رسته‌ها
اسلام و شمشیر
امتیاز دهید
5 / 3.4
با 81 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 3.4
با 81 رای
این کتاب دربر دارنده ی شناخت جدیدی از اسلام، قرآن و تاریخ اسلام است.

بیش‌ترین کوشش دشمنان اسلام در کار پیوند دادن اندیشه‌ی اسلامی با کارآیی تیغه‌ی شمشیر گذشته است. ابزار دست این دشمنان حیله گر و در موارد بیش‌تری دوستان سهل‌انگار و آسان‌گیر، توسل به آیه های «قتال» در قرآن عظیم است که عمدتا در سوره ی بقره دیده می‌شود.
اینک در گمان و بیان بسیاری از غیرمسلمانان و نیز مسلمانانی که داستان‌های رسوخ اسلام به‌جهان از مسیر شمشیرکشی‌های سرباز مسلمان عرب را پذیرفته اند، اسلام دین خون‌ریزی، مکافات‌دهی، دست بری، گردن زنی، رجم و تخریب جاهلانه‌ی فرهنگ ماقبل خویش شناخته می‌شود! (کتاب حاضر، ص6)
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
226
آپلود شده توسط:
degarandish
degarandish
1391/02/04

کتاب‌های مرتبط

توافق برجام از دیدگاه اسلام
توافق برجام از دیدگاه اسلام
2.8 امتیاز
از 10 رای
فرهنگ عاشورا
فرهنگ عاشورا
4.1 امتیاز
از 38 رای
اسلام و تشیع در اسپانیا
اسلام و تشیع در اسپانیا
3.7 امتیاز
از 20 رای
رازها و رمزهای کربلا
رازها و رمزهای کربلا
4.5 امتیاز
از 24 رای
غدیر شناسی
غدیر شناسی
4.2 امتیاز
از 27 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی اسلام و شمشیر

تعداد دیدگاه‌ها:
114
خدا رحمتش کند خیلی انسان بزرگی بود تنها مورخ تاریخ جهان در مشرق زمین تنها چند مقاله اش برتری دارد به تمام آنچه که غرب در این دویست سال در باب مسائل علوم اجتماعی نوشته. روزی بشر این را اعتراف خواهد کرد که ما هرچه که از اطلاعات درست از موضوعات علوم اجتماعی می‌دانیم مدیون‌ ناصر پورپیرار هستیم.
انشالله در روز قیامت جایش بهشت باشد. خداوند را شکر که من ایرانی هستم و این شانس بزرگ را داشتم که این مرد بزرگ را بشناسم.
سروده سعدی در خور این ناصر پورپیرار شما :
«کس نیاید به پای دیواری که بر آن صورتت نگار کنند
گر ترا در بهشت باشد جای دیگران دوزخ اختیار کنند»
توهین و تهمت؟؟ داداش نکن این کارو؛تازه واقعیت هم داشته باشه داد زدن و آبروریزی و غیبت نداره, آبروی مسلمان خیلی خیلی ارزش داره.ثالثا اگه حرف ها و مطالب خوب و به درد بخور باشه که دیگه مهم نیست کی اون حرفو میزنه... التماس دعا...
با درود به همه دوستان عزیز, بهترین کار این است که به این مردک وطن فروش توده ای توجه نکنیم. چون این مردک تمام این خزعبلات را سر هم میکند فقط به دلیل جلب توجه دیگران, این را از قول آقای نصرت اله حسنلو از دوستان نزدیک و اسبق این فرد می گویم, ایشان میگویند پورپیرار فقط جلب توجه میخواهد فرقی برایش نمیکند ایران یا شیعه یا هرچیز دیگری! فقط نام او ورد زبان ها بشود تا حس خودبزرگ بینی او ارضا شود دیگر مهم نیست چه حرفی در مورد چه کسی یا چه چیزی زده می شود! پس دوستان عزیز لطف کنند و دیگر نه کتابهای این ملعون را بخوانند و نه دانلود کنند و نه درموردش صحبتی بشود شاید در اثر این بی توجهی ریق رحمت را سر بکشد و دق کند! انشاالله.(!)(!)(!)(!)
ادامه همان مطلب:
مورخ به عمده می پردازد که در بحث ما اسلام است، نه اشخاص و فرقه ها. مورخ این حقیقت را از یاد نمی برد تسلط بنی امیه بر مدیریت امپراطوری اسلام، بر خلیفه کشی­ها پایان داد] !!!!![ و سربازان اسلام را از تنگه طارق و از کوه­های پیرنه گذراند. وانگهی آنچه را بنی­امیه به عنوان راه حلی برای پایان دادن به درهم ریختگی سیاسی در مرکز اسلام پیشنهاد دادند، همان شیوه وراثت در خلافت بود، که شیعه از پس پیامبر پیشنهاد میکند] !!!!![(برآمدن اسلام، بخش دوم بررسی اسناد ص.160)
ظاهرا به بیانه­ای در حمایت از بنی امیه شبیه­تر است تا تاریخنگاری. اصولا با چه مدرک و تخصصی وی خود را متخصص تاریخ و مورخ می­خواند؟ نکته جالب اینکه در ادامه متنی در حمایت از درستی و راست کرداری بنی­امیه می­آورد تا به خیال خود به شیوه تبلیغ­های خفته، پاسخی به شیعه داده باشد!!!!
در صفحه 164 شرحی از حادثه کربلا از ابی­یعقوب می­آورد و پس از آن می­نویسد:
احمد بن ابی یعقوب، که می گویند شیعه بوده است، شرحی از ایام کربلا آورده، که هنوز هم اساس اعتراض شیعه بر بنی امیه، بر همین شرح مبتنی است. یعقوبی درباره جبروت ساسانیان نیز، نظیر همین صحنه های کربلا را چنان آفریده است که این بار پایه ای از نفرت کنونی روشنفکری کم مایه ایران از عرب را ، بر آن و نظایر آن متکی می بینیم!!! (برآمدن اسلام، بخش دوم بررسی اسناد ص. 165)
پورپیرار با آوردن دو مبحث و با در هم آمیختن آنها به خواننده القا می­کند که هر دو از یک جنس بوده و حادثه کربلا هم توسط ابی­ یعقوب ساخته شده است چنان که جبروت ساسانیان را ساخته بود!!! ضدیت با شیعه تا چه حد؟ و با آوردن شرحی از جبروت ساسانیان می­گوید:
و همین گونه است شروح حادثه و مصیبت کربلا! (برآمدن اسلام، بخش دوم بررسی اسناد ص. 166)
همانگونه که گفتیم او قصد دارد با مقایسه جبروت ساسانیان که توسط ابی­یعقوب نوشته شده با حادثه کربلا بگوید که حادثه کربلا هم دروغین است!!!!! پورپیرار در صفحه 165 و 166 کتاب خود کمی از آن جبروت گفته و در نهایت جمله بالا را می­گوید و در آخر آن هم علامت تعجب می­گذارد تا به این خیال خام خود ثابت کند حادثه کربلا هم دروغین بوده است.
وای بر آن بی­خردانی که از چنین دشمنی حمایت می­کنند.
وی در صفحه 169 برداشت خود را از حادثه کربلا چنین بیان میدارد:
بر سر نحوه اداره امپراتوری اسلام] !!!!![ و سهمی که هر یک باید ببرند] !!!![، اختلافی بروز کرد و نه با سازش، که با شمشیر حل و فصل شد] !!!![. و می توان به طور کلی دریافت که فرهنگ و مدیریت داد و ستد پیروز بود] !!!! [ و میتوان فی الجمله گفت که تسلط فرهنگ داد و ستد بر مرکز جهان اسلام، توانایی لازم را از خود بروز داد] !!!! [(برآمدن اسلام، بخش دوم بررسی اسناد ص. 169)
از نظر پورپیرار حادثه کربلا دعوایی بر سر حکومت بوده است نه اصلاح جامعه اسلامی!!!!
در انتها نیز می­گوید که فرهنگ پیروز (یزیدیان) دارای توانایی بودند، یعنی حق به حق­دار رسید!!! در ادامه مدعی می شود که از ترس جانش بحث در مورد بنی امیه را ادامه نمی دهد! نمیدانم اگر می­خواست ادامه بدهد چه می­نوشت!!!!
در نهایت مدعی می­شود که توطئه کلیسا و کنیسه با همکاری بقایای ساسانیان باعث براندازی حکومت نازنین بنی­امیه شد!
نیک در این دو یادداشت به نیکویی دیده­اید که پورپیرار نه با تاریخ پیش یا پس از اسلام ایران بل با هر چیز که بوی ایرانی و شیعی بدهد سر ناسازگاری دارد.
پورپیرار در ذهن کوچکش بنی ­امیه را ادامه­ی حکومت­های بین النهرینی فرض کرده و به همین واسطه انجام هر کاری از سوی این خبیثان را، حتی کشتن فرزندان پیامبر (ص) را نیز به رسمیت می­شناسد.
بر ماست آنانی را که بر حمایت از پورپیرار همچنان استوارند آگاهی رسانیم که پورپیرار دشمن شیعه است.
ناصرپورپيرا ر طرفدار يزيد ومعاويه
در یادداشت قبل به شما نشان دادم که ناصر پورپیرار، به حق دشمن شیعه است. او با هر چیزی که بوی ایرانی و شیعی بدهد دشمنی دارد و ظاهرا از نوشتن آن نیز ترسی به دل راه نمی­دهد. شاید امثال مهندس س از تمام نوشتار پورپیرار آگاه نباشند، این یادداشت این فرصت را فراهم می­آورد تا کمی چشم­هایشان باز شده و ببینند که فرد مورد علاقه و حمایت ایشان چگونه بی­خردانه علیه شیعه به نگارشگری می­­پردازد.
نکته ­ای که باعث شاخ در آوردن هر شیعه در قلب سرزمین شیعه می­شود اینست که حضرات حامی پورپیرار چگونه به خود اجازه داده­اند از فردی حمایت کنند که اول و آخر حرفش پاسداشت بنی­ امیه و جانشین آنها صدام یزید کافر و دشمنی با شیعه است؟
ناصر پورپیرار در کتابش با نام برآمدن اسلام، بخش دوم، بررسی اسناد در صفحه 157 به قول خودش مدخلی دارد با نام "بنی امیه" که در آن ضدیت خود با شیعه و ایرانیان را به اوج می­رساند:
عاقبت خرد عرب راهی برای گریز از بن بست یافت .... سرانجام اشراف قدیم و جدید عرب به نتیجه تازه ای رسیدند و خاندان ابوسفیان که پیش از اسلام کلید گشایش مشکلات قبایل بود، راهی نو گشود: خلافت موروثی! (برآمدن اسلام، بخش دوم بررسی اسناد ص. 157)
در ادامه بخش­هایی را آورده و به شدت از معاویه دفاع می­کند و در نهایت می­گوید
پس معاویه را نمی­توان بی سر و پایی از سفانیان دانست (برآمدن اسلام، بخش دوم بررسی اسناد ص. 159).
پس از این می نویسد:
تشیع از بنی امیه نفرت دارد و مدعی خون امام حسین] ع[ است، اما مورخ نمی­تواند و نباید مدعی خونی ] !!!!![ باشد و شخصیتی را در تاریخ منفور شمارد] !!!![. از نظر مورخ آدم­های تاریخ، نه مقدس و نه ملعون­اند. زیرا آنها بر زمینه­هایی پدید می­آیند که تاریخ در پس ظهورشان می­نشاند. (برآمدن اسلام، بخش دوم بررسی اسناد ص. 160)
فارسی­تر این مطلب اینست که من نبودم دستم بود تقصیر آستینم بود. پورپیرار می­گوید که بنی امیه امام حسین (ع) را به شهادت نرساند این شرایط تاریخی بود که این­چنین پیش رفت. البته در هیچ جا شما برای امامان شیعه آنچنان که مرسوم است (ع) را نمی­بینید و از واژه شهادت هم خبری نیست!!!
