کتاب باغ بهشت
نویسنده:
سید اشرف الدین حسینی
امتیاز دهید
282 صفحه
دیوان اشعار طنز، اثر مرحوم اشرفالدین حسینی مدیر روزنامه "نسیم شمال" : شعر فارسی - قرن 14
نمونههایی از طنز نسیم شمال:
گرانی قند:
یا شیخ چرا قامت تریاک کمان است چون قند گران است
وافور چرا دور ز ما دربدران است چون قند گران است
وافورکشان شیره بقال چو دیدند فیالفور خریدند
گویی به مثل روغن زرد همدان است چون قند گران است . . .
ما ملت ایران:
ما ملت ایران همه باهوش و زرنگیم افسوس که چون بوقلمون رنگبهرنگیم
ما باک نداریم ز دشنام و ملامت ما میل نداریم به آثار سلامت
گر باده نباشد سر وافور سلامت از نام گذشتیم همه مایل ننگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگبهرنگیم
گاه از غم مشروطه به صد رنج و ملالیم لاغر ز فراق وُکلا همچو هلالیم
یکروز همه قنبر و یکروز بلالیم شب فکر شرابیم سحر ما لب بنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگبهرنگیم
اسباب ترّقی همه گردید مهیا پرواز نمودند جوانان به ثریا
گردید روان کشتی علم از تک دریا ما غرق به دریای جهالت چو نهنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگبهرنگیم
یارب ز چه گردید چنین حال مسلمان بهر چه گذشتند ز اسلام و ز قرآن
خوبان همه تصدیق نمودند به قرآن ما بوالهوسان تابع قانون فرنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگبهرنگیم
از زهد و تقدس زده صد طعنه به سلمان داریم جمیعاً هوس حوری و غلمان
نه گبر و نه ترسا نه یهود و نه مسلمان نه رومی رومیم و نه هم زنگی زنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگبهرنگیم
پیشتر گزیده ای از کتاب حاضر در سایت گذاشته شده بود. این نسخه کامل است.
بیشتر
دیوان اشعار طنز، اثر مرحوم اشرفالدین حسینی مدیر روزنامه "نسیم شمال" : شعر فارسی - قرن 14
نمونههایی از طنز نسیم شمال:
گرانی قند:
یا شیخ چرا قامت تریاک کمان است چون قند گران است
وافور چرا دور ز ما دربدران است چون قند گران است
وافورکشان شیره بقال چو دیدند فیالفور خریدند
گویی به مثل روغن زرد همدان است چون قند گران است . . .
ما ملت ایران:
ما ملت ایران همه باهوش و زرنگیم افسوس که چون بوقلمون رنگبهرنگیم
ما باک نداریم ز دشنام و ملامت ما میل نداریم به آثار سلامت
گر باده نباشد سر وافور سلامت از نام گذشتیم همه مایل ننگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگبهرنگیم
گاه از غم مشروطه به صد رنج و ملالیم لاغر ز فراق وُکلا همچو هلالیم
یکروز همه قنبر و یکروز بلالیم شب فکر شرابیم سحر ما لب بنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگبهرنگیم
اسباب ترّقی همه گردید مهیا پرواز نمودند جوانان به ثریا
گردید روان کشتی علم از تک دریا ما غرق به دریای جهالت چو نهنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگبهرنگیم
یارب ز چه گردید چنین حال مسلمان بهر چه گذشتند ز اسلام و ز قرآن
خوبان همه تصدیق نمودند به قرآن ما بوالهوسان تابع قانون فرنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگبهرنگیم
از زهد و تقدس زده صد طعنه به سلمان داریم جمیعاً هوس حوری و غلمان
نه گبر و نه ترسا نه یهود و نه مسلمان نه رومی رومیم و نه هم زنگی زنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگبهرنگیم
پیشتر گزیده ای از کتاب حاضر در سایت گذاشته شده بود. این نسخه کامل است.
آپلود شده توسط:
Mahsaa
1401/01/06
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کتاب باغ بهشت
روی منبر بارها میگفت آ ملا علی
رنگ قحطی را نبیند کس برشت و انزلی
ماهی دریا ز یکسو میوه جات جنگلی
تا که قحطی شد بسوی رشت و گیلان میرویم
در انتقاد از اوضاع ایران چنین میگوید:
*نه درس به کار آید و نه علم ریاضی*
*نه قاعدهٔ مشق و نه مستقبل و ماضی*
*نه هندسه و رسم و مساحات اراضی*
*خواهی که شوی مجتهد و مفتی و قاضی*
*رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز*
*صد سال اگر درس بخوانی همه هیچ است.*
*در مدرسه یک عمر بمانی همه هیچ است.*
*خود را به حقیقت برسانی همه هیچ است.*
*جز مسخرگی هر چه بدانی همه هیچ است.*
*رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز*
او که از جناحهای سیاسی غریبه گرا در میهن رنج بسیار میبرد این سروده معروف خود را در نسیم شمال منتشر کرد:
*خاک ایران شده ویران ز سه فیل*
*روس فیل، انگل فیل، آلمان فیل*
*دوش کردم به خرابات گذر*
*تا به قلیان زنم از بنک (بنگ) شرر*
*مرشدی دیدم با بوق و تبر*
*پک به قلیان زد و میخواند زبر*
*خاک ایران شده ویران ز سه فیل…*
ما گمان کردیم راحت می شویم / از خیالات استراحت می شویم
بهر ملت از مخارج کاستیم / با هیاهو پارلمان آراستیم
چون وطن خواهان زجا برخواستیم / رخت خوابی بهر خود پیراستیم
رشت و گیلانات هم مخروب شد / نقطه تبریز شهرآشوب شد
اصفهان آشوبشان مرغوب شد / هرچه شد از بهر ملت خوب شد
با هجوم و هیایهوی و قال و قیل / دسته دسته آمد از هرجا وکیل
نام مشروطه به خوبی برده شد / با کلام الله قسم ها خورده شد
مجتهدها از برای پارلمان / گفتگو کردند در آخر زمان
آن سخن سنجان ایران حاضراند / دسته ها در شهر تهران حاضراند
ای وطن خواهانِ ملت تا به کی / این گرفتاری و ذلت تا به کی
نوبهار آمد مصیبت تا به کی / ای رفیقان خواب غفلت تا به کی
هر که را عقل و شعوری در سر است / از امور مملکت مستحضر است
ای پسر مستی مکن هوشیار شو / عاقلانه داخل بازار شو
از شراب جهل سیرابیم ما / پیش آدم کمتر از گابیم ما
جمله بیدارند و در خوابیم ما
عقل بر مشروطه رحمت می فرستد هر زمان / قطع استبداد گردد بشنو باور مکن
چون وکیل از نو به تهران آمد از هر گوشه ای / سیم و زر ایجاد گردد بشنو باور مکن
ظلم و بی رحمی شده منسوخ در قزوین و رشت / معدلت بنیاد گردد بشنو باور مکن
کارها امسال از هر سال بهتر می شود / با اثر اوراد گردد بشنو باور مکن
نوبت بازی به پستان می رسد امشب مخواب / خاطر ما شاد گردد بشنو باور مکن
انقلاب و قال قیل همهمه موقوف شد / شادی افراد گردد بشنو باور مکن
اندر این مشروطه با اقبال رفعت می شوی / مورد ایران گردد بشنو باور مکن
روزه از سرهای مردم برده هوش از هر طرف / حاضر استعداد گردد بشنو باور مکن
شاعر قزوینی شیرین زبان مهمان ما است / بهر ما استاد گردد بشنو باور مکن
مملکت آبادد گردد بشنو باور مکن
عروس تازه آوردم بخانه
بریدم رخت دامادی شبانه
چنین میگفت رقاص زنانه
شتر در خواب بیند پنبه دانه
گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه
.......
خدایش رحمت کناد