اشکانیان
نویسنده:
م. م. دیاکونوف
مترجم:
کریم کشاورز
امتیاز دهید
این کتاب چاپ سوم پژوهش مستشرق روسی م.م.دیاکونوف درباره تاریخ و تمدن اشکانیان است که در ده فصل تدوین شده است. فصول اولیه به بررسی چگونگی تاسیس و تداوم حکومت سلوکیان و ارتباط و درگیریهای پادشاهان این سلسله با حکومت "یونانی باختری" و "پارتها" اختصاص یافته و فصلهای بعدی درباره تاریخ سیاسی و نظامی دودمان پارت و اوضاع داخلی و روابط با روم، و فرهنگ و چگونگی تاسیس و انقراض امپراتوری اشکانیان است. عناوین فصلهای دهگانه کتاب عبارتاند از:
1 - میراث اسکندر، 2 - تاسیس امپراتوری سلوکیان، 3 - آنطیوکوس سوم، 4 - سلوکیان و پارتها، 5 - پادشاهی "یونانی باختری"، 6 - امپراتوری جهانی پارت، 7 - روم و پارت، 8 - دولت و کشور پارت در آغاز تاریخ میلادی، 9 - انقراض پادشاهی پارت، 10 - فرهنگ ایران در عهد پارتیان.
صفحات پایانی کتاب به تعلیقات و فهرست اعلام و عکسهایی از آثار تاریخی و باستانی مربوط به دوره اشکانی اختصاص یافته است.
بیشتر
1 - میراث اسکندر، 2 - تاسیس امپراتوری سلوکیان، 3 - آنطیوکوس سوم، 4 - سلوکیان و پارتها، 5 - پادشاهی "یونانی باختری"، 6 - امپراتوری جهانی پارت، 7 - روم و پارت، 8 - دولت و کشور پارت در آغاز تاریخ میلادی، 9 - انقراض پادشاهی پارت، 10 - فرهنگ ایران در عهد پارتیان.
صفحات پایانی کتاب به تعلیقات و فهرست اعلام و عکسهایی از آثار تاریخی و باستانی مربوط به دوره اشکانی اختصاص یافته است.
آپلود شده توسط:
Kamalpour
1392/10/02
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اشکانیان
اشکانیان وارث هخامنشیان و سلوکیان بودند. به همین علت تداوم سیاست کشورداری و تشکیلات اداری آن سلسله ها در این عصر مشهود است. سرزمین وسیع پارتی_اشکانی،بر مبنای نظام حکومتی هخامنشی و سلوکی پایه گذاری شده بود. با وجود این تفاوت هایی نیز به دلیل وجود سلسله های کوچک محلی مانند پارس، الیمایی(بخشی از ایلام)،مسنه (دشت میشان)،ماد آتروپاتن،هیرکانه(گرگان)،سکستان و غیره دیده می شد. این پادشاهی های کوچک بوسیله ی شاهزادگان، یا شاخه های فرعی این خاندان اداره می شد. آنها با وجود اینکه پادشاهی اشکانی را به رسمیت می شناختند و یا مانند پارس و ایلام خود را به نوعی تابع می دانستند،اما در بسیاری از موارد مانند"سکه زدن"مستقل عمل می کردند. بخش های دیگر قلمرو اشکانیان، به استان یا"ساتراپ نشین"تقسیم می شد که کوچکتر از استان های سلوکی بود. ایزیدور(ایسیدور)خاراکسی که از قرن اول قبل از میلاد گزارش می دهد، نام نوزده استان پارتی را ذکر می کند که البته بخشی از کل"ساتراپ نشین"های اشکانی بوده است.
در راس هر ساتراپ نشین، یا استان، یک ساتراپ(خشثره پت Xštra-Pat) بود. راسِ هر استان را"ناخادار"(نخوادار)می نامیدند که معمولا برای استان های شمالی بکار می رفت و"ساتراپی"اصطلاحی برای نواحی جنوبی قلمرو پارت بود. واژه ی"ناخادار"بصورت"نخار"به معنی رئیس ایالت یا ناحیه در ارمنستان قدیم بکار می رفت. "ساتراپ نشین"ها به بخش های کوچکتری به نام"اِپارخی"یا"اِپارخیا"تقسیم می شدند که در راسِ آن یک حاکم و یا یک فرمانده ی نظامی قرار می گرفت. این تقسیمات، در مورد جمع آوری مالیات نیز رعایت می شد.
چرم نوشته ی"اورامان"مکشوفه در کردستان ایران، در بخشی که به زبان یونانی است، نام یک"اِپارخی"بصورت"بای سیری"Bayseyri ذکر شده است. هر"اِپارخی"در این دوره نیز به اراضی کوچکتر به نام"استاتما"(Statma) تقسیم می شد که به منزله ی یک واحد اداری عمل می کرد و شامل چندین دهکده بود. علاوه بر ساتراپ، منصب"مرزوپان"(Mrzwpn)،یا"مرزبان"وجود داشت که مخصوص ایالات سرحدی بود. برای چهار جهت اصلی قلمرو اشکانی، چهار مرزبان تعیین می شد که در آن مناطق مهم مرزی و ساتراپ ها زیر نظر وی به کار مشغول بودند. اسناد بایگانی پارت در شهر باستانی"نسا"، حاکی از آن است که منصب مرزبان تنها مربوط به دوران متاخر پارتیان است.
