رسته‌ها
باستان شناسی تقلب و رنج های بشری
امتیاز دهید
5 / 2.4
با 37 رای
امتیاز دهید
5 / 2.4
با 37 رای
گفتارهای تاریخ نگاری انسان گرا و پسااستعماری درباره باستان شناسی سیاسی و سلطه گری، آسیمیلاسیون و هژمونی فرهنگی، تقلب و پنهان کاری در تاریخ عصر باستان، تحریف منابع و تحریک توده ها، کشفیات تقلبی و آثار باستانی مجعول، کتیبه ها و متون نوساخته، شخصیت ها و نام های تخیلی، انسان ستیزی و شکنجه گری، نابودی تمدن های بشری، سرکوب جنبش های رهایی بخش، نژادپرستی، ناسیونالیسم، فاشیسم، آریاگرایی، باستان پرستی و کورش پرستی

سرلوحه‌های کتاب:
• افتخارآفرینان جوامع بشری، مردم رنج‌کشیده و سازندگان اصلی فرهنگ و تمدن آن هستند و نه سلطه‌گرانی که با نام‌ها و شعارهای زیبا برای آنان رنج و شکنج به ارمغان آوردند.

• نسل‌های آینده چه سرنوشتی خواهند داشت و در چگونه کشوری زندگی خواهند کرد؟ ما برای آنان چه کرده‌ایم؟ آنان در باره ما چه خواهند گفت؟

• جامعه زنده که بتوان آینده‌ای برای او متصور شد، جامعه‌ای است که توانایی تشخیص دروغ‌هایی را داشته باشد که هویت جمعی او را نشانه گرفته است و بخواهد و بتواند در برابر آنها ایستادگی کند.

• مبارزه برای آزادی و رهایی انسان، بیان رنج‌های تاریخی انسان و آنچه او را به زنجیر کشیده، اینست آن بهترینِ زندگی.

• آنچه از روزگار دل‌انگیز و آرمانی اعصار باستانی گفته می‌شود، تا چه اندازه واقعیت دارد؟ آیا دوره هخامنشی عصر طلایی زندگی انسان بوده است؟ آیا انسان در دوران باستان احساس خوشبختی می‌کرده است؟ یا آنکه چنین ادعاهایی ناشی از تقلب در تاریخ و القائات تبلیغاتی برای مقاصد دیگر بوده است؟ منابع دست اول تاریخی و بخصوص منابعی که مبلغان و سفیدگران و تحریف‌گران تاریخ بدان‌ها استناد می‌کنند، چه می‌گویند و چه تصویری تحریف‌نشده‌ای از آن روزگاران پیش چشم انسان جویای واقعیت می‌نهند؟ سرنوشت انسان در ایران چگونه خواهد بود اگر با طناب باستان‌گرایی به چاه آینده رود؟
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
318
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
shadrokh
shadrokh
1398/08/25
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی باستان شناسی تقلب و رنج های بشری

تعداد دیدگاه‌ها:
48
[quote='mt1397']سلام و درود.
از رنج های بشری نوشته ایشان یک تحریف از چندین تحریف می آورم. ایشان درباره کوروش نامه گزنفون نقل کرده اند که:
کورش پس از آنکه دختر زیبایی را که مادها همراه با خیمه و خوابگاه به او تقدیم کرده بودند، به حضور پذیرفت، به سراغ تقسیم زنان اسیر و غنائم جنگی ناشی از غارت ماد و سرزمین های غربی ایران رفت. او یکی از زنان تحت تملک خود را که نوازنده ای خوش الحان بود، به یکی از همدستان خود بخشید تا اقامتگاه جنگی اش دلکش تر و روح پرورتر از خانه اش شود... (175) [/quote]
این متن در صفحه‌ی ۱۶۱ کتاب «باستان‌شناسی تقلب و رنج‌های بشری» است و منبع آن کتاب کوروش‌نامه‌ی گزنفون با ترجمه‌ی رضا مشایخی ذکر شده.
اگر این‌گونه است که نمی‌توان غیاث‌آبادی رو به «تحریف» متهم کرد. در نهایت می‌توان ترجمه‌ی جناب مشایخی رو مشکل‌دار دانست و آن هم از طرف کسانی که به زبان اصلی کتاب (و نه ترجمه‌های انگلیسی و غیره) وارد باشد و بتواند صحت ترجمه رو بررسی کنه.
بیچاره جناب غیاث آبادی...!
امید که این کتاب و نظرات انتقادی یک دهه اخیرشان(به ادعای خودشان از سال 84 تا کنون!) همچون دیگر آثارشان که در وصف کورش و داریوش و جهانگشایی هخامنشیان به کرات و مرات توسط ناشران(خصوصا جناب نوید) چاپ و منتشر می گردید این نظرات نیز برای ایشان حداقل نان و آبی بهمراه داشته باشد(آنهم در این اوضاع اسفبار اقتصادی و ابتذال فرهنگی.)
چاپ اینگونه نظرات انتقادی همچون چاپ نظرات گذشته این نویسنده و محقق که در وصف کورش و داریوش و... خامه سرایی نمودند لازمه اعتلای روح فرهنگ انتقادی یک جامعه است. هرچند که نویسنده نیتی خلاف آنچه که خود به کرات در نظرات اخیرشان ادعا می کنند را در سر داشته باشند.
مطالعه این کتاب برای آن دسته از عزیزانی که تمایل به شناخت و آگاهی بیشتر در شاخه های متعدد علوم انسانی و جامعه شناسی دارند بسیار عالیست، همانگونه که مطالعه آن بدون تحقیق و مطالعه دیگر زمینه ها همچون سمی کشنده است. همانگونه که مطالعه نظرات گذشته ایشان بدون اشراف بر تاریخ و علوم جامعه شناسی و قوم شناسی و علوم سیاسی و... برای امروز و فردای جامعه ایرانی چندان ارش علمی بهمراه ندارد. آنهم به این دلیل که بسیاری از واژه هایی که ایشان همچون یک اهرم و ابزار روانی با تاکید در مقالات خود به آنها اشاره می نماید همچون باستان پرستی، آریایی پرستی، کورش پرستی، ناسیونالیسم،فاشیسم،اومانیسم،برتری جنسیتی، دولت، ملت،قومیت، تبارشناسی،زبانشناسی و...بسیاری مفاهیم دیگر که در طول تاریخ حیات بشر(هموساپین، انسان خردمند)تا کنون پدید آمده برای درک بهتر از چگونگی پیدایش آن یا بازتولیدآن احتیاج به شناخت و آگاهی علمی دارد.
با آرزوی بهترین ها برای تمامی ایرانیان اعم از منتقد و البته بازهم منتقد ولی منصف(چون بدون نقد و انتقاد هرگز حقیقتی فاش نخواهد شد و هیچ راستی استوار نخواهد ماند.)
[quote='Khwanirath']اینگونه نیست و مسئله رضایت به وصلت نیست بلکه امر به وصلت است. نمونه این حاتم بخشی ها در خسرو و شیرین آمده است که پرویز، دخترکان را به نکاح یارانش در می آورد.[/quote]
سلام.
با توجه به چهره ای که گزنفون در این نسک از این شاه نشان داده، بعید میدانم که به نارضایتی مردمان زیر دستش دستور داده باشد. و اینکه چون خسرو هبه کرده، پس کار ایشان هم در چنین مصداقی است، یک جورایی در حکم مصادره به مطلوب است. بنده اینجا بر آن نیستم که از این شاه دفاع کنم، بلکه سخن بر شیوه تاریخ پژوهی است. حقا پژوهش های ایشان در یک برهه زمانی، آدم را یاد شفا و خنجی و دشتی و... می اندازد.
[quote='Behruz67']اگر موارد دیگری سراغ دارید لطفا در صورت امکان مشخص کنید، مرسی.[/quote]
سلام و درود.
بله، روی سخنشان، همان گفته های گزنفون است.
می توانید به این نشانی بنگرید: رنج های بشری، ۱۷۵، زنان و چگونگی بخشندگی های کورش، رضا مرادی غیاث آبادی، سال ۱۳۹۱
در همین نشانی وی چنین آورده:
یکی دیگر از زنان تحت تملک کورش، همسر مردی به نام آبراداتاس بود. آبراداتاس به عنوان سفیر به باختر (باکتریا) گسیل شد و زنش برای کورش تصرف گردید. محافظی که کورش مأمور مراقبت از این زن و دیگر زنان اسیر کرده بود، به او میگوید: هیچ غصه مخور که ما تو را به خدمت کسی میبریم که حکمفرمای همه ماست و نامش کورش است. زن با شنیدن این جمله شروع به شیون و ناله و زاری میکند و بر سر خویش میکوبد. زنان اسیر دیگر نیز با او در مویه و شیون همراهی میکنند و ناله و تضرع سر میدهند. تأثیر این ناله و استغاثه ها فقط همین بود که محافظ زنان برای کورش خبر ببرد که در حین تضرع و بر سر کوفتن زن آبراداتاس، گردن و بازوی بلورینش بیرون افتاد و چون قطعه ای جواهر بدرخشید. به تو اطمینان میدهم که در سراسر آسیا اندامی به این رعنایی و مالحت نخواهی یافت.
این ماجرا در کوروش نامه در برگ 189-190 به برگردان جناب تهامی آمده است. شاه به آراسپ می گوید که مراقب این زن باشد تا شوهرش برمی گردد. اطرافیان وی، از زیبایی او می گویند. یکی از اینان پانته آ را دیده و به او می گوید: هیچ غصه مخور که ما تو را به خدمت کسی میبریم که حکمفرمای همه ماست و نامش کورش است. در ادامه می گوید که مرد شما آدم نیک چهره و دلیری بوده ووووو، ولی از شاه هم به نیکی یاد میکند. زن به گریه می افتد. در نزد شاه می گوید: «در فراخ آسیا زنی نبوده است و نخواهد بود که نیم چند وی زیبا باشد. نی، تنها باید وی را ببینید تا باور دارید.»
این «سراسر آسیا اندامی به این رعنایی و مالحت نخواهی یافت» از کدام شاخه افتاد، الله اعلم. شوهر پانته آ، به خاور رفته، و نه به باختر.
البته شاه هخامنش نیز نمی پذیرد او را ببیند. در ادامه، درباره مهر سخن می گویند. در اینجا، گزنفون به شیوه گفت و گوهای سقراطی، این گفتمان را روایت کرده.
رستگار باشید.
آیا محکوم کردن هستی کشور یکپارچه ایران یا بقول نویسنده و دیگر ایران ستیزان "آسیمیلاسیون و هژمونی فرهنگی " بسته به این بحث فقهی و حقوقی است که آیا وصلت فلان دحتر اختیاری بوده یا زوری " ؟ من این کتاب را دانلود کردم و با خواندن بخش های از آن شگفت زده شدم که تا چه اندازه نویسنده و آنهایی که از این کتاب خوششان آمده مغلطه وسفسطه و شعار های احساسی بجای عقلانی این کتاب را نادیده گرفته اند نمونه پس از چندین صفحه قلمفرسایی در اینکه نژاد آریایی وجود ندارد و حتی زبان هندو اروپایی هم ساخته اروپاییان است .. ولی پس از آن شاکی است که چرا آریاییان زبان و فرهنگ هود را به مردم سرزمین ایران تحمیل کرده اند (تضاد در ادعای پیشین خود او ) و یا اینکه در صفحه 69 میگوید " ملت هویتی یکدست و یکپارچه نیست که منجر به همبستگی و همگرایی میان تمامی مردم شود " این جمله را با حروف درشت نوشتم تا دانسته شود که همه ادعاهای این کتاب برای پیشبرد همین سخن ساحته و پرداخته شده است ، و بس از آن در صفحه 74 می افزاید " ..کسانی دیگری نیز چنین تعابیری را نادرست بنگارند و مدعی شوند که ما فقط یک ملت هستیم و آن ملت ایران است مفهوم ما در چنین سخن و ادعایی نامعلوم است در ادامه نشان خواهیم داد که هر دوی این سخنان نادرست و نسنجیده و وارداتی هستند .."
همانطور که دیدید او آشکار هستی ملت ایران را نادرست و نسنجیده میداند .
در رد همین سخن او از دوستداران این کتاب میپرسم اگر شما در بیرون از ایران به جایی سفر کنید و یا فرم پر کنید از شما "ملیت " تان را میپرسند و کاری ندارند که شما ترکزبان و یا عربزبان و یا اسپرانتو زبان باشید در فرم در جای Nationality باید تنها یک ملیت را بنویسید ، پس ملیت واقعیتی است که هست و اینکه بعضی ها بخاطر باورهای قومگرایی و یا "امت واحده اسلامی " با هستی ایران دشمنی داشته باشند ، واقعیت "ملیت " را نمی تواند نابود گرداند.
بزودی در لابلای کار و زندگی ام ، دیدگاههای دیگری در رد و نقد سخنان این کتاب خواهم نوشت.
[quote='mt1397']
آن مرد مادی عاشق یکی می شود، شاه هخامنش نیز به وصلت رضایت می دهد. برداشت بنده از کل این ماجرا این است.
[/quote]
اینگونه نیست و مسئله رضایت به وصلت نیست بلکه امر به وصلت است. نمونه این حاتم بخشی ها در خسرو و شیرین آمده است که پرویز، دخترکان را به نکاح یارانش در می آورد.
ملک روزی به خلوتگاه بنشست
نشاند آن لعبتان را نیز بر دست
به رسم آرایشی در خوردشان کرد
ز گوهر سرخ و از زر زردشان کرد
همایون را به شاپور گزین داد
طبرزد خورد و پاداش انگبین داد
همیلا را نکیسا یار شد راست
سمن ترک از برای باربد خواست
ختن خاتون ز روی حکمت و پند
بزرگ امید را فرمود پیوند
[quote='mt1397']سلام و درود.
از رنج های بشری نوشته ایشان یک تحریف از چندین تحریف می آورم. ایشان درباره کوروش نامه گزنفون نقل کرده اند که:
کورش پس از آنکه دختر زیبایی را که مادها همراه با خیمه و خوابگاه به او تقدیم کرده بودند، به حضور پذیرفت، به سراغ تقسیم زنان اسیر و غنائم جنگی ناشی از غارت ماد و سرزمین های غربی ایران رفت. او یکی از زنان تحت تملک خود را که نوازنده ای خوش الحان بود، به یکی از همدستان خود بخشید تا اقامتگاه جنگی اش دلکش تر و روح پرورتر از خانه اش شود... (175) [/quote]
ممنون برای این نقل‌قول. من هم به غیر از چند صفحه از سایت ایشان چندان چیزی نخوندم و حداقل از دید من آن صفحات جالب و موثق بودند.
برای نقل‌قول بالا از قول گزنفون آیا ایشان به منبع خاصی ارجاع داده‌اند که قابل بررسی باشد؟
«رنج‌های بشری» مورد اشاره‌ی شما آیا نوع چاپی است یا آنلاین؟ شماره یا سال مشخصی دارد؟
اگر موارد دیگری سراغ دارید لطفا در صورت امکان مشخص کنید، مرسی.
[quote='Khwanirath']به نظر می آید برداشت جناب غیاث آبادی درست است و برداشت شما نادرست. مطابق متنی که شما نوشته اید؛ عاشق پیشه یا هوس پیشه؛ کورش به هبه یکی از این دختران می پردازد در حالی که نه سر پیاز است و نه ته آن.[/quote]
آن مرد مادی عاشق یکی می شود، شاه هخامنش نیز به وصلت رضایت می دهد. برداشت بنده از کل این ماجرا این است. گمان نمی کنم سزاوار این سخن این جناب باشد: به یکی از همدستان خود بخشید تا اقامتگاه جنگی اش دلکش تر و روح پرورتر از خانه اش شود...
ایشان به این جریان التهاب داده که من و شما خیلی خوب با این رویکردها آشنایی داریم.
گفته: «کورش پس از آنکه دختر زیبایی را که مادها همراه با خیمه و خوابگاه به او تقدیم کرده بودند، به حضور پذیرفت»
این جریان هم به پانته آ اشاره دارد که البته وی حاضر نشد او را ببیند.
[quote='mt1397']
در دفتر پنجم، از دَرِ یکم، در بند 1، گزنفون روایت می کند که 2 کنیز که خنیاگر بودن، در نزد وی حضور داشتن. یکی از خود مادی ها که سخت خنیا دوست داشته، شبی را با شنیدن خنیاگری این دختران، دل در بند آنها می بندد، خواستار داشتن یکی از آنها به عنوان همسری می شود. و شاه می گوید هر کدام را که دوستش دارد، برگزیند.
به هر روی، وی را انتخاب می کند.
چنان می نماید که وی عاشق پیشه بوده، نه آنچنان که از سخن جناب غیث آبادی برمی آید وی هوس پیشه بوده.
[/quote]
به نظر می آید برداشت جناب غیاث آبادی درست است و برداشت شما نادرست. مطابق متنی که شما نوشته اید؛ عاشق پیشه یا هوس پیشه؛ کورش به هبه یکی از این دختران می پردازد در حالی که نه سر پیاز است و نه ته آن.
حال ببینیم این دختر خانم که بوده که شاه هخامنشی بذل و بخشش کرده!!!
در دفتر پنجم، از دَرِ یکم، در بند 1، گزنفون روایت می کند که 2 کنیز که خنیاگر بودن، در نزد وی حضور داشتن. یکی از خود مادی ها که سخت خنیا دوست داشته، شبی را با شنیدن خنیاگری این دختران، دل در بند آنها می بندد، خواستار داشتن یکی از آنها به عنوان همسری می شود. و شاه می گوید هر کدام را که دوستش دارد، برگزیند.
به هر روی، وی را انتخاب می کند.
چنان می نماید که وی عاشق پیشه بوده، نه آنچنان که از سخن جناب غیث آبادی برمی آید وی هوس پیشه بوده.
همه ی این داستان همین است. چند بند سپسین به جریان پانته آ پرداخته شده، و به آراسپ می سپارد تا او را پاس بدارد تا شوی او آبرادات بازگردد. و بخش های دیگر این دفتر، با مادی ها و هم پیمانانش سخنوری می کند.
سلام و درود.
از رنج های بشری نوشته ایشان یک تحریف از چندین تحریف می آورم. ایشان درباره کوروش نامه گزنفون نقل کرده اند که:
کورش پس از آنکه دختر زیبایی را که مادها همراه با خیمه و خوابگاه به او تقدیم کرده بودند، به حضور پذیرفت، به سراغ تقسیم زنان اسیر و غنائم جنگی ناشی از غارت ماد و سرزمین های غربی ایران رفت. او یکی از زنان تحت تملک خود را که نوازنده ای خوش الحان بود، به یکی از همدستان خود بخشید تا اقامتگاه جنگی اش دلکش تر و روح پرورتر از خانه اش شود... (175)
اکنون ببینیم گزنفون در این راستا به راستی چه گفته. من این نسک را به طور فیزیکی دارم و از برگردان ابوالحسن تهامی که ترگمان مورد پذیرش بنده است، می آورم. گزنفون در دفتر 4، از دَرِ چهارم، در بند 10 و 11 چنین می گوید:
[10]نیک مردان، اگر امروز شما همه زنده اید و ایمن خود را سپاس گزارید که فرمان گزاری را گزیدید، و در آینده نیز اگر همین شیوه را پیش گیرید، هیچ گزند، به هیچ روی، شما را نخواهد رسید. می دانم، آری، فرمانروایان پیشین، دیگر بر شما فرمان نمی رانند. اما شما باشنده ی همان خانه ها خواهید بود، و همان زمین ها را شخم می زنید و می کارید، با همسرانتان خواهید زیست و فرزندان خود خواهید پرورد، همچنان که تا دیروز راه زندگی تان بود. فزون تر آنکه ازین پس دشمنی چون ما یا دیگر کسان ندارید که به جنگش اش برخیزید. [11] که روزگار به دیگرگونه خواهد شد. ازین پس اگر یارد که شما را آسیبی رساند، ما خواهیم بود که، به پاسداری شما، به جنگ ایشان می شتابیم. بهر آنکه بازدارید تا هیچکس فراخوان ندهد شما را به میدان جنگ، هر آنچه نبردافزار شما راست، آورده به ما دهید. آنان که چنین کنند از آرامش بهره برند و ما نیز هر آن مژده که داده ایم ایشان را به جای آوریم. که چنین نکنند جنگ را به چشم به راه باشند و بس زود.
در بندهای پیش و پس، به این داستانی که جناب غیاث آبادی آورده است، اشاره ای نشده. حال، اگر خرده گیری بنده، نقدی دارد، بسی خوشحال خواهم شد که بخوانمش، و اگر گزنفون جای دیگری در نسک خود چنین چیزی آورده و من در یاد ندارم، یادآور شوید. اگر این خرده گیری من وارد است، تا به چند خرده گیری دیگری بپردازم؟ اگر نیست، تا به چند مورد دیگر اشاره داشته باشم...
من این نسک باستان شناسی تقلب و رنج های بشری را نخواندم و نمی توانم دیدگاهی بر آن داشته باشم. نقدهای من روی همان رنج های بشری متمرکز است.
باستان شناسی تقلب و رنج های بشری
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک