سوال و جواب های کتاب فرهنگ و تمدن اسلامی دکتر ولایتی
نویسنده:
علی اکبر ولایتی
امتیاز دهید
این فایل شامل تمام سوالات و جواب های کتاب « فرهنگ و تمدن اسلامی - دکتر ولایتی » می باشد .
بخش اول : کلیات
بخش دوم : زمینه های شکل گیری تمدن اسلامی
بخش سوم : شکوفایی علوم در تمدن اسلامی
بخش چهارم : سازمان های اداری و اجتماعی تمدن اسلامی
خش پنجم : هنر در تمدن اسلامی
بخش ششم : تاثیر تمدن اسلامی در تمدن غربی
بخش هفتم : علل بیرونی و درونی رکود تمدن اسلامی
بخش هشتم : خیزش ؛ اقتدار مجدد جهان اسلام
بخش نهم : علل متأخر رکود فرهنگ و تمدن اسلامی
بخش دهم : بیداری اسلامی
بخش اول : کلیات
بخش دوم : زمینه های شکل گیری تمدن اسلامی
بخش سوم : شکوفایی علوم در تمدن اسلامی
بخش چهارم : سازمان های اداری و اجتماعی تمدن اسلامی
خش پنجم : هنر در تمدن اسلامی
بخش ششم : تاثیر تمدن اسلامی در تمدن غربی
بخش هفتم : علل بیرونی و درونی رکود تمدن اسلامی
بخش هشتم : خیزش ؛ اقتدار مجدد جهان اسلام
بخش نهم : علل متأخر رکود فرهنگ و تمدن اسلامی
بخش دهم : بیداری اسلامی
آپلود شده توسط:
amirghorbani
1395/10/17
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سوال و جواب های کتاب فرهنگ و تمدن اسلامی دکتر ولایتی
شما واقعا این چیزها که می گویید، بدانها باور داری؟!!! نشنیده اید که می گویند «در مثل مناقشه نیست» یعنی براستی گمان می برید که برداشت بنده اینست که این اموجی ها کنده می شوند؟!!! و راستی باور دارید که این اموجی ها فقط برای ریشخند دیگران کاربرد دارد؟!!!
__________________
بنده هیچ پافشاری در سره گفتن ندارم! از نگاه بنده، زبان یک ابزار است برای گفتگو نه ابزاری برای نژادپرستی!!! ولی تنها برای اینکه شما دوست دارید، تا آنجا که نوشته هایم به شکل گزاره هایی بی سر و ته و نامفهوم در نیایند، سره نوشتم! بنده آنگاه که با کسی گفتگو می کنم، حتی اگر سخنانش سزاوار ریشخند باشند، من ریشخند نمی کنم، بلکه تلاش می کنم آنگونه که وی می پسندد سخن بگویم. بی گمان تا آنجا که وی سزاوار باشد!
هِنایش و هَنایش هر دو صحیح است! فرهنگ معین و عمید و دهخدا را بنگرید! ولی بی گمان هُنایش نادرست است! شما برداشتتان این است که خیلی خیلی زیاد فرهیخته و خبره هستید، تا بدانجا که می توانید واژگان را نیز به دلخواه خود دگرگون کنید و نیز دهخدا و معین و عمید را نیز نادان می پندارید!!!
________________________________
در دسترس گذاشتن یک ابزار ، نشان بر روادانستن هر کاربرد آن نیست! در آشپزخانه شما کارد هم می گذارند، این نباید انگیزه ای شود برای شما که با آن خود را زخمی کنید!!! این شکلک ها هم برای ریشخند دیگران نیست!!! این ها را شما تا کنون نمی دانستید؟!!!
این گزاره های خود را یک بار دیگر بخوانید و خو داوری کنید!!!
«شهنابو سبا" در دیدگاه پیشین بشود "شهبانو سبا»
«بنده بهتر دیدیم بگویم هُنایش مانند سُرایش.»
«ابن سینا، اگر عربی می نوشتند برای آن بود که دانشمندان عرب هم بتوانند کتابهایشان را بخوانند»
«نبطیها در اردن و بالای عربستان بودند»
«شما بهتر بود در عربستان به جهان چشم می گشودید، گویا آنجا را بیشتر دوست دارید »
«بیک نژادپرستی شما خیلی چندش آورتر است چون نژاد یکی دیگر را میپرستید»
....
اینکه گفته اید: «پس دارید سنگ جایی را به سینه می زنید که آنجا را دوست ندارید» بنده سنگ جایی را به سینه نمی زنم! برای نژادپرستان، هر سخن حقیقتی به معنای سنگ به سینه زدن یا چاپلوسی و نوکری کردن معنا می دهد و از این دو حالت بیرون نیست! نژادپرست که بیخردانه بر باوری پافشاری می کند، هر کنشی را در راستای «شیفتگی و شیدایی» یا «کینه ورزی و دشمنی» می بیند! نژادپرستی، گونه ای خشک اندیشی و بی خردی همراه با کینه توزی است که دیدگان آدمیان را بر حقایق می بندد! و نژادپرست ، همانند کسی ست که خود را به خواب زده است و بیدار کردنش نشدنیست!!!
____________________________________________________
بنده منظورتان را از این گزاره ندانستم؟ !! من کجا گفته ام شهنابو یا شهبانو یا ...؟!!! پیش از نگاشتن پندارهایتان، نوشته را ژرف تر بخوانید!!! آنجا نوشته ام: «شهر اوبار»!!! نمی دانید کجا بوده است؟! اگر نشنیده اید، اینجا را و اگر هم نتوانستید، اینجا را بخوانید!
دست کم، کمی اندیشه می کردید! شهبانو در آن گزاره چه پیوندی با واژگان پس و پیش اش می توانست داشته باشد؟!!!
پس شما در فرهنگ پارسی بسیار کارشناس و فرهیخته اید! پس بهتر است زین پس به جای «گِرایش» هم بگویید «گُرایش» و به جای «سِتایش» بگویید «سُتایش» و به جای «بَخشایش» هم بگویید «بُخشایش» و به جای «پَردازش» هم بگویید «پُردازش» و به جای «فَرمایش» هم بگویید «فُرمایش» و به جای «نِگارش» هم بگویید «نُگارش» و به جای «نَمایش» هم بگویید «نُمایش» و به جای «اَندایش» هم بگویید «اُندایش» و به جای «پِیمایش» هم بگویید «پُیمایش» و به جای «اَفزایش» هم بگویید «اُفزایش» و به جای «پَراکنش» هم بگویید «پُراکنش» و به جای «فَرسایش» هم بگویید «فُرسایش» و به جای «نَوازش» هم بگویید «نُوازش» و ...
(بنده در یک گفتگوی خردمندانه و فرنودسار، گذاشتن شکلک های کنار برگه را سازگار با فرهیختگی نمی دانم، وگرنه بسیار می شد به کار برد!)
نه، چرا که در میان همه آدمیان روی زمین، آیین نژادپرستی را تنها در توده های نافرهیخته دیده ام و بسیار برجسته تر از همه نافرهیختگان، در بین عرب ها و نیز شوربختانه در میان برخی هم میهنانم ایرانی ها!!! دیرزمانی است که فرهیختگان همه گیتی این خو و شیوه نژادپرستی را به فراموشی سپرده اند!
... هیچ ناهمسانی سرشتی ای در میان نیست، [/quote]
"پلاتون" درست و بنیادی است، "پلاتون" به یونانی باستانی است (به ویکی پدیای انگلیسی یا پارسی نگاه کنید)، گویا شما باز هم پاسخ نداری و داری به چیزهای بیخودی میپردازید تا کمبود سخن خود را برکنار کنید.
چرا نگوییم سرشتین که بهتر و خوش آوا تر است. ;-)
"شهنابو سبا" در دیدگاه پیشین بشود "شهبانو سبا"
نام دانشمندان را هم بگویید و همچنین اندازه دگرگونی های ژنتیکی را. کم دروغ بگویید. بهتر است بروید اندکی پیشینه زبانهای هندواروپایی را بررسی کنید. شما بهتر بود در عربستان به جهان چشم می گشودید، گویا آنجا را بیشتر دوست دارید :D تنها کاری می کنید خودتان را زبون و نژادپرست نشان می دهید بیک نژادپرستی شما خیلی چندش آورتر است چون نژاد یکی دیگر را میپرستید. :)) شما هر گونه دوست دارید بیاندیشید (تا کنون همین کار را کرده اید). اینجا هم ما داشتیم زمینه های شکوفایی فرهنگ ایران را بررسی می کردیم. شما دلتان می خواست اندکی خودنمایی کنید و ماندلا بازی در بیاورید که انجام دادید، شما خوبید 8-)
"وی در ابتدا مانوی یا ثنویت گرا بود ولی به اعتراف خودش چون به بیهودگی این مذهب در بسیاری از عقاید و اندیشههایش پی میبرد به رم مهاجرت کرده و به مکتب فلسفی شکاکیون جدید ملحق میگردد. پس از مدتی این مکتب فکری نیز او را اقناع نمیکند. در شهر میلان با شخصی با اندیشههای نوافلاطونی به نام «فلاویوس مائیوس تئودوروس» آشنا میگردد و از همین راه به مکتب نوافلاطونیان وارد میشود. پس از آن به دین مسیحیت میپیوندد. پس از مدتی به مقام اسقفی شهر هیپو انتخاب میشود و در همین شهر نیز از دنیا میرود.
وی تا پایان عمر خود نیز تحت اندیشههای نوافلاطونی و مانوی بودهاست و این امر دربسیاری از نظریات و آثار وی به روشنی نمایان است. آگوستین در آثار خود که راجع به تثلیث، چگونگی خلقت، حقیقت، نفس، مسئله گناه و ثواب، جبر و اختیار، نجات انسان به فضل الهی و… میباشد میکوشد تا حکمت افلاطونی را با اصول آیین نصاری تطبیق دهد و از این دو معجونی که مورد قبول آبای مسیحی باشد به وجود آورد.
متن لینک
بپذیریم و باور داشته باشیم که ما ایرانیان همانند همه مردمان از هر کیش و آیین و از هر نژاد و زبان و از هر کشوری، از دیدگاه آدم گری در یک جایگاه، جای گرفته ایم! نه فروتر و نه فراتر! به فرازهای «یک پیکرند» و نیز «ز یک گوهرند» از سروده آن مرد نکونام ژرف تر بنگریم که گواهی بر برابری همه آدمیان است!
این برابری هیچ گونه ناسازگاری با یکتایی تک تک آدمیان ندارد. اگرچه هر آدمی از دیدگاهی ویژه، می تواند با دیگران ناهمسانی داشته باشد؛ نه تنها با بیگانگان و ناآشنایان و دیگرزبانان، حتی با هم میهن و هم زبان و حتی با خواهر و برادرش، ولی از دیدگاه آدمگری، هیچ ناهمسانی سرشتی ای در میان نیست، و ارزش جایگاه مردم تنها و تنها به آدمگری گوهری آنان وابسته است که به درستی در همه برابر است.