در این اسناد، علاوه بر مناصب فوق، از شغلی به نام "دزپت" (dyzpty=دزبان) که در حد یک حاکم بوده است، یاد می کند.(ص.۵۸۵_۵۸۴)
بن مایه:میراحمدی.مریم_تاریخ تحولات ایرانشناسی_ج ۱_تهران_طهوری _چاپ اول ۱۳۸۹
در چرم نوشته ی مکشوفه در"دورا-اروپوس"از یک مقام عالی رتبه ی پارتی به نام"پی تیاخش"(Pitiaxš)یاد شده است که در دستگاه دولتی،دارای چندین وظیفه یا شغل بوده است. وی فرمانده ی نظامی یا"استرانگِ"ناحیه ی مزوپوتامی(بین النهرین)و سرزمین های آنسوی رود(پاراپوتامی)، ناحیه ی عرب آرخ(عربان صحرانشین،غرب خوزستان کنونی)بوده است. علاوه بر این منصب، او در راس نگهبانان با عنوان"پخرک پت"(Paxrak-pat)قرار داشته است. همین واژه و مقام"پی تیاخش"، به سرزمین های ارمنستان و گرجستان(به یونانی ایبری)نیز وارد شده است که در آنجا مقامی بالاتر از ساتراپ بوده و مسئولیت نواحی حساس مرزی و مناطق سوق الجیشی را بر عهده داشته است. در این ایام ناحیه ی مزوپوتامی و اراضی آنسوی دو رود که بعدها"شط"نامیده شد،تواما یک واحد اداری و یک ساتراپ نشین را تشکیل می داده است. چرم نوشته دورا-اروپوس نیز اهمیت این ناحیه ی مهم مرزی را که نظام قبیله ای بر آنجا حاکم بوده است، بازگو می کند.
ساتراپ نشین ها مانند پایتخت،دارای دستگاه اداری،اراضی دولتی و دیگر تشکیلات لازم بودند. استان مزوپوتامی دارای املاک وسیع سلطنتی بود. بر اساس تقسیمات استانی،هر منطقه بطور منظم مالیات و یا خراج تعیین شده را به خزانه ی شاهی ارسال داشت.
"شهرها"و یا "پولیس"های عصر سلوکی، در زمان اشکانیان به حیات خود ادامه دادند و تعداد تقریبی آنها، بالغ بر بیست شهر بوده است. اشکانیان خود نیز به ساختن چند شهر یا پولیس اقدام کردند. یکی شهر باستانی "فرآسپا"(پراسپا)(Fraaspa)در جنوب دریاچه ی اورمیه بود که اکنون به ناحیه ی"تخت سلیمان"شهرت دارد و شامل چندین کاخ، آتشکده(شیز)، سربازخانه، آرامگاه و غیره بوده است. دیگر، شهر"بلاشگرد"(والاش گرد، گلاش گرد)است که به دستور بلاش، در جنوب جیرفت ساخته شد و دژ معروف آن "کوشه" است.(ص.۵۸۵)
بن مایه:میراحمدی.مریم_تاریخ تحولات ایرانشناسی_ج ۱_تهران_طهوری _چاپ اول ۱۳۸۹
شهر"نسا"، پایتخت اشکانیان به دلیل حفریات و تحقیقات باستان شناسان روسی، بیش از هر شهر دیگری شناخته شده است. یونانیان این شهر را با نام "پارتائو_نیسا" به معنای"نسای_پارتی"ذکر کرده اند. این شهر اکنون در قریه باقر، در شمال شرقی عشق آباد (اشک آباد)در ترکمنستان قرار دارد و شامل سه بخش است که قسمت اعظم آن بر تپه ی مرتفعی قرار گرفته است. قدیمی ترین بخش شهر، قلعه ی مرکزی آن است. دور شهر را حصاری بلند فرامی گیرد که دروازه های بخش مرکزی، آنرا با خارج از قلعه مرتبط می سازد. کاخ فرمانروا، سربازخانه، ادارات دولتی و معبد در داخل حصار بوده است. آب شهر از داخل محوطه ی شهری تامین می شده است. خانه های مسکونی، ساختمان های اداری را فرامی گرفته است. برج های نگهبانی، کل این مجموعه را احاطه می کرد و بدین سان، خانه های بزرگان، بازرگانان و دیگر اصناف و پیشه وران در امنیت بود. قلعه ی منفردی نیز به نام "مهرداد کرت"در نزدیکی شهر بود که آرامگاه شاهان پارتی را تشکیل می داد. این قلعه، محل حفظ بایگانی و اسناد اقتصادی پارتی بود. مقابر شاهان متاخر اشکانی در"اربل"بود که در سال ۲۱۶ م به دستور کاراکالا، امپراتور روم منهدم شد.
در بیرون شهر، اراضی کشاورزی بود. کشاورزان نیز در مجاورت اراضی خود ساکن بودند. حصار دومی نیز از چینه های گلی، این منطقه ی وسیع را که حدود هفت کیلومتر می شد، احاطه می کرد. اهالی شهرها را، پارتیان، بازماندگان مهاجران یونانی و افراد سامی تشکیل می دادند که از قدیم و به طور سنتی در این نواحی ساکن بودند،بویژه شهرهای غربی قلمرو اشکانی، مانند"دورا-اروپوس"و بابل به دلیل نزدیکی با مراکز تجاری غرب و دریای مدیترانه، اهمیت خاصی داشتند و گاه منافع مشترک بازرگانی، این اقوام مختلف را به یکدیگر مربوط می ساختند.
شورای"اپیستات"که مرکب از اعیان شهری و مردم محلی و حتی گاه انتخابی بود، شهر را اداره می کرد و شهرهایی مانند بابل و دورا_اروپوس دارای این "شورای_شهر"بودند. با وجود این نظریه پایتخت کاملا مورد توجه قرار می گرفت و سیاست های کلی مرکز در این شورا رعایت می شد.
در سال ۲۱ م، اردوان سوم، بوسیله ی نامه ای به مردم شوش توصیه های خاصی برای اداره ی شهر و مسائل سیاسی ارائه داد. این نامه به مناسبت نقص قوانین سیاسی شهر نوشته شده بود. با وجود تاثیر برخی از قوانین سلوکی، نحوه ی اداره ی سازمان های دولتی مانند اداره ی شهرها، دارای خصوصیات ویژه ای نیز بود که صرفا جنبه ی اشکانی و پارتی داشت. بطور مثال سلسله مراتب عشیره ای، وجود شاهان تابع و سلسله های محلی یا به عبارتی شاهزاده نشین ها، مقامات ارتشی و بویژه"سواران تیرانداز پارتی" و یا"سواران زره پوش"اعتبار خاصی داشتند که زمینه ی اشکانی بودن آن کاملا روشن است.(ص.۵۸۷_۵۸۶)
بن مایه:میراحمدی.مریم_تاریخ تحولات ایرانشناسی_ج ۱_تهران_طهوری _چاپ اول ۱۳۸۹
اشکانیان حتی آداب و سنن عشیره های خود را در سازمان اداری و دولتیِ شاهنشاهیِ خود حفظ کرده بودند و قدرت پادشاهی در خاندان"ارشک" باقی ماند. در کنار شاهان اشکانی و قلمرو پارت، چند سلسله ی کوچک شاهی نیز وجود داشت که در راس آن شاهزاده ای محلی و یا نماینده ای از خاندان اشراف محلی حکم می راند. این سلسله های کوچک دارای شاهان و حکام مستقلی بودند که به حیات سیاسی خود در سایه ی اشکانیان ادامه می دادند. این سرزمین های محلی و مستقل، عبارت بودند از: ارمنستان، ماد، آدیابنه، پارس، خوزستان، اصفهان، ری، گرگان، یزد، باختر و بخش هایی از هند.
کانون قدرت اشکانیان، سرزمین ماد و شهر هگمتانه(اکباتان)مرکز تابستانی شاهان بود. مرکز حکومتی در زمستان ها، شهر بابل بود که به دلیل قرار گرفتن در ناحیه ی مزوپوتامین اهمیت زیادی داشت. در راس حکومت، شاه قرار داشت که همواره به طور انتخابی از خاندان"ارشاکیان"یا"اشکانیان" بود. هفت خاندان معروف، از نزدیکان شاه محسوب می شدند و محافظان شاه از همین خاندان و یا نظامیان مورد اعتماد انتخاب می شد. اختیارات شاه به وسیله ی دو شورا، یکی"شورای بزرگ خاندان"یا"شورای اعیان" و دیگری به نام"شورای کاهنان_مغان"یا"شورای خردمندان_مغان"محدود می شد.
به این ترتیب عملا بسیاری از بزرگان و روحانیان اشکانی بطور مستقیم در مسائل مملکتی قرار می گرفتند و از ارکان مهم دولت محسوب می شدند. مجالسی که با حضور روحانیان برگزار می شد"مغستان"نیز نامیده می شد. این مجلس نقش کمتری در مسائل اداری کشور داشت. انتخاب شاه با حضور هر دو مجلس و با توجه به وصیت نامه ی شاه قبلی انجام می گرفت. فرمانده ی سپاه"اسپهبد"، به گونه ای موروثی همواره از خاندان "سورن" و "کارن" که در زمره ی هفت خاندان بزرگ اشکانی بودند، انتخاب می شد. این سنت، بازتابی از شیوه ی هخامنشیان بود و بویژه دسته ی"سواره نظام"بسیار مورد توجه بود که می توانست افراد زبده و حتی از غیر هفت خاندان را شامل شود. شبیه همین دسته ی نظامی نیز در ایالات وجود داشت. شاهزادگان، لشکریان زبده و ماهری را در اختیار می گرفتند."سواره نظام"پارتی بویژه در تیراندازی و اسب سواری شهرت داشت.
وضعیت جغرافیایی اشکانیان و قرار گرفتن بر سرِ راه های تجاری بین چین و هند تا سرزمین روم و دریای مدیترانه، شرایط مناسبی را برای دولت و امر بازرگانی پیش می آورد و سبب می شد که بین ایران و سرزمین های دوردست، سفیرانِ سیاسی و تجاری رد و بدل شود. سرزمین بین النهرین به ویژه بر سر راهِ بازرگانی شرق و غرب قرار داشت و تجارت ابریشم حتی در آن زمان، یکی از اقلام مهم را تشکیل می داد، بویژه که امپراتوری روم با چین نیز روابط بازرگانی و داد و ستد داشت.(ص.۵۸۸_۵۸۷)
بن مایه:میراحمدی.مریم_تاریخ تحولات ایرانشناسی_ج ۱_تهران_طهوری _چاپ اول ۱۳۸۹
در زمان مهرداد دوم هیاتی از چین بین سال های ۱۲۰ تا ۸۷ ق.م. به ایران آمد و بعدها نیز در سال ۹۷ میلادی هیات دیگری به ایران آمد. سفیر چین از شهرهای صد دروازه، هگمتانه و بابل دیدن کرد. امپراتور روم نیز در سال ۱۶۶ م، هیاتی بازرگانی از روم به چین فرستاد. اشکانیان از طریق واردات و گرفتن نوعی حق گمرکی از این هیات ها، از درآمد خوبی برخوردار بودند.
راه دیگر بازرگانی، از طریق خلیج فارس تا هندوستان بود. علاوه بر آن مسیر خلیج فارس از طریق رودخانه دجله تا شهر سلوکیه به ناحیه ی دورا_اروپوس و مرکز بازرگانی سوریه متصل می شد. در قرن دوم و اول قبل از میلاد نیز راه بازرگانی ترکستان، مرو، صد دروازه، هگمتانه، سلوکیه، هَترا(الحضر)و نصیبین و سواحل فرات، راهی شناخته شده بود. کشف سکه های مهرداد دوم در ترکستان و یا داد و ستد پارچه های سوری در مغولستان، نشانگر روابط خوب بازرگانی آن دوران است. انار، محصول ایرانی بود که به چین برده شد و آنرا "میوه ی پارتی"می دانستند. هلو و زردآلو از چین به ایران آورده شد. "پولاد مرو"یکی از بهترین محصول چین بود که در مرو به فروش می رسید و به همین مناسبت نیز فولاد مروی خوانده می شد.
جاده ی هندوستان، سیستان، کرمان به استخر نیز اهمیت زیادی داشت و رد و بدل کالا را در مسافت های دور ممکن می ساخت. سرزمین های شرقی پارتیان بیشتر به دامپروری و کشاورزی می پرداختند و محصولات این نواحی مانند گندم، جو و نیز برداشت از تاکستان ها، رقم مهمی از اقلام بازرگانی را تشکیل می داد. در اراضی کشاورزی و امور بازرگانی، بردگان نقش مهمی داشتند و یکی از ارکان مهم کشت و یا داد و ستد را تشکیل می دادند.(ص.۵۸۸)
بن مایه:میراحمدی.مریم_تاریخ تحولات ایرانشناسی_ج ۱_تهران_طهوری _چاپ اول ۱۳۸۹
در سوم اکتبر سال ۵۶ قبل از میلاد در نشست موسوم به لوکا سه رهبر امپراتوری روم یعنی کراسوس، ژولیوس سزار و پمپی تصمیمی گرفتند که معادلات جهانی را تغییر دهند. در آن روزگار امپراتوری روم قدرتمندترین امپراتوری جهان بود و هیچ شکستی نداشت. ثروت سرشار مستعمرات جدید و همچنین نظم و ثبات اقتصادی باعث شده بود که جمهوری روم بیش از هر زمان دیگری ثروتمند شود. در نتیجه سه رهبر رومی تصمیم گرفتند با توسل به این شکوفایی اقتصادی و همچنین اقتدار نظامی جهان گشایی کنند.
سران دولت روم و مشاوران و ژنرالهای آن کشور در نشست لوکا تصمیم گرفتند که مناطق غرب رود فرات در آسیا و اراضی شمال و شمال غرب گٌل (فرانسه امروز) تا نزدیکی برلن و جزایر بریتانیا در اروپا ضمیمه قلمرو روم شود. با توجه به قیام اسپارتاکوس در سالهای ۷۱ و ۷۲ پیش از میلاد، قرار شد “پمپی” یکی از سه عضو شورای عالی جمهوریت روم در شهر رم باقی بماند تا از قیام احتمالی دیگری که مردم روم و بردگان مستعد آن بودند جلوگیری کند. همچنین قرار شد ژولیوس سزار عضو دیگر شورا برای ادامه فتوحات به فرانسه برود و کراسوس رییس دوره ای شورا که شهرت به آزمندی و جمع مال داشت داوطلب شد که به شرق لشکر بکشد و برای تصرف اراضی غرب فرات با ایران در آویزد.
بزرگترین نابغه نظامی ایران/ چگونه یک جوان ایرانی بزرگترین ارتش دنیا را شکست داد؟
این لشکرکشی مقدمه جنگ “حران” را فراهم آورد که اولین شکست جدی تاریخ امپراتوری روم و بزرگترین آن است. کراسوس به همراه بیش از ۴۰ هزار سرباز و چند لژیون خود از آسیای صغیر به سمت عراق که در آن زمان جزء قلمرو امپراتوری اشکانی بود حرکت کرد. همزمان ارد دوم پادشاه وقت سورنا را که یکی از اشراف جوان و سلحشور ایرانی و از خاندان سورن بود به همراه ۱۰ هزار سرباز به سمت کراسوس فرستاد. سورنا ابتدا به ارمنستان رفت. در آن زمان ارمنستان بین ایران و روم دست و به دست می شد و از این جهت سورنا رفت تا شاه ارمنستان را مجبور کند به کمک کراسوس نرود. سورنا سپس پیکی را به سمت کراسوس فرستاد تا او را از جنگ پشیمان کند. کراسوس این سفیر را با بی ادبی رد کرد و گفت که در سلوکیه(پایتخت وقت ایران) پادشاه را میبیند. سفیر هم دست خود را باز کرد و به کراسوس گفت که اگر در کف دستش مو میبیند، سلوکیه را هم میبیند.
جزئیات بزرگترین نبرد باستان؛ سورنا چگونه سپاه کراسوس را شکست؟
سپاه کراسوس و سورنا در منطقه بیابانی حران(در شمال بین النهرین) به یکدیگر رسیدند. کراسوس به شدت مغرور بود. او سرداری فاتح بود که توانسته بود شورش بردگان به رهبری اسپارتاکوس را سرکوب کند. همچنین تعداد سربازان او به مراتب بیشتر از پارت ها بود. او بیش از ۴۰ هزار سواره و پیاده داشت. ۱۰۰۰ سرباز گالیک از ژولیوس سزار گرفته بود و همچنین چند لژیون کمکی از مردم بومی سوریه در دست داشت.
در آن طرف، سورنا دست به یک عمل شجاعانه زد. او اصول جنگ در بیابان را بلد بود. هر ۱۰ هزار سرباز او سواره بودند. سواره نظام او به دو دسته تقسیم می شدند. ۹ هزار سرباز او سواره نظام سبک بودند که فقط تیر و کمان و خنجر داشتند و ۱۰۰۰ سرباز هم سواره نظام سنگین بودند که همگی از اشراف بوده و مجهز به نیزه و سپر بودند.
بزرگترین نابغه نظامی ایران/ چگونه یک جوان ایرانی بزرگترین ارتش دنیا را شکست داد؟
کراسوس قبل از جنگ آرایش لشکر خود را مربعی کرد. سربازان رومی که نظم مثال زدنی داشتند در کنار هم ایستاده و مانند یک مربع در خود جمع شدند. سربازان سورنا در این لحظه رسیدند. سواره نظام سنگین عقب نشست و سواره نظام سبک مربع رومی را محاصره کرد. ۹ هزار سرباز شروع به تیراندازی به سمت لژیونهای رومی کردند. رومی ها که به این حیله عادت داشتند، سپرهای خود را محکم کرده و با آنها یک دژ ساختند. آنها مطمئن بودند تیرهای سربازان سورنا از سپرهایشان عبور نمی کند، اما سخت در اشتباه بودند. تیرها و نوع کمان پارتها متفاوت بود و چنان قدرتی داشت که به راحتی میتوانست یک سرباز رومی را از پای دربیاورد و یا از سپر عبور کند.
کراسوس همچنان امیدوار بود که به زودی تیرهای سربازان سورنا تمام شود و پارتیان مجبور شوند عقب نشینی کنند اما سورنا فکر اینجا را هم کرده بود. هزاران شتر باری که تخصصشان حمل و نقل وسایل در بیابان است به همراه صدها هزار تیر در چند صد متری محل نبرد اردو زده بودند. سربازان به سرعت خود را به این شترها رسانده و تیر می گرفتند. کراسوس فهمید که اگر کاری نکند به زودی تیرهای اشکانیان همه سربازانش را از پای در می آورد.
در این لحظه، پابلیوس(پسر کراسوس) به همراه دو لشکر مامور شد که محاصره را بشکند. او به سمت سواران سنگین اشکانی رفت و به دل سربازان سورنا زد. سواره نظام اشکانی عقب نشینی کردند و سربازان پابلیوس به دنبال آنها رفتند. وقتی سربازان رومی به نزدیکی های تپه های اطراف رسیدند، ناگهان هزاران سرباز پارتی از پشت تپه ها بیرون آمده و شروع به تیراندازی کردند. سورنا از قبل این سربازان را در این موقعیت سوق الجیشی قرار داده بود. رومیان از این سربازان پنهان خبر نداشتند و به همین علت غافلگیر شدند. سواره نظام سنگین اشکانی نیز در این لحظه، با قدرت به سمت لشکر پابلیوس حمله کرد و سپاه رومی را از هم درید. پابلیوس خودکشی کرد و سپاهش منهدم شد.
در این لحظه سواران سنگین اشکانی در حالیکه سر پابلیوس را به نیزه زده بودند به محل اصلی نبرد بازگشتند. کراسوس با دیدن سر پسرش وحشت زده شد و سپاه آشفته گشت. سورنا تاکتیک جنگی اش را از سر گرفت و مجددا سواره نظام به محاصره مربع رومی پرداخته و با تیراندازی سپاه را دریدند. لژیونرهای رومی آشفته شده و سپاه نظم خود را از دست داد.
با فرا رسیدن تاریکی شب، سربازان سورنا عقب نشینی کردند. ۲۰ هزار سرباز رومی کشته شده بودند. کراسوس آشفته و ناراحت به همراه ۱۵ هزار سرباز دیگر خود شبانه عقب نشینی کرد و ۴ یا ۵ هزار سرباز زخمی نیز به حال خود در بیابان رها شدند. با فرا رسیدن صبح، سربازان سورنا ابتدا لشکر ۴ هزار نفری باقی مانده را شکست دادند و سپس به دنبال کراسوس و لشکر ۱۵ هزار نفری اش رفتند. کراسوس به شهر حران وارد شده بود. سورنا با سربازانش به دل شهر زد و کراسوس را شکست داد و سر از بدنش جدا نمود.
سر سردار مغرور رومی به همراه درفشهای لژیون به کاخ اُرد فرستاده شدند. مشهور است که ارد سر کراسوس را بلند کرد و در دهانش طلا گذاشت و گفت: “با اینها خود را سیر کن”.
نتایج وسیع نبرد حران؛ وقتی هیمنه روم شکست
بزرگترین نابغه نظامی ایران/ چگونه یک جوان ایرانی بزرگترین ارتش دنیا را شکست داد؟
این شکست و به خصوص تصرف پرچم ها برای رومی ها به شدت سنگین بود. بدون شک شکست حران سنگین ترین و بزرگترین شکست تاریخ روم بوده است. بسیاری این شکست را بزرگترین پیروزی “شرق بر غرب ” میدانند. این شکست به حدی بزرگ بود که برای همیشه دست روم را از قلمرو شرقی کوتاه کرد؛ البته نباید فراموش کرد که همین نبرد باعث شد “جنگ های ۷۰۰ ساله ایران و روم” شکل بگیرد.
روم هیچوقت نتوانست شکست حران را جبران کند. ژولیوس سزار قصد داشت با لشکری به سمت ایران رفته و انتقام کراسوس را بگیرد اما در داخل مجلس سنا به دست سناتورها کشته شد.
عاقبت در زمان زمامداری اکتاویوس و فرهاد چهارم و در سال ۲۰ قبل از میلاد بین ایران و روم صلح شد. فرهاد چهارم قبول کرد که همه درفشهای رومی (وکسیلیوم) را به کشور روم مسترد کند. در عوض اکتاویوس هم کنیزی ایتالیایی به نام تئاموزا را به فرهاد چهارم بخشید که در نتیجه ازدواج با او فرهاد پنجم به دنیا آمد.
بعد از پیروزی پارتیها بر رومیان، دنیای آن روز به این نتیجه رسید که رعب و هیبت رومی قابل شکست است و رومیان نیز مانند سایر ملل گاهی پیروز و گاهی دچار شکست میشوند. نبرد حران در تخیل نویسندگان، شاعران، تاریخ نگاران و فلاسفه روم، تحول و سبک جدیدی به وجود آورد. این نوشتهها، بیم از پارت شکست ناپذیر را دو چندان میکردند. واقعه تلخی که بعد از این جنگ برای ایران روی داد، آن بود که سورنا را در جوانی پس از انجام چنان خدمات شایانی کشتند. مورخان رومی نوشتهاند که ارد از روی بدگمانی، ترس و حسد چنین قهرمانی را کشت و ایران را از خدمت چنین سرداری محروم ساخت.
سالشمار
تاجگذاری فرهاد چهارم در تاریخ ۳۸ پیش ازمیلاد بود.
در سال ۳۳ پیش از میلاد تیرداد دوم علیه فرهاد چهارم پادشاه اشکانی شورش کرد. فرهاد چهارم شکست خورده و به آسیای میانه (احتمالاً سغد) عزیمت میکند.[۱]
۲ پیش از میلاد: درگذشت فرهاد چهارم.
جنگ با روم
فرهاد به قدری با نجبا سختی میکرد که بعضی از آنها جلای وطن کردند و مُنِزس – یکی از سردارن نامی او – نزد مارک آنتوان که یکی از سه زمامدار حکومت سه نفره روم و والی مصر بود، رفت و به او گفت که حاضر است وی را برای نبرد با ایران جهت گرفتن انتقام شکست کراسوس یاری دهد و او را برای حمله به ایران تحریک نمود. فرهاد وقتی که خبر را شنید، سردار مزبور را به دربار خویش فراخواند و از او عمیقاً دلجویی کرد. آنتوان توسط او از فرهاد خواهش کرد که پرچمهای رومی و اسرایی را در زمان پدر او ارد دوم به دست ایرانیان اسیر شده بودند، را به رومیان بازگرداند؛ ولی این ظاهر کار بود و در خفا آنتوان خود را برای نبرد آماده میکرد. وقتی که تجهیزات او کامل شد، با لژیونهایی که عدهٔ نفراتشان به صدهزار میرسید، راهی ایران شد و پادشاه ارمنستان آرتاوارد (Artavardes) شش هزار پیاده و همان قدر سوار به او داد . آنتوان میخواست از طرف فرات وارد خاک ایران شود، ولی چون همهٔ راهها را توسط پارتیان بسته یافت، به طرف ارمنستان رفت. پادشاه ارمنستان به او گفت که تمام قشون ایران در نواحی فرات است و بنابراین به سهولت میتواند به آذربایجان حمله برد و پایتخت آن را که پْرَاَسْپا*[۱] (تخت سلیمان) نام داشت، تسخیر کند.
او به طرف این شهر روانه شد و چون به آنجا رسید، دید که شهر محکم است و ساخلوی کافی دارد. این بود که منتظر ورود بار و بنهٔ قشون و ادوات محاصره گردید. به زودی پارتیها با اسلوب جنگی خودشان بنای تعرض نسبت به رومیها را گذاشتند و دههزار نفر از آنها را کشتند. متعاقب این حمله قشون اَرتاواردِس نیز از پارتیها شکست فاحشی خورد و کار آنتوان سخت گردید.
در این بین اشکانیان از فرصت استفاده کردند و به ساز و برگ نظامیان رومی دست یافتند و غنایم زیادی برگرفتند. زمامدار رومی چاره را منحصراً در این دید که عقبنشینی کند و راههای کوهستانی را پیش گرفت تا از سواره نظام اشکانی در امان باشد. راه کوهستانی دو روز بیش نبود و روز سوم همین که وارد جلگه شد، پارتیها که در کمین آنان بودند، پدیدار شدند و بنای تعرض را گذاشتند. سپس در مدت ۱۹ روز که او در خاک ایران بود، هشت هزار نفر دیگر از رومیها کشته شدند و پس از عبور از ارس اگر چه پارتیها دیگر او را تعقیب نکردند، لیکن از سرمای زمستان و فقدان آذوقه و مشقات راه هشت هزار رومی دیگر نیز مردند و باقی قشون روم خسته و فلاکتزده جان به در بردند. خط عقبنشینی رومیها از کنارهٔ شرقی دریاچه ارومیه و محلهایی بوده که در حوالی تبریز امروزی واقع است.
پلوتارک نوشته که آنتوان در این سفر وقتی که مشقات و صدمات عقبنشینی را میدید، همواره میگفت: «آی ده هزار نفر» و منظورش آن ده هزار نفر یونانی بود که در زمان اردشیر دوم بعد از کشته شدن کورش کوچک از کوناکسا عقبنشینی کردند و تمام این صدمات را متحمل شدند.
تمجید آنتوان از یونانیهای مذکور بجاست، لیکن اگر تفاوت اوضاع این زمان و زمان اردشیر دوم را در نظر آوریم، میفهمیم که رنج و محن رومیها به مراتب بیشتر بوده، چه در آن زمان از کوناکسا تا طرابوزان متعرض ده هزار نفر یونانی مذکور نشد و در این جنگ، هشتاد هزار نفر رومی وقتی که از ایران خارج میشدند، شکر میکردند که از دست تیر اندازان ایرانی رستهاند.
آنتوان برای گرفتن انتقام از ایرانیان بیدرنگ سپاهی گرد آورد و به ارمنستان تاخت. وی ارمنستان را تصرف کرد و سپس به مصر که مقر فرمانروایی او بود، بازگشت. وی در سال ۳۳ پیش از میلاد به سوی رود ارس بازگشت و با فرمانروای ماد پیمانی بست. در پی این پیمان، بخشهایی از ارمنستان به همراه شماری از سپاهیان رومی به فرمانروای ماد واگذار شد. در این هنگام در روم نبرد سیاسی برای قدرت بین مارک آنتوان و رقیبش آگوستوس بالا گرفت. فرهاد چهارم از این پیشآمد استفاده کرد و برای باز پس گیری سرزمینهای از دست رفته با سپاهی راهی ماد شد. در نبردی که بین او و فرمانروای ماد درگرفت، فرمانروای ماد شکست خورد و به اسارت درآمد. فرهاد سپس به ارمنستان رفت و آن دیار را از وجود نیروهای رومی پاک کرد و پس از آن، آن دسته از سپاهیان رومی که زیر فرمان ستاسیانوس افسر رومی بودند، را به کلی نابود کرد. مارک آنتوان که عرصه را چنان تنگ دید، با دادن تلفات سنگین ارمنستان را رها کرد و بازگشت.
زمامداری کوتاه تیرداد
فرهاد چهارم به خاطر پیروزی بر رومیان مغرور و بسیار خشن شد. تغییر رفتار او نابسامانیهای بسیاری را موجب شد و ارتشیان و بزرگان کشور از او ناراضی شدند. در سال ۳۲ پیش از میلاد شخصی به نام تیرداد بر فرهاد خروج کرد و وی را به آسیای میانه فراری داد. مردم و بزرگان که از فرهاد به خاطر تندرویهایش ناراضی بودند، با بر تخت نشستن تیرداد هیچ مخالفتی نکردند. در سال ۳۰ میلادی فرهاد چهارم به کمک سکاها تیرداد را شکست داد و به سوریه فراری داد و دوباره بر تخت شاهی نشست. تیرداد یکی از پسران فرهاد را به عنوان گروگان با خود برد و به نزد اکتاویوس فرمانروای سوریه رفت و پسر فرهاد را به رومیان داد. او از اکتاویوس که در آن زمان آگوستوس نامیده میشد، درخواست یاری کرد، ولی آگوستوس از این کار خودداری کرد.
پس از گذشت هفت سال از این واقعه، مذاکراتی میان آگوستوس و فرهاد صورت گرفت. اکتاویوس، پسر فرهاد را به ایران فرستاد و خواستار بازپس دادن پرچمهای روم بود که ایرانیان در نبردهایشان با رومیان به غنیمت گرفته بودند. آگوستوس برخلاف کراسوس و مارک آنتوان از درگیر شدن در جنگ با ایرانیان خودداری کرد و به بازپس گرفتن پرچمها اکتفا نمود. رومیان پس از دریافت پرچمهایشان جشنهای بزرگ و مفصلی برپا کردند. آگوستوس با فرهاد مناسبات دوستانهای برقرار کرد و در جهت تحکیم این روابط کنیزکی ایتالیایی به نام موزا را برای فرهاد فرستاد.
تأثیر ملکه موزا بر فرهاد پنجم و مرگ او
موزا برای اینکه بتواند پسری را که از فرهاد داشت، به شاهی برساند، فرهاد را تحریک کرد تا دیگر پسرانش را به روم فرستد تا در آنجا اقامت گزینند. فرهاد چهارم نیز بنابر میل موزا پسرش فرهاد را که از او بود، به جانشینی برگزید. در سال ۲ پیش از میلاد فرهاد به دست فرزند و همسر خود ملکه موزا و فرهاد که پس از او به عنوان فرهاد پنجم و ملکه موزا اشکانی که در قدرت و سلطنت شریک بودن به قدرت رسیدن، مسموم شد. پس از مرگ فرهاد چهارم استحکام و ثبات در شاهنشاهی اشکانی و به ویژه در خاندان شاهی به تدریج کمتر و کمتر شد و موجبات نبردهای خانگی بسیاری را فراهم کرد که تنها به ضعیف شدن و سپس از میان رفتن شاهنشاهی اشکانی کمک کرد.
میتوان گفت مفهوم مجلس در دوران اشکانی حاصل تجربیات دیگر تمدنها بود که در رأس آنها ایران هخامنشی و یونان قرار داشت. اشکانیان این فرصت را داشتند تا از تجربیات هخامنشیان و سلوکیان استفاده کرده و حکومتی مقتدر تشکیل دهند.
حسن پیرنیا در تاریخ ایران باستان
شاهان اشکانی حکومت مطلقه نداشته اند بلکه مجلس مشورتی بوده که امور مهمه در آنجا حل و عقد میشده. مجلس مشورت تشکیل مییافته از شاهزادگان اشکانی که به حد رشد رسیده بودند یا از رؤسای هفت خانواده که از نجبای درجه اول بودند گاهی این دو مجلس با هم ترکیب مییافت و روحانیون درجه اول نیز به آن منضم می شدند. در این صورت این مجلس را مغستان مینامیدند. مجلس شاهزادگان و نجبا را مورخین رومی (سنا) نامیده اند. اختیارات این مجلس خیلی زیاد بود در صورتیکه مجلس مغستان چندان نفوذی نداشت.
پروفسور آرتور کریستنسن در این باره نوشته است:
یوستینوس این مجلس شورا را سنا خوانده است و ما میدانیم که سرداران و حکام از میان اعضای این مجالس انتخاب میشده اند. بنابراین حکومت و سرداری شغل موروث نبوده است. اعضای سنا خود را خویشاوندان شاهنشاه میخوانده اند و همه از خاندان سلطنت یا از افراد شش دودمان ممتاز دیگر بودند… همچنین قرائنی در دست است که انجمن دیگری هم در کار بوده که آنرا مجمع دانایان و مغان میتوان نامید. سلاطین اشکانی رأی آنان را در امور محل اعتنا قرار میدادند … لکن چنین مینماید که نفوذ (انجمن مغان) چندان قوتی نداشته و هرگز شنیده نشده است که مجمع دانایان و مغان در سرنوشت سلطنت اشکانی تأثیری کرده باشند. قدرت آن فقط مشورتی بوده است برخلاف مجلس سنا که در کشور قوه حقیقی محسوب می شده است.
پ ن: مجلس مهستان بزرگترین برگ برنده سلسله پادشاهی اشکانی بود. قدرتی که مجلس مهستان در اداره کشور و تصحیح تصمیمات پادشاه و حتی برکناری پادشاه داشت باعث شد که از اشک اول تا اشک بیست و هشتم نزدیک به پنج قرن مقتدرانه بر ایران حکومت کنند و شکست های سختی به رومیان و صدالبته حکومت های عرب منطقه(خواهیم خواند) بدهند و برخلاف هخامنشیان و ساسانیان هیچگاه توسط حکومت غیر ایرانی متحمل شکست نشدند. اشکانیان سرانجام توسط اردشیربابکان ساسانی برای همیشه از میان رفتند و بسیاری از آثارشان به علت کینه و دشمنی پادشاهان کیانی ساسانی علیه فرهنگ هلنیسم اشکانیان، طی چند قرن نیست و نابود شدند.