از لحاظ نظری حق با شماست ولی دقت کنید اگر تئوریسین های انقلاب به جای اینکه در فکر صدور انقلاب باشند ( که خودش به نوعی امر به معروف سیاسی - دولتها و ملتهاست - است ! ) ( صدوری که ملازمه اش شعار ، تبلیغ ، رسانه ، تربیت معلم و مبلغ ،ارسال جزوه و کتاب و . . . ) است می آمدند و روی داخل خود جامعه ایرانی کار می کردند که مردم و دولتمردان همه خوب و راستگو و فعال و منظم و . . . باشند آنگاه یک نفر خارجی یا توریست که وارد ایران می شد خود به خود و به صورت اتوماتیک عاشق ایران و اسلام می شد و می رفت و خودش بهترین تبلیغ زبانی و عملی رابرای ما انجام می داد امر به معروف و نهی از منکر ( با این حالتی که فعلا به خودش گرفته و قلب ماهیت شده ) دارای نوعی خود حق پنداری و خود علیه السلام دانستن و اینکه من بر حقم و سایرین خطاکارند و اینکه من حق قضاوت دیگران را دارم (بدون اینکه از زوایای پیچیده شخصیت و موقعیت دیگران با خبر باشم ) تمام اینها باعث ایجاد حس نفرت در دیگران می شود و به جای تاثیر مثبت تاثیر منفی دارد . . هر چند بحث بر سر مصداق های امر به معروف نیز گسترده است زمانی که بین خود تئوریسینها و علما بحث و اختلاف است امر به معروف مردم عامی دز این زمینه بیهوده به نظر می رسد به عنوان مثال شما یک نفر را قانع می کنید که باید نماز بخواند طرف از شما سئوال می کند خوب باشد من می خواهم نماز بخوانم وضو را مثل سنی ها بگیرم یا مثل شیعه ها ؟ مهر بگذارم یا بدون مهر نماز بخوانم ؟ دست به سینه بخوانم یا با دست باز ؟ پس بهتر است مصداق ها روی مسائل جهان شمول : نفی بندگی بتها و افراد و رهبانیون و علمای دینی ،احترام به حقوق بشر ،محبت به همنوع ،رساتگویی ،عدالت و . . . باشد تا سایر مسائل . .. .
امام صادق(ع) می فرمایند بهترین امر به معروف آن است که خود تو خوب باشی .. . نمی خواهم از خودم تعریف کنم ولی من 24 ماه خدمت سربازی را در دژبان مرکز تهران انجام دادم . ما در آسایشگاه افسران حدود 12 نفر بودیم (همه لیسانسه از رشته ها مختلف و شهرهای گوناگون ایران) از ساعت 14 به بعد که ساعات اداری تمام می شد داخل آسایشگاه دور هم بودیم تا صبح روز بعد . .. فقط من و یکی از برادران اهل سنت ( از نقده ) نماز می خواندیم و جالب است که برای من و آن برادر اهل سنت به اندازه ذره ای مهم نبود که بقیه نماز می خوانند یا نمی خوانند ( شاید باورتان نشود ، من حتی متوجه این موضوع هم نشده بودم !!! ) و بدون اینکه خودم هم متوجه شوم حدود 9 نفر از آنها به مرور و طی ماههای بعدی نمازخوان شدند ( البته بهجز نماز صبح !!! ) یکی از دوستان که اهل آمل بود ( و یک کمونیست به تمام معنا بود هر چند بچه خیلی خوبی هم بود ) یک روز به من گفت : فلانی خیلی ناقلایی ؟ گفتم چرا ؟ گفت تو همه را نمازخوان کردی ؟ گفتم : به من چه ، من اصلا یک کلمه هم با آنها در این رابطه حرفی نزدم . . گفت بله راست می گویی ، ولی چون از تو خوششان می آید همه نمازخوان شده اند ولی من را نمی توانی نماز خوان کنی !!!! بگذریم گذشته تا یک روز سر و کله یک نفر از برادران حزب الله پیدا شد این آقا کله سحر بلند می شد و اذان می گفت ( و سایر خصوصیات گندی که خودتان بهتر می دانید از خودش بروز می داد ) به مرور تمام افراد همان نماز نصفه و نیمه را هم کنار گذاشتند و کار ، خراب شد و رفت . . . .
ان شاءالله نزد خداوند مأجور باشید. شما را تحسین می کنم. ولی این مسئله هر چه باشد، نام آن امر به معروف و نهی از منکر نیست. همانگونه که از اسم آن پیداست، فریضه مذکور، "امر و نهی" است. نه خواهش است، نه تبلیغ غیر مستقیم و یا دعوت عملی. چنانکه در آیه 132 سوره مبارکه طه اشاره شده که "وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ" یعنی اهل و خانواده خود را به نماز امر کن. نه فرموده که خواهش کن، نه فرموده که با حُسن خلق، ایشان را دعوت عملی کن. البته رعایت ادب و احترام در این موارد ضروری است. و جادلهم بالتی هی احسن. ولی امر و نهی، تعریف مشخصی دارد.
با من تو هرآنچه گویی از کین گویی/
پیوسته مرا ملحد و بی دین گویی/
من معترفم بدانچه گویی لیکن/
انصاف بده ترا رسد این گویی/ خوب ، اگر کمی با نگاه امروزی تر به این شعر نگاه کنیم به یاد خیل افراد متدینی نمی افتیم که تمام کار و زندگی آنها صبح تا شب گیر دادن به مردم و تذکر و انتقاد از آنهاست ؟ ظاهرا پس از گذشت 1000 سال تغییر چندانی در خلق و خوی ما اتفاق نیفتاده است !
در هر حال امر به معروف و نهی از منکر واجب عینی است. نمی دانم ماجرای موسی و شبان مولانا چقدر حقیقت دارد، ولی اگر درست باشد، یک پیغمبر اولوالعزم هم امر و نهی کردن های اینچنینی و یا به قول شما "گیر دادن به مردم و تذکر و انتقاد از آنها" را جایز و روا می دانسته است. شاید آنچه که ناصحیح است، مخالفت شما با این رویه باشد و نه اخلاق پیغمبران!
قومی متفکرند در مذهب و دین / قومی به گمان فتاده در راه یقین / می ترسم از آنکه بانگ آید روزی / ای بی خبران ، راه نه آنست و نه این / . . . . درپاسخ به دوستی که فرمودند خیام مشکلی را حل نکرده اتفاقا باید بگویم به خوبی پرده از روی نفاق زاهدان و مذهبی نماها برداشته و معایب جامعه ایرانی را در نهایت دقت و زیبایی به تصویر کشیده است : / هر چند گهی یکی برآید که منم/ با نعمت و با سیم و زر آید که منم / چون کارک او نظام گیرد روزی / ناگه اجل از کمین درآید که منم
گفتم مشکل چه را حل نکرده است؟ نمی اندیشم که پتۀ مذهبی نماها را روی آب ریختن، به «حل مشکل عقلی و فلسفی» نمارش کند. زمانی که می گوید «قومی متفکرند در مذهب و دین» مطلقاً همه را مورد خطاب قرار داده است، نه مذهبی نماها را. خُرده گیری از مذهبی نماها را دیگر چامه سرایان - هرچند خود شیخ بودند - بهتر انجام داده اند. لخت پایانی نیز به «ندانم گرایی» نمارش کرده است، وارونۀ برهان های عقلی و فلسفی عمر بن ابراهیم خیام در رسائل خود. کامروا باشید.
نظر به اینکه مفهوم و اصطلاح "رند خراباتی"، متاخر است، نباید اینگونه رباعیات را به عمر خیام منتسب نمود. "رند" در ادبیات قرن چهار و پنج به معنای "اراذل و اوباش" است و قلندرسازی او با عباراتی همچون "رند خراباتی" زودتر از قرن شش و هفت اتفاق نیفتاده است.
هر سبزه که بر کنار جویی رُستهاست،
گویی ز لبِ فرشتهخویی رستهاست؛
پا بر سر هر سبزه به خواری ننهی،
کان سبزه ز خاک لالهرویی رستهاست.
رباعی ۶۳
شیخی به زنی فاحشه گفتا: مستی.
هر لحظه به دام دگری پابستی؛
گفتا؛ شیخا، هر آنچه گویی هستم،
آیا تو چنانکه مینمایی هستی؟
رباعی ۸۶
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش
رباعی ۱۱۷
گاوی است بر آسمان قَرینِ پروین،
گاوی است دگر نهفته در زیر زمین؛
گر بینایی، چشمِ حقیقت بگشا:
زیر و زَبَرِ دو گاو مشتی خر بین.
رباعی ۱۵
روی هم رفته، چنین برداشتی را نمی توان از چامه های این چامه سرا که به نام «خیام» است، داشت. این فرد همۀ اعتبارش را از همسانی نامش با نام دانشمند «عمر خیام نیشابوری» به یدک می کشد. هیچ کدام از رباعیات این فرد، هیچ مسئله ای از مسائل عقلی و فلسفی را حل نکرده است و به گریختن از حل مشکلات دلبسته می باشد، به جای اثبات ادعای خود، چهار بیت چامه می گوید و از حل مسئله می گریزد. حال آن که عمر بن ابراهیم خیام پیوسته با برهان های گوناگون به مسائل عقلی و فلسفی پرداخته است. کار بیهوده ای است که بخواهیم برداشت عارفانه از این چامه ها داشته باشیم، جز دور شدن از فراگیری دانش و شناخت، تعطیل کردن خرد، و پرداختن به پوچ گرایی و لاابالی جویی و لذت گرایی...
پیرِ نیشابور
آنچه موجب شده است، که خیام دنیا را چنین تیره وغمگین و بی سرانجام بیابد این است که الطائف وخوشیها وزیبائی های جهان پایدار نیست و دوام و بقائی ندارد.
ورنه وی برخلاف معزی شادیها وزیبائی های جهان رانه فراموش می کند ونه از دست میدهد.
اندیشه فرصت جوئی و عشرت طلبی نیز در نزد او از همین جاست. .
چون از دنیای دیگری از معاد و قیامت نیز اندیشه یی وپروایی ندارد لذت عاجل را زیاده اهمیت می دهد و نگران وحشت آجل نیست .
ازین حیث هم فکراو با اندیشه بعضی از حکماء قدیم یونان مانند ذیمقراطیس و ابیقور شباهت دارد
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ترانه های خیام
پیوسته مرا ملحد و بی دین گویی/
من معترفم بدانچه گویی لیکن/
انصاف بده ترا رسد این گویی/ خوب ، اگر کمی با نگاه امروزی تر به این شعر نگاه کنیم به یاد خیل افراد متدینی نمی افتیم که تمام کار و زندگی آنها صبح تا شب گیر دادن به مردم و تذکر و انتقاد از آنهاست ؟ ظاهرا پس از گذشت 1000 سال تغییر چندانی در خلق و خوی ما اتفاق نیفتاده است !
سَمعتُ صوتاً هاتفاً فی السَّحر *نادی من الغیبِ غُفاهَ البَشر* هُبّوا املاوا کاسَ المُنی قبل ان* تملا کاسَ العمرِ کَفَّ القَدَر* آمد سحری ندا ز میخانه ی ما* کای رند خراباتی دیوانه ی ما *برخیز که پر کنیم پیمانه ز مِی* زآن پیش که پر کنند پیمانه ی ما*
گویی ز لبِ فرشتهخویی رستهاست؛
پا بر سر هر سبزه به خواری ننهی،
کان سبزه ز خاک لالهرویی رستهاست.
رباعی ۶۳
شیخی به زنی فاحشه گفتا: مستی.
هر لحظه به دام دگری پابستی؛
گفتا؛ شیخا، هر آنچه گویی هستم،
آیا تو چنانکه مینمایی هستی؟
رباعی ۸۶
در کارگه کوزهگری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزهگر و کوزهخر و کوزه فروش
رباعی ۱۱۷
گاوی است بر آسمان قَرینِ پروین،
گاوی است دگر نهفته در زیر زمین؛
گر بینایی، چشمِ حقیقت بگشا:
زیر و زَبَرِ دو گاو مشتی خر بین.
رباعی ۱۵
آنچه موجب شده است، که خیام دنیا را چنین تیره وغمگین و بی سرانجام بیابد این است که الطائف وخوشیها وزیبائی های جهان پایدار نیست و دوام و بقائی ندارد.
ورنه وی برخلاف معزی شادیها وزیبائی های جهان رانه فراموش می کند ونه از دست میدهد.
اندیشه فرصت جوئی و عشرت طلبی نیز در نزد او از همین جاست. .
چون از دنیای دیگری از معاد و قیامت نیز اندیشه یی وپروایی ندارد لذت عاجل را زیاده اهمیت می دهد و نگران وحشت آجل نیست .
ازین حیث هم فکراو با اندیشه بعضی از حکماء قدیم یونان مانند ذیمقراطیس و ابیقور شباهت دارد
ممنون از زحمات دوستان