شایست ناشایست
مترجم:
کتایون مزداپور
امتیاز دهید
متنی به زبان پارسی میانه، پهلوی ساسانی
کتاب "شایست نشایست" متنی بازمانده از دوره ساسانیان است که توسط "کتایون مزداپور" از پهلوی به پارسی ترجمه شده است. این کتاب گزیدهای از فقه زرتشتی است که به شرح احکام و شرعی و شایسته، در مقابل احکام غیرشرعی و ناشایسته میپردازد. این کتاب از مهمترین کتب زرتشتی بازمانده از دوره ساسانی است که ما را با نوع احکام دینی ساسانیان آشنا میکند. برخی پژوهشگران اروپایی نام «روایت پهلوی» را برای آن برگزیدهاند. نویسنده یا نویسندگان این کتاب شناخته شده نیستند.
بیشتر
کتاب "شایست نشایست" متنی بازمانده از دوره ساسانیان است که توسط "کتایون مزداپور" از پهلوی به پارسی ترجمه شده است. این کتاب گزیدهای از فقه زرتشتی است که به شرح احکام و شرعی و شایسته، در مقابل احکام غیرشرعی و ناشایسته میپردازد. این کتاب از مهمترین کتب زرتشتی بازمانده از دوره ساسانی است که ما را با نوع احکام دینی ساسانیان آشنا میکند. برخی پژوهشگران اروپایی نام «روایت پهلوی» را برای آن برگزیدهاند. نویسنده یا نویسندگان این کتاب شناخته شده نیستند.
آپلود شده توسط:
mtabrizi
1395/10/03
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شایست ناشایست
https://www.sacred-texts.com/
جناب Khwanirath، نکته ی ریزی متوجه شدم.
نینگیشزیدا که "فرمانروای درخت نیک" باشد، آشکارا با اره شدن جمشید به دست ضحاک، پیوند دارد. چون یک سری از چامه سرایان، درخت را با جمشید سنجیده و او را درخت دانسته اند.
نظامی فرموده: مزن اره بر سالخورده درخت / که ضحاک ازین گشت بی تاج و تخت
در شاهنامه ضحاک، جمشید را اره می کند.
در اینجا روشن است که درخت را با جمشید سنجیده. روشن می شود که پیوندی میان جمشید و ضحاک با نینگیشزیدا هست. در نگاره ای دیدم که به جای مار، دو درخت باریک بر دو دوش وی روییده.
درباره همسانی و همانندی دقیق مردوک با ضحاک در آینده نوشته ای براتون خواهم فرستاد...
[/quote]
سلام بر شما
جالب است که همین هفته پیش کتاب اقبال نامه نظامی گنجوی را خوانده ام و دقیقا به همین بیت رسیدم. گمان بردم که نظامی اره شدن جمشید را با شهادت زکریای نبی علیه السلام -که در درختی پنهان شده بود و درخت را اره کردند- اشتباه گرفته است. نگویید که خواجه به جای دیگری نگاه داشته و بنده بی خبر بودم.
طرفه تر اینکه چند وقتی است که بنده هم به نزدیکی -و بلکه انفراد- بودا و زرتشت فکر می کنم. بی صبرانه منتظر نوشته ی شما خواهم بود.
ببخشید آقای خونیرث
برنظرشما بهترین کتاب اسطوره شناسی تاریخی ایران چیست برای مطالعه؟[/quote]
عجب سوال سختی می پرسید. یک کتاب و دو کتاب را نمی توانم معرفی کنم. بهتر است به جای معرفی کتاب؛ نویسندگان را معرفی کنم تا از ایشان هر چه یافتید بخوانید. مبحث اسطوره شناسی بدلیل در هم تنیدگی فراوان متاسفانه به نتیجه نهایی نمی رسد. به عنوان یک نظر شخصی توصیه می کنم هر چه از مرحوم تفضلی و سرکار خانم آموزگار یافتید مطالعه کنید. کریستین سن هم در بحث اسطوره شناسی کتاب های خوبی نوشته که به شخصه [مزداپرستی در ایران قدیم-کیانیان-نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ اسطوره ای ایرانیان] را از وی خوانده ام. آقای حصوری کتابی نوشته به نام (سرنوشت یک شمن؛ از ضحاک به اودن) که نگاه متفاوتی به قضایا دارد و خالی از لطف نیست. آثار هاشم رضی و مهرداد بهار در کنار نوشته های تحلیلی مرحوم پورداوود در ذیل مجلدهای مختلف بخش های اوستا بسیار مفید است. همچنین آقای جواد مفرد کهلان کتابی ۶ جلدی در همین کتابناک دارد به نام (تاریخ و اساطیر تطبیقی ایران باستان) که اگرچه در مقالات مختلف بارها نظرات خود را تغییر داده ولی مطالعه آن خالی از لطف نیست.
در مورد مقالات هم بنده چیزهای خوبی از هرتسفلد و آقای مفرد کهلان یافته ام. اما اگر در میان اینها یک کتاب را از بقیه جامع تر و تحلیلی تر و مفیدتر بدانم؛ همان کتاب (نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ اسطوره ای ایرانیان) از کریستین سن است. تفضلی و آموزگار در کتاب اسطوره زندگی زرتشت از متد کریستین سن در کتاب مذکور استفاده کرده اند و اگرچه نتیجه نهایی ارائه می دهند ولی به نظر من اشتباه رفته اند.
تارنگار آقای مفرد کهلان را در آدرس زیر می توانید بیابید:
متن لینک
می توان نینگیشزیدا و اینشوشیناک را با هادس Hades یونانی ها و پلوتون رومی ها سنجید. در یونان باستان، هادس را خدای جهان مردگان/زیرین می دانستن، همواره در کنار وی، سگ دوزخی 3 سری به نام سربروس (= Cerberus ) هست. در زبان اسپانیایی، واژه Cerebro به چمانی "مغز" می باشد. به لاتینی (Cerebrum(s به همان معنی آمده. در نزد رومیان، پلوتون(= Plouton ) "فرمانروای جهان زیرین" شناخته شده. آمیختگی و همانندی آشکاری با Ploutos دارد، همان ایزدی که در نزد یونانیان به "خدای ثروت" شناخته می شود، میتوان گفت پلوتون نیز معنی خدای ثروت/ثروتمند می دهد، و "قدرت باروری" را نیز دارد. هادس به دست پهلوانی یونانی به نام کریتوس یا کراتوس (= Kratos) کشته می شود. 2 نکته ی جالبی که هست، این است که: 1. برای اژدهاک معنی "ثروتمند" نیاز آمده. 2. در زمان باستان، مار را موجودی برای باروری زمین می دانستند. اگر به نگاره های مهری/میترایی دقت کرده باشید، در هنگام کشتن گاو، یک مار، مهر/میترا را همراه است و پس از کشتن گاو، مار با چشیدن خونش، زمین بارور می شود. گویا در بابل باستان، مار که نماد باروری است را با آلت تناسلی مثال زدن؛ چرا که آلتِ دیوی مانند pazuzu را به شکل سر مار در آوردن.
در اساطیر آزتکی، ضحاک وجود دارد، به نام کواتلیکوئه (= بانوی مار)، در تندیس های به جای مانده از او، نشان می دهد در حال فرو خوردن انسان هاست. او نیز مانند ضحاک 2 مار بر شانه هایش رسته است. دسته ضحاکیان در اساطیر، جنبه ی جهان شمولی دارند.
جناب Khwanirath، نکته ی ریزی متوجه شدم.
نینگیشزیدا که "فرمانروای درخت نیک" باشد، آشکارا با اره شدن جمشید به دست ضحاک، پیوند دارد. چون یک سری از چامه سرایان، درخت را با جمشید سنجیده و او را درخت دانسته اند.
نظامی فرموده: مزن اره بر سالخورده درخت / که ضحاک ازین گشت بی تاج و تخت
در شاهنامه ضحاک، جمشید را اره می کند.
در اینجا روشن است که درخت را با جمشید سنجیده. روشن می شود که پیوندی میان جمشید و ضحاک با نینگیشزیدا هست. در نگاره ای دیدم که به جای مار، دو درخت باریک بر دو دوش وی روییده.
درباره همسانی و همانندی دقیق مردوک با ضحاک در آینده نوشته ای براتون خواهم فرستاد...
مانا باشید.
[quote='vforw']اما بازهم اگر سرتان خلوت شد و علاقه به دیدن مقالام کردید کافی است نشانی ایمیلتان را اینجا تایپ کنید تا برایتان بفرستم. [/quote]
انشاءالله که زمانی پیش بیاد.
اصلا اوستا برخلاف تورات؛ بیشتر تاویل است تا ظاهر. و تاویل دریای وروکشه؟ طبعا اهل بخیه بهتر می توانند نظر دهند. من در این زمینه بی اطلاعم.[/quote]
ببخشید آقای خونیرث
برنظرشما بهترین کتاب اسطوره شناسی تاریخی ایران چیست برای مطالعه؟
دروود
آیا حتما و قظعا باید مکان هایی مانند فزاخکرت و خوونیرث و ..و.. را در جغرافیای زمینی پیدا کنیم؟
آیا نباید حداقل در مورد این متون خاص دینی که لزوما به تمثیل نگاشته شده اند و به تاویل فهم می شوند این را هم لحاظ کرد که می بایست از تفاسیر هرمنوتیکی سود جست و در جغرافیای فرا تاریخی و در "معنا" درک شوند نه صرفا در صورت؟[/quote]
سلام بر شما
چرا که نه؟ اتفاقا افرادی مثل جان هینلز معتقد بودند که ایزدان ایرانی بر خلاف خدایان یونانی؛ مفاهیم انتزاعی هستند و نه افرادی حقیقی. به این معنا و مفهوم فی المثل هوشنگ (از ریشه هئوشنگهَه یعنی سازنده خانه های خوب) به معنای عصری است که ایرانیان از کوچ نشینی به یکجا نشینی پرداختند. یا کیومرث (از ریشه گیو مَرِتَن به معنای انسان فانی) یعنی زمانه ای که آدمی بر زمین ساکن شد. در معانی ماه ها و همچنین امشاسپندان نیز به این مسئله برخورد می کنیم.
یعنی وقتی زرتشت می فرماید که با وهومَنَه (بهمن) و اِرِتَه وَهیشته (اردیبهشت) می توان به هَئوروتات (خرداد) رسید؛ معنایش این است که با بهمن (اندیشه نیک) و اردی بهشت (بهترین پارسایی) می توان به خرداد (کمال) دست یافت.
و یا وقتی بر کرانه ی رود (وه دایتی) بهمن به نزد زرتشت می آید و به او اعلام نبوت می کند یعنی اندیشه ای نیک و متعالی به زرتشت روی آورد و او به دیدار اورمزد (سیر و سلوکی معنوی) می رود.
اما در بحث هرمنوتیک متون دینی ما با مسئله ای روبرو هستیم. آیا سرتاسر متن دینی را بایستی تاویل نمود یا بخشی از آن را؟ و اگر پاسخ دومی ست؛ آن بخش ها کدامند؟ در مسئله ی دین زرتشت با این مباحث روبرو نبوده ام اما در قرآن شناسی این مسئله به گفتگویی داغ میان پیروان ابن عربی (حتی پیروان امروزه ایشان-بخوانید عرفا) و سلفی مسلک ها (بخوانید فقها) منجر شده است. هر کدام ادله ای خاص خود ارائه می کنند. برای آشنایی با رویکرد مووله (اهل تاویل) در همین تارنگار آثار آقای دکتر غروی و برای آشنایی با رویکرد سلفی مسلک ها (نه خود سلفی ها) به آثار مصطفی طباطبایی در همین تارنگار مراجعه کنید. دعوای تاریخی میان فرقه ظاهریه (امثال ابن حزم اندلسی) و باطنیه (امثال ناصرخسرو) شهرت آفاق دارد. من کدام را پذیرفته ام؟ ساعتی میزان آنم ساعتی موزون این
حال اگر با رویکرد تاویلی به اوستا نگاه کنیم چند سوال مطرح می شود. نخست اینکه آیا فقط گاتها را بایستی تاویل نمود یا نوشته های متاخر مثل یسنا و یشت ها هم شامل این مسئله می شود؟ آیا تاویل به این معناست که سرتاسر ظاهر را نفی کنیم یا اینکه علاوه بر تایید ظاهر؛ به تاویل بپردازیم؟ (رویکردی که شخصا بیشتر می پسندم)
با توجه به وجود امپراتوری وراخشه؛ چرا ظاهر دریای وروکشه که خلیج فارس باشد را نفی کنیم؟ ولی صد در صد سخن شما درست است که حتما این متون نیاز به تاویل دارند. گریختن تیشتر (تیر) از دریای وروکشه در زمان پیروزمندی دیو خشکسالی؛ در ظاهر امر؛ چیزی بی معنی ست. در سنت تاریخی حاجی فیروز در ایام عید که چهره سیاه می نماید؛ دیو زمستان را به ما می نمایاند. حتی دیده ام که عده ای از محققین ضحاک را هم همان زمستان دانسته اند. عده ای اصلا پیروزی ضحاک بر جمشید را نماد سلطه بابل بر پارسیان می دانسته اند.
اصلا اوستا برخلاف تورات؛ بیشتر تاویل است تا ظاهر. و تاویل دریای وروکشه؟ طبعا اهل بخیه بهتر می توانند نظر دهند. من در این زمینه بی اطلاعم.
اما کاملا بایستی از یکی دانستن "فراخکرت" و "وروکَشَه" پرهیز کنیم. به نظرم به احتمال بسیار قوی نظر آقای کهلان درست است و با توجه به اینکه مرهشی (وراخشه) را در نواحی مرودشت -و به قولی عیلام- در نظر می گیرند، دریای وروکشه جایی جز خلیج فارس نمی تواند باشد. اما اینکه فراخکرت را همان دریای مازندران بدانیم؟ چندان مطمئن نیستم.[/quote]
دروود
آیا حتما و قظعا باید مکان هایی مانند فزاخکرت و خوونیرث و ..و.. را در جغرافیای زمینی پیدا کنیم؟
آیا نباید حداقل در مورد این متون خاص دینی که لزوما به تمثیل نگاشته شده اند و به تاویل فهم می شوند این را هم لحاظ کرد که می بایست از تفاسیر هرمنوتیکی سود جست و در جغرافیای فرا تاریخی و در "معنا" درک شوند نه صرفا در صورت؟
و اینکه، به احتمال زیاد گودرزیان نیز همان خاندان سپیتمه باشند. هرستفلد سپیتاک سپیتمان پسر سپیتمه را همان حضرت زرتشت سپیتاک (ع) (گائوماته بردیه/مغ، داماد و پسرخوانده ی کوروش) دانسته. که البته به دست داریوش هخامنشی کشته شد. در واقع، میتوان گفت گائوماته یعنی "دانای سرودهای دینی" که این ما را یاد گاتاها یعنی سرودهای دینی می اندازد، چه اینکه معنی "تنومند" را نیز برایش دیدم.[/quote]
سپاس از وقتتان
اما بازهم اگر سرتان خلوت شد و علاقه به دیدن مقالام کردید کافی است نشانی ایمیلتان را اینجا تایپ کنید تا برایتان بفرستم.
پیام نفرستید زیرا بنظرمیاید پیام ها ارسال نمیشود.
در پیام پیشین به آن اشاره ای کردم، ایشان نوذریان هستند که به معنی فرمانروایان نو/جدید می باشد، فرمانروایی تازه ای بودن که پس از ماد آمدن.
این فرضیه برای من پذیرفتنی تر آمده: توس با کوروش اول هخامنشی، گستهم با آریارمنَ و چیشپیش با منوچهر (= پسر منوش/هخامنش) و...
گزنفون میگوید که کوروش نیای کوروش بزرگ خواهر زاده و داماد و سردار کیاخسار (کیخسرو/هوخشتره) بوده است یعنی چیش پیش پسر هخامنش داماد فره ورتیش (= سیاوش/ Phraortes) پدر کیاخسار بوده است. کیاخسار در دوران ساراک، واپسین شاه آشور می زیسته است. بنابراین به طور ساده به این برآیند میرسیم که پدر چیش پیش (دوم) یعنی کوروش ملقب به هخامنش (اول) بوده است و عنوان هخامنش ( = دوست منش) برازنده ی وی بوده است که با دو قدرت بزرگ آن دوران یعنی ماد و آشور طرح دوستی و خویشاوندی افکنده بود. یکی گرفتن لقب او با نام سر سلسله هخامنشیان برای پژوهشگران مشکل ساز شده است. پس بر اساس روایت هرودوت شجره نامه ی داریوش از این قرار بوده است: "داریوش، ویشتاسپ، آرشام، آریارمنه، چیش پیش دوم، کوروش اول (= هخامنش دوم)، کمبوجیه اول، چیش پیش اول و هخامنش (= هخامنش اول).
من پیشتر یک همسانی برای فریدون و کوروش در همین تارنگار آوردم، که شوربختانه دوستان در آنجا هم گرد و خاکی به پا کردن.
و اینکه، به احتمال زیاد گودرزیان نیز همان خاندان سپیتمه باشند. هرستفلد سپیتاک سپیتمان پسر سپیتمه را همان حضرت زرتشت سپیتاک (ع) (گائوماته بردیه/مغ، داماد و پسرخوانده ی کوروش) دانسته. که البته به دست داریوش هخامنشی کشته شد. در واقع، میتوان گفت گائوماته یعنی "دانای سرودهای دینی" که این ما را یاد گاتاها یعنی سرودهای دینی می اندازد، چه اینکه معنی "تنومند" را نیز برایش دیدم.
البته تنومند است، و من یک احتمال میدهم که خشثره به معنی تنومند باشد، چه اینکه به سانسکریتی معنی تنومند/توانا/ نیرومند دارد، و در اوستا همانی است که هر دو آوردیم.
درباره معنی هووخشثره و خو-خَشثره که آوردید کاملا درسته.
درباره معنی رتستخمک شما درست می گویید، ولی میشه گفت من نیز سخن نادرستی نگفتم؛ چون در نسک های پهلوی نیز به روتستهم نیز اشاره شده. همانگونه که می دانی، لقب ها که کم نیستن. تنومندی بالنده، ریشه کن کننده ستم، درهم کوبنده ی ستم/دشمن، همه برای رستم نام های مناسبی هستن.
من وراخشه را در یاد نداشتم. اما فراخکرت را با توجه به همسانی که درباره نبردی که در زیر آوردم، احتمالش بسیار بالاست که همان دریای مازندران باشد.
همانگونه که پیشتر گفتمانی داشتیم و برای باورپذیر نبود، چندی است که درباره آن همسانی سیدارتا گئوتمه بودا با حضرت زرتشت نبی (ع) (= گائوماته مغ ) به نکته ی جالبی رسیدم.
نام پدر سپیتاک سپیتمان یعنی سپیتمه که در اساطیر ایرانی ملقب به هوم عابد است با نام شودهودنه (= دارنده ی آب خالص) پدر گئوتمه بودا برابر است:
و نیز نام مادرهای ایشان مهامایا (= دانای بزرگ) و آمیتیدا (= بی نهایت دانا) برابر است و خود نام گائومات (= دانای سرودهای دینی) لقب سپیتاک پسر سپیتمه لقب سپیتاک هم با بودا (= دانا) و گئوتمه (= سرود-دان دینی) برابری دارد.
[quote='Khwanirath'] دوم این که این برداشت به این معناست که علاوه بر آگوم؛ آستیاگ و ریموش؛ کوری گالزوی دوم و مردوک!!! را نیز به لیست ضحاکیان بیفزاییم.[/quote]
نینگیشزیدا Ningišzida (= فرمانروای درخت خوب ) را نیز بر این فهرست افزون کن. وی خدای جهان زیرین بوده که دو مار بر شانه هایش روییده. البته دیدم که گیش giš در اکدی به چمانی "درخت" است، ولی در سومری به چمانی کرم/مار است. و گاهی ماری با سر انسان انگاشته شده. زیدا هم در سومری به معنی "خوراک" آمده. نین نیز در همان زبان به معنی بانو آمده، احتمالا ایزدبانو بوده.
مردوک هم اگر به نگاره اش دقت کنید با ماری همراهه که همان مار موشهوشو است.
اینشوشیناک ایلامی ها نیز خدای جهان زیرین/مردگان بوده، من دیده بودم که ایشان گفته بود بخش "شین/شینا" در زبان سانسکریتی و عیلامی به معنی مار می باشد.