رسته‌ها
فرهنگ ریشه واژگان فارسی
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 36 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 36 رای
ساختار کتاب چنین است که بر سر هر رویه درآیه‌ی پوروا-هندواروپایی (Proto-Indo-European) آمده و سپس به گونه‌ی نمودار، واژه‌های مشتق شده از آن ریشه در زبان‌های ایرانی و اروپایی آمده است.
بر پایه‌ی خود کتاب، در سراسر فرهنگ، بیش از ٩۴٠٠ واژه‌ی همخانواده (cognate) در ۵٠ زبان در این فرهنگ شناسانده شده‌اند. افزون بر زبان‌های هندواروپایی، برخی واژه‌هایی از ریشه‌ی زبان‌های نا-هندواروپایی (مانند زبان عربی و عبری و ترکی) هم دیده می‌شوند. آمار واژه‌ها و زبان‌های آنها چنین است:
– واژه‌های پارسی: ۴٧٠٠
– واژه‌های زبان‌های ایرانی دیگر (اوستایی، سغدی، و …): ۴٣٠٠
– ریشه‌های هندواروپایی: ١۴٠٠
– واژه‌های انگلیسی: ٣٣٠٠
– واژه‌های یونانی و لاتین: ١۵٠٠
– واژه‌های عربی و عبری و دیگر زبان‌های سامی: ٨٠٠
– واژه‌های فرانسه، آلمانی، ایتالیایی، اسپانیایی: ۴٠٠
– واژه‌های سانسکریت و هندی: ۴٠٠
– دیگر زبان‌ها: ٧٠٠

برای نگارش این فرهنگ، نویسنده نزدیک ١٢ سال پژوهش کرده و از ١١٢ خاستگاه (کتاب و مقاله و فرهنگ) بهره برده است.
کتاب «فرهنگ ریشه واژگان فارسی» تالیف و تدوین علی نورایی، پژوهشگر در حوزه زبان‌شناسی از سوی یک ناشر آمریکایی در ایالات متحده آمریکا چاپ و عرضه شده است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
671
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
sasanpeter1949
sasanpeter1949
1398/09/19

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی فرهنگ ریشه واژگان فارسی

تعداد دیدگاه‌ها:
14
در سال 1393 کتابی با نام « پارسی بگوییم ، تازی نگوییم » نوشته « حمید رمضانی » به چاپ رسید که در آن برابر پارسی سره همه واژگان تازی آورده شده است . با جستجو نام کتاب در اینترنت می توانید این کتاب را خریداری کنید .
زبان فارسی خالی از ریشه عربی یک زبان بسیار روستایی ساده و بسیار ناقص و معیوب و حتی حالا نیز وقتی با انگلیسی مقیایسه می کنیم بسیار ناقص و معادل فارسی بسیاری بصورت معیوب جایگزین دارد.
چنین نیست . در سال 1393 کتابی با نام « پارسی بگوییم ، تازی نگوییم » نوشته « حمید رمضانی » به چاپ رسید که در آن برابر پارسی سره همه واژگان تازی آورده شده است . با جستجو نام کتاب در اینترنت می توانید این کتاب را خریداری کنید .
سخن گفتن درباره هر چیز ، کاری سخت نیست . می توان درباره اخترشناسی ، فیزیک ، شیمی ، زبان پارسی و ... دهان گشود و سخن گفت . سخنی که با دانش و آگاهی و خوانش همراه باشد است ، که سخت است . برای من و دیگر خوانندگان بنویسید که بر چه پایه ای زبان پارسی را بدون واژگان تازی روستایی دانسته اید ؟ خودتان در اینباره مقاله دانشگاهی ای نوشته اید یا اینکه به مقاله استادی اشاره کرده اید ؟ در هر دو حالت ، برای ما و دیگر خوانندگان ، نام و جای انتشار آن مقاله را بنویسید تا ما نیز از دانش شما بهره مند شویم . اگر نه ، سخنتان پایه و دانشی نداشته است ، خاموشی برای شما بهتر است چرا که با خاموشی کسی به سطح دانش و آگاهی شما پی نخواهد برد.
