رسته‌ها

سوال و جواب های کتاب فرهنگ و تمدن اسلامی دکتر ولایتی

سوال و جواب های کتاب فرهنگ و تمدن اسلامی دکتر ولایتی
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 134 رای
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 134 رای
این فایل شامل تمام سوالات و جواب های کتاب « فرهنگ و تمدن اسلامی - دکتر ولایتی » می باشد .

بخش اول : کلیات
بخش دوم : زمینه های شکل گیری تمدن اسلامی
بخش سوم : شکوفایی علوم در تمدن اسلامی
بخش چهارم : سازمان های اداری و اجتماعی تمدن اسلامی
خش پنجم : هنر در تمدن اسلامی
بخش ششم : تاثیر تمدن اسلامی در تمدن غربی
بخش هفتم : علل بیرونی و درونی رکود تمدن اسلامی
بخش هشتم : خیزش ؛ اقتدار مجدد جهان اسلام
بخش نهم : علل متأخر رکود فرهنگ و تمدن اسلامی
بخش دهم : بیداری اسلامی
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
48
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
amirghorbani
amirghorbani
1395/10/17
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی سوال و جواب های کتاب فرهنگ و تمدن اسلامی دکتر ولایتی

تعداد دیدگاه‌ها:
244
راستی "منظور" عربی است و شما به کارش بردید. گویا با بنده دارید سره میگویید

بنده هیچ پافشاری در سره گفتن ندارم! از نگاه بنده، زبان یک ابزار است برای گفتگو نه ابزاری برای نژادپرستی!!! ولی تنها برای اینکه شما دوست دارید، تا آنجا که نوشته هایم به شکل گزاره هایی بی سر و ته و نامفهوم در نیایند، سره نوشتم! بنده آنگاه که با کسی گفتگو می کنم، حتی اگر سخنانش سزاوار ریشخند باشند، من ریشخند نمی کنم، بلکه تلاش می کنم آنگونه که وی می پسندد سخن بگویم. بی گمان تا آنجا که وی سزاوار باشد!
هِـ و نه هَـ که شما گفتید

هِنایش و هَنایش هر دو صحیح است! فرهنگ معین و عمید و دهخدا را بنگرید! ولی بی گمان هُنایش نادرست است! شما برداشتتان این است که خیلی خیلی زیاد فرهیخته و خبره هستید، تا بدانجا که می توانید واژگان را نیز به دلخواه خود دگرگون کنید و نیز دهخدا و معین و عمید را نیز نادان می پندارید!!!
________________________________
در آشپزخانه کارد را می گذارند تا خوراکیها را تکه تکه کرد اموجی هم در کنار جای نوشتار بنده آمده است پس آن را در همان جای خودش به کار می برم، کارد را در بسیاری از جاها میتوان به کار برد بیک اموجی های کتابناک را تنها اینجا میتوان به کار برد، این اموجی ها از جای کنده نمیشوند و همچون کارد کاربردهای گوناگون ندارد، پس همانندسازی شما نادرست است، چون دو چیز را همانند میکنند که ویژگیهایشان همچون یک دیگر باشد. آن گزاره ها هیچ کاستی ای ندارند جز آنکه بنده آنجا ابن سینا [و دیگران] باید میگفتم که جا گذاشتم، بیک گزاره مانا میدهد چون آنچه که "جمع بستن" نامیده میشود برای ارجگذاری به کسی هم کاربرد دارد و رَمَن بستن من هم بیرون از دستور زبان پارسی نیست. بنده هم می توانم بروم دیگر کاستی های نوشتاریتان مانند این نمونه: "سخن حقیقتی" ( درستش سخن حقیقی است) فهرست کنم، بیک این کودکانه ها و بچه بازی ها از من به دور است. گویا شما باز هم میرزا بنویس شده اید و اینگونه می خواهید کمبودهای پاسخیتان را برکنار کنید (دیگران هم از این خوی زشت و کودکانه شما نالیده اند و تنها من نیستم، بزرگ شوید!) دوباره ماندلا بازی در نیاورید ما هم نگفتیم ژن عرب کاستی دارد، عرب پرستیتان را پشت انگ "نژادپرست بودن" زدن به این و آن پنهان نکنید.
اگر اموجی ها با فرهیختگی ناسازگاری داشت، سرپرست کتابناک آنها را نمیگذاشت

در دسترس گذاشتن یک ابزار ، نشان بر روادانستن هر کاربرد آن نیست! در آشپزخانه شما کارد هم می گذارند، این نباید انگیزه ای شود برای شما که با آن خود را زخمی کنید!!! این شکلک ها هم برای ریشخند دیگران نیست!!! این ها را شما تا کنون نمی دانستید؟!!!
این گزاره های خود را یک بار دیگر بخوانید و خو داوری کنید!!!
«شهنابو سبا" در دیدگاه پیشین بشود "شهبانو سبا»
«بنده بهتر دیدیم بگویم هُنایش مانند سُرایش.»
«ابن سینا، اگر عربی می نوشتند برای آن بود که دانشمندان عرب هم بتوانند کتابهایشان را بخوانند»
«نبطیها در اردن و بالای عربستان بودند»
«شما بهتر بود در عربستان به جهان چشم می گشودید، گویا آنجا را بیشتر دوست دارید »
«بیک نژادپرستی شما خیلی چندش آورتر است چون نژاد یکی دیگر را میپرستید»
....
اینکه گفته اید: «پس دارید سنگ جایی را به سینه می زنید که آنجا را دوست ندارید» بنده سنگ جایی را به سینه نمی زنم! برای نژادپرستان، هر سخن حقیقتی به معنای سنگ به سینه زدن یا چاپلوسی و نوکری کردن معنا می دهد و از این دو حالت بیرون نیست! نژادپرست که بیخردانه بر باوری پافشاری می کند، هر کنشی را در راستای «شیفتگی و شیدایی» یا «کینه ورزی و دشمنی» می بیند! نژادپرستی، گونه ای خشک اندیشی و بی خردی همراه با کینه توزی است که دیدگان آدمیان را بر حقایق می بندد! و نژادپرست ، همانند کسی ست که خود را به خواب زده است و بیدار کردنش نشدنیست!!!
____________________________________________________
دیدگاه پیشین، همان دیدگاه خود بنده بود نه شما (گیرایی بالایتان!)، شهر اوبار یا ارم در عمان است. نیازی نیست به این واژگان اینگونه بگوییم چون واژگانی جا افتاده است و نوین نیست؛ بسیاری از واژگان ایرانی با دو سدا خوانده می شوند مانند بِرو که بُرو هم خوانده می شود. (تو گویش های گوناگون به ویژه) اگر درد شما تنها یک "هـُ" است، ما درست آن را (هِـ و نه هَـ که شما گفتید) از این پس میگوییم :D اگر اموجی ها با فرهیختگی ناسازگاری داشت، سرپرست کتابناک آنها را نمیگذاشت (می خواهید بگویید سرپرست کتابناک فرهیخته نبوده است؟ شرم نمیکنید؟)، اگر هم به سخنانتان خندیده ام چون خنده آور و سزاوار ریشخند است. پس دارید سنگ جایی را به سینه می زنید که آنجا را دوست ندارید :)) کدام فرهیختگان در گذشته نژادپرستی می کردند :-( که دیگر فرهیختگان امروزی آن را فراموش کرده اند؟ کسی که فرهیخته است نژاد پرستی نمیکند (تنها دوست دارید یک چیزی بگویید :D)، همه نژادها باهوشان و تیزهوشان را دارند، تنها اگر پیرامونشان خوب باشد و بایسته های آموزشی خوب برا آنها فراهم باشد، شکوفا میشوند. در این راهی که پیش گرفته اید خوش باشید. راستی "منظور" عربی است و شما به کارش بردید. گویا با بنده دارید سره میگویید
"شهنابو سبا" در دیدگاه پیشین بشود "شهبانو سبا"

بنده منظورتان را از این گزاره ندانستم؟ !! من کجا گفته ام شهنابو یا شهبانو یا ...؟!!! پیش از نگاشتن پندارهایتان، نوشته را ژرف تر بخوانید!!! آنجا نوشته ام: «شهر اوبار»!!! نمی دانید کجا بوده است؟! اگر نشنیده اید، اینجا را و اگر هم نتوانستید، اینجا را بخوانید!
دست کم، کمی اندیشه می کردید! شهبانو در آن گزاره چه پیوندی با واژگان پس و پیش اش می توانست داشته باشد؟!!!
...بیک بنده بهتر دیدیم بگویم هُنایش مانند سُرایش...
پس شما در فرهنگ پارسی بسیار کارشناس و فرهیخته اید! پس بهتر است زین پس به جای «گِرایش» هم بگویید «گُرایش» و به جای «سِتایش» بگویید «سُتایش» و به جای «بَخشایش» هم بگویید «بُخشایش» و به جای «پَردازش» هم بگویید «پُردازش» و به جای «فَرمایش» هم بگویید «فُرمایش» و به جای «نِگارش» هم بگویید «نُگارش» و به جای «نَمایش» هم بگویید «نُمایش» و به جای «اَندایش» هم بگویید «اُندایش» و به جای «پِیمایش» هم بگویید «پُیمایش» و به جای «اَفزایش» هم بگویید «اُفزایش» و به جای «پَراکنش» هم بگویید «پُراکنش» و به جای «فَرسایش» هم بگویید «فُرسایش» و به جای «نَوازش» هم بگویید «نُوازش» و ...
(بنده در یک گفتگوی خردمندانه و فرنودسار، گذاشتن شکلک های کنار برگه را سازگار با فرهیختگی نمی دانم، وگرنه بسیار می شد به کار برد!)
شما بهتر بود در عربستان به جهان چشم می گشودید، گویا آنجا را بیشتر دوست دارید

نه، چرا که در میان همه آدمیان روی زمین، آیین نژادپرستی را تنها در توده های نافرهیخته دیده ام و بسیار برجسته تر از همه نافرهیختگان، در بین عرب ها و نیز شوربختانه در میان برخی هم میهنانم ایرانی ها!!! دیرزمانی است که فرهیختگان همه گیتی این خو و شیوه نژادپرستی را به فراموشی سپرده اند!
[quote='sepideh201'] ... چرا به جای «پلاتون»، بی هیچ دگرگونی، همان «پلاتو» را نگوییم و ننویسیم!
... هیچ ناهمسانی سرشتی ای در میان نیست، [/quote]
"پلاتون" درست و بنیادی است، "پلاتون" به یونانی باستانی است (به ویکی پدیای انگلیسی یا پارسی نگاه کنید)، گویا شما باز هم پاسخ نداری و داری به چیزهای بیخودی میپردازید تا کمبود سخن خود را برکنار کنید.
چرا نگوییم سرشتین که بهتر و خوش آوا تر است. ;-)
"شهنابو سبا" در دیدگاه پیشین بشود "شهبانو سبا"
نادرست است، دانشمندان ایرانی، پارسی هم نوشته اند، مانند نبیگ "دانشنامه علایی" ابن سینا، اگر عربی می نوشتند برای آن بود که دانشمندان عرب هم بتوانند کتابهایشان را بخوانند، چرا سوفیستی می کنید؟ نامشان عربی باشد، می خواهید چه برآیندی کنید؟ گزاره تان را دنباله دهید. "رازی" مانای "از ری" را می دهد شهر ری در عربستان نبوده است. اگر آموزش و پرورش در ایران مانند عربستان بود، چرا عربستان دانشمندان گوناگون بیرون نداد؟ (می خواهید بگویید عربهای سعودی کم هوش هستند؟) ما داریم اینجا درباره آموزش و پروش سخن می گوییم نه چیزهای دیگر، باز هم جستار را به بیراهه نکشانید و سوفیستی نکنید. اگر سخن ابن خلدون را نمی پذیرید و خودتان را به کوری زده اید تا راستی را نبینید، خود دانید ... این بی خردی را راه خود و عرب پرستیتان را دنبال کنید. نبطیها در اردن و بالای عربستان بودند، شهنابو سبا، و فرمانروایی های حمیر و قبتان، شهرگانی شان در عربستان نبود و در یمن بوده اند و لخمیان هم از یمن آمده بوده اند و همه این شهرگانی های کوچک عرب پیش از اسلام را نمی توان با ایران باستان سنجید. اینگونه سزا دادن هم ننگی برای خود شاه هست. اینکه برایتان پایکوبی با شمشیر که دیگر زمانه اش گذشته است و شمشیر زنی و لشکر کشی هنر نمی باشد، برازنده است، منش خودتان هست، در ایران پایکوبی با شمشیر از آیین های همگانی نیست. عربهای عربستان زمانی شهرگانی شان پیشرفت کرد که با دانش های تیره شکست خورده آشنا شدند و کسی هم نگفت از زیر بته آمدند، عربستان از برای دور بودنش از دیگر شهرگانی های برجسته و پیوستگی نداشتن با آنها شهرگانی اش تا پیش از یورششان به دیگر کشور پس افتاده بود
نام دانشمندان را هم بگویید و همچنین اندازه دگرگونی های ژنتیکی را. کم دروغ بگویید. بهتر است بروید اندکی پیشینه زبانهای هندواروپایی را بررسی کنید. شما بهتر بود در عربستان به جهان چشم می گشودید، گویا آنجا را بیشتر دوست دارید :D تنها کاری می کنید خودتان را زبون و نژادپرست نشان می دهید بیک نژادپرستی شما خیلی چندش آورتر است چون نژاد یکی دیگر را میپرستید. :)) شما هر گونه دوست دارید بیاندیشید (تا کنون همین کار را کرده اید). اینجا هم ما داشتیم زمینه های شکوفایی فرهنگ ایران را بررسی می کردیم. شما دلتان می خواست اندکی خودنمایی کنید و ماندلا بازی در بیاورید که انجام دادید، شما خوبید 8-)
واژه هنایش نخستین بار در نبیگ "برهان قطع" نوشته محمد حسین بن خلف تبریزی، هِنایش آمده است و در فرهنگهای عمید و دهخدا هَنایش آمده است بیک بنده بهتر دیدیم بگویم هُنایش مانند سُرایش، زیرا همانند کارواژه گذشته "غُنود" میتوان گذشته اش به ریخت "هُنود" بکار برد، نمونه اش در این گزاره "مزدیسنا پلاتون را هُنود". چرا به کار نبریم؟ ما "فهم" را که عربی است با دستور زبان پارسی بکار می بریم (مانند بفهم و فهمیدم). اگر این آهومند نیست چرا ساختن واژگانی با دستور زبان پارسی از روی یک واژه پارسی آهومند باشد؟ چون "هناییده" در فرهنگی بودش نداشت، هنایش گفتم زیرا در سه فرهنگ آمده است و یافتن آن برای کسانی که گیراییشان کم هست، آسانتر باشذ. "بیک" به مانای "لیک" یا "ولی" است که در شاهنامه فردوسی از آن چندبار کاربری شده و در فرهنگ دهخدا هم آمده است؛ اینها به هیچ روی نیازی به جستجو نداشت و اگر کسی اندکی هوش داشته باشد، می داند اینها چه مانایی دارند (دست کم برای کسی نبیگ بخواند)، فرهنگنویسان بسیاری از ماناهای گوناگون واژگان را بر پایه نوشته ای که در آن به کار رفته است در می آورند. نوشته های فرزانگان یونان در ایران باستان ترگمانی شده بود و زبان ما دارای وات "پ" هست پس پلاتون شناخته شده بود. همچنین آگوستن بازهم هنایشهای مانیگرایانه اش را پس از برگشتش از این کیش نگه داشته بود. این دنباله آن نوشته ویکی پدیا است که شما اندکی از آن را که به سودتان بود گذاشتید و مانده اش را خواسته و دانسته بریدید:
"وی در ابتدا مانوی یا ثنویت گرا بود ولی به اعتراف خودش چون به بیهودگی این مذهب در بسیاری از عقاید و اندیشه‌هایش پی می‌برد به رم مهاجرت کرده و به مکتب فلسفی شکاکیون جدید ملحق می‌گردد. پس از مدتی این مکتب فکری نیز او را اقناع نمی‌کند. در شهر میلان با شخصی با اندیشه‌های نوافلاطونی به نام «فلاویوس مائیوس تئودوروس» آشنا می‌گردد و از همین راه به مکتب نوافلاطونیان وارد می‌شود. پس از آن به دین مسیحیت می‌پیوندد. پس از مدتی به مقام اسقفی شهر هیپو انتخاب می‌شود و در همین شهر نیز از دنیا می‌رود.
وی تا پایان عمر خود نیز تحت اندیشه‌های نوافلاطونی و مانوی بوده‌است و این امر دربسیاری از نظریات و آثار وی به روشنی نمایان است. آگوستین در آثار خود که راجع به تثلیث، چگونگی خلقت، حقیقت، نفس، مسئله گناه و ثواب، جبر و اختیار، نجات انسان به فضل الهی و… می‌باشد می‌کوشد تا حکمت افلاطونی را با اصول آیین نصاری تطبیق دهد و از این دو معجونی که مورد قبول آبای مسیحی باشد به وجود آورد.
متن لینک
بنده گاهی چنین می پندارم که به گفته روانکاوان، این برتری جویی های نژادی شاید ریشه اش در سازوکار دفاعی واکنش وارونه (Reaction Formation) باشد. به دیگر سخن، کسانی که باور راستین شان این است که در جایگاهی کهتر و فروتر از دیگران اند، خود را از راه این سازوکار و با کارکردی واروونه، در جایگاهی فراتر نمایش می دهند!
بپذیریم و باور داشته باشیم که ما ایرانیان همانند همه مردمان از هر کیش و آیین و از هر نژاد و زبان و از هر کشوری، از دیدگاه آدم گری در یک جایگاه، جای گرفته ایم! نه فروتر و نه فراتر! به فرازهای «یک پیکرند» و نیز «ز یک گوهرند» از سروده آن مرد نکونام ژرف تر بنگریم که گواهی بر برابری همه آدمیان است!
این برابری هیچ گونه ناسازگاری با یکتایی تک تک آدمیان ندارد. اگرچه هر آدمی از دیدگاهی ویژه، می تواند با دیگران ناهمسانی داشته باشد؛ نه تنها با بیگانگان و ناآشنایان و دیگرزبانان، حتی با هم میهن و هم زبان و حتی با خواهر و برادرش، ولی از دیدگاه آدمگری، هیچ ناهمسانی سرشتی ای در میان نیست، و ارزش جایگاه مردم تنها و تنها به آدمگری گوهری آنان وابسته است که به درستی در همه برابر است.

...مانی هنرمند، چامه سرا و پیشوای دینی ایرانی زمانه ساسانیان، بر آگوستین، یزدانشناش سرآمد ترسایی هنایش گذاشته بود...
پس چرا از فرمایش خود آگوستین نوشته اند: «...وی در آغاز مانوی و یا ثنویت گرا بود ولی به گفته خودش چون به بیهودگی این کیش در بسیاری از باورها و اندیشه هایش پی برد به رم کوچیده و ...»
* همان خیام و زکریایی که شما به آنها می بالید، نامشان عربی است! بماند که خود بیشتر برای نگاشتن پندارهایشان از عربی بهره جسته اند! و آنجا که گفته اید: «...دانشمندان نامدار عرب تبار همگی در جاهایی جز عربستان که گهواره اسلام بود به دانشوری پرداختند،...» بدانید که بیشتر دانشمندان ایرانی هم در بستری عربی به دانشوری پرداخته اند و حتی به زبان عربی آموخته اند و آموزش داده اند!
* آنجا که نگاشته اید: «...سنجش شهرگانی ایرانی با شهرگانی عربی چه پیش از اسلام و چه پس از اسلام یک شوخی بزرگ اشت،...»، اگر هدف از شهرگانی، همان تمدن است، لابد از تمدن نبطی ها که مردمانی عرب و باشندگان شمال عربستان بوده اند، بی خبرید! از تمدن فرمانروایی سبا و شهر اوبار و باغ ارم و قوم ثمود و مداین صالح و دولت قتبان و سلسله های فاطمیان و مملوک ها و ایوبیان و پادشاهی حِمیَر و ... که همه بر بخش هایی از عربستان فرمانروا بوده اند، بی خبرید؟!!!
* از فرمانروایی لخمیان عرب نیز بی خبرید که شاپور ساسانی پس از شکست آنان، بسیار شهریگرانه و بزرگوارانه و جوانمردانه و با پاک نهادی ، شانه های عرب های دربند را سوراخ کرد و از آن ریسمانی گذراند؟!!! و ...
* براستی چطور است که بگوییم، به جز مردم ایران که بسیار پاکنژاد و والاگهر و نیک نهاد و شهریگر و ... بوده اند، دیگران در هر هنگامه ای و در هر جای گیتی، به ویژه مردم عرب و تیره سامی، همه از زیر بته درآمده اند!!!
* آنجا که گفته اید: «... ما برای هیچ ساستاری در کشورمان با شمشیر پایکوبی نکرده ایم ...» اگر نگاهتان به برخی آئین های کهن که اعراب با شمشیر انجام می دهند، باشد، ما در تیره های گوناگون مردم ایران، آیین هایی از این دست فراوان داریم. اما از آنجا که بدانها خو گرفته ایم، برایمان آنگونه زشت نمی نماید، که زشتی برخی آیین های دیگران برایمان برجسته می نماید.
* این زبانی که ما بدان سخن می گوییم، زبان نیاکانی ما نبوده است. بر پایه یافته های دانشمندان، کوچندگانی که چندان انبوه نبوده اند که دگرگونی بسیاری در ژنهای باشندگان ایران آفریده باشند، زبانشان بر باشندگان ایرانِ امروز چیره گشته است. پس از این روی چندان گردن فراز و سربلند نباشیم که به زبان سره نیاکان خود سخن می گوییم، چون این زبان، حتی از نوع سره اش، زبان نیاکان ما نبوده است!
راستی این را هم گوشزد کنم که بنده خود ایرانی و پارسی زبانم، گرچه از هر باور نژادپرستی یا هر باوری که با نژادپرستی خویشی و نزدیکی داشته باشد، بسیار بیزارم و بر ا ین باورم که من و هر ایرانی دیگری با مردمان دیگر برابریم و به گفته آن مردِ نکونام، سعدی گرامی:
بنی آدم اعضای یک پیکرند / که در آفرینش ز یک گوهرند
سوال و جواب های کتاب فرهنگ و تمدن اسلامی دکتر ولایتی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک