
دعای عرفه
خدایا آنکه تو را دارد چه ندارد، و آنکه تورا ندارد چه دارد؟
بدایع و بدعتها و عطا و لقای نیما یوشیج
به ما نمی گذرد خوش ، که بی توایم غریب *** چگونه می گذرد بر تو نازنین! بی ما
تو پاک و پر ثمر و زنده زیستی ، همه عمر *** به زنده زیستنت رشک دارم و ایما
همیشه سبز و بلندت ،چو باغ برد و سلام *** شکفته معجزتی بد، علی براهیما
به مرغکان و
دیوان کهنه حافظ
[b]ستارهای بدرخشید و ماه مجلس شد *** دل رمیده ما را رفیق و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت *** به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد[/b]
میلاد حضرت محمد مبارک
مادام کاملیا
تسخیر دلی که هرگز مورد حمله ای قرار نگرفته باشد به اندازه تصرف شهر بدون پادگانی سهل و آسان است . پرورش صحیح حس وظیفه شناسی و پدر و مادر قراول های نیرومند این شهر محسوب می شوند ؛ ولی هیچکس از این پاسداران هوشیار نمی توانند از فریب خوردن و ا
قمارباز
[b]مادر هرزگی شادمانی نیست بلکه ناشادمانی است.(فردریش نیچه)[/b]
عاقبت کار شخصیت اول این داستان به هرزگی کشید به قمار کشید اما چرا؟!با این که می توانست خیلی موفق باشد و همانگونه که رقیبش به او در آخر داستان به او گفت می توانست موجودی سودمند
بوف کور
سلام
من صادق هدایت رو بیشتر از چند داستانی که ازش خوندم نمیشناسم داستانهایی که غالبا دنیایی خاکستری و سرد رو ترسیم می کنن و همیشه به خودم میگم چه آدمی چه احساساتی میتونه همچین دنیایی رو خلق کنه وقتی آقای هدایت این داستانها رو مینوشته چی به
رباعیات مولانا
یکدم غم جان دار غم نان [b]تا کی[/b] *** وز پرورش این تن نادان[b] تا کی[/b]
اندر ره طبل اشکم نای و گلو *** این رنج ز نخ به ضرب دندان [b]تا کی[/b]
[i]با تو سخنان بی زبان خواهم گفت *** از جمله گوشها نهان خواهم گفت
جز گوش تو نشنود حدیث من