بنده هم پیشتر گفتم که بیرونی چنین سخنی را نگفته است، پس خودش همراه با آن مطهری دارد کژفهمد یا تهمت زند. بیرونی گفت: اگر علمی به آن زبان [خوارزمی] که مطلوب طبع من است جاودانه شود چنان بیگانه نماید که شتر بر ناودان و زرافه بر آبراهه. (الصیدنه فی الطب، برگردان: رضا پوردستگردان، رویه 168) زیرا همانگونه که خودش اندکی پیشتر گوید دانش‌های آن زمان را به زبان تازی می‌نوشتند پس کتابی دانشورانه به زبان خوارزمی برای دیگران بیگانه بوده است. همچنین بیرونی هم گفت "اگر..."، که این نشان دهد توانایی دانش‌نویسی داشته است. گذشته از این در پاسخ به یاوه‌گویانی چون مطهری بایست گفت: بنده نمی‌دانم پایه‌های دانش نوین را به زبان‌های یونانی و لاتین که جفت‌شان هندواروپایی بودند توانستن بنویسند با این روی به زبان خورازمی که مانند آنان هندواروپایی است نمی‌توانستند اگر تازیان زبان خودشان را به زور بار دیگران نمی‌کردند؟" همچنین اگر همان برگ خوانده شود می بینید این سخنان را در پاسخ ملی‌گرایان آن زمان مانند دیلمیان می‌گفت، همچنین یادمان نرود این بیرونی همانی است که در هین رویه 168 می‌گوید: ((نزد من دشنام دادن به زبان عربی خوشتر از ستایش به زبان فارسی است)) خب نام این را باید چه بگذاریم؟ نه اینکه عرب‌پرستی است؟ مطهری می‌خواست با این کژبرداری یا برداشت دشمنکام، گزارش‌های بیرونی در رویه 57 و 75 الآثار الباقیه، برگردان: اکبر داناسرشت درباره‌ی کتابسوزان یورشگران را وازند. این زبان علمی از گفتمان‌های نوین است و در خوانش نبشته‌های کهن نباید پیش‌پنداره‌های نوین را درون کرد، هرچند خود بیرونی هم چنین چیزی نگفته برخی دارند دروغ دهانش می‎گذارند. شما مسلمانان مانند ملی‌گرایان تازی که می‌روند نپی "دلاوران عرب" را می‌نویسند در بی‌گناه نشان دادن یورشگران به ایران به همان اندازه بهره دارید پس بیخود به شما این چیزها را نمی‌گویند.
خب آن هم یک عرب است که تنها زبان عربی می‌داند ;-)
[quote='Jeremiah']
چشمتان نرود که بنده از برای همین چیز‌ها عرب‌ستیز هستم، یک دیگر از کاربران مسلمان کتابناک که کتابسوزان تازیان را با نادانشورانه خواندن زبان خوارزمی نمی‌پذیرفت، به نام mt1397 آن هم پارسی‌گرا هست.[/quote]
این سخن ایشان از دو کنونه بیرون نیست: 1. کژفهمی. 2. تهمت. یکی دوبار دیگر بازگو کرده بود که اهمیتی ندادم و از کنارش گذشتم.
خوانندگان گرامی می توانند آن پیام من را در اینجا بخوانند که هم اینک در برگ 12 می باشد: پیوند برگ
بخش نخست پیام که دیدگاه ابوریحان بیرونی است، بازگو می کنم دیدگاه بیرونی است:
«دوگانگی و تضادی که در سخن این دانشمند بزرگ پیش آمده؛ این است که خود ایشان زبان خوارزمی را زبانی علمی نمی داند و نمی پذیرد. چرا که در نَسک "داروشناسی در پزشکی" یا "الصیدنه فی الطب" در برگ 168 به این سخن اقرار می کند.»
عکس دو سخن در دو نسک ایشان در همان جا هست.
و دیدگاه من که درباره رخداد نسک سوزی در پایان پیام گفته ام:
«بنده نه میخواهم بگویم سد در سد این کار انجام شده و نه میخواهم بگویم که سد در سد این کار انجام نشده. برای من در همان هاله ابهام و شک و گمان می ماند.»
بنابراین، دیدگاه و سخن من نبوده که ایشان به من نسبت داده است، سخن بیرونی است، این 3 بار! روی سخن در دوگانگی 2 نوشته از این دانشمند بوده است. البته این سخن ابوریحان هم نادیده بگیرید، ایشان نیز مانند بیهقی یک عرب پرست! بوده است، جدی نگیرید.
مگر جز خدا را هم می شود پرستید!
پایان.
با درود، ایشان نمی‌اندیشم جز زبان انگلیسی زبان دیگری آموخته باشد و تنها 12 سال جای یادگیری زبان‌های گوناگون، رفته سخنانی که به ذوقش خوش آمده گردآوری کرده است و در آن سوگیری بسیاری داشته است. وی در این کتاب کوشیده واژگان پارسی را خواسته و دانسته به اوستایی بدهد تا بخش ریشه‌های پارسی را کاهَد و ناسرراست برساند اگر واژگان عربی را بیرون بیندازید، واژگان اوستایی را می‌خواهید چه کنید؟ برای نمونه گفته است واژه‌ی گَرم از garema اوستایی آمده است با اینکه خودش گفته در پارسی کهن این واژه به دیسه‌ی garma هست! شما خودتان داوری کنید واژه گرم به کدام نزدیک تر است :-( یک واژه هم‌وزن گرم در پارسی گَست است، ایشان در رویه 174 گفته از gasta آمده است با این روی گرم را نمی پذیرد از garma آمده است، در پارسی میانه هم گرم به ریخت خود garm هست (بنگرید به فرهنگ فارسی به پهلوی نوشته بهرام فره‌وشی، رویه 428). اگر واژه‌ای هم‌ریخت gasta در اوستایی بود، ایشان شایمندی داشت باز هم ریشه‌‌ی آن را به اوستایی ببخشد. اکنون چرا این دو ریشه‌یابی با هم نمی‌خواند؟ زیرا ایشان از خودش دانشی در ریشه‌ها ندارد و سخنان پراکنده‌ی این و آن را که خوشش آمده گردآوری کرده است. بنده نمی گویم زبان پارسی، وامواژه اوستایی ندارد، ونکه واژه‌های بسیاری از اوستایی دارد، با این روی بسیاری از این واژه در این نوشته از روی سوگیر به اوستایی دهش و بخشش شده است. هر چند واژگان اوستایی هم‌ساختار با پارسی است و وامگیری از آن آسیبی به زبان نمی‌زند، ما از اوستایی همیشه ریشه‌ها را وام گرفته ایم با این روی عربی جدای از ریشه واژگان، باب‌هایش را هم وام گرفتیم برای نمونه جدای از آن که علم را از عربی وام‌گرفتیم، باب‌ها برساخته از آن همانا: اعلام، معلوم، معلم، تعلیم، تعلم، عالم، علامه، علیم و اعلم و جمع آن علوم، را هم وام گرفتیم، آیا این وامگیری است یا یورش واژگان؟ این باب‌ها همانگونه که در بخش 3 دیدگاهم گفتم با تکواژشناسی زبان پارسی همخوان نیست. اکنون از ریشه‌ی اوستایی rap ما در ساختار واژگان پارسی این واژه‌ها را ساخته‌ایم: رفتن، رفته، رفتار، روا، ناروا، روان، روش، روند، رونده، رَویه، بی‌رویه. پس واژگان اوستایی به ساختار زبان ما گزند نمی‌رساند. حتا در برخی از جای‌ها ترکی‌ هم ساختار زبان ما را گزند نرسانده است، برای نمونه واژه دوقلو ترکی است، با این روی ایرانیان از روی آن سه‌قلو، چهارقلو، پنج‌قلو، شش‌قلو و ... را ساخته‌اند. همچنین برازنده است به جای واژه علم از بُخار پارسی به همین معنا بهره‌وری کنیم و به جای بخار عربی از واژه‌ی وَشم که می توان از آن بن‌واژه وشمیدن هم درست کرد. ایشان در جایی می‌فرماید: "زبان هر ملت نمایانگر فرهنگ و تمدن و گویای آداب و رسوم و طرز فکر و احساس آن ملت است. لذا مطالعه و آشنایی با ریشه‌ی لغات زبان هر قوم وسیله‌ای برای شناخت و فرهنگ و تمدن آن قوم است"! (رویه 4) خب اگر به جای بخار، علم بگوییم، دیگر نمی‌دانیم بخارا که یکی از گهواره‌های شهرگانی ایرانی بوده است را از این ریشه ساخته‌اند زیرا بگفته فرهنگ جهانگیری آن شهر، شهر دانشمندان بوده است. ما عرب نیستیم که هنگامی که ریشه‌ی واژگان سامی را دریابیم با خاستگاه خود بیشتر آشنا شویم. روی هم رفته ایشان بسیار نادان و دارای خودناسازگاری است.
درود بر شما ، باید بگویم که من خود به عنوان یک پارسیگوی و کسی که پارسی را پاسمیدارد وقتی میبینم یک واژه ریشه اش از اوستایی هست بسیار شادمان میشم ، من این کتاب را نخواندم ولی باید بگویم شما اگر زبان اغوزی را جدا کنید و بخواهید واژگان اویغوری و دیگر زبانهارا حذف کنید هیچ چیز از اغوزی نمیماند،اغوزی زبان جمهوری آذربایجان و ترکیه هست شما نمیتوانید بگویید زبان اغوزی واژگانش ربط به دیگر زبانهای ترکی نباید داشته باشد اگه داشته باشه ناراحت بشید زیرا آغوزی یک زبان از ترکی است و زبانهای دیگه ترکی هم یک زبان از شاخه ترکی هستند اینها زیر مجموعه ترکی هستند. مانندش میشود همین پارسی ، پارسی به تنهایی زبان بسیار قدرتمندی هست حتی قدرتمند تر از زبان هایی مانند آغوزی ولی همان طور که زبان های ترکی یک جا جمع میشوند باید زبانهای آریایی هم یکجا جمع بشوند زبان اوستایی مربوط به نیاکان مردمان فارسی یا پارسی است زبان زرتشت پیامبر است زبان نیاکانمان: زبان های شاخه آریایی: پارسی،اوستایی،سانسکریت تماما توسط نیاکان آریایی ها شکل گرفته و این زبانها هم از لحاظ دستوری و قواعد هم از لحاظ آوایی هم از لحاظ تعداد واژگان مشترک هم از لحاظ تاریخی همه یکی هستند. شاید اشتباهاتی در زمینه این که واژگان پارسی وارد سانسکریت شده یا سانسکریت وارد پارسی شده پیش بیاید ولی باید بگم از هر سمت وارد شده باشد این زبانها همه آریایی هستند ، یکی هندوآریایی ، دیگری هندو(ایرانی آریایی) واژگان بسیاری از پارسی وارد سانسکریت شده که اگر تاریخ بخوانید متوجه میشوید ، اگر تاریخ بخوانید متوجه میشوید سانسکریت توسط مردمان آریایی پارسی وارد شمال هندوستان شده و از این پس زبان هندی خوانده شد و زبانهای دیگر هندی ازش ساخته شد سانسکریت متعلق به مردمان آریایی هست و هندیها که خیلیهاشون ریشه های غیر ایرانی دارند فقط ازش استفاده میکنند ، باید فرهنگش در ایران جا بیوفته زبان های آریایی فقط شامل زبان پارسی و زیر مجموعه هاش : پهلوی ، دری ، پشتو ،هزارگی ، لری ، گیلکی نمیشه، زبانهای آریایی اوستایی و سانسکریت که مهم ترین و قدیمی ترین زبان های آریایی و حتی هندو اروپایی به حساب میایید هم حساب میشود در حال حاضر توسط زبانشناسان برای راحتی تحقیقات خود زبان پارسی ایران با زبان پارسی افغانستان و زبان پارسی تاجیکستان را جدا کرده اند که این باعث گیج شدن افراد کم دانش میشود که ما نباید این جدا سازیو باب کنیم طبق گفته کارشناسان در افغانستان این جدا سازی باعث آسیب به زبان پارسی میشود. پس باید جا بیوفته که اوستایی یک زبان منقرض شده ایرانی هست که یک زبان آریایی به حساب میاد و همینطور زبان سانسکریت که از گذشتگان دور در هند گویش میشود یک زبان آریایی است این زبانها به تنهایی زبان کامل و جدایی هستند ولی همه از یک ریشه آریایی هستند و یکی هستند توسط مردمان پارسی آریایی ساخته شده اند.
با درود به همه دوستان گرامی ، من این کتاب را(همچون بسیاری از کتابهای نوین ) نخوانده ام ولی چون به ریشه شناسی واژگان دلبسته ام میخواهم بگویم که کوشش به کاستن واژگان عربی از فارسی و پرهیز از کاربرد دستور زبان عربی در فارسی نشان عرب ستیزی و اسلام ستیزی نیست ، من برای عرب زبانان و دوستداران زبان عربی و مسلمانان احترام دارم و هر کسی از هر نژاد و دینی که باشد او را تنها از رفتار شخصی خودش باید داوری کرد ، افسوس که دوستاری و یا نکوهش زبان فارسی بشدت از گرایش های سیاسی و دینی تاثیر گرفته است ، دیدگاه خودم روراست بگویم در زدودن بیشتر واژگان عربی است زیرا از دید کاربردی ،ساختار زبانهای سامی با زبانهای هندو اروپایی فرق میکند و همین آمیختگی فارسی و عربی به آشفتگی و گنگی گفتاری و پستی سخن میانجامد، چنانچه برای فهم تاریخ بلعمی و یا ترجمه تفسیر طبری دشواری پدید نمی آید زیرا 90 در صد واژگان پارسی دری است در حالیکه اگر کسی نوشتگان خواجه نصیر طوسی و یا برای نمونه کتاب "روضه العقول نگارش محمد غازی ملطیوی " را بخواند دچار دشواری و بد فهمی خواهد شد زیرا این کتابها هم در کاربرد واژگان و هم در ساختار با عربی آمیحته اند و گنگ و تاریک گشته اند ، ریشه شناسی واژگان بسیار گرانسنگ است زیرا بسیاری از عامه نمیدانند کدام واژه و یا پیشوند و پسوند عربی و یا مغولی و یا فرانسوی است تا بتواننددرست و روشن بنویسند، اما گویا این نویسنده درست نویسی و دقت در ساختار دستوری زبان را با ناسیونالیسم یکی گرفته باشد.
بخش 3
یک از ژاژخایی‌هایی ایشان این باشد:
"اگر دور از تعصبات قومی با نظری بازتر به زبان‌های مختلف بنگریم، متوجه می‌شویم از فرق‌های اساسی بین لغات بیگانه و لغات بومی هر زبان قدمت ورود آنها به زبان می‌باشد" (رویه 6)
ایشان در اینجا پیش از همه چیز سوفسطای "مسوم کردن چاه" را انجام داده است تا اگر سخنی وارون آن بزنیم، قوم‌گرا و تنگ‌نگر بشویم! با این روی برای وازدن سخنش باید بگویم با این سخنش ایشان گند به دانش زبان‌شناسی زد، آیا به راستی ایشان نمی‌داند تکواژشناسی زبان عربی و پارسی از هم جدا است. برای نمونه زبان پارسی با افزودن پسوند و پیشوند واژه به ستاک، واژه می‌سازد برای نمونه پسوند " َنده" را به ریشه‌ی "کن" می‌چسباند و "کننده" را می‌سازد با این روی عربی واژه در وزن می گذارد، برای نمونه همین واژه "کننده" را از ستاک ع.م.ل در باب فاعل می گذارد و عامل را می‌سازد. همانگونه که دیدید این کجا و آن کجا است! ایشان به راستی چه دکترایی دارد؟ دکترای زبان‌شناسی دارد؟
از دیگر ژاژهایشان:
برخی از لغات بیگانه، خصوصا عربی که چند قرنی از تاریخ ورودشان به زبان فارسی گذشته چنان در زبان و ادبیات فارسی نفوذ کرده است که جداسازی و جایگزین کردن آن با واژه‌های فارسی تقریبا غیرممکن کرده است. حذف این لغات معادل است با از دست‌ دادن میراث گرانبهایی که از شعرا، ادبا و عرفای لطیف‌پرداز و ژرف‌نگری چون حافظ، سعدی و مولوی و غیره برای ما به جا مانده است" (رویه 6)
پیش از هر چیز ایشان ایتجا سوفسطای "تهدید" را انجام داد، ایشان که برهان آوری نمی‌کند تنها برانگیختن حس دیگران می‌خواهند سخن خودش را به کرسی بنشاند، با این روی بایستگی بگویم آنچه که سبب این می‌شود که ما نتوانیم چامه‌های این سرایندگان را بخوانیم، دگرگون کردن دستور زبان است نه واژگان، همین کنون هم بسیاری از مردم نمی‌توانند بدون نگریستن واژه‌نامه سروده‌های اینان را بخوانند، همچنین با زنده کردن برخی از واژگان پارسی نوین که در همین سروده‌های پارسی به کار رفته است، ما خیلی از زبان آنان دور نمی شویم، برای نمونه اگر "ترهات" را بمیرانیم و "ژاژ" را به همین معنا زنده کنیم این بیت از مولانا را درمی‌یابیم: بر دلبر ما هیچ کسی را مفزایید/مانندهٔ او نیست کسی، ژاژ مخایید. با این که این بیت را نه: او همی‌گفتش چه گویی ترهات/نه ترا دانم نه نام تو نه جات. بنده می‌پذیرم با ویراست واژگان پارسی از واژگان چنین سرایندگانی دورتر می‌شویم، با این روی به اندازه که ایشان بزرگ‌نمایی‌ می‌کند. همچنین ایشان زرنگ است، نام فردوسی را نمی آورد زیرا به زبان آن نزدیک‌تر می شویم، همچنین همه‌ی مردم ایران چامه نمی‌خوانند زیرا آهنگ جایگزین آن شده است، کسی که ادب‌دوست باشد، واژگان فراموش‌شده را هم یاد می‌گیرد و می‌خواند. همچنین برخی از واژگانی که ایشان در دیباچه اش به کاربرده، مانند، پیشگفتار و گردآوری، ساخته دست همین پارسی‌گرایان است که برای مدخل و جمع‌آوری ساخته شده است. کم کم زبان پارسی درست می‌شود، بسنده است مردم بروند نوشتار زمان قاجار را با کنون بسنحند تا این را دریابند که چه اندازه پیشرفت داشته است، همین تیمساری که امروزه به کار می‌برند، یک واژه دساتیری است :)) پس "غیرممکن" نیست. ایشان نه دانشی دارد و تنها می کوشد با هوچی‌‌گری و سوفسطا کردن دیدگاه‌های پوچ خودش را بگوید. زیرا در برابر برهان‌های زبان‌شناختی پارسی‌گرایان که هوده است، سخنی ندارد. از این دری‌وری‌ها باز هم گفته است که اگر خرده‌گیری‌اش کنم، سخن بیش از این به درازا می‌کشد، با این روی آگاهی‌های سودمندی هم در این نوشته هست.
بخش 2
کاستی‌های ایشان که کم نیست،از هر گونه‌اش یک نمونه آوردم تا سخنانی در دنباله بخواهم بگویم برخی از روی خشک اندیشی برداشت نکنند، این آقا از روی گرایش‌های ملی‌گراستیزانه که در دیباچه‌اش نمودار شده است، کوشیده واژه‌های بسیاری را سوگیرانه به اوستایی ببخشد تا پارسی‌گرایان را سرکوب کند با این که از این جنبش کمترین آگاهی را دارد، خود کسروی هم پیشگام سره‌گرایی بود، هیچگاه نخواست یک زبان سراسر پارسی یا دست‌کم با ریشه‌های ایرانی ویراسته کند، اگر هم سره‌گرایی می گویند، این نباید به زبانزد آشنا "تحت الفظی" برداشته شود زیرا این واژه، گرته‌برداری واژه انگلیسی Linguistic Purism است و نشانگر منشنامه‌ی این جنبش نیست. ایشان با دهش بی رویه واژه‌های پارسی به اوستا یی می خواهد بگویند زبان پارسی واژه کم دارد و نمی‌تواند گوالش کند! با این که بسیاری از واژگان اوستایی و پارسی از یک زبان پوریوایرانی آمده اند و ریخت هم هستند و اوستایی جوان را را پس از هخامنشیان و زمان پارتیان به نوشتن می آغازند پس قطعی نیست که هر واژه که در اوستا آمده اوستایی باشد، شاید از پارسی یا پارتی به آن راه یافته باشد. ایشان تا آنجا که به یاد دارم نشان نداده یک واژه از زبان‌های ایرانی خاوری به اوستایی رفته باشد، مگر می شود نرفته باشد؟ حتا کم‌فرهنگ‌ترین مردمان مانند مغول‌ها در دیگر زبان‌ها وامواژه‌های مانند -خان گذاشته‌اند، دیگر چه به برسد به ایرانیان باختری که همسایه و همخانواده ایرانیان خاوری بوده‌اند و زبان اوستایی را به عنوان زبان دینی زنده نگه‌داشته‌اند، دشمنکامی ایشان در پیشگفتار، رویه 5 آشکارا گفته شده است:
"هدف از نوشتن این فرهنگ جلب توجه خوانندگان به این یگانگی و همبستگی ملت‌ها است که متاسفانه بعلت کتمان آن در قالب‌های گوناگون الفاظ نه تنها فراموش شده بلکه با یک سلسله تعصبات قومی و نژادپرستی جایگزین شده است."
این سخنش درست است، برای نمونه بسیار مسلمانان عرب‌پرست مانند بیهقی می رفتند نپی "چند سخن که دبیران در قلم آرند" را می نوشت و سفارش ‌می کرد که واژه‌های پارسی را دور بیندازیم و با عربی جایگزین کنیم، نمونه‌ای از دگرنژادپرستی است. چشمتان نرود که بنده از برای همین چیز‌ها عرب‌ستیز هستم، یک دیگر از کاربران مسلمان کتابناک که کتابسوزان تازیان را با نادانشورانه خواندن زبان خوارزمی نمی‌پذیرفت، به نام mt1397 آن هم پارسی‌گرا هست. پس گرامند داشتن زبان بومی هیچ پیوستی به نژادپرستی ندارد. مگر همه نژادپرستان پارسی را خوب می‌گویند؟ این وامواژگان بسیار در پارسی رهاورد همین عرب‌پرستی و بیگانه‌گرایانی همانندان علی نورایی است، سپس هنگام پاکیدن گند هم‌اندیشه‌هایشان، بهانه‌هایی می‌گیردند که خودشان دست‌شان به آن آلوده است، همچنین این سیاه‌نمایی‌ها هیچ پیوستی به زبان‌شناسی ندارد.
درود بر شما ، من این کتاب را چندی پیش دانلود کرده و مو به مو همه ی واژگانش را نوشته و از آن چکیده برداری کردم برای خود، سخنان شما درباره ی خرده گیری از کتاب هم درست است و هم نادرست ، خواستم چند نکته را با شما در میان گذارم ، نخست این که دیدگاه خود نویسنده که در سرآغاز کتاب گفته پسندیده نیست و با شما هم اندیشم، ولی این که گفتید زبان اوستایی را بیشتر نشان داده و واژگان را به آن ربط داده هدفمند بوده برای خوارشماری پارسی درست نیست زیرا که اوستایی یک زبان جدای از پارسی نیست بلکه زبانی هست کهنتر از پارسی و دیگر زبانهای ایرانی و همه ی واژگان پارسی به اوستایی برگردانده میشوند و وارونه ی آن، و اتفاقا خود من دنبال همین ریشه های اوستایی هستم، ولی کتاب با این که از دیگر واژه شناسی ها کاملتر بود باز کاستی هایی داشت، و واژگان بسیاری که در آن پیدا نشد ، و همچنین نقد و خرده ای که خودم به کتاب میگیرم پیوند چند واژه به واژگانی بی ربط بود که درست نمی نمود برای نمونه ریشه یابی واژه ی شیر(درنده) که به شی(درخشیدن) پیوند داده است کاملا اشتباه بود زیرا ریخت کهن شیر (شگر) که بی شک باید در اوستایی (شغره) باشد و از ریشه ی شکافتن و شکستن است مانند تگر: تیر (تیغره) و یا دِگر: دیر(دریغه) و حتا پهلوی واژه را شیر نوشته بود در حالی که شِگر درست است. و البته چندین واژه ی این ریختی دیدم که به اشتباه ریشه یابی شدند ولی باز از برخی ریشه یاب ها بسیار بهتر و کاملتر بود، اگر شما باز هم کتاب هایی در این زمینه میشناسید بهتر و کاملتر به من معرفی کنید. سپاس از شما.🙏
بخش 1
بابا این علی نورایی بسیار بسیار بی‌سواد است. بارها برای وامواژه‌های ترکی را Turkish (نام انگلیسی زبان ترکی استانبولی!) نوشته است با اینکه کمابیش همه وامواژگان ترکی ما از ترکی میانه و جغتایی است که به آنها زبان‌های Turkic می‌گویند. ایشان از روی سوگیری واژه‌های پارسی را به اوستایی بخشیده است. در بسیاری از جاها با این که واژه‌ی نخستین در پارسی کهن و اوستایی به یک ریخت بوده است، ریشه واژه را به اوستایی برگرداننده است، برای نمونه برای واژه "زبان" گفته هم در پارسی کهن، هم در اوستایی به دیسه‌ی zbâ بوده است، با این روی واژه را اوستایی دانسته است. ما که بدمان نمی‌آید ریشه‌های بیگانه‌ی واژگان زبانمان آشکار شود ولی ایشان افسوسمندانه در این زمینه هم بسی سست رفتار کرده است، برای نمونه واژه‌ی "برده" که از پارسی میانه ورتک آید را تا واژه اوستایی وَرِتَ ردیابی کرده است، با این روی نمی دانسته است در اکدی به "برده‌ی مرد" وَرتوم می‌گویند و واژه ریشه‌ی میان‌رودانی دارد نه ایرانی! برای همین هم همخوان در دیگر زبان‌های هندواروپایی و ریشه در پوریوهندواروپایی نتوانسته برای آن گیر بیاورد. سپس می گوید بردج عربی از پارسی آمده با اینکه از پارسی میانه‌ بردگ می آید، زیرا کمابیش همه‌ی پسوندهای "َگ" در پارسی نوین افتاد است و آن" ج‌" در بردج عربیزه گ است، این کژی را برای بسیاری از واژگان پارسی میانه که به عربی رفته باشد، کرده است؛ یا شیء را عربی گفته است با اینکه به گفته‌ی زنده‌یاد دهخدا شی عربیزه‌ی چی، کوتاه‌گشته‌ی "چیز" پارسی است. همچنین دانش ایشان از پارسی نوین هم کم است.: در رویه 359 نشان داده واژه پارسی کهن Paru-zana که همانگونه خودش هم ناسرراست می‌گوید می‌توان Parva-zana هم نوشت، به معنای "چندین گونه از آدمی" به پارسی نوین نرسیده است! بااین که واژه پَروَز که در پارسی نوین کلاسیک به معنای نسب یا تبار است، چنانچکه زنده‌یاد فردوسی سراید: بدو گفت من خویش کرسیوزم/به شاه‌آفریدون کشد پروزم، از آن آمده و برخی نادرست آن را مجاز پَروَز، گونه‌ای از جامه دانسته‌اند. یا کم‌کاری هم بسیاری داشته است برای نمونه در رویه‌ی 80 ریشه هندواروپایی do & de آورده و گفته که در انگلیسی به دیسه‌ی to و در اوستایی دَ رسیده است با این روی"تا" پارسی را از همان ریشه را نیاورده است! که در پارسی میانه تاک بوده است را نمی‌آورد. ببیند این نوشته تا چه اندازه پر از کژی است که یک نوآموز تازه‌کار مانند بنده از آن به آسانی می تواند کاستی بگیرد! گاف‌های گنده‌ی ایشان تنها همین ‌ها نیست در دیباچه پارسی کهن و اوستا را در یک بخش گذاشته و کردی و پشتو و بلوچی سغدی را هم در بخشی دیگر، با اینکه اوستایی و سغدی و پشتو از زبان‌های ایرانی خاوری هستند و کردی و پارسی و بلوچی باختری هستند! دیگر کژی‌هایش را درباره زبان هایی آلتایی می توانید در همانجا ببینید.
فرهنگ ریشه واژگان فارسی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک