رسته‌ها

کارنامه به دروغ: جستاری نو در شناخت اسکندر مغانی از الکساندر مقدونی

کارنامه به دروغ: جستاری نو در شناخت اسکندر مغانی از الکساندر مقدونی
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 54 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 54 رای
"به راستی راستین.
برای آنانی که نیک می اندیشند
و به جز راستی چیزی نمی جویند"

فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر
سخن نوآر که نو را حلاوتیست دگر
فسانه ی کهن و کارنامه ی به دروغ
به کار ناید رو در دروغ رنج مبر
"فرخی سیستانی"

اندوه بزرگ من در باره ی فرهنگ و گذشته ی ایران چه باستان و چه سده های نزدیک اینست که، ههمه ی پژوهشگران و نویسندگان نام آور و سرشناس ایرانی که بتازگی همین هفتد سال کنونی در زمینه زبان وفرهنگ، خط و تاریخ کشورمان چیزهایی نگاشته و برسی کرده اند. جز یکی دو نفر، آنهم نه بگونه ای بنیادین-سراسر برآیندها و دست آوردهاشان برگرفته و ساخته شده برپایه ی نوشته ها و گفتارهایی است که بیگانگان باختری برای ما آمده و برنامه ریزی کرده اند و خودشان هیچ سخنی برای گفتن نداشته اند. هرچه بوده و هست، استوار ساختن و ریشه دار کردن آن دانه هایی است که دیگران درباره ی ما از پیشینه های باستان و جز آن، در پهنه ی جهان افشانده و امروز به بار نشانده اند.
کاش بزرگان ما نیز- که اینک سخت گرفتار نانِ خانه ی خویشند- میشد که یکپارچه و هماهم برای بازشناخت ساختار فرهنگ و پیشینه ی کهن سرزمین و زادگاه خویش، خودی بنمایند و پشتوان جستار خود را آن دستی که بر زانوانشان نهاده اند، بدانند و همواره برآن استوار بمانند تا نیاز به آن نباشد که دیگران برایمان بزرگتری و پدری کرده و ما را به نامی که برما می نهند بنامند.
این گفتار یادآوریست هشدار دهنده برای جوانان، آنانی که می بایستی بدانند و خویشتن را بیشتر بشناسند.
"پوران فرخ زاد"

همه ی جویندگان جهانی- نه ما تنها- از الکساندر(اسکندر) چه در ایران و چه در هند- هیچگونه گواه و دستمایه ای ندارند. نه یادمانی و نه ساختمانی، چه کوچک و چه بزرگ هرچه را که نشانمان داده اند یا دروغ و ساختگی بوده و یا به گمانشان رسیده که درست است، چون پس از چندی نادرستی آن برای خودشان نیز روشن و آشکار شده است. گمان ما اینست که: هیچگاه چنین کسی، با چنین ویژگیهایی که در باره اش می گویند به ایران نیامده که توانسته باشد تخت جمشید را آتش بزند یا چنین و چنان بکند.
همه اش دروغ و ساختگی و تنها یک مشت واژه ی خودستایانه است که به روی دفتر آورده اند تا به ما بپذیرانند که ایران و مردمش آنی نیستند که می پندارند و درست برخلاف آن ما می خواهیم به مردم ایران یادآور شویم که شما آنی نیستید که آنها می گویند شما تاریخ درخشانی دارید که تا همین پنج شش سده پیش نیز برجای بوده و امروز نیز باید کوشش کرد که همچنان برجای بماند. اینها با دروغهای خود میخواهند مزه ی تلخ شکستهایی را که تاکنون بارها در خاور زمین چشیده اند، در کام خود آنهم بر روی برگهای دفتر خویش شیرین کنند. چگونه میشود از یک چنین آدم ویژه ای در جایی که گفته میشود سرزمین تندیسه ها و هنرهاست یک گواه تنها یک گواه کوچک، یک تندیسه یک چهره روی پوست، سنگ، کاشی یا هرچیز دیگر، پیدا نشده باشد.
اگر هم گفته اند که پیدا شده یا چهره ایزد مهر(میترا) بوده و یا کسی دیگر به هر روی چیزی جز دروغ و یاوه نبوده است.

مگر میشود در سرزمین((گرگ)) که برای هرچیزشان از مرد و زن و بت و سگ و گربه شان تندیسه های ریز و درشت ساخته اند یک چهره یا اندام از ((الکساندر)) را نکشیده یا نتراشیده باشند!؟ هر چیز را هم که یافته یا یافته اند پس از چندی آنرا با هزار(( گمان میرود که...)) ((باید که...)) و ((شاید که...)) همراه ساخته و فرموده اند که این پدر فلان است و اینهم پسر بهمان. شیرین تر آنکه نه از فلیپ پدرش بگفته ای فیلیپوس که در نوشته های گوناگون فیلقوس و فیلفوس آمده و نه از الکساندر هیچ چیز گفتنی و پذیرفتنی در دست نیست و هرچه را که یادآور میشوند، خودشان هم برآن استوار نیستند. میگویند که تخت جمشید را آتش زده اند و تکه پاره هایی را هم از پرده سوخته و یا چیزهای بی ارزش دیگر گذاشته اند که اینهم گواه! باورکنید که اگر ما چنین سخنانی را بگوئیم آنرا برایمان سرپرچم میکنند که اینها سخنان یاوه میگویند!
و این هم گواهش..! شما اگر لای خاکهای سرگذر خودتان را هم بکنید یک گونی پاره و یا چیزی مانند آنرا خواهید یافت. پس آنرا هم باید الکساندر پاره کرده باشد!؟

هرجایی میتواند یکروزی خود به خود آتش بگیرد یا به دنبال یک ولنگاری بسوزد، اینکه نمی تواند کار الکساندر باشد، شما اگر میتوانید چیزی بگوئید چرا تا این اندازه از بی گواهی خود شکوه و گله دارید و شگفت زده اید؟ سکه های ساختگی و یا خط هایی را که نشانمان میدهید نیز بهیچ روی چیزی را نمیتواند بکسی بپذیراند از آن هم بالاتر، امروز برای همه روشن شده است که ساختمان تخت جمشید در آغاز کار ساسانیان و تا پایان کار آنان پابرجا بوده و از آن در روزهای جشن و آئین های دینی سود می برده اند و روشن شده است که آنجا نه تنها یک کاخ شاهی نبوده، که جائی ویژه برای برگذاری آیین های دینی بوده و بزرگان دین و همچنین سران کشور در روزهای ویژه، برای برگذاری آئین های پذیرفته شده ی زمان خود، در آن بار می یافتند. و به کارهای خود می پرداختند...
آنچه که در بالا آورده شد برگرفته از کتاب کارنامه ی به دروغ ،تحقیق و تالیف زنده یاد پوران فرخزاد بوده، که با استناد به اسناد و شواهد تاریخی اعم از منابع کلاسیک یونان،سکندرنامه ها و منابع تاریخ باستان و منابع سریانی و اسلامی... قلم به نقد روایت و افسانه ای زده است که بیش از هزاران سال است که مورخین یونانی و سپس در سده های اخیر غربی ها آن را مبنایی برای تاریخ تمدن خود ساخته و آغازش را به نوعی با حمله اسکندر به ایران و هند و شکست سپاهیان داریوش سوم و برانداختن سلسله ای قدرتمند همچون هخامنشیان دانسته اند. این کتاب از جهتی ارزنده است که در نوع خود بسیار نادر و با نگاهی نقادانه، برپایه اسناد و شواهد تاریخی سعی در رد این نظریه(حمله اسکندر مقدونی به ایران) داشته است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
526
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
kaydan
kaydan
1395/12/17

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی کارنامه به دروغ: جستاری نو در شناخت اسکندر مغانی از الکساندر مقدونی

تعداد دیدگاه‌ها:
51
[quote='عابدی 2016']کتاب چهار چهره از انور خامه ای را ندارید جناب کایدان؟
در آنجا فکر کنم خاطراتی مربوط به ذبیح بهروز باشد من پیدا نکردم این کتاب را ..در مورد هدایت و نوشین و نیما هم هست باید جالب باشد اگر دسترسی دارید اسکن کنید لطفا
نظرات من هم اگر تند بود عذر خواهی میکنم شاید من هم تعصب زیادی دارم ولی ایران برای من زنی زیبا هست که مورد تجاوز اوباش قرار گرفته و حتی خانواده اش هم این تجاوزات را انکار میکنند![/quote]
دوست عزیز باید در کتابخانه جستجو نمایم،اگر بود حتما در کنار دیگر منابع اسکن و در نت خواهم گذاشت، اگر نه از دوستانی که در این زمینه فعالیت دارند خواهم پرسید موجود بود اسکن خواهم کرد. تا آنجا که بخاطر دارم خاطرات سیاسی انور خامه ای رو دارم(3جلد در یک مجلد) که البته در اینترنت نیز موجود است.
در مورد نظراتی که بیان نمودید جای هیچ ناراحتی و ملال خاطری نیست، اصولا در مباحث اینگونه نظرات پشت هم گیر می کنند، بعضا تند می شوند و گاهی ساده و روان پیش گرفته می شود. یکی از جذابیت مباحث شاید همین باشد، به هر روی دیدگاه و عقیده ما(نوع بشر) یک شبه بوجود نیامده و اکثر عقاید به گذشت زمان در ذهن ما قوام یافته و به یک امر عینی و قاطع تبدیل شده، نمونه بارز آن را در گرایشات دینی و عقاید عرفی جامعه می توان شاهد بود که به شیوه ای سنتی نسل به نسل به ما به ارث رسیده و گذشتن از چنین باوری مطمئنا سخت و بسیار دشوار خواهد بود. با این وجود نظرات و عقاید ما در هر مبحثی میتواند پیشینه ای تاریخی داشته باشد. پا فشاری بر آن نیز چندان دور از ذهن نیست همه ما اینگونه هستیم، اصولا پافشاری بر یک نظریه چندان هم بد نیست،ولی نه تاآنجایی که آن عقیده به یک ایدئولوژی مطلقا درست مبدل گردد و باعث جمود قوه فاهمه و عقلانیت در ما گردد. باید بتوانیم به گونه ای قوه منطق خود را قوام بخشیم که به وقت مشاهده اسناد و شواهد منطقی و مستدل بدون تعصب از نظرات گذشته خود کنار کشیم و شک گرایی را که جزء اصلی خردگرایی و بنیان تمام رشد فکری جامعه بشری است را در خود بارورسازیم.
بنده نیز اگر در نظراتم درشتی یا گفتار نکوهیده ای مشاهده کردید به بزرگی خود ببخشید،
در اینجا ما فقط میتوانیم نظرات و عقاید خود را بیان نماییم، بیان هر عقیده و نظری ولو اشتباه نیز لاجرم باید امکان پذیر باشد این اولین اصل آزادی بیان است، با بیان نظرات و تبادل آرا و عقیده است که یک جامعه می تواند پویا گردد. وگرنه با تعصب ورزیدن به هر دیدگاه و عقیده ای ولو آن دیدگاه درست نیز باشد به مرور زمان باعث استبداد رای و دیکتاتوری خواهد شد که راه را بر روی بیان هر دیدگاه و عقیده ای خواهد بست.(دردی که متاسفانه جامعه شرقی قرنهاست به آن دچار گردیده.)

