دانلود رایگان
اگر عضو نیستید در کمتر از یک دقیقه عضو شوید و کتاب اول خود را رایگان دریافت کنید.
ورود / ثبتنام
دانلود بدون معطلی
این کتاب را بدون نیاز به عضویت، خریداری کنید. پیش از خرید، میتوانید از طریق گزینه مطالعه آنلاین، صفحاتی از کتاب را مشاهده کنید.
خرید 59,000 تومان
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پاسخ یاوه سرایان درباره ی آذربایجانی های ترک تبار و زبان آبا عن جدا
فرمان های استالین در تاسیس فرقه - کمکهای نظامی و سیاسی به فرقه - تغییر مشی سیاسی فرقه از آزادیخواهی به تجزیه طلبی و اعتراض افسران (قیام خراسان پیوسته به فرقه دموکرات) به فرقه - سرکوب منتقدان داخلی فرقه - اسناد تازه یافت شده شوروی - خاطرات افسران توده ای در مورد کمکهای شوروی به فرقه در کدام بخش از "تحلیل حوادث تاریخی قرار می گیرد"
درستش این است:
(امید محبی) می گویم: جاوید و شبستری و محمد بی ریا کاره ای نبودند، اصل ژنرال "غلام یحیی" و فرقه چی هایی بودند که هنوز حرکتشان به پیروزی نرسیده برای "فارس افسر لر" ها پرونده درست کرده بودند.
درستش این است: (امید محبی) می گویم: بعدش را بگویید که فرقه چی ها چه بلایی برا سر نیروهای توده ای و افسران قیام خراسان آوردند. برایشان پرونده درست کردند / کتکشان زدند / با تیر زدنشان. قسمت کثیری از نیروهای توده ای و افسران قیام خراسان با فرقه دموکرات مشکل پیدا کردند و می گویند فرقه آلت دست روسها بوده و تجزیه طلب است.
ضمنا صحیح اش این است که: نقل قول از علی زنجانی: "نکته آخر اینکه در تشکیل فرقه احساسات ضد شاهی هم موثر بود افسران خراسان که ضد شاه بودند"
"تشکیل" و "تقویت" دو موضوع جداگانه هستند.
تقویت فرقه درست ااست. ولی تشکیل فرقه طبق همان فرمان استالین بوده، از "تشکیل فرقه" حتی حزب توده هم بی خبر بود و نمی توانست به آن کمکی بکند.
صحیح اش این است که گفتید: نقل قول از علی زنجانی: "آنچه به نام ارتش فرقه از آن یاد میشود، مجموعه ای بسیار ساده از مردم عادی بود که حتی بسیاری طرز استفاده اسلحه را هم نمیدانستند"
و درستش آن است که من (امید محبی) گفتم: مردم عادی و بی سواد که نمی توانند به جنگ بروند و پادگان سراب و تبریز را وادار به تسلیم کنند ، مردم عادی و بی سواد که کار با تفنگ را بلند نبودند نمی توانستند به جنگ ذوالفقاری ها بروند،جدا از این که این آدمهای "بسیار ساده" و "عامی" و " بی سواد" معلمین خبره نظامی روس داشتند.
فرافکنی و بهتان است.
در فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان، اسناد متعدد ایرانی، آمریکایی و روسی / خاطرات سیاسی متعدد / پژوهشهای تاریخی فراوان/ وجود دارد. محققین اسناد را بررسی کرده اند مقالات تاریخی و آکادمیک مفصل نوشته شده. ولی آیا آن برخی افراد که همه چیز را گردن آمریکا و اسرئیل می اندازند سندی، مدرکی، تحقیقی ، پژوهشی برای این که همه چیز گردن آمریکا و اسرائیل است ارائه کردند؟؟؟! مثلا ثابت کرده اند ماجرای (...) طبق دستور جورج بوش اتفاق افتاد؟
نکته بعد اینکه شما از من درباره خدمات فرقه پرسیدید و من پراکنده چند مورد را گفتم ولی شما جز یکی را(البته با تبصره شوروی) بقیه را قبول نکردید. یا کم اهمیت جلوه دادید.گفتم اصلاحات ارضی میگویید نه مصادره زمین مالکان درست تر است.میگویم ایجاد دانشگاه و ایستگاه رادیو، میگوییید الان هر دو را داریم مگر چیزی عوض شده؟. عجیب است چرا نشده؟ عوض نشده؟ میگویم تلاش در ایجاد دولت خودمختار و فدرالی میگویید نه اینها دولت و مجلس برای تجزیه بوده اند. من نمیدانم کدام رئیس مجلسی که با قصد تجزیه ساخته شده باشد به استقبال قوای اعزامی از تهران میرود؟ مگر اینکه بپذیرم ممکن است مساله طور دیگری بوده باشد. میگویم تحصیل در زبان مادری آن را میپذیرد ولی حرف ساعدی را نمیپذیرید( البته من از ساعدی نقل به مضمون کردم و به گمانم او لحن تند تری داشت)درباره ی پرسشتان درباره آموزش زبان مادری اگر نظر شخصی مرا میخواهید به عنوان کسی که ده سال است معلم هستم فکر میکنم علاوه بر اینکه این امر یک حق طبیعی هر فرد است، از نظر آموزشی نیز نقش بسیار سازنده ای در آموزش دارد.
نکته بعدی اینکه آل احمد هر که بود روشنفکر آبرو دار و مهمی در دوران خود و زمان ما بوده و هست.او سعی داشت تا از حوادث تاریخی تحلیلی شبه جامعه شناسانه ارائه دهد و از این جهت مورد اهمیت است.نوشته او درباره ی استعمار فرهنگی تهران در آذربایجان ناخوانده قضاوت نکنید این نوشته در کتاب در خدمت و خیانت است و قسمتی که من میگویم را میتوانید از اینجا بخوانید. اینکه او سیاسی است و دروغ میگفته از آن انگهای ساده ای است که میتوان به همه زد. ولی حرف سر این است که او در حد توان سعی داشت تا دیدگاهی جامعه شناختی به اوضاع بیندازد برعکس بسیاری که فقط سیاست را عامل تحرک تاریخ میدانستند و میدانند. من هم به همان سادگی قضاوت شما درباره آل احمد میتوانم بگویم : کاوه بیات که اکثر رفرنسهایتان از آثار اوست، شخصی است که "سیاسی" بودن بیشتر به او میچسبد و اصلا نگاه جامعه شناختی و فرهنگی به تاریخ ندارد.بیات در سال پیش زمانی که از او درباره تدریس زبان ترکی در مدارس نظرخواهی شد، قویا با آن مخالفت کرد.یا او اطلاعی از حق و مفهوم حق ندارد یا کسی است که دانسته و عامدا میخواهد هر اقدام فرهنگی و حقوقی را سیاسی و امنیتی جلوه دهد.
دو توضیح:
وقتی میگویم اتفاقات فرقه را میتوان در یک بسته بزرگتر دید به این معناست که کل بسته سابق الذکر در واقع در زمان رضاشاه خفه شده بود و بعد از او فضایی برای تنفس پیدانمود و رابطه آنها باهم از این حیث است.
درباره ی گزارش آیه اله طالقانی از فرقه در زنجان، من قبلا آن جمله را در کتابی دیگر خوانده بودم که شما لطف کرده و تمامش را لینک دادید. همان جمله هم در همان لینک وجود دارد کافی است در لینک کلمه"دربند" را در صفحه مذکور سرچ کنید تا جمله اش بیاید جمله ای که قبلا نقل به مضمون کردم دقیق ترش این است:" ولی به عقیده من انصافا باید اعتراف نمود که تمام بی عفتی هایی که سراغ می دادند به اندازه یک روز جمعه تابستان دربند در شمیران نبود."
درباره پیشه وری هم حق با شماست انسانها عوض میشوند ولی من یک سوال دارم اگر بنا بود پیشه وری آذربایجان ایران را منضم به شوروی کند چرا نکرد؟ چه عاملی باعث شد تا در اوج قدرت فرقه و زمانی که تهران ضعیف بود این کار نکند؟
آقای محبی کامنتهایتان را خواندم، اگر مطالبم کلی است بخاطر این است که فرصت چندانی برای دقیق تر نوشتن ندارم. باید ابتدا بگویم من بیش از آنکه کتاب در تایید فرقه خوانده باشم در نقد فرقه خوانده ام.مطالب شما برای من(جز اندکی از آن) جدید نبود و بارها شنیده و خوانده بودم. پیشنهاد میکنم کتاب "رازهای سر به مهر" یا "ما و بیگانگان"(خاطرات جهانشاهلو)را هم اگر نخوانیده اید، بخوانید چون با این طرز فکرتان حتما از مطالب آنها خوشتان خواهد آمد.ولی مشکل من با نوع نگاه شما به همان نوشته ی کامنت اولم برمیگردد من گفتم تحلیل حوادث تاریخی بدون توجه به زمینه ها و علل داخلی و آن را صرفا توطئه ای خارجی دیدن یک تحلیل ناقص و تک عاملی است. این تحلیل تنها گوشه ای از ماجرا را روایت میکند و نه همه واقعیت را.
من بدون اینکه نقش شوروی را در حوادث فرقه انکار کنم در کامنتهایم خواستم بگویم تمام ماجرا شوروی نیست.ولی هر چه در این باره گفته ام شبیه ترجیع بندی شده است که شما "بیت ترجیع" آن را با پاسخ "شوروی" داده اید. میگویم اعضای فرقه "یکدست" نبودند که حکم یکدستی درباره آنها بدهیم مثلا یکی از وزرای فرقه و رئیس مجلس( جاوید و شبستری) را مثال زدم شما میگویید: اینها کاره ای نبودند و "شوروی" اصل است.میگویم در میان فداییان هم آدمهای عادی و بی سواد بی اطلاع هم بودند میگویید ساده نبودند "شوروی" آنها را آموزش میداد. میگویم زمینه های اجتماعی و فرهنگی داخلی هم وجود داشت شما میگویید نه "اسناد شوروی". میگویم افسران خراسان و برخی نیروهای توده ای و احساسات ضد شاهی و ضد اربابان هم موثر در تقویت فرقه بود میگویید: اینها تاثیری نداشتند و "شوروی" مهم است. میگویم زمان فرقه بهبود وضع عمرانی در آذربایجان شد میگویید بله ولی به کمک "شوروی" میگویم ایجاد دانشگاه توسط فرقه شما میگویید "شوروی" نقش داشته و... خوب دوست عزیز این امر تهی کردن حوادث از "تحلیل جامعه شناختی تاریخ " است. این حرفتان شبیه آن است که هرچه درباره زمینه های اجتماعی مشکلات مملکتمان گفته شود برخی میگویند" اسرائیل و آمریکا" مقصرند.
تایید می شود. به راستی اقدامات عمرانی فرقه دموکرات بهتر از دولت مرکزی بوده است. البته به باور من کمک روسها هم موثر بود.
گرفتن زمین به زور تفنگچی و فدایی با آموزش ماموران ارتش سرخ ، و کشتن مردم مثل ماجرای ادوارد دکتر دندانساز ارمنی که به گفته آیت الله طالقانی به جرم اینکه با ذوالفقاری های به شکار رفته کشته شده اسمش اصلاحات ارضی نیست. مصادره زمین های مالکین واژه سازاوارتری است.
حق تحصیل به زبان مادری را قبول دارم. ولی آیا این حرف مرحوم ساعدی صحیح است؟
تنها دوره ای که دانش آموزان آذربایجانی در کلاس درس عذاب نکشیدند و واقعا آموزش یافتند زمان فرقه بود؟؟؟!! به واقع پس از فرقه هیچ دکتر و مهندسی از مدارس آذربایجان برنخواست؟؟!!
در این بیش از 50 سال که از فراز و فرود فرقه دموکرات گزشت دانش آموزان آذربایجانی هر سال عزاب کشیدن و به واقع آموزش نیافتند؟؟؟!! این همه دکتر و مهندس ترک و آذربایجانی از دانشگاه های تهران فارغ التحصیل می شوند که به زبان مادری شان آن گونه که فرقه دموکرات می گفت تحصیل نکردند ، اینها همه به نقل زنده یاد ساعدی در دوران دانش آموزی عزاب کشیدند و واقعا آموزش نیافته اند؟؟؟!!!!
در ساخت این چیزهای "بیرون از تهران" دستگاه شوروی چقدر نقش داشت؟
برای این چیزها باید ارتش و فدایی فرقه دموکرات درست می کردند و استالین باید دستور می داد؟
الان که هم دانشگاه بیرون تهران داریم، هم رادیو، به نظر شما چیزی عوض شده؟
دولت فرقه دموکرات آذربایجان یک نخست وزیز (باش وزیر) دستگاه امنیتی (آختاراش) ارتش جداگانه با فرماندهی جداگانه و ستاد جنگ جداگانه به همراه پلیس جداگانه که یونیفورم و درجات خاص نظامی مخصوص به خودش را داشته (به تقلید از شوری) واز همه مهم تر یک کابینه تمام عیار با وزاری خارجه، داخله، جنگ، داشته.
این چه دولت فدرال و مجلس محلی است؟!
افسران یاد شده در تشکیل فرقه دموکرات موثر نبودند، به واقع نقشی نداشتند که بخواهند موثر باشند. برخی افسران قیام خراسان پس از تشکیل به فرقه دموکرت ملحق شدند.
فرقه چی ها خوب رسم مهمان نوازی را به جای آوردند.
برای آگاهی از سرنوشت و اوضاع این افسران کتاب سازمان افسران حزب توده ایران - ص 97 آختاراش - دستگاه امنیتی فرقه دموکرات - برای سرهنگ آذر پرونده ای مبنی بر خیانت و روابط با سفارت انگلیس ساخت و به دست شوروی ها داد. گفته می شود مقابله و مخالفت سرهنگ آذر با هرگونه دست اندازی به اموال مردم به هربهانه و عنوان (توسط فرقه دموکرات) در برکناری وی بی تاثیر نبوده (سرهنگ آذر رئیس ستاد ارتش فرقه بود)
ص 98 / مخالفت و ضدیت با افسران سازمان نظامیان حزب توده محدود به رهبری فرقه دموکرات نبود. کار به جایی رسید که افسران فدایی مدعی شدند که بیشتر اعضای سازمان نظامیان حزب توده یا فارس افسر لر جاسوس هستند و به سوی آنها تیراندازی می کردند. بر اثر چنین اقداماتی سرهنگ صفوت فرمانده دانشکده افسری فرقه دموکرات (از افسران قیام خراسان) به دست یکی از دانشجویان دانشکده افسری تبریز به قنل رسید!! و قاتل تحت پیگرد قرار نگرفت. به واقع رهبران فرقه دموکرات با دست زدن به اعمال نادرست و غیر انسانی نسبت به این افسران (افسران قیام خراسان و افسران حزب توده) مانند ماجرای کتک زدن ستوان دیانت به دستور پیشه وری زمینه را برای چنین اقداماتی فراهم می کردند. منبع: متن لینک
به نظر من هم در نقش قوام اغراق شده است. اغراقش هم حساب شده است تا از او یک رجل ملی بتراشند. اصل دعوا هم جای دیگری است. از قوام چماقی می تراشند تا سر دکتر مصدق بکوبند.
ولی دلیل اصلی شکست فرقه مذاکرات آمریکا شوروی نبود.
مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی / بحران آذربایجان در 1324 / رابرت روسو ص 71 کاملا آشکار شده بود که هدف نخستین شوروی ها آن است که بر آذربایجان و کردستان شمالی استیلا یابند. روشن بود که خود این جریان وسیله و مقدمه نیل به یک هدف بزرگتر است. منظور اصلی شوروی آن بود که ترکیه را که سد و حایل عمده در برابر پیشرفتهای خوددر سراسر منطقه خاورمیانه می دانست از میان بردارد.
(سران شوروی ) ظاهرا چنین می پنداشتند که بوسیله حملات سیاسی و تبلیغاتی و با کاربرد زور و تبلیغات خواهند توانست هر دو کشور ایران و ترکیه را متزلزل کنند. حساب شوروی ها در دو مورد غلط درآمد: یکی اینکه ترکها و ایرانی ها به هیچ وجح تسلیم شوروی نشدند و حتی جسارت یافتند و تصمیمات مهمی اتخاذ کردند و دیگر اینکه دولتهای غربی به هیچ وجح تسلیم شوروی نشدند. ص 73 - منبع متن لینک
جلال آل احمد قبل از این که نویسنده و متفکر باشد ، انسانی سیاسی بود. او زندگیش را وقف اهداف سیاسی اش کرده بود و حتی از دورغ گفتن هم ابا نداشته. کتابهایش معدنی از اشتباهات و مغلطه های جور واجور است.
پس عاقبت این استعمار فرهنگی تبریز توسط تهران به کجا رسید؟ امروز تبریز هنوز مستعمره فرهنگی است؟ چه موقع و چطور ین استعمار فرهنگی رفع می شود؟ چرا کردستان و منطق عرب نشین و مناطق بلوچ نشین متسعمره فرهنگی تهران نباشند؟ مستعمره فرهنگی چه صیغه ای است؟ تهران چه محصول فرهنگی از تبریز استعمار می کند؟
امروز که بخش عظیمی از صنایع کشور در آذربایجان هست. کارخانه هایی با 4000 هزار کارگر در دوره رکود و رشد منفی اقتصاد در آذربایجان مشغول به کارند، بخش قابل توجهی از نظامیان و رهبران سیاسی و امنیتی کشور ترک زبان هستند می شود گفت که تهران توسط تبریز استعمار می شود؟
من اصل این گزارش را ندیده ام - اگر لینکی به اصل گزارش هست بفرمایید. چیزی که من از گفته های سید محمد طالقانی در مورد فرقه دموکرات دیدم اینهاست. که اکثرش بد و بیراه ست به دموکرات ها. و تعریف از ذوالفقاری مالک ضد فرقه
طالقانی در گزارش راجع به غارت و تعرض به اموال مردم توسط نیروهای فرقه دمکرات آذربایجان می نویسد:” به هیچ وجه قابل انکار نبود. به عناوین مختلف بر مردم از شهری و دهاتی تحمیلات مینمودند و اموال میربودند خصوصا از وقتی که بین دولت و دمکراتها قرار شد زنجان تخلیه شود، کامیونها مانند سیل در جادههای میان زنجان و آذربایجان در حرکت بود و آذوقه را میبردند و میان مردم گفته میشد که غله به طرف روسیه میبرند. حتی چوب و تختههای بیقیمت حمل میشد و مباشر غله و آذوقه که حمل و نقل به عهده او بود، از فداییها است که میگفتند اهل روسیه بوده و جنگهای استالین گراد را نقل میکرده نام عوضیش بابازاده بود. میگفتند هنوز در زنجان است..طالقانی در بخش دیگری از گزارش خود از استقبال گسترده مردم زنجان از بازگشت محمود ذوالفقاری به زنجان خبر می دهد و می افزاید:” من از منزل بیرون نرفتم. ولی مردم تا مسافت شش فرسخ زن و مرد و اطفال به استقبال رفته بودند. گفتند اقای محمود ذوالفقاری بعد از ظهر در حالی که در جلوی کامیون نشسته بود و برادرش با مسلسل دستی بالای سرش و عده ای تفنگ به دست در کامیون پشت سرش بودند وارد.مردم بسیار اظهار احساسات می کردند تا به منزلش وارد شد.
آقای طالقانی می گوید: من ذوالفقاری را چند مجلس قبل از این وقایع ملاقات کرده بودم. اگر چه او را مودب و متین دیده بودم ولی از آنجایی که من طبعا با اشراف میانه ندارم و تعلیمات قرآن هم در این موضوع در من تاثیر زیادی کرده ؛ به این علت چندان از او خوشم نمیآمد ولی روحیه اهالی زنجان نسبت به ایشان آن بوده که در بالا اشاره شد”.
من این گزارش را از این سایت گرفته ام که چندان قابل اعتماد نیست. متن لینک و این سایت متن لینک
البته بد و بیراه های آقای طالقانی به دموکرات ها در آخرین نماز جمعه اش و طرفداران خودمختاری بسیار معروف است.
تمام اقدامات آغازین فرقه از قبیل تشکیل حکومت ملی، مجلس ملی، انحلال تشکیلات ارتش و پلیس و ژاندارمری که بخشهایی از سازمانهای سرتاسری ایران بودند، انتخاب پیشهوری بهنام باشوزیر (نخستوزیر)، تشکیل هیات دولت و قشون ملی با اونیفرم و درجات نظامی به تقلید از ارتش سرخ، اعلام زبان آذری به عنوان زبان رسمی و دولتی و اقدامات دیگر، آشکارا مقدمات جداسازی آذربایجان بود. البته اینگونه گفتارها و گستاخیها کم کم فرو نشست، ولی آژیر خطری بود که استقلال و تمامیت ارضی ایران را به چالش میکشید. به باور من، آنچه در آذربایجان گذشت، هدفی بود که بیگانگان در اندیشه دستیابی به آن بودند؛ نه یک جنبش آزادیخواهانه بود و نه یک حرکت ملی. آزادیخواهانه نبود، منبع: متن لینک
سازمان افسران حزب توده ایران - محمدحسین خسروپناه / ص 96 افسران (فارس) آذربایجان را کانون و پایگاه انقلابی می شناختند که مردم و افسران ترقیخواه با پیوستن به آن می توانند به تدریج ایران را آزاد کنند به عبارتی دیگر هدفی که افسران خراسان برای آن قیام کرده بودند ، اینان در آذربایجان تحقی یافته می دانستند. در حالی که رهبری فرقه دموکرات به گونه ای دیگر می اندیشید. آنها که در روزهای نخست با شعار دفاع از قانون اساسی، تمامیت ارضی و استقلال ایران پا به میدان نهاده بودند و بر ایران آزاد و آباد تاکید می کردند به تدریج با پافشاری مبالغه آمیز بر زبان و منافع خلق آذربایجان - مصالح مردم آذربایجان را از مردم سایر مناطق جدا کردند و حتی مشکلات و مصائب مردم آذربایجان را ناشی از خواست ها و تمایلات مردم ایران دانستند
خداوند مرحوم پیشه وری را رحمت کند. خداوند از گناهان حسان الله خان و خالو قربان و جناح چپ جنبش جنگل که کمر جنبش جنگل را شکستند و بعد هر کدامشان به سویی رفتند درگذرد.
آدمها تغییر می کنند، پیشه وری هم تغییر کرد.
پیشه وری 1324:
«شعار، آذربایجان مال آذربایجانیها است باید عملی شود. ما تحت قیمومیت ملّت دیگری نخواهیم رفت.» «آذربایجان ترجیح میدهد به جای اینکه با بقیه ایران به شکل هندوستانِ اسیر درآید، برای خود ایرلندی آزاد باشد». «چنانچه تهران راه ارتجاع را انتخاب کند، خداحافظ. راه در پیش. بدون آذربایجان به راه خود ادامه دهد. اینست آخرین حرف ما»
این همان پیشه وری است که در 1323 گفته بود:
«مردان شرافتمند از بالای سر کشور خود با بیگانگان رابطه به هم نمیزنند. در خطرناکترین موقعها بر علیه دولت مرکزی برنمیخیزند و برای احقاق حقوق مشروع یا ادعای نامشروع خود از راه دزدی و غارتگری و شورش و بلوا اقدام نمیکنند.»
همان پیشه وری که می گفت: تهران و تبریز از نقطه نظر ایرانی توفیر ندارد.
در مورد به راه انداختن اختلافات قومی که شعبة حزب وطن در مازندران به راه انداخته بود، پیشهوری به شدّت به سید ضیا و حزب وطن او اعتراض میکرد که چرا برای پیشبرد مقاصد خود وحدت و یگانگی ملّی را به خطر میاندازید و به آنها هشدار میداد: «نزاع ترک و فارس بسیار خطرناک است. تمامیّت و استقلالی را که این همه در اطراف آن هیاهومیکنیم [در] معرض دعوای ترک و فارس و نظریة نژادی هیتلر ـ روزنبرگ هر دو از یک ریشه، یعنی ارتجاع آب میآورد. این حرفها به هیچ وجه به صرفة میهن ما نیست. محرّکین و مبلّغین آن دشمن ایران و استقلال آن هستند. باید دهان اینها را با مشت محکمی بست که دیگر یارای سخن گفتن نداشته باشند.» و بر همین اساس، از دولت میخواست برای مقابله با این اقدام تفرقه افکنانه اقدام جدّی به عمل بیاورد و خطاب به ملت ایران مینوشت: «ما باید ثابت کنیم که یک ملت زندة شایستة استقلال هستیم و تمام ترکزبانان و ارمنیان و آسوریان و زرتشتیان و کلیمیها را که در این سرزمین با ما زندگی کرده و در سرنوشت آن با ما شریکند از خود میدانیم.»
به نقل از مقاله ازپیشهوری ما تا پیشهوری دیگران ، محمدحسین خسروپناه - فصلنامه گفتگو 48 در این آدرس متن لینک
مردمی عادی و ساده؟
خاطرات تیسمار علی اکبر درخشانی فرمانده لشکر آذربایجان که عاقبت تسلیم فداییان فرقه دموکرات شد.دموکرات ها حمله مسلحانه خود را به پادگان سراب وارد کردند، آن پادگان به علت کسرت حمله کنندگان به زودی از پای درآمد، سربازان وظیفه را به خانه های خود مرخص و افسران را اعدام نمودند.
گماشتگی های بد فرجام - خاطرات ستوان دوم (دکتر بعدی) حسن نظری غازیانی از افسران قیام خراسان که بعدها به فرقه ملحق شد / ص 129 فصل مبارزه مسلحانه با خانهای زنجان و صفحه 188 هنگامی که ارتش ملی آذربایجان (ملی قشون) تشکیل شد شماری از افسران شوروی پوشاک فدائیان فرقه دموکرات را به تن کرده و به آموزش سربازان آذری پرداختند. از آن جمله بودند سرتیپ علی اف که اسمش علیزاده شد و سرهنگ مصطفی یف افسر تانک که قهرمان اتحاد شوروی بود. افزون بر این دهها تن آذری و کرد برای دیدن آموزش نظامی به دانشکده افسری باکو و دانشکده هوایی کروف آباد (گنجه) فرستاده شدند. کتاب نظری در اینترنت موجود است. مشخصات کتاب در این آدرس: متن لینک
بخش بزرگ و اصلی کادرهای فرقه از ایران خارج شدند و به شوروی رفتند. مثل ژنرال؟! غلام یحیی دانشیان - فرمانده ارتش ملی آذربایجان؟! کسانی سلام الله جاوید و شبستری و بی ریا در فرقه کاره نبودند..
در مورد محمد بی ریا به کتاب مهاجرت سوسالیستی و سرنوشت ایرانیان ص 157 بخش ماجرای محمد بی ریا وزیر فرهنگ فرقه دموکرات آذر بایجان رجوع کنید - ص 158 صعود بی ریا به قدرت چه در مقام صدر اتحادیه های کارگری آذربایجان چه در مقام رهبری فرقه مدیون مناسبات ممتاز او با دستگاه شوروی مستفر در آذربایجان و حسابگری میرجعفر باقروف در ایران بود / ص 159 این صعود سریع به قدرت دچار سرگیجه اش ساخت و مدام با ژست های مضحک خودنمایی می کرد برپایی مراسم اشرافی ازدواج در بحبوحه قدرت فرقه در تبریز که مدعی بود یک جریان مردمی و برخواسته از محرومان و زحمتکشان است نمونه ای از رفتار و کردار او بود. نمونه ای دیگر از خودنمایی های او قبل از خروج نیروهای شوروی یک نفر با لباس نظامی روی ماشین روبازی ایستاده با سرعت خیابان را طی می کرد و با دست خود به بدرقه کنندگان سلام نظامی می داد. چند بار این کار تکرار شد. محمد روزگار می گوید از دوستم پرسیدم این کیست؟ گفت او بی ریا وزیر فرهنگ است. گفتم او که نظامی نیست پس این ادعا برای چیست؟ بی ریا در حالی که زخمی بود مخفیانه به شوروی رفت و در آنجا زندانی شد / ص 162 - بی ریا در باکو در گوشه مسجد باکو به عبادت مشغول شد به مسلمانان در فرایض دینی و کفن دفن ازدواج کمک می کرد و با کمک مالی آنها روزگار می گذارند / ص 165 طبق تاکیدات کتاب بی ریا بارها می خواست به ایران بازگردد. با بررسی آنچه در کتاب مهاجرت سوسیالستی و سرنوشت ایرانیان نوشته شده می شود دریافت محمد بی ریا فردی احساساتی و بدون ثبات بوده. این کتاب در کتابناک قابل دانلود است: متن لینک
گفته می شود بی ریا ثبات روحی نداشت.
داستان فعالیت فرقه دموکرات و ژنرال؟؟!! غلام یحیی دانشیان که به قول شادروان صفر قهرمانی (صفرخان) پدر؟؟!! فداییان فرقه دموکرات بود و صفات اخلاقی این پدر فداییئان فرقه دموکرات در دوران مهاجرت به شوروی هم در این کتاب آمده که خواندنی است.