غلامحسین ساعدی
(1314 - 1364 هـ.خ)
نویسنده و پزشک
مشخصات:
نام واقعی:
غلامحسین ساعدی
سایر نامها:
گوهر مراد
تاریخ تولد:
1314/10/13 خورشیدی
تاریخ درگذشت:
1364/09/02 خورشیدی (50 سالگی)
محل تولد:
تبریز
جنسیت:
مرد
ژانر:
رمان، داستان کوتاه و نمایشنامه
زندگینامه
از داستان گاو او (در مجموعه عزاداران بیل)، فیلمی به همین نام ساخته شدهاست که موفقیتی جهانی یافت.نویسندگی را از سن ۱۶ سالگی آغاز کرد و سالهای زیادی را به نمایشنامهنویسی و داستاننویسی فارسی گذراند. .سال ۱۳۲۲ به دبستان "بدر" و سال ۱۳۲۹ به دبیرستان "منصور" رفت. او نوشتن را خیلی زود با تفسیرهنگامه نوجوانیش آغاز می کند. سال ۱۳۳۱ بود که مسئولیت انتشار روزنامه های «فریاد»، «صعود» و «جوانان تبریز» و انتشار مقالات و داستان در این سه روزنانه و همچنین «دانش آموز» را به عهده می گیرد. درست است که او در سال ۱۳۳۴ به دانشکده ی پزشکی تبریز وارد می شود، اما او سال بعدش با مجله ی سخن همکاری می کند و داستان "مرغ انجیر خوار" ، "پیگمالیون" (داستان و نمایش) رابه چاپ می رساند. وی در پاریس درگذشت و در گورستان پرلاشز در کنار صادق هدایت به خاک سپردهشد. غلامحسین ساعدی از نخستین کسانی بود که به کانون نویسندگان ایران پیوست. سه فیلم براساس فیلمنامههای ساعدی ساخته شدهاست: گاو (اقتباسشده از داستان چهارم عزاداران بیل) و دایرهٔ مینا (اقتباسشده از داستان آشغالدونی) هر دو به کارگردانی داریوش مهرجویی و آرامش در حضور دیگران براساس داستانی به همین نام به کارگردانی ناصر تقوایی. پرویز جاهد میگوید که غنای تصویری، نگاه اجتماعی و نقّادانه و ساختار دراماتیک قویِ فیلمنامههای ساعدی سبب شده آثار ساختهشده برمبنای این فیلمنامهها، فیلمهای موفقی در کارنامههای خالقانشان باشند
بیشتر
آخرین دیدگاهها
به نقل از رضا براهنی:
«ساعدی چیزی را در جایی مخفی میکرد که به عقل جن هم نرسد که در آنجا مخفی شده است.
نمونهاش موقعی بود که در همان شش هفت ماه پیش از خروج او از ایران رفتم پیش ساعدی که آپارتمانی در بالای پیچ شمیران نرسیده به تخت جمشید داشت.
وقتی که بیاختیار پس از ساعتها نشستن، بلند شدم رفتم دستشویی، دیدم ساعدی با مشتش به در دستشویی میکوبد.
من فکر کردم به آپارتمان حمله شده، گفتم چیه؟!
گفت از آفتابه استفاده نکن، گفتم چرا؟!
گفت پر ودکاست!
به عقل جن هم نمیرسید که ودکا را در آفتابه بریزد و توی دستشویی بگذارد، به دلیل اینکه امکان نداشت به ذهن پاسدار برسد که ساعدی ودکا را دقیقا توی آفتابه بریزد و توی دستشویی بگذارد.»
----
اون گاوی که آقای ساعدی نوشته بود و آقای مهرجویی ساختن دقیقاً از خودش بوده.
آدم که آزادی خودش رو بده بعد تو آفتابه ودکای روسی بخوره از گاو کمتره
https://www.instagram.com/reel/CnoVWBzpI53/?igsh=MW9panVpNTd6Z2x3cQ==