با این وجود بنده در این مورد صحبت خطایی نکردم. در هیچکای سخن جناب ذبیح بهروز ذکری از اینکه کتاب آثار الباقیه فی قرون الخالیه متعلق به ابوریحان بیرونی نباشد وجود ندارد. اصولا در این باره جناب ذبیح بهروز 20 باب از متن عربی کتاب آثارالباقیه را ترجمه و مورد مطالعه و نقد و برسی قرار داده اند. اصل سند اکنون روبروی بنده است. درآینده همراه با کتاب قصه سکندر و دارا(88 صفحه از نظرات جناب ذبیح بهروز در آغاز کتاب اصلان غفاری کاملا نقل گردیده که دوستان میتوانند آن را مطالعه نمایند.) اسکن خواهم نمود. جناب ذبیح بهروز ادعا دارند که بخشهایی به این کتاب افزوده شده است که با تحقیقات و برسی هایی که داشتن نمی تواند از آن بیرونی باشد. در این زمینه چندین مثال نیز آورده اند برای مثال می گویند ما نمیدانیم کتاب هرودتی(تاریخ هردوت) که در دست استرابون بوده چه صورتی داشته است ولی کلماتی مثل فرعون، هند،میترا،فارس، فرسخ،ساتراپی و...بسیاری الحاقات و جمله بندی ها و اشتباهات یقین است این کتاب از عصر بیزانس به این طرف به تدریج به این شکل درآمده است.(قصه سکندرودار، ص20-21 تالیف اصلان غفاری).
بسیاری از فلاسفه و تاریخشناسان به این دلیل تاریخ را در گروه دیگر علوم همچون ریاضی،شیمی،فیزیک قرار نمی دهند چون پاسخی که از آن بدست می آید مطلق و قاطع نیست. تاریخ حساب 2+2=4 نیست که هزارسال پیش همین جواب بدست می آمده و اکنون هم جواب همین است و تازمانی که معیارهای ریاضی در جوامع بشری به همین شکل باشد در آینده نیز پاسخ همین خواهد بود.
روایت خسروپرویز و نامه به پیامبر تا دو قرن گذشته برپایه شواهد تاریخی واقعیتی مطلق بوده ولی اکنون با تحقیقات و مطالعات مورخین مشخص گردیده که این ادعا کذب بوده و چنین چیزی نمی تواند قطعیت داشته باشد. هنوز که هنوزه تعداد کشته شدگان 8 سال جنگ تحمیلی مشخص نیست، یکی می گویید 500 هزار نفر دیگری 700 و دیگری 1 میلیون چه بسا فردا روز مشخص شود این آمار اشتباه بوده. کشته شدگان بنی قریضه را مورخی 500 نفر دیگری 600 و دیگری 900 نفر می نویسد، فلان سکه کشف شده را یکی اسکندی و دیگری سلوکی و یکی اشکانی می داند. با کشفیات و برسی های دقیقتر بسیاری از این اشتباهات(حال سهوا یا عمدا) برطرف می گردد ولی همان تحقیقات جدید نیز مطمئنا روزگاری با کشف آثارجدیدتر بی اعتبار خواهد بود. تا همین زمان حال دوران پیش از اسلام در جامعه حجاز را اکثریت دوران جاهلیت عرب می دانند ولی در یکی دو دهه اخیر تحقیقات باستان شناسی در جنوب عربستان توسط گروه باستان شناسان آلمانی صورت گرفته که به کل این نظریه را مردود دانسته(البته دولت عربستان به این شرط اجازه این حفاری و تحقیقات را به این گروه آلمانی داده که هرآنچه کشف گردد و باعث بزیر سوال بردن تاریخ و دین اسلام گردد به هیچ عنوان نباید در رسانه ها و مجامع علمی منعکس گردد!)
با این وجود چگونه میتوانید با قاطعیت یک روایت یا یک رخداد تاریخی و یک آثار کشف شده تاریخی را به شخص یا دوره ای تاریخی نسبت دهیم؟!
میفرمایید کاخهای هخامنشی در صفه پرسپولیس چنین و چنان هستند! احتمالا نظرات ریچارد فرای را سعی دارید منعکس نمایید. بنده یک سوال از شما دارم. با وجود اینهمه کاخ(از هدیش (تچر،تالار آینه) و صد ستون و حرمسرای مشکور و آپادانا و کاخ شوراها و دروازه ملل(کاخ خشایار) ووو....گرفته) اگر جایی برای سکونت بوده و اگر آبراهه های در زیر آن وجود داشته که آبهای بارندگی رو به خارج از صفه انتقال میداده میشود بفرمایید کاخهایی با این وسعت که احتمالا صدها نفر در آن میزیسته اند(طبق ادعای بسیاری از محققین) پس دستشویی و توالتهای آن در کجا قرار داشته؟! این سوال رو بنده سال 82 در همان مکان از زنده یاد پرفسور استاد شهبازی نمودم ولی پاسخ درستی داده نشد! مهم نیست این سوال رو بنده یا پورپیرا یا فلان نگهبان پرسپولیس بیان نماید، مهم این است که پاسخی منطقی و عقلانی برپایه اسناد و شواهد معتبر برای اثبات آن وجود داشته باشد. اینکه پرسپولیس هرگز کامل نشده شکی در آن نیست و زنده یاد استاد شهبازی نیز واقف بر این واقعیت بودند. در اصل شهر پرسپولیس کپی از کاخهای آپادانای شوش است که توسط داریوش اول ساخته شده بود. آن کاخها کامل و مورد استفاده بوده ولی دست تخریب گر روزگار و غارتگرانی همچون مادام دیالافوای فرانسوی هرانچه از آن باقی مانده بود را یا به غارت برده و اکنون در موزه لوور فرانسه است(طبقه دوم بخش تاریخ شرق و آسیا) و یا با پتک و چکش نیست و نابود کردن(مراجعه شود به خاطرات این همسر سفیر فرانسه که نسخه اینترنتی آن در سایت نیز احتمالا موجود است)
به هر روی یا ما بدنبال حقیقت هستیم یا بدنبال پذیرفتن افسانه های خیالی، آنچه که می باید از آن پاسداری کنیم را قدر نمی دانیم و آنچه را که برخی به عمد سعی در بزرگنمایی دارند را چشم و گوش بسته می پذیریم.
و اما کتاب آثار الباقیه فی القرون خالیه که فرمودید ذبیح بهروز آن را منسوب به ابوریحان بیرونی می دانند.
اصولا وقتی از این واژه استفاده می کنیم به معنای نسبت دادن چیزی به کسی یا موضوعی می باشد. وقتی می گوییم کتاب الرسول الملوک(تاریخ طبری) منسوب به محمد بن جریر طبری یعنی این کتاب را به این شخص نسبت داده اند که این نسبت میتواند میان مولف و کتاب باشد. بنده نیز عرض کردم اگر آثار الباقیه منسوب به بیرونی نیست پس به کیست؟
در پاسخ میفرمایید مگر من چنین و چنان هستم!
دوست عزیز بنده تا یکی دو ماه پیش کارم اسکن نبوده(هرچند که بیش از ده سال است برای علاقمندان در اینترنت کتاب آپلود میکنم) لااقل روزی 6 ساعت آنهم برای دو سه دهه کارم مطالعه بوده،انهم به صورتی که کاملا به این موضوع معتاد هستم و اگر به اتاق من مراجعه کنید خواهید دید که بیشترین عناصری که در زندگی من وجود دارد کتاب است و بجز آن برای چیز دیگری چندان ارزش قائل نیستم(که شاید اشتباه باشد) به هر روی قرار نیست مجموعی از اطلاعات رو در حافظه خود نگاه دارم،بسیاری مواقع نام کتاب یا نویسنده یا موضوعات مختلف رو اشتباه گفته ام مخصوصا در سه سال اخیر که مشخص نیست دچار چه معضلی شده ام وگرنه بدون تعارف و یا خود بزرگ بینی اگر روایتی رو نقل میکردم با ذکر شماره صفحه حتی پاراگراف آن و نویسنده و چاپ کتاب را میتوانستم بخاطر بیاورم.
[quote='عابدی 2016']ببینید بنده ادعای سواد ندارم ولی شما که دم از سخن سعدی زدید بهتر نیست قبل از سخن تفکر کنید؟
اینها همه مغالطه هست و ربطی به سخن بنده ندارد باز بگویید در مثل مناقشه نیست! آخر چند نسخه حافظ وجود دارد تا اینکه بگویی کلا جعلی هست غزل ها دو چیز است ! بعد هم چرا فقط در مورد اسکندر تحریف شده چون با نظرات این عزیزان قرار است منطبق شود؟![/quote]
دوست گرامی کسی نگفته هرانچه که از دیوان حافظ کشف شده جعلی و دروغین است! نه بنده جایی چنین ادعایی کردم و نه چنین نظری دارم،بلکه اشاره نمودم برخی از ابیاتی که در شاهنامه و کتابهای دیگر آمده میتواند جعلی باشد، این را نیز جناب ذبیح بهروز نگفته بلکه شاهنامه شناسان مطرح جهان گفته اند، شاهنامه مسکو که تا دو سه دهه پیش دارای اعتبار بسیار بوده اکنون از اعتبار چندانی برخوردار نیست آنهم به دلیل کشف و تحقیق بر روی دیگر شاهنامه ها، کتابی تالیف استاد ذبیح الله صفا در همین اینترنت و کتابناک نیز موجود است. اشتباه نکنم تاریخ نثر فارسی تا قرن چهارم هجری باید باشد. در این کتاب به برخی از اشعار جعلی شاهنامه اشاره نموده اند از جمله ابیات معروف، ز شیر شتر خوردن و سوسمار /عرب را بجایی رسانید کار/ که تاج کیانی کند آرزو/ نفو بارد برچرخ گردان تفو....
این رو بنده نگفتم خانم فرخ زاد و جناب ذبیح بهروز نیز نگفتن، اگر میخواهیم در این زمینه وارد شویم باید به مطالعه دقیق و گسترده در زمینه اشعار و تاریخ شاعران بپردازیم،آثار و تحقیقات این بزرگان رو مطالعه نماییم.بنده چندان سر رشته ای در این زمینه ندارم ولی تاآنجا که اطلاع دارم هیچکدام از این محققین نیز ادعا نکردن که اصالت شاهنامه سندیتی ندارد یا فردوسی وجود ندارد.
در زمینه پوران دخت و آذرمیدخت و شاهان سلسله ساسانی نیز نقد و برسی بسیار وجود دارد، نباید فراموش کرد سر سلسله منابع تاریخ ساسانی در کشور ما متاسفانه استوار بر یک کتاب است به نام سلسله ساسانی نوشته کریستین سن دانمارکی،ترجمه زنده یاد رشید یاسمی. درجایی خواندم که اصولا این ترجمه ای که در دست ماست چندان علمی نیست. با این وجود خود این کتاب که برای ما وحی منزل حساب گردیده تا انجا که فلان آخوند کتابی به اسم خدمات متقابل اسلام و ایران را تالیف نموده هرچه بدو بیرا که خواسته از محتوای همین کتاب بیرون کشیده و گفتار کریستین سن رو وحی منزل قلمداد نموده.
دکتر شاپور شهبازی در زمینه تمدن ساسانی بیش از 7 سال تحقیق نمودن میتوانید این کتاب رو مطالعه کنید و با آثار نولدکه و کریستین سن مطالبقت دهید.
[quote='Khwanirath']جناب کایدان از بین محققین غربی کدام ایشان در دسته بندی 2 و 3 مرحومه فرخ زاد قرار می گیرند؟[/quote]
دوست عزیز این مورد احتیاج به تحقیق و مطالعه و شناخت گسترده از منابع انگلیسی و زبانهای دیگر دارد، متاسفانه اگر هم محققین خارجی در این زمینه فعالیتی داشته به دلیل سنت شکنی مترجم ایرانی جرات ترجمه کردن کتاب و هزینه نمودن برای آن را به خود نمی دهد چون احتمال میدهد کسی این کتاب را نخواند.
از خانم ماریابرسیوس محقق و تاریخنگار تاکنون چندین کتاب ترجمه و چاپ شده. کتاب زنان هخامنشی به ترجمه خانم هایده مشایخ که توی اینترنت هم دیدم اسکنش کردن. همین کتاب به ترجمه زنده یاد محمود طلوعی اشتباه نکنم نام اون رو زنان فرمانروای ایرانی گذارده اند. هردو ترجمه عالیه پیشنهاد میکنم این کتاب رو دوستان اگر دانلود کردن بخونند.
کتاب دیگر تمدن درخشان ایران هست که این اثر نیز بسیار اثر جالبی هست. نویسنده در مقدمه می گوید میخواهم خود را از قید و بند منابع یونانی خلاص کرده و با نگاه دیگری به تاریخ ایران بنگرم، در کتاب به بسیاری از دروغ پردازی های مورخین یونانی اشاره نموده،
ژورف ویسهوفر کتابی دارد به نام تاریخ ایران باستان و همچنین گئومات مغ این اثر هم به عقیده من اثر ارزنده ایست. برخلاف بسیاری از نظرات این محقق باستان شناس و زبان شناسی رو رد کرده اند من نظریه ایشان در زمینه گئومات مغ(همان بردیای واقعی فرزند کورش بزرگ) رو قبول دارم.
امیر مهدی بدیع 15 جلد کتاب یونانیان و بربرها رو به زبان فرانسه در اروپا تالیف نمودن که میتوان گفت اثر بسیار عظیم و ارزنده ای در نوع خود بوده، با استناد به منابع یونانی به دروغهایی که در کوچک نشان دادن فرهنگ و تمدن ایرانی اشاره نموده و خلاف آن را با بازنگری دقیقتری عنوان می نماید.(دوجلد اول این کتاب توسط جمالزاده ترجمه و در نت موجود است ولی 15 جلد کامل آن توسط زنده یاد مرتضی ثاقب فر ترجمه گردیده که امیدوارم فرصتی برای اسکن این کتاب در آینده بوجود آید واین اثر ارزنده را بتوان در دسترس دیگر علاقمندان به تاریخ ایران باستان قرار داد.)
جای تعجب نیست وقتی چنین کتاب ارزنده ای به این حجم انهم با زبان ادبیات اروپا(فرانسه) در اروپا تالیف می گردد ولی هیچ محقق و مورخ اروپایی حاضر نیست کوچکترین اهمیتی به نظرات این مرد بزرگ بدهد! بجز پیر بریان محقق و مورخ و ایرانشان بزرگ که تنها او به تحقیقات جناب امیر مهدی بدیع در کتاب خود اشاره و استناد نموده.
متاسفانه موجی از دروغپردازی و کوچک شماردن تاریخ ایران در قرن 19 در میان اروپاییان گسترش یافت، برای مثال تاریخ تمدن اسلامی گوستاولوبن این محقق فرانسوی که بهتر است نامش را کاسه لیس شیوخ عرب نام گذاشت تا محققی بی غرض، تمام دانش و علوم دوران ساسانی را به ناف اعراب بسته و با کمال وقاحت پورسینا و زکریای رازی این دو پزشک و دانشمند ایرانی را عرب تبار می خواند، در صورتی که همه بخوبی میدانند که این دو دانشمند بزرگ ایرانی در طول حیات و عمر خود پای از مرزهای ایران بیرون هم نگذاشته اند چه رسد که عرب تبار باشند!(مراجعه شود به کتاب ایشان به ترجمه اگر اشتباه نکنم جناب گیلانی یا علی جواهر کلام) استاد شجاع الدین شفا نیز در کتاب ایرانیان در اسپانیای مسلمان نیز اشاره ای کوتاه به این موضوع داشته اند که خوانده آن خالی از لطف نیست...
چند کتاب در تاریخ اسلام در زمان حال توسط محققین و مورخین آلمانی تالیف گردیده که اساس پیدایش اسلام را به کل بزیر سوال برده است، جناب داریوش ، ب ، بی نیاز یکی دو کتاب در این زمینه را در خارج از کشور ترجمه و چاپ نموده اند که متاسفانه در ایران حق چاپ ندارد(کتابی به نام زوال جهان اسلام به قلم حامد عبدالصمد نیز وجود دارد که ایشان ترجمه نموده و در اینترنت نیز موجود است، مطالعه آن را به دوستانی که در این زمینه تحقیق و مطالعه دارند پیشنهاد می کنم.)
[quote='Khwanirath']جناب کایدان از بین محققین غربی کدام ایشان در دسته بندی 2 و 3 مرحومه فرخ زاد قرار می گیرند؟[/quote]
ببخشید دوست عزیز حالا که بحث ایران بود! خواستم بگم چه بهتره که اگه سعی کنیم در نوشته هامون از کلمات عربی کمتر استفاده کنیم... مثلا کلمه مرحومه یک اشتباهه که متاسفانه افراد زیادی هم روزانه از ان استفاده میکنن. میتوان بجای این کلمه، از کلمه مرحوم استفاده کرد که هم برای مرد و هم برای زن مورد استفاده قرار میگیرد

دوست عزیز و گرامی جناب عابدی... هیچکس انکار نمیکنه که کشور ما مورد تجاوز و هجوم قوم های مختلف در زمان های مختلف قرار گرفته... وگرنه چه کسی است که یادش بره قوم های مغول و اعراب چه بلاها که بر سر کشور ما نیاوردن
چه کسی یادش میره که زمانی آسیاب های ما با خون هم وطنانمون نان درست میکردن؟... و البته که هیچوقت هم نباید فراموش بشن
منتها زمانی میشه به نتیجه و آگاهی کامل رسید که تفکر و تحقیق در این موارد بدون تعصب باشند وگرنه تاریخ و تعصب اصلا و ابدا باهم جور نیستن. زمانی به آگاهی کامل میرسیم که شواهد و مدارک رو بپذیریم نه اینکه صرفا بخاطر تعصب و تنها بر مبنای چیز هایی که از گذشته نقل شده است نتیجه گیری کنیم
و اما پیشنهاد بنده اینه که شما ابتدا این کتاب رو به طور دقیق بخونین، شواهد و مدارک رو دریابین و سپس شروع به نتیجه گیری کنین
کتاب چهار چهره از انور خامه ای را ندارید جناب کایدان؟
در آنجا فکر کنم خاطراتی مربوط به ذبیح بهروز باشد من پیدا نکردم این کتاب را ..در مورد هدایت و نوشین و نیما هم هست باید جالب باشد اگر دسترسی دارید اسکن کنید لطفا
نظرات من هم اگر تند بود عذر خواهی میکنم شاید من هم تعصب زیادی دارم ولی ایران برای من زنی زیبا هست که مورد تجاوز اوباش قرار گرفته و حتی خانواده اش هم این تجاوزات را انکار میکنند!
جناب کایدان از بین محققین غربی کدام ایشان در دسته بندی 2 و 3 مرحومه فرخ زاد قرار می گیرند؟
در مورد تاثیرات آیین مهر در دین مسیح هم گمان نکنم مبتکر این نظریات جناب بهروز باشند چون لااقل من در کتاب جیمز جرج فریزر ( شاخه زرین) اول بار اینها را خواندم و احتمال زیاد قبل از آن هم نویسندگان دیگری به این موضوع اشاره کرده اند که بنده اطلاعی ندارم چون بحث ادیان برای من یک مسئله پیش و پا افتاده هست و تحقیق در ریشه اعتقادات و آیین های مذهبی همیشه به اعتقادات اولیه مردمان نامتمدن برمیگردد و بعد هم طبق معمول در نقطه تاریک گم میشود و برای امثال من ممکن نیست در همه این زمینه ها اطلاعات کامل کسب کردن چون سالها زمان میبرد.
شما ببینید دکتر زرین کوب یکسری حرفهایش را در کتاب دو قرن سکوت پس گرفت و حتی مخالف آنها بعد نظراتی داد ( هرچند مردم هنوز دنبال کتاب اصل ایشان هستند برای همین موضوع که خودشان انکار کردند!) و امروزه هم میبینیم امثال دکتر کاتوزیان منکر کتابهای ما در عصر ساسانی میشوند و منکر آتش سوزی و از بین رفتن آنها با وجود اینکه شواهد بسیاری وجود دارد ولی میشود همه را انکار کرد و ما هم صدایمان در نیاید و بپذیریم تمدمان پوشالی بوده ! خب این انکار کردنها که کاری ندارد علیه ملتی که در تاریخ به آن ظلم بسیار رفته است!
کارنامه به دروغ: جستاری نو در شناخت اسکندر مغانی از الکساندر مقدونی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک