فرهنگ ریشه واژگان فارسی
نویسنده:
علی نورائی
امتیاز دهید
ساختار کتاب چنین است که بر سر هر رویه درآیهی پوروا-هندواروپایی (Proto-Indo-European) آمده و سپس به گونهی نمودار، واژههای مشتق شده از آن ریشه در زبانهای ایرانی و اروپایی آمده است.
بر پایهی خود کتاب، در سراسر فرهنگ، بیش از ٩۴٠٠ واژهی همخانواده (cognate) در ۵٠ زبان در این فرهنگ شناسانده شدهاند. افزون بر زبانهای هندواروپایی، برخی واژههایی از ریشهی زبانهای نا-هندواروپایی (مانند زبان عربی و عبری و ترکی) هم دیده میشوند. آمار واژهها و زبانهای آنها چنین است:
– واژههای پارسی: ۴٧٠٠
– واژههای زبانهای ایرانی دیگر (اوستایی، سغدی، و …): ۴٣٠٠
– ریشههای هندواروپایی: ١۴٠٠
– واژههای انگلیسی: ٣٣٠٠
– واژههای یونانی و لاتین: ١۵٠٠
– واژههای عربی و عبری و دیگر زبانهای سامی: ٨٠٠
– واژههای فرانسه، آلمانی، ایتالیایی، اسپانیایی: ۴٠٠
– واژههای سانسکریت و هندی: ۴٠٠
– دیگر زبانها: ٧٠٠
برای نگارش این فرهنگ، نویسنده نزدیک ١٢ سال پژوهش کرده و از ١١٢ خاستگاه (کتاب و مقاله و فرهنگ) بهره برده است.
کتاب «فرهنگ ریشه واژگان فارسی» تالیف و تدوین علی نورایی، پژوهشگر در حوزه زبانشناسی از سوی یک ناشر آمریکایی در ایالات متحده آمریکا چاپ و عرضه شده است.
بیشتر
بر پایهی خود کتاب، در سراسر فرهنگ، بیش از ٩۴٠٠ واژهی همخانواده (cognate) در ۵٠ زبان در این فرهنگ شناسانده شدهاند. افزون بر زبانهای هندواروپایی، برخی واژههایی از ریشهی زبانهای نا-هندواروپایی (مانند زبان عربی و عبری و ترکی) هم دیده میشوند. آمار واژهها و زبانهای آنها چنین است:
– واژههای پارسی: ۴٧٠٠
– واژههای زبانهای ایرانی دیگر (اوستایی، سغدی، و …): ۴٣٠٠
– ریشههای هندواروپایی: ١۴٠٠
– واژههای انگلیسی: ٣٣٠٠
– واژههای یونانی و لاتین: ١۵٠٠
– واژههای عربی و عبری و دیگر زبانهای سامی: ٨٠٠
– واژههای فرانسه، آلمانی، ایتالیایی، اسپانیایی: ۴٠٠
– واژههای سانسکریت و هندی: ۴٠٠
– دیگر زبانها: ٧٠٠
برای نگارش این فرهنگ، نویسنده نزدیک ١٢ سال پژوهش کرده و از ١١٢ خاستگاه (کتاب و مقاله و فرهنگ) بهره برده است.
کتاب «فرهنگ ریشه واژگان فارسی» تالیف و تدوین علی نورایی، پژوهشگر در حوزه زبانشناسی از سوی یک ناشر آمریکایی در ایالات متحده آمریکا چاپ و عرضه شده است.
آپلود شده توسط:
sasanpeter1949
1398/09/19
دیدگاههای کتاب الکترونیکی فرهنگ ریشه واژگان فارسی
خب آن هم یک عرب است که تنها زبان عربی میداند ;-)
چشمتان نرود که بنده از برای همین چیزها عربستیز هستم، یک دیگر از کاربران مسلمان کتابناک که کتابسوزان تازیان را با نادانشورانه خواندن زبان خوارزمی نمیپذیرفت، به نام mt1397 آن هم پارسیگرا هست.[/quote]
این سخن ایشان از دو کنونه بیرون نیست: 1. کژفهمی. 2. تهمت. یکی دوبار دیگر بازگو کرده بود که اهمیتی ندادم و از کنارش گذشتم.
خوانندگان گرامی می توانند آن پیام من را در اینجا بخوانند که هم اینک در برگ 12 می باشد: پیوند برگ
بخش نخست پیام که دیدگاه ابوریحان بیرونی است، بازگو می کنم دیدگاه بیرونی است:
«دوگانگی و تضادی که در سخن این دانشمند بزرگ پیش آمده؛ این است که خود ایشان زبان خوارزمی را زبانی علمی نمی داند و نمی پذیرد. چرا که در نَسک "داروشناسی در پزشکی" یا "الصیدنه فی الطب" در برگ 168 به این سخن اقرار می کند.»
عکس دو سخن در دو نسک ایشان در همان جا هست.
و دیدگاه من که درباره رخداد نسک سوزی در پایان پیام گفته ام:
«بنده نه میخواهم بگویم سد در سد این کار انجام شده و نه میخواهم بگویم که سد در سد این کار انجام نشده. برای من در همان هاله ابهام و شک و گمان می ماند.»
بنابراین، دیدگاه و سخن من نبوده که ایشان به من نسبت داده است، سخن بیرونی است، این 3 بار! روی سخن در دوگانگی 2 نوشته از این دانشمند بوده است. البته این سخن ابوریحان هم نادیده بگیرید، ایشان نیز مانند بیهقی یک عرب پرست! بوده است، جدی نگیرید.
مگر جز خدا را هم می شود پرستید!
پایان.
یک از ژاژخاییهایی ایشان این باشد:
"اگر دور از تعصبات قومی با نظری بازتر به زبانهای مختلف بنگریم، متوجه میشویم از فرقهای اساسی بین لغات بیگانه و لغات بومی هر زبان قدمت ورود آنها به زبان میباشد" (رویه 6)
ایشان در اینجا پیش از همه چیز سوفسطای "مسوم کردن چاه" را انجام داده است تا اگر سخنی وارون آن بزنیم، قومگرا و تنگنگر بشویم! با این روی برای وازدن سخنش باید بگویم با این سخنش ایشان گند به دانش زبانشناسی زد، آیا به راستی ایشان نمیداند تکواژشناسی زبان عربی و پارسی از هم جدا است. برای نمونه زبان پارسی با افزودن پسوند و پیشوند واژه به ستاک، واژه میسازد برای نمونه پسوند " َنده" را به ریشهی "کن" میچسباند و "کننده" را میسازد با این روی عربی واژه در وزن می گذارد، برای نمونه همین واژه "کننده" را از ستاک ع.م.ل در باب فاعل می گذارد و عامل را میسازد. همانگونه که دیدید این کجا و آن کجا است! ایشان به راستی چه دکترایی دارد؟ دکترای زبانشناسی دارد؟
از دیگر ژاژهایشان:
برخی از لغات بیگانه، خصوصا عربی که چند قرنی از تاریخ ورودشان به زبان فارسی گذشته چنان در زبان و ادبیات فارسی نفوذ کرده است که جداسازی و جایگزین کردن آن با واژههای فارسی تقریبا غیرممکن کرده است. حذف این لغات معادل است با از دست دادن میراث گرانبهایی که از شعرا، ادبا و عرفای لطیفپرداز و ژرفنگری چون حافظ، سعدی و مولوی و غیره برای ما به جا مانده است" (رویه 6)
پیش از هر چیز ایشان ایتجا سوفسطای "تهدید" را انجام داد، ایشان که برهان آوری نمیکند تنها برانگیختن حس دیگران میخواهند سخن خودش را به کرسی بنشاند، با این روی بایستگی بگویم آنچه که سبب این میشود که ما نتوانیم چامههای این سرایندگان را بخوانیم، دگرگون کردن دستور زبان است نه واژگان، همین کنون هم بسیاری از مردم نمیتوانند بدون نگریستن واژهنامه سرودههای اینان را بخوانند، همچنین با زنده کردن برخی از واژگان پارسی نوین که در همین سرودههای پارسی به کار رفته است، ما خیلی از زبان آنان دور نمی شویم، برای نمونه اگر "ترهات" را بمیرانیم و "ژاژ" را به همین معنا زنده کنیم این بیت از مولانا را درمییابیم: بر دلبر ما هیچ کسی را مفزایید/مانندهٔ او نیست کسی، ژاژ مخایید. با این که این بیت را نه: او همیگفتش چه گویی ترهات/نه ترا دانم نه نام تو نه جات. بنده میپذیرم با ویراست واژگان پارسی از واژگان چنین سرایندگانی دورتر میشویم، با این روی به اندازه که ایشان بزرگنمایی میکند. همچنین ایشان زرنگ است، نام فردوسی را نمی آورد زیرا به زبان آن نزدیکتر می شویم، همچنین همهی مردم ایران چامه نمیخوانند زیرا آهنگ جایگزین آن شده است، کسی که ادبدوست باشد، واژگان فراموششده را هم یاد میگیرد و میخواند. همچنین برخی از واژگانی که ایشان در دیباچه اش به کاربرده، مانند، پیشگفتار و گردآوری، ساخته دست همین پارسیگرایان است که برای مدخل و جمعآوری ساخته شده است. کم کم زبان پارسی درست میشود، بسنده است مردم بروند نوشتار زمان قاجار را با کنون بسنحند تا این را دریابند که چه اندازه پیشرفت داشته است، همین تیمساری که امروزه به کار میبرند، یک واژه دساتیری است :)) پس "غیرممکن" نیست. ایشان نه دانشی دارد و تنها می کوشد با هوچیگری و سوفسطا کردن دیدگاههای پوچ خودش را بگوید. زیرا در برابر برهانهای زبانشناختی پارسیگرایان که هوده است، سخنی ندارد. از این دریوریها باز هم گفته است که اگر خردهگیریاش کنم، سخن بیش از این به درازا میکشد، با این روی آگاهیهای سودمندی هم در این نوشته هست.
کاستیهای ایشان که کم نیست،از هر گونهاش یک نمونه آوردم تا سخنانی در دنباله بخواهم بگویم برخی از روی خشک اندیشی برداشت نکنند، این آقا از روی گرایشهای ملیگراستیزانه که در دیباچهاش نمودار شده است، کوشیده واژههای بسیاری را سوگیرانه به اوستایی ببخشد تا پارسیگرایان را سرکوب کند با این که از این جنبش کمترین آگاهی را دارد، خود کسروی هم پیشگام سرهگرایی بود، هیچگاه نخواست یک زبان سراسر پارسی یا دستکم با ریشههای ایرانی ویراسته کند، اگر هم سرهگرایی می گویند، این نباید به زبانزد آشنا "تحت الفظی" برداشته شود زیرا این واژه، گرتهبرداری واژه انگلیسی Linguistic Purism است و نشانگر منشنامهی این جنبش نیست. ایشان با دهش بی رویه واژههای پارسی به اوستا یی می خواهد بگویند زبان پارسی واژه کم دارد و نمیتواند گوالش کند! با این که بسیاری از واژگان اوستایی و پارسی از یک زبان پوریوایرانی آمده اند و ریخت هم هستند و اوستایی جوان را را پس از هخامنشیان و زمان پارتیان به نوشتن می آغازند پس قطعی نیست که هر واژه که در اوستا آمده اوستایی باشد، شاید از پارسی یا پارتی به آن راه یافته باشد. ایشان تا آنجا که به یاد دارم نشان نداده یک واژه از زبانهای ایرانی خاوری به اوستایی رفته باشد، مگر می شود نرفته باشد؟ حتا کمفرهنگترین مردمان مانند مغولها در دیگر زبانها وامواژههای مانند -خان گذاشتهاند، دیگر چه به برسد به ایرانیان باختری که همسایه و همخانواده ایرانیان خاوری بودهاند و زبان اوستایی را به عنوان زبان دینی زنده نگهداشتهاند، دشمنکامی ایشان در پیشگفتار، رویه 5 آشکارا گفته شده است:
"هدف از نوشتن این فرهنگ جلب توجه خوانندگان به این یگانگی و همبستگی ملتها است که متاسفانه بعلت کتمان آن در قالبهای گوناگون الفاظ نه تنها فراموش شده بلکه با یک سلسله تعصبات قومی و نژادپرستی جایگزین شده است."
این سخنش درست است، برای نمونه بسیار مسلمانان عربپرست مانند بیهقی می رفتند نپی "چند سخن که دبیران در قلم آرند" را می نوشت و سفارش می کرد که واژههای پارسی را دور بیندازیم و با عربی جایگزین کنیم، نمونهای از دگرنژادپرستی است. چشمتان نرود که بنده از برای همین چیزها عربستیز هستم، یک دیگر از کاربران مسلمان کتابناک که کتابسوزان تازیان را با نادانشورانه خواندن زبان خوارزمی نمیپذیرفت، به نام mt1397 آن هم پارسیگرا هست. پس گرامند داشتن زبان بومی هیچ پیوستی به نژادپرستی ندارد. مگر همه نژادپرستان پارسی را خوب میگویند؟ این وامواژگان بسیار در پارسی رهاورد همین عربپرستی و بیگانهگرایانی همانندان علی نورایی است، سپس هنگام پاکیدن گند هماندیشههایشان، بهانههایی میگیردند که خودشان دستشان به آن آلوده است، همچنین این سیاهنماییها هیچ پیوستی به زبانشناسی ندارد.
بابا این علی نورایی بسیار بسیار بیسواد است. بارها برای وامواژههای ترکی را Turkish (نام انگلیسی زبان ترکی استانبولی!) نوشته است با اینکه کمابیش همه وامواژگان ترکی ما از ترکی میانه و جغتایی است که به آنها زبانهای Turkic میگویند. ایشان از روی سوگیری واژههای پارسی را به اوستایی بخشیده است. در بسیاری از جاها با این که واژهی نخستین در پارسی کهن و اوستایی به یک ریخت بوده است، ریشه واژه را به اوستایی برگرداننده است، برای نمونه برای واژه "زبان" گفته هم در پارسی کهن، هم در اوستایی به دیسهی zbâ بوده است، با این روی واژه را اوستایی دانسته است. ما که بدمان نمیآید ریشههای بیگانهی واژگان زبانمان آشکار شود ولی ایشان افسوسمندانه در این زمینه هم بسی سست رفتار کرده است، برای نمونه واژهی "برده" که از پارسی میانه ورتک آید را تا واژه اوستایی وَرِتَ ردیابی کرده است، با این روی نمی دانسته است در اکدی به "بردهی مرد" وَرتوم میگویند و واژه ریشهی میانرودانی دارد نه ایرانی! برای همین هم همخوان در دیگر زبانهای هندواروپایی و ریشه در پوریوهندواروپایی نتوانسته برای آن گیر بیاورد. سپس می گوید بردج عربی از پارسی آمده با اینکه از پارسی میانه بردگ می آید، زیرا کمابیش همهی پسوندهای "َگ" در پارسی نوین افتاد است و آن" ج" در بردج عربیزه گ است، این کژی را برای بسیاری از واژگان پارسی میانه که به عربی رفته باشد، کرده است؛ یا شیء را عربی گفته است با اینکه به گفتهی زندهیاد دهخدا شی عربیزهی چی، کوتاهگشتهی "چیز" پارسی است. همچنین دانش ایشان از پارسی نوین هم کم است.: در رویه 359 نشان داده واژه پارسی کهن Paru-zana که همانگونه خودش هم ناسرراست میگوید میتوان Parva-zana هم نوشت، به معنای "چندین گونه از آدمی" به پارسی نوین نرسیده است! بااین که واژه پَروَز که در پارسی نوین کلاسیک به معنای نسب یا تبار است، چنانچکه زندهیاد فردوسی سراید: بدو گفت من خویش کرسیوزم/به شاهآفریدون کشد پروزم، از آن آمده و برخی نادرست آن را مجاز پَروَز، گونهای از جامه دانستهاند. یا کمکاری هم بسیاری داشته است برای نمونه در رویهی 80 ریشه هندواروپایی do & de آورده و گفته که در انگلیسی به دیسهی to و در اوستایی دَ رسیده است با این روی"تا" پارسی را از همان ریشه را نیاورده است! که در پارسی میانه تاک بوده است را نمیآورد. ببیند این نوشته تا چه اندازه پر از کژی است که یک نوآموز تازهکار مانند بنده از آن به آسانی می تواند کاستی بگیرد! گافهای گندهی ایشان تنها همین ها نیست در دیباچه پارسی کهن و اوستا را در یک بخش گذاشته و کردی و پشتو و بلوچی سغدی را هم در بخشی دیگر، با اینکه اوستایی و سغدی و پشتو از زبانهای ایرانی خاوری هستند و کردی و پارسی و بلوچی باختری هستند! دیگر کژیهایش را درباره زبان هایی آلتایی می توانید در همانجا ببینید.