ستون پنجم
نویسنده:
ابراهیم نبوی
امتیاز دهید
✔مجموعه طنزهای سیاسی پرسروصدای نویسنده است که تحت عناوین ستون پنجم و ستون چهارم در حدود ۱۵۰ شماره از روزنامههای جامعه و توس به چاپ رسیده است.
از متن کتاب:
یکی بود، یکی نبود. در زمانهای قدیم پیرمردی بود که خیلی محترم و مسئول بود. او سه پسر داشت. و هر کدام از پسرهایش برای خودشان آدمی شده بودند؛ یکیشان چپ بود، یکیشان راست بود، یکیشان میانهرو. پیرمرد وقتی میخواست بمیرد آن سه پسر را جمع کرد و به دست هر کدام از آنها یک چوب داد و به آنها گفت: این چوبها را بشکنید.
پسر اولی که چپ بود ترکه را گرفت توی دست راستش، بعد با دست چپ آنطرفش را گرفت و آن را شکست. پسر دوم که راست بود چپچپ به پسری که چپ بود نگاه کرد و ترکه را با کمی فشار شکست. پسر سومی اول دو برادرش را بوسید و بعد با اجازه پدرش ترکه را با دست راست و چپش گرفت و آن را شکست.
پدر که آنها را نگاه میکرد برای آنها کف زد.
بیشتر
از متن کتاب:
یکی بود، یکی نبود. در زمانهای قدیم پیرمردی بود که خیلی محترم و مسئول بود. او سه پسر داشت. و هر کدام از پسرهایش برای خودشان آدمی شده بودند؛ یکیشان چپ بود، یکیشان راست بود، یکیشان میانهرو. پیرمرد وقتی میخواست بمیرد آن سه پسر را جمع کرد و به دست هر کدام از آنها یک چوب داد و به آنها گفت: این چوبها را بشکنید.
پسر اولی که چپ بود ترکه را گرفت توی دست راستش، بعد با دست چپ آنطرفش را گرفت و آن را شکست. پسر دوم که راست بود چپچپ به پسری که چپ بود نگاه کرد و ترکه را با کمی فشار شکست. پسر سومی اول دو برادرش را بوسید و بعد با اجازه پدرش ترکه را با دست راست و چپش گرفت و آن را شکست.
پدر که آنها را نگاه میکرد برای آنها کف زد.
آپلود شده توسط:
hanieh
1396/11/17
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ستون پنجم