نظامی، شاعر بزرگ آذربایجان
نویسنده:
یوگنی ادواردویچ برتلس
مترجم:
حسین محمدزاده صدیق
امتیاز دهید
کتاب«نظامی، شاعر بزرگ آذربایجان» قسمتی از كتاب«مسائل ادبيات ديرين ايران» می باشد كه صدیق در سال 1351 مجموعهي مقالات آن را از ميان آثار پژوهشگران آذربايجان شوروي، انتخاب و به فارسي ترجمه و با افزايشهاي لازم انتشار داده است. توجه خاورشناسان روس به نظامی و خلاقيت او از دههى سوم سدهى نوزدهم ميلادى جلب شد اما بيشترين كارها در اين زمينه، در اوايل سدهى حاضر ميلادى انجام گرفت. در ميان اين همه پژوهشها، كتاب«نظامی، شاعر بزرگ آذربايجان» اثر «ی.ا.برتلس» خاورشناس نامی روسى كه در سال 1940 از چاپ درآمد، به تمامی اهميتى ديگر دارد. یوگنی برتلس كه سالها دربارهى نظامی مطالعه و تحقيق كرده و در«دايرة المعارف اسلام»(ج 3، ص 1002- 1003 ) نيز تحقيقات خود را در اين خصوص منتشر ساخته بود، در كتاب حاضر تجزيه و تحليل علمی و دقيق آثار نظامی را بنيان میبخشد و دادههاى نوينى به جهان نظامی شناسى ارزانى میدارد. از جمله اين كه به تحليل علمی تک تک مثنویها و تغزل نظامی میپردازد و مسايل اجتماعى مورد توجه او را از منظومهها بيرون میكشد و عناصر فلسفى تفكر نظامی را تحليل میكند و به تحقيقات نوين نظامی شناسی، اساسى استوارانه میبخشد. ترجمهى حاضر از روى متن تركى آذرى كه زير نظر پروفسور محمد عارف داداش زاده و به دست ز.عبداللهيف و به تصديق آكادمی علوم آذربايجان شوروى و در سال 1940 چاپ شده، به فارسى آمده است و با متن روسى مقابله گرديده است.
بیشتر
آپلود شده توسط:
hanieh
1395/07/19
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نظامی، شاعر بزرگ آذربایجان
از پیشامد روزگار در ادب هر نامی استعاره یا دارای مانای مجازی نیست! برای نمونه بگذارید از همین نظامی نمونه آورم تا جستار بیش از این به بیراهه کشیده نشود:
مشغول شو ای پسر به کاری
تا بگذری از چنین شماری
هندو ز چه مغز پیل خارد؟
تا هندوستان به یاد نارد
در اینجا مانای هندو همان هندی است، که پدر مجنون در پنددهی به مجنون برای همانندی آورده است، با این روی اینجا که مجنون به زاغ گوید:
زنگی بچه کدام سازی
هندوی کدام ترک تازی
من شاه مگر تو چتر شاهی؟
گر چتر نهای چرا سیاهی
در اینجا آیا همان مانای دو بیت پیش را دارد؟ نِی! زیرا در کنار ترک آمده است نه هندوستان، پس هندو اینجا استعاری استو مانای مجازی دارد. ایشان تنها دنبال آن است با بنده سر ناسازگاری داشته باشد حتا اگر پایان این خیرهسری کودکانه دراییدن سخنان نابخردانه باشد. همین تاجیک که به پارسیزبانان ایران بزرگ خاوری گویند، هنگامی که در کنار ترک آید، به مانای هر ایرانی باشد:
از بهر خدا، که مالکان، جور/چندین نکنند بر ممالیک
شاید که به پادشه بگویند/ترک تو بریخت خون تاجیک
یا هنگامی که انوری سراید:
ترک و تازیک شما جمله سگانند و خران
که بجز خوردن و کردن نشناسند ز بن
تو چه گویی که کند نفس ملک همت من
گر تو گوییش بیا خدمت این طایفه کن
این تازیک ریخت دیگری از تاژیک و تاجیک است جدای از آنکه مانای عرب یا نازی میدهد. (بنگرید به لغتنامه دهخدا، پوشینه 3، رویه 6263) همچنین تاجیک در گذشته به مانای ناتازی با ناترک بوده است. (بنگرید به همان، پوشینه 3، رویه 6166) پس آنجا انوری زاورهای ترک و پارسی سلجوقیان را همه جانور خوانده است. افسوسمندانه پارسیان افغانستان با آسیای میانه که نزدیک ترکان میزیستند این نام را تا امروز نگه داشتند و برخیشان خودشان را جدای از پارسیان باختر دانند. زیرا این خوی ترکان است که ایرانیان تاجیک مینامند چناچکه شنیدهام در میان قشقاییها هنوز به پارسیزبانان تاجیک گویند، یا علیشیر نوایی که زبان ترکی را بر پارسی برتر میداد به ایرانیان تاجیک میگفت یا قزلباشان به همگروهی های ناترکزبان و ایرانیزبانشان تاجیک میگفتندو ... با این روی هنگامی که محمد تقی بهار سراید:
وز تخارستان مراگر دور سازد خصم دون
هست نزد ازبک و تاجیک جاه و فر مرا
در اینجا آشکار است که تاجیکان ازبکستان یا فرارود را گوید. پس اینگونه نیست هر چه بیاوریم استعاری با مجازی باشد. باید در خود سروده سنجید.
با توجه به اعتبار سخن این هر دو مصحح، بنده نمی توانم روی نظر یک کدام خط بطلان بکشم. شما از وجود این شعر در تصحیح مرحوم نفیسی مطمئنید؟[/quote]
درود بر شما، بزرگوار.
استغفرالله، نفرمایید! این خاکسار خود را در برابر کوهِ وجودِ مبارک شما، کلوخی می پندارد.
نسخه ی استاد دستگردی را ندارم، ولی این چامه در همان برگ 331 از تصحیح استاد نفیسی آمده و من نیز مانند شما نمی توانم بگویم کدام تصحیح درست تر است. این گونه موارد در میان چامه ها پیش می آید. چامه ای در کلیات ابوسعید ابوالخیر هست، مشابه اش را هم در میان رباعیات مولانا می بینیم.
غرض از این غزل، استعارۀ ختنی و حبشی بود. در ادبیات، استعاره، استعاره است، حبشی و هندو و ترک و ختنی ندارد.
در دیوان غزلیات نظامی گنجوی، برگ 331، به تصحیح روانشاد استاد سعید نفیسی؛ چنین آمده:
ختنی جمالی، ای مه، حبشی چه نام داری؟
بجز از خطی و خالی، ز حبش کدام داری؟
حبشی منم، که در تن همه سوختست خونم
ختنی تویی، که در بر همه سیم خام داری
حبشیست جعد مویت، ختنیست رنگ رویت
ز میان این دو کشور بکجا مقام داری؟
حبشی سپید نبود، ختنی نمک ندارد
تو سپید با حلاوت نمک تمام داری
ز حبش سخن رها کن، ز ختن علم برآور
که هزار چون نظامی حبشی غلام داری
[/quote]
درود بر استاد ارجمند
امروز با توجه به ناآشنا بودن شعری که قرار دادید، به دیوان غزلیات و قصاید نظامی (با عنوان گنجینه گنجوی) تصحیح شادروان وحید دستگردی سر زدم و این شعر را در آن کتاب نیافتم.
با جستجوی اینترنتی، مشاهده کردم که شعری مشابه منتسب به حکیم نزاری وجود دارد. در آدرس زیر:
شعر حکیم نزاری
با توجه به اعتبار سخن این هر دو مصحح، بنده نمی توانم روی نظر یک کدام خط بطلان بکشم. شما از وجود این شعر در تصحیح مرحوم نفیسی مطمئنید؟
حافظ چرا از کلمۀ فارسی کار نمی گیرد؟ بخاطری که زبانی پارتی دری بنام فارسی دری در آن زمان جعل نشده بود. ..."
طرفه آنکه حافظ خود می گوید:
خوبان پارسی گو بخشندگان عمر اند[/quote]
این را اکنون به یاد آورم که خود خواجه به چامههایش قند پارسی گوید:
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود
طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر
کاین طفل یک شبه ره یک ساله میرود
در زمان حافظ در بنگال خاندانی مسلمان فرمانروایی میکرد به نام سلطاننشین بنگال (Bangal Sultanate) که زبان ینگیشان پارسی بوده است، پیش از گورکانیان مردم هند به زبان پارسی و دین اسلام بدست پشتونها و ترکهای کشورگشای هند آشنا شده بودند. ارنه خود هند از کشورهای صادرکننده شکر هست و کشت نیشکر مانند زرپران و پسته به آن اندازه که صادر شود در ایران گسترش ندارد.
حافظ چرا از کلمۀ فارسی کار نمی گیرد؟ بخاطری که زبانی پارتی دری بنام فارسی دری در آن زمان جعل نشده بود. ..."[/quote]
طرفه آنکه حافظ خود می گوید:
خوبان پارسی گو بخشندگان عمر اند
(زبان مکتوب فارسی در گسترة تاریخ در ایران و سویهای آن، گرچه برمبنای گویشهای تاتی، افغانی و پهلوانی پیریزی شد، اما در واقع، به مثابه فرزند ادبی زبان ترکی (اوغوزی) پدیدار گشت و اوغوزان سلجوقی آن را از دربار خود به درآوردند و رشد و توسعه دادند. در روزگار ما نیز، به همین منوال، زبان فارسی رو به ترقی دارد و میتوان ادعا کرد که بجز معدودی از روستاها و قصبات تاتی و افغانی، همه ساکنان شهرهای بزرگ که به فارسی سخن میگویند، در اصل ترکان اوغوز هستند که فارسی را، به عنوان یک لهجهگونهای از ترکی، خوش داشتهاند و ترقی دادهاند.)
من با خوندن این چند کلمه سری کتاب را گذاشتم و برای سلامتی عقلانی این فرد دعا کردم که به اندازه مرغ از زبانشانسی و تاریخ زبان فارسی و ترکی عقل ندارد و به او لقب دکتر داده اند![/quote]
بخش دوم
آن تارنگار واژههای پارسی نگهداشته شده در گویش کشور ایران را با واژههای انگلیسی و عربی یا گویشهای پارسی افغانستان جایگزین کند:
متن لینک
برای نمونه به هواپیما گوید بگویید "طیاره"، ایشان نمیداند بیدل دهلوی سراید: هواپیمای عنقا شهرتی مپسند همت را/نگین بینشان حیف است ننگ نام بردارد. این واژه ساخته شده بدست فرهنگستان ایران نیست.رویهمرفته این زبان خاری است به چشم بسیاری از قومگرایان که دارند به آن سخن گویند پس دریوری درباره فره گویند، همین دیدگاهها را هم بسیاری از قومگرایان ترک مانند همین محمدزاده صدیق که زبان پارسی را به جای آنکه شاخه از زبانهای هندوایرانی (Indo-Iranian) بگوید، هندوافغانی میگوید یا زبان پارسی را زبان تاجیکی مینامد، دارند، آنها باور دارند زبان پارسی از افغانستان آمده است، هخامنشیان توی ایران خاوری زندگی نمیکردند؟ یا زبان پارسی مانند سغدی ازآن زبانهای ایرانی خاوری است نه باختری؟ بگذریم زبان خودشان گویشی از ترکمنی است و ما چیزی به نام زبانهای اغوز نداریم، زیرا خود کاشغری ترکتبار در دیوان لغات الترک، برگردانِ دبیرسیاقی برای واژه اُغُز نویسد: ((قبیلهای از ترکان و آنان ترکمانند و بیست و دو بطن هستند ... (رویه 171) )) آنجا افشار را هم یک شاخه از 22 بطن ترکمنها میداند، با این روی مردم آذربایگان هیچ قبیلهای ندارند :D همچنین برای ترکمانان نویسد: (( ایشان غزانند ... (رویه 449) پس زبانهای اغوز پنداری بیش نیست برای افزودن گویشهای مردم ترکیزه شده مانند آذربایگانیان، آناتولیاییها (ترکزبانان ترکیه) که زبانشان گویشی از زبان ترکمنی است. :! تا جان برخی درآید که چشم ندارند ببینند ایرانیان یک زبان همگانی دارند.
(زبان مکتوب فارسی در گسترة تاریخ در ایران و سویهای آن، گرچه برمبنای گویشهای تاتی، افغانی و پهلوانی پیریزی شد، اما در واقع، به مثابه فرزند ادبی زبان ترکی (اوغوزی) پدیدار گشت و اوغوزان سلجوقی آن را از دربار خود به درآوردند و رشد و توسعه دادند. در روزگار ما نیز، به همین منوال، زبان فارسی رو به ترقی دارد و میتوان ادعا کرد که بجز معدودی از روستاها و قصبات تاتی و افغانی، همه ساکنان شهرهای بزرگ که به فارسی سخن میگویند، در اصل ترکان اوغوز هستند که فارسی را، به عنوان یک لهجهگونهای از ترکی، خوش داشتهاند و ترقی دادهاند.)
من با خوندن این چند کلمه سری کتاب را گذاشتم و برای سلامتی عقلانی این فرد دعا کردم که به اندازه مرغ از زبانشانسی و تاریخ زبان فارسی و ترکی عقل ندارد و به او لقب دکتر داده اند![/quote]
بخش یک
به یک نمونه همچون نمونهایی که شما به آن برخوردید هم من هم پیشتر خورده ام، این پشتونهای طالب هم مانند بسیاری از خودترکپنداران ایران سرناسازگاری با زبان پارسی دارند، یک تارنگار به نام "قاموس کبیر افغانستان" درست کرده است، که در رویه خانه (Page home) تارنگارش اینگونه نوشته است:
"نام پارس یا فارس هیچ سنخیت وقرابت مکانی ، منطقوی ، ریشوی و حتی زبانی با زبان پارتی دری ندارد. اینجا سوال اساسی سر بلند میکند که پس چرا و چگونه کلمه فارس یا پارس را بنام یک زبان تاریخی پینه و وصله زده اند؟ حتی این جعل چنان به شهرت رسیده است که پارتیان هند را نیز پارسیان هند می نامند، در حالیکه زبان دری که زادۀ زبان باستانی پارتی است و مرکز آن ام البلاد "بلخ بامی" بود. اگر پرسیده شود که پس اصل زبان پارتی چه شد و چرا از متن ها درحال حذف شدن است وجای آنرا از یکصدواند سال به اینطرف پارسی اشغال میکند؟ در جواب باید گفت که: پارس از خود زبانی دارد بنام زبان "شیرازی" که جدا از پارتی دری است، چنانکه "حافظ وسعدی" دوشاعری این منطقه که تا نو جوانی به زبان پارتی دری آشنا نبودند وبعد ها که آشنا شدند، حافظ خودش به صراحت اذعان واعتراف میکند که :
سخندانیّ و خوشخوانی نمی ورزند در شیراز بیا حافظ که تا خود را به مُلکی دیگر اندازیم
چرا حافظ چنین خطاب میکند؟ بخاطریکه او به زبان دری شعرمیسراید ودری برای شیرازی ها زبان بیگانه و نامفهوم بود. حافظ خود میفرمائید :
زشعر دلکش حافظ کسی بود آگاه *** که لطف طبع سخن گفتن دری داند
حافظ چرا از کلمۀ فارسی کار نمی گیرد؟ بخاطری که زبانی پارتی دری بنام فارسی دری در آن زمان جعل نشده بود. ..."
http://www.afghan-dic.com:8080/SitePages/%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87.aspx
پیش از هر چیز ما تا چند دهه گذشته نه در افغانستان زبانی به نام "دری" داشتیم نه در تاجیکستان زبانی به نام "تاجیکی". دری نام دیگری از پارسی نو است. در پاسخ به چرندوپرندهای ایشان تنها یک بیت از پیر بلخ مولانا که زادگاهش امروزه در افغانستان کنونی هست برای این پارسیستیز بسنده است: مسلمانان مسلمان زبان پارسی گویم/که نبود شرط در جمعی شکر خوردن به تنهایی. یا خود ناصر خسرو که در قبادیان (امروزه در تاجیکستان) چشم به جهان گشوده بود، یادگارهای خود را سرودههای پارسی و تازیاش [که دیوانش امروزه دردست نیست] داند: گر تو به تبار فخر داری/من مفخر گوهر و تبارم/اشعار به پارسی و تازی/برخوان و بدار یادگارم.
ترکانه سخن سزای ما نیست
منظور از سخن ترکانه، سخن گفتن درشت و خشونت بار است. حتی مولانا در این معنا هم بکار برده:
من ترکم و سرمستم، ترکانه سلح بستم
منظورش این نیست که من معشوق هستم. غرض همان جنگجویی ست. در هر حال اینگونه اختلاف نظرها فراوان است. وقت خوش