شهریار
نویسنده:
نیکولو ماکیاولی
مترجم:
داریوش آشوری
امتیاز دهید
کتاب «شهریار» اثر «نیکولو ماکیاولی» در سال 1513 نوشته شده است و متن اصلی تفکر ماکیاولیسم به شمار میرود. موضوع آن علوم سیاسی میباشد و درواقع شیوههای زمامداری را به رهبران میآموزد. این کتاب شامل 26 فصل میباشد.
این کتاب روشهایی را که ازنظر ماکیاولی برای یک حکومت پایدار و قوی لازم است را در نه اصل بیان میکند که به نه گانه ماکیاولیسم شهرت دارد و شامل موارد زیر است: 1ـ همیشه در پی سود و منفعت خویش باش 2ـ جز خودت هیچکس را محترم ندان 3ـ بدی کن و اما همیشه وانمود کن که کار تو نیست و تو خوبی 4ـ حریص باش و در پی تصاحب همهچیز باش 5ـ درندهخو و خشن باش 6ـ در پی فرصتی برای فریب دیگران باش 7ـ دشمنانت را بکش و اگر لازم بود دوستانت را نیز 8ـ در رفتار با مردم مهربانی پیشه نکن و بهزور متوسل شو 9ـ همه تلاش خودت را روی جنگ معطوف کن و این مهمترین توصیه اوست.
ماکیاولی معتقد است مذهب باید بخشی از حکومت باشد و حکومتی قوی است که دارای مذهبی قوی باشد و در این صورت دچار فساد نمیشوند. او میگوید رهبران باید دیکتاتور باشند زیرا مردم بیفضیلت باید یک دیکتاتور بر آنها حکمرانی کند زیرا این مردم زود دچار فساد خواهند شد و به این طریق از این فساد جلوگیری میشود. به عقیده او انسانها ناسپاس، دمدمیمزاج و دروغگو هستند و همینطور حریصاند و به دنبال سود خود میباشند و اگر بهخوبی و با روش درست با آنها رفتار کنی بردهات خواهند شد و به تو تعلق پیدا میکنند. او بیرحمی و قساوت قلب را برای حاکمان مجاز میداند و عنوان میکند برای رسیدن به هدف از هیچ خشونتی فروگذاری نکنید. در این کتاب اخلاق و مروت هیچ جایگاهی ندارد و خواندن و شنیدن آن میتواند ما را عمیقا به فکر فرو ببرد و باعث تاسفمان شود. او جنگ را مهمترین بخش یک حکومت برمیشمارد و آن را برای حفظ و توسعه قدرت بسیار ضروری میداند. هدف از نوشتن این کتاب کمک به حفظ حکومت ایتالیایی آن زمان و تسلط آنها بر باقی نواحی اروپا بود.
بیشتر
این کتاب روشهایی را که ازنظر ماکیاولی برای یک حکومت پایدار و قوی لازم است را در نه اصل بیان میکند که به نه گانه ماکیاولیسم شهرت دارد و شامل موارد زیر است: 1ـ همیشه در پی سود و منفعت خویش باش 2ـ جز خودت هیچکس را محترم ندان 3ـ بدی کن و اما همیشه وانمود کن که کار تو نیست و تو خوبی 4ـ حریص باش و در پی تصاحب همهچیز باش 5ـ درندهخو و خشن باش 6ـ در پی فرصتی برای فریب دیگران باش 7ـ دشمنانت را بکش و اگر لازم بود دوستانت را نیز 8ـ در رفتار با مردم مهربانی پیشه نکن و بهزور متوسل شو 9ـ همه تلاش خودت را روی جنگ معطوف کن و این مهمترین توصیه اوست.
ماکیاولی معتقد است مذهب باید بخشی از حکومت باشد و حکومتی قوی است که دارای مذهبی قوی باشد و در این صورت دچار فساد نمیشوند. او میگوید رهبران باید دیکتاتور باشند زیرا مردم بیفضیلت باید یک دیکتاتور بر آنها حکمرانی کند زیرا این مردم زود دچار فساد خواهند شد و به این طریق از این فساد جلوگیری میشود. به عقیده او انسانها ناسپاس، دمدمیمزاج و دروغگو هستند و همینطور حریصاند و به دنبال سود خود میباشند و اگر بهخوبی و با روش درست با آنها رفتار کنی بردهات خواهند شد و به تو تعلق پیدا میکنند. او بیرحمی و قساوت قلب را برای حاکمان مجاز میداند و عنوان میکند برای رسیدن به هدف از هیچ خشونتی فروگذاری نکنید. در این کتاب اخلاق و مروت هیچ جایگاهی ندارد و خواندن و شنیدن آن میتواند ما را عمیقا به فکر فرو ببرد و باعث تاسفمان شود. او جنگ را مهمترین بخش یک حکومت برمیشمارد و آن را برای حفظ و توسعه قدرت بسیار ضروری میداند. هدف از نوشتن این کتاب کمک به حفظ حکومت ایتالیایی آن زمان و تسلط آنها بر باقی نواحی اروپا بود.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شهریار
از طریق لینک سازمان اسناد و کتابخانه ملیhttp://www.nlai.ir/[/quote] اگر کتابی فیپا نداشته باشد، یعنی منتشر نشده
اما فریب ، دورویی ، شهادت دروغ و کذب و ریا را برای حفظ قدرت سیاسی موجّه می دانست .!
[/quote]
با تشکر از توضیحات شما. باید بگویم مساله ناراحتکننده درباره ماکیاولی این است که او را در کنار رایزنهای مواجب بگیر مینشانند و شاهکارش را نیز همشأن «رازهای موفقیت» البته برای قدرتمندان قرار میدهند. اما اجازه بدهید به تذکری که خودش میدهد بازگردیم. ماکیاولی یادآوری میکند که تمام آنچه که نوشته است سالهاست که در واقعیت و در عمل جاری است و قدرتمندان در مواجهه با شرایط تاریخی بارها از این شیوهها استفاده کردهاند و حقیقتاً نیازی نیست که یک دانشمند برای آنان دستورالعمل بنویسد. وقتی به ساختار کتاب توجه میکنیم این مساله روشنتر میشود. ماکیاولی شهریاران را با توجه به شرایط به قدرت رسیدنشان و با توجه به مناسبات عینی و ذهنی اطرافشان دستهبندی میکند. آیا ماکیاولی به تمام قدرتمندان اندرز میدهد؟ پس چرا با این دقت ویژگیها و خصلتهای شهریاران مختلف را دستهبندی کرده است؟
به نظر نمیرسد که ماکیاولی با آن تیزهوشیاش بخواهد چیزهایی را آموزش بدهد که در جریان هستند و بهنحو سیستماتیک از امیری به امیر دیگر میرسند.
اگر از آن خوانش عامیانه بگذریم که ماکیاولی را آموزشدهنده اصول استبداد و خودرأیی میداند، دو نوع خوانش متفکرانه باقی میماند:
یکی از آنها از زبان اوگو فوسکولو شاعر و انقلابی اوایل قرن 19 بیان میشود : «ماکیاول اگرچه اقتدار حکام را تقویت میکند، اما تاج افتخار را از سر آنان برمیدارد و اشکها و خونی را که در زیر آنها جاری است به مردم فرمانبر آن حکام نشان میدهد.»
دردآور است که کل اثر ماکیاولی را در اصول عام حکمرانی (یا اصول زیر پا گذاشتن اخلاق و صداقت) خلاصه میکنند. حال آنکه این شاهکار تفسیر و تحلیل درخشانی است از این واقعیت تاریخی که شهریاران مختلف در شرایط تاریخی مختلف چگونه شهریار شدهاند. دردآور است که این جنبه مفقود شده است
اما خوانش دوم که به مراتب رادیکالتر است از آن گرامشی است، که تاکید میکند روی سخن ماکیاولی با مردم بیچیز است. با آنها که تقدیر خود را فرمانبر بودن میدانند. طبق این خوانش، ماکیاولی صحنه سیاست موجود را برای مردم تشریح میکند اما به دلیل پایبندیاش به شرایط تاریخی و دستهبندی تیپشناسانهاش، سیاست را از عرش متافیزیک به زمین میآورد. شهریاران به دلایل مشخصی چنین میکنند و در صورت تغییر شرایط رفتار شهریار هم چیز دیگری خواهد شد. فرصت نیست که دلایل گرامشی را اینجا بیاورم. میتوانید در کتاب «شهریار جدید» بخوانید.
لیکن خوانشهای فوق را بپذیریم یا نه، در این مساله تردیدی نیست که ماکیاولی از موضع مردم به دستگاه حکمرانی نگاه میکند و برای نخستین بار رفتار و عمل شهریار را از عرش آسمان به زمین میآورد و تشریح تاریخی میکند. به همین دلیل کتاب شهریار در کلیتاش اثری برای مردم است نه برای حکام.
آنتونیو گرامشی درباره این شاهکار گفته است «به نظر میآید که کل این اثر منطقی فقط بازتاب مردم است». اگر چیز آموختنی و ارزشمندی در این کتاب باشد که علاقهای در معاصران اهل
جای تاسف بسیار و البته جای حیرت زیادتر است که امروزه ماکیاولی مترادف شده است با دسیسهچینی و حقهبازی و کلاهبرداری صاحبمنصبان جهان و توجیهگر وسایل و اهدافی که غیر از منافع توانگران جامعه، در خدمت هیچ چیز دیگر نیستند. در زمانهای که دولت و سیاست اینهمه از مردم بیگانه شده که مردم سیاست را مترادف حیلهگری و تزویر میدانند و از هر چیز سیاسی منزجرند، خوب است که بدانیم اندیشه پیشینیان ما درباره علم سیاست و هدف سیاست چه بوده است.[/quote]
دقیقا همین طور است که جناب والتر بنیامین توضیح داده است. امروزه به لطف ایدئولوژی های ایجاد شده توسط سیاستمداران دروغین و بی خاصیت گمان بر این است که سیاست امری مذبوح و کثیف اس. در حالی که سیاست گفتمان جمعی مردم در رابطه با سرنوشت جمعی شان است. در جامعه ای که سیاست رنگ باختخ باشد، این نفع شخصی است که حکم می راند و در واقع دقیقا در چنین جامعه ای است که اخلاق به اصطلاح ماکیاولیستی توسعه می یابد. و سیاست به عنوان گفتمان جمعی مردم در تعیین سرنوشت شان به رای گیری فروکاسته شده و هرگونه ذهن و فعلی در جهت تغییر این جهان نکبت بار ، ایدئولوگ یا ناشدنی درک می شود. به قول والتر بنیامین برای تحقق تغییر جهان حرکت باید این گونه باشد: از فرهنگی کردن سیاست به سیاسی کردن فرهنگ.
البته این نیز همچون آرای کیاولی در معرض خوانشی مبتذل قرار دارد. البته در مورد ماکیاولی خواندن کتاب گفتارها از وی می تواند در گریز از خوانش اشتباه مفید باشه.
ماکیاول نماینده ی عصر رنسانس و شرایط سیاسی ، اجتماعی ، فکری _ فلسفی و تاریخی آن است.
برای شناخت اندیشه ی ماکیاول باید شرایط فکری و تاریخی عصر او را شناخت ، زیرا بدون این آگاهی ها نمیتوان به شناخت درستی از اندیشه ی او دست یافت.
او در سال ۱۴۶۹ م در شهر فلورانس بدنیا آمد .
در تمام دوران زندگی او ایتالیا کشوری تجزیه شده بوده که به تعدادی دولت ها و سرزمین های کوچک تقسیم شده بود . دولت _ شهرهایی که برخی از آنها توسط افراد مستبد اداره می شدند.!
۱) اندیشه های سیاسی ماکیاول از چنان اهمیتی در فلسفه ی سیاسی برخوردار است که مشهور به :
« ماکیاولیسم » است .
این اندیشه برای مدت ۴ قرن در اذهان مردم جهان مترادف با ظلم ، خباثت و خیانت بوده است و مکتب فکری او را حسابگر و حیله گرانه خوانده اند.!
۲) کتاب « شهریار » نتیجه ی تراوشات فکری ماکیاول و ایام رهبری و دبیری انجمن او بر شهر فلورانس است.
این کتاب در سال ۱۵۱۳ م تکمیل شد در زمان حیات ماکیاول کتاب شهریار بسرعت در میان مردم منتشر و بارها چاپ شد .
در همان اوایل شورای ترنت رم او را متهم به کفر و الحاد کرده و دستور توقیف کتابش را داده و او را طرد کردند .
اما در همان زمان عده ای در ایتالیا به دفاع از اندیشه های او در شهریار پرداختند و اندیشه های او در شهریار را عامل اصلی و جدّی وحدت ایتالیا و مقابله با دشمنان خارجی دانستند . البته نمیتوان انکار کرد که در دوره ای ، دیکتاتور ها دستورالعمل های مناسبی را برای سرکوب مردم در کتاب شهریار یافته اند.!!
۳) بحث اساسی شهریار این است که حاکمان میتوانند از هر عمل و وسیله ای برای بهبود اوضاع کشور استفاده نمایند و موازین اخلاقی حیات اجتماعی و زندگی خصوصی با یکدیگر تفاوت دارند.
طبق این نظریه حکّام و سیاستمداران میتوانند برای منافع عمومی دست به هر گونه اقدام شدید و غیر عادلانه بزنند و به هر حیله ای متوسل شوند .
به اعتقاد ماکیاول شهریار نباید به مشهور شدن به خسّت اعتنا کند ، زیرا وی آنچه مصرف می کند یا از مال خود و اتباع خود اوست یا مال دیگران .!
در مصرف آنچه متعلق به خود یا اتباع نیست اسراف
روا می باشد ، زیرا گشاده دستی در صرف مال دیگران از شهرت نمی کاهد بلکه بر آن می افزاید.
۴) شهریار باید بیرحمی را یکی از سلاح هایی بداند که اتباع را مطیع و متحد می سازد زیرا آنکه بی نظمی را با چند مثال موثر از میان برمیدارد در آخر کار عادلتر و مهربانتر از کسی است که از بی حالی امور را به جریان عادی رها می کند و بدین ترتیب خونریزی و چپاول به بار می آورد .
۵) ماکیاول می نویسد :
آیا دل مردمان را بدست آوردن بهتر است یا در دل آنان رعب و وحشت و هراس انداختن ؟
به گفته ی او محبت و وحشت با هم جمع بسته نمی شوند .در انتخاب میان این دو اولیتر آن است که « مردم از حکمران بیم و وحشت داشته باشند ».
زیرا عموما مردم را میتوان حق نشناس ، سست عنصر ، دو رو و. ریاکار ، گریزان از خطر ، حریص ، منفعت طلب ،
فرصت طلب هستند .
۶) یکی از فصولی که بیشترین بحث و انتقاد از آن در کتاب شهریار وجود دارد فصل ۱۸ کتاب است :
_ شهریار چگونه باید رعایت ایمان کند !
ماکیاول حفظ ایمان را بسیار پسندیده و قابل تحسین می دانست .
اما فریب ، دورویی ، شهادت دروغ و کذب و ریا را برای حفظ قدرت سیاسی موجّه می دانست .!
آنتونیو گرامشی درباره این شاهکار گفته است «به نظر میآید که کل این اثر منطقی فقط بازتاب مردم است». اگر چیز آموختنی و ارزشمندی در این کتاب باشد که علاقهای در معاصران اهل فکر ما ایجاد کند بدون شک «اراده مردم» و «هدف مردمی سیاست» و چگونگی بازتاب آن در دستگاه حکمرانی است که در سراسر این کتاب بهنحو زنده و پرشوری وجود دارد. دغدغه اصلی ماکیاولی این بود که برای امیر یا شهریار شیوهی اندیشه و عملی تعریف کند که بر مبنای آن کل دستگاه حکمرانی در تک تک تصمیمها و هدفگذاریهایش مظهر اراده مردم باشد. اگر کتاب را با دقت بخوانیم متوجه میشویم که ماکیاولی خودش را در هیبت مشاوران زیرک دربار یا دوست صمیمی صاحبمنصبان نمیشناسد بلکه کاملا برعکس خودش را کنار مردم تعریف میکند و از جایگاه و زاویه دید مردم، تصویر شهریار را ترسیم میکند. تمام اینها به معنای آن است که اهداف شهریار ماکیاولی از اهداف مردم بیگانه نیست.
جای تاسف بسیار و البته جای حیرت زیادتر است که امروزه ماکیاولی مترادف شده است با دسیسهچینی و حقهبازی و کلاهبرداری صاحبمنصبان جهان و توجیهگر وسایل و اهدافی که غیر از منافع توانگران جامعه، در خدمت هیچ چیز دیگر نیستند. در زمانهای که دولت و سیاست اینهمه از مردم بیگانه شده که مردم سیاست را مترادف حیلهگری و تزویر میدانند و از هر چیز سیاسی منزجرند، خوب است که بدانیم اندیشه پیشینیان ما درباره علم سیاست و هدف سیاست چه بوده است.
همه جاش. ماکیاولی تئوری های جالبی درباره علم سیاست ارائه داده که به جرئت میگویم حدود 90 درصد آن اثبات شدهاست. واقعا چهره سیاست چنین است و نباید ماکیاولی را مقصر بدانیم. بنابرنظرمن، ماکیاولیسم یعنی سیاست و کتاب شهریار آموزش آن است. ماکیاولی یک نابغه به تمام معنا بود و ایتالیایی ها باید به او افتخار کنند.