نکته جالب اینجاست که هرجا به ضرر ایران و شیعه است ایشان بطور خود خوانده "مورخ" شده و تلاش می­کنند آنچه را که اتفاق افتاده به نوعی توجیه کنند. همین معلق بازی جناب پورپیرار را در حمایت از شیطان معاصر، صدام کافر، هم شاهد بودیم. وی در ادامه همان مطلب، می­نویسد:
در این مورد، آنچه از نظر مورخ قابل بررسی است، اوضاع عمومی اسلام است در زمان بنی امیه و مروانیان، نه شرابخواری و میمون بازیهای احتمالی یزید] !!!!!![ ، که دلیل تاریخی بر صحت و یا رد آن به دست نیست] !!!!!![ (برآمدن اسلام، بخش دوم بررسی اسناد ص. 160)
ظاهرا قرار بود پورپیرار در نقش یک مورخ بی­غرض تاریخ را بررسی کند، ولی همانگونه که می­بینید در عمل از بنی امیه طرفداری می­کند، به خوبی دم خروس نگارشگری او هویداست.
آقای پورپیرار در اینجا انتخاب علی (ع) را با پذیرش سلطنت مقایسه کرده و مدعی است اگر پیامبر (ص)، علی (ع) را انتخاب کرده باشد، قبول سلطنت از سوی پیامبر (ص) بوده است. این دیگر اوج بی­شرمی­ این توده­ای شیعه ستیز است.
او موذیانه یکی از دلایل دشمنان شیعه را ملاک گذاشته و با بازی با کلمات می­خواهد ثابت کند که پیامبر (ص) نسبت به آینده امت بی­توجه بوده است. به عبارتی روش سلبی را در پیش گرفته که پیامبر (ص) در این مورد احساس مسئولیتی نکرده است!!! این به معنای اهمال در یکی از ضروریات اسلام و مسلمین است. در صورتی که معتقدیم اسلام دین جامعی است که در تمام ابعاد زندگی انسان دستورات کاملی دارد، حال چگونه ممکن است برای اداره جامعه اسلامی چاره اندیشیده نشود؟ توجه کنید که در اسلام هدایت دینی و حکومتی در دست یک نفر بوده است.
بعلاوهمشخص نکردن جانشین خلاف سیره رسول اکرم (ص) بوده و ایشان به عنوان نمونه هرگاه برای جنگ از مدینه خارج می­شدند کسی را به جای خود نصب می‌کردند تا امور را ساماندهی کند. حال چگونه باور کنیم که پیامبر (ص) در سفری که در آن بازگشت نیست، کسی را به جانشینی خویش برنگزینند.
چگونه است که خلفا به فکر آینده مسلمین بوده و برای خود جانشین تعیین کرده­اند اما پیامبر (ص) چنین کاری نکردند؟ اگر چنین چیزی درست باشد تمام ادله­ای که اهل سنت در توجیه اقدام خلفا برای انتخاب جانشین بعد از خود ارائه می­کنند زیر سئوال می­رود.آیا وظیفه پیامبر (ص) تنها گرفتن وحی و ابلاغ آن به مردم بوده یا اینکه وظایفی مثل تفسیر قرآن شرح مقاصد و بیان اهداف، تبیین احکام و پاسخ به شبهات و... را نیز به عهده داشته است. حال پس از او چه کسی برای این کار مناسب است؟ چه کسی بهتر از پیامبر (ص) می­تواند چنین انتخابی را انجام دهد؟
جناب پورپیرار بهتر بود پیش از تلاش برای زیر سوال بردن جانشینی علی (ع) نگاهی به کتاب معظم مرحوم علامه امینی، الغدیر، می­انداختند تا بفهمند که:
در میان اصحاب رسول خدا (ص ) 110 نفر، در میان تابعین 84 نفر، در میان علماى قرن دوم هجرى 56 نفر، در میان علماى قرن سوم هجرى 92 نفر، در میان علماى قرن چهارم هجرى 43 نفر، در میان علماى قرن پنجم هجرى 24 نفر، در میان علماى قرن ششم هجرى 20 نفر، در میان علماى قرن هفتم هجرى 21 نفر، در میان علماى قرن هشتم هجرى 18 نفر، در میان علماى قرن نهم هجرى 16 نفر، در میان علماى قرن دهم هجرى 14 نفر، در میان علماى قرن یازدهم هجرى 12 نفر، در میان علماى قرن دوازدهم هجرى 13 نفر، در میان علماى قرن سیزدهم هجرى 12 نفر، در میان علماى قرن چهاردهم هجرى 19 نفر حدیث غدیر را ذکر کرده­اند.
همچنین حدیث غدیر در کتب معتبر اهل سنت از جمله در کتاب "مسند" امام احمد حنبل، در "سنن" ترمذى، "مسند احمد" و در "مستدرک" حافظ ابن عبداللّه حاکم نیشابورى به مضامین مختلف ذکر شده است.
بهتر است جناب پورپیرار در اموری که تخصص ندارند وارد نشده و تلاش نکنند ذهن جوانان این مرز و بوم را به سویی که اربابان خارج نشین­شان فرمان می­دهند هدایت کنند.
پورپیرار ادامه می­دهد که:
پس می­توان پرسید که چرا پیامبر] ص[ در وصیتی آشکار] !!![، مثلا سالی پیش از وداع، کسی را با حکم صریح] !!!![، به جانشینی خود برنگزید] !!!!!![ تا زبان راویان باز و قلم تاریخ نویسان قرن سوم به بعد چنین آزاد نباشد؟ (برآمدن اسلام، بررسی اسناد، بخش دوم. ص 138).
پورپیرار به پیامبر خدا (ص) خرده می­گیرد که چرا با حکم صریح کسی را جانشین نکرده؟! آیا صرتح­تر از واقعه­ی غدیر؟ آیا در جایی شلوغ­تر از غدیر خم؟! حال که پیامبر (ص) در چند ماه مانده به رحلت، جانشین مشخص کرده می­گوید چرا از قبل­تر مشخص نشده و احتمالا اگر از قبل مشخص فرموده بودند می­پرسید چرا نزدیک رحلت اینکار را نکردند تا مشمول مرور زمان نشود؟!!! او در این بیان موذیانه مدعی است که غدیر خم وصیت آشکار پیامبر (ص) به جانشینی علی (ع) نبوده!! و یک حکم صریح نبوده است!!!
باید پرسید به چه دلیل پیامبر (ص) در آن صحرای سوزان مردم را از راه بازداشت؟ آیا برای اینکه صرفا بگوید من علی (ع) را دوست دارم؟ مگر مردم نمی­دانستند پیامبرشان، علی (ع) را دوست دارد؟
در نهایت ناصر پورپیرار دست به کار شده و همچون دیگر موارد از سر بی­سوادی و تناقض­بافی می­نویسد:
این جا، به گمان من، حکمتی پیامبرانه نهفته است! رسول خدا] ص[ را، به ویژه اواخر عمر، در محاصره سه گروه می­یابیم، که هر کدام مدعی مالکیت اسلام­اند. مهاجرین که با واگزاردن عقبه و قبیله خود در مکه همراه پیامبر] ص[ به مدینه هجرت کردند و در راس­شان ابوبکر است، که یار غار پیامبر] ص[ بود. انصار، که از مهاجرین در مدینه استقبال کردند، از بذل مال و امکانات و خون دریغ نداشتند و موجب رونق اسلام پس از هجرت شدند، و صحابه، که بسیاری از آنان مدعی حضور و اثر ایدئولوژیک در اسلام و در کنار پیامبرند و افسانه­ای­ترین آنها سلمان پارسی است که اختراعی به قصد تحریک ایرانیان بوده است. (برآمدن اسلام، بررسی اسناد، بخش دوم. ص 139).
حال جناب پورپیرار پا را فراتر گذاشته، حکمت پیامبر (ص) را دلیل رد جانشینی علی (ع) دانسته و همان­هایی را که رفتارشان را ملاک تفسیر حدیث غدیر دانسته بود به دنیاپرستی متهم می­کند. پورپیرار برای رسیدن به مقصد از هیچ توهینی فروگذار نیست. او برای اینکه ثابت کند پیامبر (ص) علی (ع) را به جانشینی انتخاب نکرده است، خود را وادار می­بیند که تمام اطرافیان پیامبر (ص) را در راه دنیازدگی قرار دهد. پورپیرار در ادامه می­نویسد:
منطقی است باور کنیم که پیامبر ]ص[ نیز به جایگاه واقعی این سه گروه، نزد امت و قدرت آشکار و پنهان آن­ها در حوزه اسلام تازه پای، اشراف کامل نداشته و درست به همین دلیل، از عنوان کردن جانشین خویش، که باید به یکی از این سه گروه متعلق باشد، طفره رفته است. در این کار خردی پیامبرانه می­یابیم: بگذار هر گروه که زبان مشترک قابل فهم­تری به کار می­برد، سیاست و خرد ناب­تری بروز می­دهد و تمایل عمومی بیش­تری بر می­انگیزد، جانشینی معین کنند و چنین شد. پیامبر خدا] ص[ نمی­توانست این خطر را نادیده بگیرد که جانشین انتخابی او، به علت کارشکنی­های احتمالی، که پیامبر] ص[ ردٌ آن را می­شناخت و با وسعت آن آشنا بود، از عهده اداره امور مسلمین برنیاید و شکست اندیشه و امت اسلام، به حساب بی­درایتی رسول خدا] ص[ در تعیین جانشین و موضع­گیری جانب دارانه­ی او گذارده شود و چنین شد که پیامبر] ص[، جمهوریت را بر سلطنت ترجیح داد و طبیعی بود که ... (برآمدن اسلام، بررسی اسناد، بخش دوم. ص 139)
همانگونه که می­بینید ناصر پورپیرار حد خود را فراموش کرده و بدون هیچ ترسی که نشانه­ی حمایت دست­های پنهان از اوست علم و عصمت پیامبر (ص) را زیر سوال برده و مدعی می­شود چون پیامبر (ص) از اوضاع مسلمین آگاه نبوده و به این دلیل کسی را به جانشینی معرفی نکرده است!!!!
ناصر پورپیرار منکر امام علی (ع)1
روزی که در آن فرمان جانشینی شیر خدا علی (ع) توسط پیامبر اعظم (ص) اعلام شد. در این روز به هنگام بازگشت از حج، پیامبر (ص) دستور توقف کاروان را داد و فرمود تا منبری آماده کنند. در این روز پیامبر (ص) جانشینی علی (ع) را اعلام نمودند.
پیامبر (ص) فرمودند: خداوند مولای من و من مولای مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم. ای مردم هر کس که من مولای اویم این علی هم مولای اوست.
ناصر پورپیرار که به خیال خود سنگ اسلام را به سینه می­زند البته او نوع طالبانی آن را، در کتاب برآمدن اسلام، جلد دوم: بررسی اسناد ادعاهای بچه گانه و عجیبی ارائه می­کند که به همان بی­سندی گفتارش در مورد تاریخ ایران باستان است. پورپیرار در صفحه­ی 134 می­نویسد:
روایت است که رسول خدا] ص[ در بازگشت از حجه الوداع و در محل غدیر خم، در حضور جمعی، که تا قریب 150 هزار شماره کرده­اند، داماد خود امام علی] ع[ را به جانشینی برگزید (برآمدن اسلام، بررسی اسناد، بخش دوم. ص 134)
به "داماد خود" توجه کنید و فکر کنید او چه منظور چندش آوری در ذهن پلیدش بوده است. سپس موذیانه این پرسش را مطرح می­کند چطور شد که آن جمع بزرگ از مسلمانان فراموش کرده و به سقیفه گردن گذارده­اند؟ (ص 135 همان کتاب). او در ادامه می­نویسد:
چرا که از مجموع رفتارهای به جا مانده، چنین منتقل می­شود که امام علی] ع[، به علت تک روی­ها] !!![ و اقامت­های مستمر و سازش ناپذیر خویش بر موضع حق، مورد نکوهش] !!!!!![ و موجب ناخشنودی هر سه مرکز قدرت اسلام، از صحابه و مهاجرین و انصار بوده است و همراهان رسول خدا] ص[، توجه پیامبر] ص[ در حدیث غدیر را، توصیه به ملاطفت و اخوت بیش­تر با امام علی] ع[ گرفته­اند و نه جانشینی] !!!![ (برآمدن اسلام، بررسی اسناد، بخش دوم. ص 135).
از دید پورپیرار ظاهرا مسلمانان منتظر رحلت پیامبر (ص) بوده­اند تا به علی (ع) آسیب برسانند!!! این شدت کج فهمی و شیعه ستیزی پورپیرار را نشان می­دهد. سپس برای اینکه نشان دهد که اگر خلاف نظر او فکر کنیم همه مسلمانان را نامسلمان دانسته­ایم چنین می­نویسد:
زیرا اگر سخنان پیامبر] ص[ را به جانشینی صریح تعبیر کنیم، پس معتقد شده­ایم که آن همه مومن صدر اسلام، حتی با دریافت درست پیام، از اجرای آن طفره رفته­­اند، پس بی­شک آنها را نمی­توان مومن شمرد و بدین ترتیب اسلام پس از پیامبر] ص[ را، از ایمان و محتوا تهی کرده­ایم. (برآمدن اسلام، بررسی اسناد، بخش دوم. ص 135).
می­بینید که آقای ناصر پورپیرار که تا دیروز عمله­ی حزب توده بود و دین را افیون توده­ها می­دانست امروز برای ما مفسر کلام شده و می­گوید که اگر جانشینی علی (ع) را باور کنید، اسلام را نابود کرده­اید. آیا بوی وهابیت از این نوشتار به مشام شما نمی­رسد؟
پورپیرار می­گوید نوع رفتار حاضران در غدیر خم که جمعی شامل صحابه، مهاجران و اصحاب بوده است ملاک تفسیر واقعه است، یعنی: آنچه که رخ داده، تفسیر درست حدیث غدیر است و اگر عکس آن فکر کنیم، به اسلام پس از پیامبر (ص) ضربه زده­ایم!!! جالب اینجاست که پورپیرار چند سطر بالاتر می­گوید که امام علی] ع[، به علت تک روی­ها] !!![ و اقامت­های مستمر و سازش ناپذیر خویش بر موضع حق، مورد نکوهش] !!!!!![ و موجب ناخشنودی هر سه مرکز قدرت اسلام، از صحابه و مهاجرین و انصار بوده است، حال باید از پورپیرار پرسید: اگر این جمله شما را قبول کنیم معنی آن اینست که صحابه، مهاجرین و انصار از حق دور بوده­اند و با علی (ع) که بر راه حق اصرار داشته سازگار نبوده و او را نکوهش می­کرده­اند!!!! پس اینها چگونه مومنانی هستند که ماندن بر حق را نکوهش می­کنند؟ حال این کسانی که به قول پورپیرار در راه حق گام بر نمی­داشته­اند چگونه رفتارشان ملاک تفسیر حدیث غدیر قرار می­گیرد؟!!!!
چه دردناک است که بسیاری از توده ای های سابق که قبلا ایران را به شوروی میفروختند اکنون با وارد شدن به صحنه تاریخ نویسی میکوشند با تحریف هایشان تاریخ ایران را هم به لجن بکشند.
ای کاش یک کتاب محکم وکامل در رد نظریات این ادم وطن فروش توده ای توسط بهترین تاریخ دانان معاصر نوشته می شد.:stupid:
اسلام و شمشیر
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک