رسته‌ها

مهرداد بهار
(1308 هـ.خ)

نویسنده
مشخصات:
نام واقعی:
ملک مهرداد بهار
تاریخ تولد:
1308/07/10 خورشیدی
تاریخ درگذشت:
محل تولد:‌
جنسیت:‌
مرد
ژانر:‌
اسطوره شناسی
زندگی‌نامه
مهرداد بهار در دهم مهرماه 1308 ه.ش. در خانواده محمد تقی ملک الشعرا بهار در تهران چشم به جهان گشود.وی پنجمین فرزند ملک الشعرای بهار بود. سال 1334 در دانشگاه تهران ثبت نام کرد ودر 1336، دوره کارشناسی زبان وادبیات فارسی را به پایان برد.در زمستان 1337 برای ادامه تحصیل در حوزه ایران شناسی به لندن رفت .دوره کارشناسی ارشد را در رشته مطالعات کهن ومیانه ایرانی که شامل تاریخ وفرهنگ وزبانهای ایران باستان بود، در سال 1342 به پایان برد.آنگاه دو سال دیگر در دوره دکتری برای رساله ای با عنوان "آفرینش در اساطیر ایران" زیر نظر مری بوریس پژوهش کرد."واژه نامه بندهش" نخستین کار اوست.پس از آن "جستاری در اساطیر ایران" ، "از اسطوره تا تاریخ" ، "ادیان آسیایی" ، "سخنی چند درباره شاهنامه" ، "اشکانیان"از تالیفات این اسطوره شناس ومحقق تاریخ ایران باستان به شمار می رود.دکتر مهرداد بهار استاد ایران شناسی که با نگاهی نو به تاریخ وفرهنگ اساطیر ایرانی نگریسته است در 22 آبان 1373 ودر 65 سالگی بر اثر بیماری سرطان خون درگذشت.
بیشتر
ویرایش

کتاب‌های مهرداد بهار
(10 عنوان)

آخرین دیدگاه‌ها

تعداد دیدگاه‌ها:
3


اساطیر و حماسه‌های ایرانی

قسمت دوم


▪️مهرداد بهار:

ما نه‌تنها اساطیری داریم که از عالم مقدّس ایزدی به عالم شاه و پهلوان درآمده، بلکه در حماسه برخی شخصیت‌های تاریخی هم منعکس شده. مثلاً داستان کاوهٔ آهنگر. در وداها، در آثار قدیم هند و ایرانی اصلاً از شخصیت کاوهٔ آهنگر نشانی نیست. در اوستا هم نشانی از آن نیست. ولی ناگهان در اعصار بعد، محتملاً از اشکانی به این طرف، کاوهٔ آهنگر ظاهر می‌شود. این مربوط به انعکاس وقایع اجتماعی و تاریخی است و من فکر می‌کنم نوعی از داستان‌های سَمَکی (سمک عیار) است، یعنی داستان‌های عیّاران که در تاریخ، از دورهٔ اشکانی به بعد پدید می‌آید.


جناب استاد!

[مهرداد بهار]

شاهنامه را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد،

بخشی که اساطیری است و بخشی که تاریخی است؟


▪️مهرداد بهار:

بله، وقتی تجزیه و تحلیل می‌کنیم، می‌بینیم که عناصر سازندهٔ شاهنامه، عمدتاً اساطیر است، ولی تأثیرپذیری از تاریخ هم دارد. مثلاً خانوادهٔ گیو و گودرز، که می‌دانیم شخصیت‌های تاریخی دوره اشکانی‌اند. آنان فرمانروایان گرگان، سمنان و دامغان و مناطق دیگر بوده‌اند. ضحّاک اسطوره است و تکلیفش روش است. بعد مثلاً می‌توان گفت که سیاوش از داستان‌های اسطوره‌ای آریایی نیامده، بلکه اصلش از بین النهرین است. پس آن بخش از شاهنامه و حماسه‌سرایی که از اسطوره آمده، مقداری از آن تحت تأثیر بین النهرین است مقداری هم مربوط به اساطیر هند و ایرانی است.

علاوه بر بخش اسطوره، بخش تأثیرگذاری تاریخ است. شخصیت خاندان‌های تاریخی مثل خاندان گودرز و گیو و غیره؛ بعد روابط اجتماعی تاریخی است مثل قیام کاوه آهنگر که قیام بازار است. ما در تاریخ کسی را به اسم کاوه نداریم، ولی این شخصیت نمودار به وجود آمدن شهرهای دوره اشکانی و شکل گرفتن بازارهاست. قیام این شهرها و مسئله عیّاری و به قدرت رساندن شهریار دادگر، شکست ضحّاک و به قدرت رساندن فریدون، در واقع انعکاسی از تحولات اجتماعی است. بیشتر حقایق مربوط به خاندان‌های حاکم وارد شاهنامه شده است، کمی هم تحولات اجتماعی نیز وارد آن می‌شود.

در داستان رستم، چندین عامل می‌تواند بیاید، تأثیر هند، تأثیر یونان، تفکر قدیم هندو‌ایرانی، سکایی، همه جمع شده، مجموع داستان‌های زال و رستم را ساختند. پس اینها نیز تحولات اجتماعی را نشان می‌دهد. هم سلسله‌ها و خاندان‌های پادشاهی منعکس می‌شوند، هم اساطیر بیگانه و هم اساطیر خودی در حماسه منعکس می‌شوند و همه قابل بررسی و توضیح است.


از اسطوره تا تاریخ

بخش اساطیر و حماسه‌های ایرانی

متن گفت‌و‌شنود آقای حمید سهیلی با دکتر مهرداد بهار در زمستان ۱۳۷۱

زنده‌یاد استاد دکتر مهرداد بهار 

صص ۵۷۵ – ۵۷۳




دربارهٔ جشنِ سَده


باید گفت که تا آن‌جا که از اساطیر و متون ایرانی باستان و میانه بر می‌آید، جشن سده از جمله آیین‌هایی نبوده است که در ایران باستان و در ادبیات زرتشتی اعصار کهن رسمیتی داشته باشد. در اوستا و نوشته‌های پهلوی از آن ذکری نرفته است و این، محتملاً، بدین روی است که این جشن از اعیاد بومی غیر آریایی بوده و هنوز در دین زرتشت از رسمیت بهره نداشته است؛ ولی می‌توان باور کرد که خود آیینی بس کهن بوده است، زیرا این گونه اعیاد، چنانچه بعداً گفته خواهد شد، در جهان انسان اعصار قدیم کمابیش عمومیت داشته است، و اصولاً این‌گونه آیین‌ها همه قدمتی بسیار دارند و در خود عناصری از اعتقادات و باورهای جادویی کهن را نهان داشته‌اند که نمی‌توانند متعلق به اعصار متأخّر باشند.

اگر قول بیرونی را بپذیریم، این جشن تنها از دورهٔ اردشیر بابکان، یعنی قرن سوم مسیحی، در عداد اعیاد رسمی درآمده، سپس با آیین زرتشتی درآمیخته و سپس صورت جشنی ملّی یافته و تا قرنها پس از اسلام دوام آورده است. این نظر بسیار محتمل است، زیرا دورهٔ اشکانی و ساسانی دورهٔ درآمیختن کامل فرهنگ بومی و آریایی در ایران است.

اما آنچه دربارهٔ علت جشن بیان شده، چه علل اسطوره‌ای و چه علل نجومی تقویمی، جز در یکی دو مورد، همه به گرد توجیه واژهٔ سده در ارتباط با واژهٔ صد می گردد؛ و درست همین اسطوره‌سازی‌ها و دلایل متعدد تقویمی در ارتباط سده و صد است که ما را به شک می‌افکند که مبادا این واژه اصولاً ارتباطی با عدد صد نداشته است.

در پی این تردید، باید دید این جشن چه موقعیت تقویمی دقیقی دارد. جشن سده، با سپری شدن چهل روز از زمستان برگزار می‌شود. این جشن دقیقاً در پایان چلهٔ بزرگ قرار دارد و به اعتقادات عوام، با به سر رسیدن این چله، زمین دزدانه نفس می‌کشد.


جستاری چند در فرهنگ ایران

مرحوم استاد مهرداد بهار، صفحهٔ ۲۳۹



اساطیر و حماسه‌های ایرانی


اساطیر و حماسه‌سرایی در ایران از هم جدا نیستند و در گذشته نیز از هم جدا نبودند. فقط می‌توانیم بگوییم که در اصل از یکدیگر جدا نبودند. این البته قانون عمومی نیست. در بسیاری از سرزمین‌ها، به ویژه در ایران، حماسه‌سرایی از اسطوره‌های خیلی کهنِ هند و ایرانی اصلاً جدا نبوده است. در واقع، اگر هم روایاتِ پهلوانی بود، جدای از اساطیر، به علت اعتقادات مذهبیِ آریایی‌های اعصارِ باستان، آن بخش از زندگی پهلوانان ارزشِ به یاد ماندن و نقل شدن داشت که شبیه کردارِ ایزدان بود. یعنی جنبه‌هایی از زندگی، قابل بازماندنِ در یاد‌ها را دارد که مقدّس باشد. آن چیز‌هایی مقدّس است که شبیه کردارِ ایزدان باشد. پس پهلوانان هم در واقع برای بقا و برای جاویدان شدن خود، روایات و کردار‌های ایزدان را تکرار می‌کردند. 

ما باید اوّل اصول عقیدتی ایزدان هند و ایرانی و آریایی را بشناسیم. اگر این روایات الهی هند و ایرانیان را بشناسیم، آن‌وقت، قادر خواهیم شد که حماسه‌های ایرانی را درست توجیه کنیم و ببینیم که اینها چه پیوندهای با اصل و منشاء اساطیری هند و ایرانی داشته و دارد. 


بنابراین،وقتی از اساطیر کهنی که حماسه‌سرایی ما از آن اثر پذیرفته، صحبت می‌کنیم، این اساطیر زردشتی ما نیست. اساطیر زردشتی عمیقاً اساطیری است که در اصل، بعد‌ها پیرامون دین زردشت به وجود می‌آید و با اساطیر هند و ایرانی به آن صورت دقیق که روایات و قصّه‌ها و پهلوانی‌ها ذکر می‌شد، چندان رابطه‌ای ندارد. 

اساطیری که پیرامون دین زردشت در دورهٔ هخامنشی، به ویژه در دورهٔ اشکانی و ساسانی شکل می‌گیرد و در کتاب‌های پهلوی، به‌خصوص در کتاب «بِندَهِش» منعکس است، بیشتر مربوط به خلقت دنیاست و کاملا رنگ زردشتی دارد. یعنی می‌توان استنباط کرد که اهورَمزدا وجود دارد و یک نیروی شر هم وجود دارد و این جهان مادّی، خیر و شر با هم می‌جنگد تا سرانجام به کمک انسان، شر نابود می‌شود و دنیا دوباره به صورت نخستین خود در می‌آید. این اصلاً یک اسطورهٔ هند و ایرانی کهن و آریایی نیست، این اسطوره‌ای زردشتی است، این اساطیر محتملاً در حماسه‌سرایی ما زیاد منعکس نشده و دارای ظرافت‌های اندیشه‌های کهن و ابتدایی عصر اساطیری هم نیست، بلکه اندیشه‌های ذهنی زردشت است که در نزد عوام‌الناس، صورت عامیانه پیدا کرده و شکل اساطیری به خود گرفته است. 

بنابر‌این، در ایران، ما وقتی می‌خواهیم دربارهٔ حماسه‌سرایی صحبت کنیم، واقعاً چندان قادر نیستیم که از اساطیرِ ایزدانِ منعکس در نوشته‌های ایرانی استفاده کنیم. در این مورد، باید به کهن‌ترین اثر هند و ایرانی و هند و اروپایی – که وداها و به‌ویژه ریگ‌ودا باشد – تکیه کنیم.


ما دریای اساطیر نداریم. اما همهٔ ایزدان، پهلوانان و غول‌های ضد ایزدی وارد اساطیر شدند. حتی وارد حماسه شدند. از اساطیر سقوط کردند و خود را وارد حماسه‌ها کردند و حماسه‌سرایی زیبایی را به وجود آوردند که ما آثارش را از اوستا تا دورهٔ فردوسی و حتی بعد از فردوسی می‌بینیم.


از اسطوره تا تاریخ

بخش اساطیر و حماسه‌های ایرانی

زنده‌یاد استاد دکتر مهرداد بهار 

صص ۵۶۶ – ۵۵۹




جمشید و نوروز


آقای دکتر! (مهرداد بهار)

چرا نوروز را به جمشید نسبت داده‌اند، چرا مثلاً به فریدون یا شهریار دیگری نسبت نمی‌دهند؟

زیرا جمشید محبوب‌ترین چهرهٔ پیش از اسلام است. اما فریدون و نه هیچ کس دیگر از پادشاهان محبوبیت جمشید را نداشتند. خیلی چیز‌ها را به جمشید نسبت داده‌اند. مثلاً در وندیداد آمده که بزرگ شدن جهان به خاطر جمشید بود. جمشید حتی ادّعای خدایی می‌کند و به همین سبب، بخشی از فَرّه‌اش به (میتره) می‌رسد. در دورهٔ او نه مرگ بود، نه پیری و نه درد. دورهٔ بسیار زیبایی بود و خاطرهٔ خوشی بر اذهان مردم از آن زمان بازمانده بود. حتی چینی‌ها هم جمشید را به نحوی ستایش می‌کنند. 


واقعاً اینطور است؟

بله، چینی‌ها به او یَم می‌گویند و مجسمه‌هایی برایش ساخته‌اند. مجسمه‌های عظیمی از جمشید یا یَم در معابد چینی و بودایی هست. بنابراین، جمشید یک شخصیت خدایی، اصیل و شگفت‌آور است. شخصیتش خیلی تراژیک است. خیلی مایلم داستانی درباره‌اش بنویسم. 


آیا محبوبیتش به این دلیل نبوده که وقتی به او گفتند فَرّهٔ پیامبری را می‌خواهی یا فرّهٔ شهریاری؛ جمشید گفت من می‌خواهم در همین دنیا لذّت ببرم، پس فرّهٔ پادشاهی را می‌خواهم؟ این جنبهٔ شخصیت او که علایق زمینی و این جهانی او را نشان می‌دهد، خیلی جالب است. 

این یکی از دلایل محبوبیت جمشید می‌تواند باشد. جمشید چندان این جهانی بود که ادعا کرد آب و گیاه و خورشید و ماه را آفرید است و همهٔ آفرینش مادی را از آنِ خود می‌دانست. به هر جهت، شخصیت جمشید بسیار اسطوره‌ای است و پیوند نوروز با او خود نشان می‌دهد که نوروز چقدر می‌تواند قدمت داشته باشد. 


از اسطوره تا تاریخ، مهرداد بهار، صفحهٔ ۳۶۰–۳۵۹

[گفتگوی دکتر ابوالقاسم اسماعیل‌پور با استاد مهرداد بهار پژوهشگر و اسطوره‌شناس فقید ایران در منزل ایشان. دکتر مهرداد بهار پنجمین فرزند ملک‌الشّعرای بهار بودند.]



سیزده‌به‌در


جناب استاد!

آمیختگیِ میان عید نوروز و مهرگان چگونه بود؟

▫️در اواسط هزاره با یگانه شدن مردوک با دیگر ایزدان به وجود می‌آید.


یعنی دو عید پاییزی و بهاری به یک عید تبدیل شده و سرِ بهار جشن می‌گرفتند. اما چرا در دورهٔ هخامنشیان آثاری از آن نمانده است؟

▫️ما خبر داریم از کتاب «آیین شهریاری در شرق»، که در اهواز، و به احتمال در تخت جمشید مراسم عظیمی برگزار می‌شده. در این سنّت‌های نوروزی، مقدار زیادی سنّت‌های نوروزی بین‌النهرینی می‌توان مشاهده کرد. کلاً آیین‌های نوروزی جهانی‌اند. این را در پدیده‌شناسیِ اسطوره و در دیدگاه میرچا الیاده می‌توان دید. در همه جای دنیا برای جشن سال نو چیز‌های مشترک وجود دارد. ولی اسطورهٔ نوروزی بین‌النهرین قدیم، محلی است. بدین معنی که، بنا بر این اسطوره، خدا شهید می‌شده و زنده شدنِ دوبارهٔ وی با جشن و سرور همراه بوده است. معمولاً پیش از پنجه یا خمسهٔ مسترقه (پنج روز پیش از آغاز سال نو)، خدا ( دُموزی سومری یا سیاوشِ ایرانی) شهید محسوب می‌شده. در اینجا نیز چند روز پیش از نوروز، مردم به آرامگاه می‌رفتند، چراغ می‌بردند و به گریه و زاری می‌پرداختند. بردن چراغ بدین منظور بود که مسیر ارواح را روشن کنند، بدان امید که آنان بازگردند.‌

خمسهٔ مسترقه برابر با روز سیزدهم است. در خمسهٔ مسترقه، معمولاً آشوب ازلی را مجسّم می‌کردند. به این مفهوم که نظم و قانون در این پنج روز وجود ندارد و در پیِ آن، دوازده روز می‌آید که دوازده ماه است. 


یعنی دوازده ماه سی روزه در سال وجود دارد و پنج روز و اندی که خمسهٔ مسترقه را می‌سازد.

▫️بله، ولی درست است که آخر سال است، اما معرّف آشوب نخستین جهان پیش از نظم و آفرینش می‌باشد. در ایام پنجه، مراسم اُرجی  رواج داشته و مراسم دیگر. در قدیم، گاه پنجه به آبان یا آذرماه می‌افتاد که پیش از سال نو محسوب می‌شده. روز سیزدهم معرف همین خمسهٔ مسترقه است.


چرا سیزده نوروز نحس محسوب می‌شده؟

▫️چون سیزده معرّف آشوبِ ازلی پیش از آفرینش است. هر نوع آشوب پیش از نظم گرفتن، نحس محسوب می‌شده و بی‌نظام به شمار می‌آمده. دنیا پس از برقراری نظم، مقدّس می‌شود. پنج روزِ «خمسه» مقدّس نیست، پس سیزده‌به‌در هم مقدّس نیست.‌


آیا مراسم خاصی برای سیزده‌به‌در وجود داشته؟

▫️مراسم از خانه بیرون زدن و جشن و پایکوبی در اماکن عمومی، و گاه مراسم اُرجی برگزار می‌شده که آثارش را حتی تا دورهٔ صفوی هم مشاهده می‌کنیم. 


آیا در منابع نوشتاری دقیقاً به این نکته اشاره شده است؟

▫️معمولا مراسم اُرجی در روزهایی است که معرّف آشوب ازلی است. مثلاً در ایران، مراسم خمسهٔ مسترقه را به صورت میر نوروزی داریم که پنج روز، دزدی حاکم می‌شود و در گوش فرمانروا می‌زند. این به نحوی آشوب و بی‌نظمی محسوب می‌شده. یکی از کیفیات عمومی این روز‌های آشوبی، آیین اُرجی است، ولی دقیقاً متنی در این‌باره نیست. تنها می‌دانیم که مثلاً در دورهٔ صفویه که زنان همه چادر به سر می کردند، در روز سیزده نوروز بی‌روبند و چادر به خیابان می‌آمدند. 


پس مراسم خاصی وجود داشته؟

▫️بله، اما تمام اینها به احتمال بسیار زیاد صادق است و قطعی نیست. خانم مری بویس هم در کتاب «تاریخ دین زردشت» آورده که عید نوروز تحت تأثیر فرهنگ بین‌النهرینی است، ولی گمان نمی‌کنم تأثیر بین‌النهرین است، به گمان من، این عید بومی آسیای غربی بوده و محتملاً از نجد ایران به بین‌النهرین رفت، یا همزمان در سراسر منطقه وجود داشته.


از اسطوره تا تاریخ، مهرداد بهار، صفحهٔ ۳۳۱–۳۲۹

[بخش‌هایی از گفتگوی دکتر ابوالقاسم اسماعیل‌پور با مرحوم استاد دکتر مهرداد بهار]



عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک