جناب دبیرزاده عزیز قضیه به این روشنی یا سادگی که شما میگویید نیست. کافیست کتابی در مورد اعراب یا ترکها یا سنی ها یا یهودیها در همین سایت اپلود کنید و بعد عکس العمل کاربران را بسنجید. خوشحالم به اطلاعتان برسانم که در انها اثری از القائات امریکا و اسرائیل یا ماهواره نیست. بلکه رفتارهای داعشی را در سخن انها میبینید. ادمهایی پر از بغض و کینه های خودساخته و بی دلیل که از روان و هویت پریشان مردم ما از هر قوم و قبیله و شهر و روستایی سرچشمه میگیرد. کسی که پیشنهاد تجزیه ایران بر حسب قومیتها را میدهد فقط بینندۀ بینایی است که نفعش را در این میبیند نه سازندۀ افکار خود ما. ما که با این افکار بدنیا نیامده ایم. در دستگاه تبلیغاتی امریکا هم که پرورش نیافته ایم. پس چرا اینقدر از هم متنفریم؟ امیدوارم شعار ما فلان و ما بهمان هم ندهید که ریا و درویی مشکلی را حل نمیکند. کمی به این بپردازیم که چرا اکبر عبدی روی سن قوم عرب را با سیمایی اجنه توصیف میکند و ما هم کیف میکنیم؟ جوک گفتن و ادا دراوردن سر مردمی از یک قوم یا شهر خاص که نه لزوما چیز بدی است و نه مخصوص ما. مشکل زمانی است که دیگری را به دلیل دین یا انتساب به قومی خاص به لحاظ هستی شناختی در درجۀ دیگری از وجود قرار دهیم. کسانی را به ذات نادان، خر، وحشی، شهوتران یا ... بدانیم.
درباره خود این کتاب " یاوه سرایان .." افسوس بحث نشد،
درباره اوضاع اجتماعی و ریشه های زبانی و قومی و قومیتگرایی و یکپارچگی فرهنگی ایران هم بحث چندانی نشد ، بعضیها نیز کوشیدند تا با بحث طولانی و کسل کننده و بیریط استالین (که نفرین بر او باد) را با همه جزئیات تاریخی وقایع آنروزگار پیش بکشند ،
آیا کسی از طرح برنارد لوئیس که خواستار تجزیه کشورهای بزرگ خاورمیانه به بخشهای کوچکتر قومی است همانگونه که امروزه درباره عراق اجرا شد و در ترکیه درحال اجرا شدن است آگاه است؟
به امروز و وضع واقعی کنونی برگردیم ، همگان خود گواهند که هر روز از طریق رسانه های غربی بی بی سی و رادیو زمانه و دیگرا رسانه های ضد ایرانی، هر روز جدایی طلبان و قومپرستان را دعوت میکنند و برای فروپاشی ایران تبلیغ میکنند حتی چند سال پیش سناتور آمریکایی Jane Harmann آشکارا گفت که بهترین راه برای مبارزه با حکومت ایران ایجاد تنشهای قومی و فروپاشی و تجزیه ایران به قومیتها است، که ایرانیان میهندوست ساکن آمریکا نامه هایی اعتراض آمیز نوشتند و به او شکایت کردند، اما دشمنان کشورما سخت مشغول پیشبرد این طرح پلید اند ،
در سیاست اصطلاحی هست Quo bono یعنی " به سود کیست ؟" بیاییم بررسی کنیم که تجزیه ایران بسود کیست و چه کسی امروزه از آن حمایت میکند ؟ البته بزیان و رنج همه مردم ایران و بسود آمریکا و همپیمانانش.
،
omidmoehbi عزیز
از این اینکه این همه برای تشخیص سره از ناسره در مورد بحث نقش روسیه در ایران تحقیق مستدل و مربوط نموده ای که البته حوصله و شکیبائی فراوان می طلبد من یکی تشکر می نمایم و امیدوارم بقیه دوستان نیز از این روش خوب و مسنتد در بحثهایشان الگو برداری نمایند مخلص کلام مرد شیر مادرت حلالت باشد .
در هر دو کتاب فوق آنچه مورد تاکید مولفان بوده است نگاه به فرقه از دریچه "خود مختاری" و نه تجزیه و بهره برداری روسها از فرقه و نه همه کاره بودنشان دیده میشود. من از شما پرسیدم اگر قصد این بود که آذربایجان جدا شود چرا در بهترین شرایط نشد؟ جواب شما برایم قانع کننده نبود. این فرض را همیشه میتوان داشت که لابد اصلا قصد جدایی در کار نبود که جدا نشده است.تهدیدات پیشه وری که شما هم آنها را آورده اید امری عادی است که میخواهد از تهران سهم خواهی کند و حتی در همان تهدیدات هم صریحا به تجزیه و غیره اشاره نشده. پیشینه پیشه وری هم با عدم گرایش به تجزیه منطبق است که شما هم تایید کردید. بله البته اشتباه پیشه وری این بود که به استالین اعتماد کرد، ولی اشتباه بعدی اش این بود که به قوام نیز اعتماد نمود. لابد میدانید که قوام در خرداد 25 با اعضای فرقه در تهران قرارداری امضا کرده و در آن قرارداد، قوام "حکومت ملی آذربایجان" را به جای شورای ایالتی آذربایجان، "مجلس ملی" را به جای انجمن ایالتی و فداییان را به جای نیروهای امنیتی محلی به رسمیت شناخت. حتی برای تاکید این قرارداد سفری به تبریز نمود. ولی در چرخشی آشکار در آذر 25 دستور حمله به آذربایجان را صادر نمود.شما که از کشته های سراب و دندانساز ارمنی و... میگویید نگاهی هم به جنایات قوای اعزامی از دولت بیندازید بد نیست.
نوشته اند چندین هزار کشته و نزدیک به 30 هزار فراری از مملکت(که در آن سوی ارس هم جز بدبختی نسیبی ندیدند) راستی این کشته ها و فراریان، شهروندوند شوروی بودند؟ آنها جزو آذربایجانیها محسوب نمیشوند؟
کاتوزیان سخنی درباره ی این لشکرکشی با عنوان "به سوی فاجعه" دارد او مینویسد:" بعد از اشغال دوباره شهرهای آذربایجان [ توسط قوای دولتی] سربازان بزرگوار دولتی به دستور صریح محمد رضاشاه به مجازات دسته جمعی مردم بی گناه و بی دفاع دست زدند و قتل، آتش سوزی غارت و تجاوز به عنف در مقیاسی گسترده اعمال شد. این بار آذربایجان نه به وسیله خارجیان بلکه به وسیله هموطنان ایرانی مورد تجاوز قرار گرفته بود! از آن روز به بعد 21 آذر که روز ارتش نام گرفته تعطیل رسمی بود و در این روز "آزادی آذربایجان" جشن گرفته میشد( ص 201) یکی از خارجیان که جریان را میبیند مینویسد:"با آذربایجان به سان دشمنی مغلوب برخورد شد." این مردم که بسیایر شان ساده و بی اطلاع از همه چیز بوده اند، قربانیان واقعی این جنایت بودند. شرح این جنایات در کتاب مهاجرت سوسیالیتی صص 90-85 آمده است. شما به این کتاب مکررا رفرنس داده اید ولی جالب است تاکید این کتاب این است که قربانیان اصلی فرقه روستاییان و مردم عادی بودند که با آن مخالفت میکنید.
و اما روایت آقای کاتوزیان:
آقای کاتوزیان درباره پیشینه مساله آذربایجان، آن را به دوره شیخ محمد خیابانی مربوط میداند وی میگوید یکی از اصلی ترین خواسته های خیابانی اختیارات ایالات و ولایات بود که همواره از سوی مرکز نشینان با بی توجهی همراه بود. او در این باره چنین مینویسد:" شورش نا فرجام دموکرات های آذربایجان به رهبری شیخ محمد خیابانی ناشی از انکار این حق قانونی[ اختیارات ولایات] مردم آذربایجان و سایر نقاط بود. اما بسیاری از مفسران مغرض و نیز بی غرض اما غیر مطلع، خیابانی را که با شکست قیام به نحو فجیعی کشته شد، به تجزیه طلبی متهم کردند. در هر حال استبداد رضاشاه از هر لحاظ متمرکز بود به علاوه شاه که شبه مدرنیست و مستبدی ناسیونالیست به بدترین معنای کلمه بود به خصوص اقلیت زبانی و خاصه ترک زبانان را که از لحاظ تعداد بیشترین و از لحاظ اجتماعی- اقتصادی پیشرفته ترین اقلیت بودند،تحقیر میکرد... در دوران رضاشاه بی عدالتی نظامی- اداری در همه جا وجود داشت اما آذربایجانیان بالنسبه بیشترین فشارها را تحمل کردند"
کاتوزیان در ادامه در ذیل عنوان "قیام آذربایجان" چنین مینویسد:" با سقوط استبداد رضاشاه تقاضای عدالت بیشتر از سوی آذربایجانی ها و کردها اجتناب ناپذیر مینمود. جنبش خود مختاری به خصوص به سبب تجاوز آشکار دولت مرکزی به حقوق آذربایجانی ها شتاب گرفت. این یک جنبش گسترش یافته شهری بود که از حمایت بسیاری در تهران نیز برخوردار بود.فرقه دموکرات آذربایجان دوباره سازمان یافت و سید جعفر پیشه وری یکی از دموکراتهای قدیمی که بعدها کمونیست شده بود در راس آن قرار گرفت...(اقتصاد سیاسی ایران-ص195)
او در قسمت دیگری از کتابش مینویسد:" این واقعیت که مردم آذربایجان سالها در رنج و بی عدالتی بسر برده بودند انکار ناپذیر است و به هر حال آنان احتمالا تقاضای سهم بیشتری در اداره امور خود را مطرح می ساختند." کاتوزیان از این جنبش با عنوان جنبش ملی یاد کرده و سپس به آسیبهایی که آن را تباه ساخت اشاره ای دارد او مینویسد: "در واقع اگر اشتیاق آنان به خودمختاری با ایدئولوژی خاص و سیاستهای قدرتهای بین المللی عجین نمیشد امکان داشت در این مورد کامیاب شوند. اما دولت شوروی از این فرصت برای وارد آوردن فشار بر ایران به منظور کسب امتیاز نفت شمال استفاده کرد.پشتیبانی بی قید و شرط حزب توده از تمامی این سیاستها میخ بزرگی بود که بر تابوت این جنبش به عنوان یک جنبش ملی کوبیده شد. زیرا جنبشی ملی است که از رژیم استبدادی و قدرتهای خارجی هر دو مستقل باشد. "
برای آقای محبی:
نخست باید بگویم بحثمان را گم نکنیم.اگر یادتان باشد شما دو سوال از من در باره ی کیستی فرقه چی ها و خدمات فرقه نمودید. من سعی کردم در پاسخ به سوال اول شما از "عدم یکدستی فرقه چی" ها بگویم و دیگر اینکه " زمینه های اجتماعی" تشکیل و تثبیت فرقه را نباید فراموش کنیم. درباره سوال دومتان نیز چند مورد از خدمات آنها را لیست کردم، ولی سوالهای شما درباره مطالبات فرهنگی امروزی اقوام و اینکه الان رادیو و دانشگاه داریم پس دیگر چه میخواهیم و ...را نمیفهمم. این سوالات اصلا ربطی به موضوع ندارد و کلاف بحث را پریشانتر میکند. من و شما داریم درباره "تاریخ" صحبت میکنیم نه چیز دیگری.پس من از این موضوعات صرف نظر کرده و دوباره به موضوع اصلی و اختلافمان میپردازم: نحوه و زمینه تشکیل فرقه:
شما با تاکید بسیار میگویید تنها عامل تشکیل فرقه "شوروی" بوده و بس و آنها قصد منضم کردن آذربایجان ایران به شوروی را داشته اند. در مقابل، من با وجود پذیرش نقش شوروی( که چند بار تکرار کرده ام) شما را دعوت کردم تا درباره زمینه های داخلی اجتماعی چنین حادثه ای تامل کنید.در واقع روی دیگر سکه را روایت کردم. اصرار بیش از حد شما به این امر که "کار فقط کار روسهاست"را نمیدانم از چیست؟ شاید آنقدر که کتابهایی از نوع " تاریخ سیاسی" خوانده اید به " تاریخ اجتماعی کشور" علاقه نداشته اید امروزه بدون مطالعه اجتماعی درباره زمینه های حوادث، تحلیل درست حادثه راه به جایی نخواهد برد. تحلیل بدون پرداخت به اوضاع اجتماعی فکر کردن در "خلاء" است.
شما میگویید تشکیل و تقویت فرقه باهم فرق دارند و ظاهرا در بخش تقویت آن پذیرفته اید که میتوان برخی گرو ه ها (غیر شوروی) را دخیل دانست. فرضا حرف شما درباره دستور استالین درست باشد، ولی فراموش نکنید تشکیل یک دولت با یک "فرمان" یا دستور بدون زمینه اجتماعی آن رخ نخواهد داد.مگر با بخشنامه میتوان دولت تشکیل داد؟ حرف آل احمد اینجا برای من اهمیت پیدا میکند او تشکیل چنین دولتهایی را با "استعمار فرهنگی تهران" در ارتباط میبیند.این البته فقط آل احمد نیست که چنین می اندیشد. من از قفسه کتابخانه ام دو کتاب " ایران بین دو انقلاب" آبراهامیان و نیز " اقتصاد سیاسی ایران" محمد علی همایون کاتوزیان را برداشته و ورق زدم این دو کتاب از مهمترین کتابهایی است که در تحلیل تاریخ معاصر ایران نوشته شده است. ذیلا برخی از نوشته های آن را که تاکیدی بر زمینه ها و اوضاع داخلی تشکیل فرقه است را می آورم:
آبراهامیان چنین مینویسد:" کنسول آمریکا در تبریز پیش بینی میکند که این حرکتهای مخالف شاید بدون حمایتهای شوروی شکست بخورد ولی تاکید میکند که چنین جنبشهایی از حمایتهای وسیع مردمی برخوردار است و شکایت و نارضایتی های حقیقی از حکومت مرکزی را نشان میدهد" سپس او گزارشی از کنسول انگلیس در تبریز را می آورد، گزارش این است:" گرچه غیر قابل تصور است که این جنبش بتواند بدون حمایت روسها به نتیجه برسد و هرچند که روسها به دلیل اهداف خود از آن پشتیبانی میکنند نمیتوان انکار کرد که در بین کارگران و دهقانان این استان احساسی وجود دارد که من همیشه آن را خشم طبیعی نسبت به بی لیاقتی و فساد حکومت ایران قلمداد کرده ام و باز نمیتوان انکار کرد که بدبختی ها و بی عدالتی هایی وجود دارد که اگر در هر کشور دیگری بود به شورشی خود انگیخته منجر میشد. نمیتوانم باور کنم که این نهضت کاملا کار روسها باشد بلکه به نظر میرسد آنها از یک وضعیت انقلابی واقعی بهره برداری میکنند. هرچند آنان مهاجران را به میان دهقانان فرستاده اند، دهقانان هم آماده ی همکاری بوده اند.اگر بخشی از ایران را به ناچار باید مشتی فرومایه و نادان اداره کنند، مردم آذربایجان به این نتیجه رسیده اند که نامزدهای محلی آنها میتوانند به خوبی تهرانی ها از عهده این کار برآیند"( ایران بین دو انقلاب صص269-268)
از omidmoehbi
نامه استالین به پیشه وری پس از سقوط فرقه: رفیق بنظر میرسد شما دربررسى وضع داخلى ایران و همچنین بُعد بین المللى مسئله دچار اشتباه شده اید. بخش دیگری از این نامه: طورى که شنیده ام شما میگوئید که ما شما را ابتدا به عرش اعلا بردیم و سپس به قعر ادنى پرت کرده... براى ما جاى تعجب است. واقعا چه اتفاقى افتاده است؟ در اینجا ما تکنیکى را بکار برده ایم که هر انقلابى با آن آشناست..
لازم به توضیح است که سیدجعفر پیشه وری تنها حدود یک ماه بعد از این نامه استالین (یازدهم ژوئن 1947) در یک تصادف ماشین سواری در آذربایجان شوروی به قتل رسید. اگرچه هیچ دلیل کافی و مشخصی در باره سوء قصد بودن این حادثه در دست نیست اما بعضی ها بر آنند که دستگاه اطلاعاتی شوروی از تصادف های رانندگی بخصوص در این راه برای قتل مخالفین خود استفاده میکرده است.
متن همان لینک
درباره ی گزارش آیه اله طالقانی از فرقه در زنجان، من قبلا آن جمله را در کتابی دیگر خوانده بودم که شما لطف کرده و تمامش را لینک دادید. همان جمله هم در همان لینک وجود دارد کافی است در لینک کلمه"دربند" را در صفحه مذکور سرچ کنید تا جمله اش بیاید جمله ای که قبلا نقل به مضمون کردم دقیق ترش این است:" ولی به عقیده من انصافا باید اعتراف نمود که تمام بی عفتی هایی که سراغ می دادند به اندازه یک روز جمعه تابستان دربند در شمیران نبود."
پس این گزارش که من پیدا کردم درست است؟ چون من متن اصلی را نتوانستم پیدا کنم. منظورم از درست این که این کل گزارشی است که آیت الله طالقانی داده؟ چون کلیشه مجله را ندیده ام.
اگر هست ، شما درست می گویید: آیت الله طلقانی در این گزارش با ذکر مواردی در مورد غارت گری فرقه دموکرات، حمایت مردم از ذوالفقاری و تعریف و تمجید از ارتش شاه و داستان کشته شدن مردم بیگناه و علما و روحانیون توسط فرقه دموکرات و استقبال پرشور مردم از ارتش شاه در جایی می گوید " بی عفتی هایی که (به فرقه) سراغ می دادند به اندازه یک روز جمعه تابستان دربند در شمیران نبود"
بلاخره اگر حرفهای آقای طالقانی ملاک بررسی است، همه گزارش ایشان باید ملاک قرار بگیرد، نه بخشی از آن.
درباره پیشه وری هم حق با شماست انسانها عوض میشوند ولی من یک سوال دارم اگر بنا بود پیشه وری آذربایجان ایران را منضم به شوروی کند چرا نکرد؟ چه عاملی باعث شد تا در اوج قدرت فرقه و زمانی که تهران ضعیف بود این کار نکند؟
داشت پیش می رفت ولی نتوانست / نوع تشکیلات و شعارهای فرقه به گونه ای بود که ناگزیز به تجزیه طلبی ختم می شود / افسران قیام خراسان که در تشکیلات فرقه بودند فهمیده بودند مسائل دارد به کجا می رود ولی حساب و کتاب ها غلط از آب درآمد.
در شروع کار کار ارتش فرقه هنوز قدرت نداشت، شاهسون ها و ذوالفقاری ها مقاومت می کردند، آن موقع که ارتش فرقه قدرتمند شد، سر کله آمریکایی پیدا شد،
البته تقصیر رفقای متحد بود، رفقایی که فکر نمی کردند دولت آن زمان ایران (با همه اشکلاتی که به آن وارد است) مقاومت کند. و بعد آمریکایی ها سفت موضوع را بچسبند و دست آخر رفقا ایران را ترک کردند و علی ماند و حوضش!
پیشه وری یادش رفته بود رفقا چه بلایی سر سر احسات الله خان آوردند. وقتی پس از شکست جنبش جنگل احسان الله خان به روسیه رفت، به اخترامش توپ کشتی ها به صدا درآمد، و از او مثل یک رهبر حکومت! استقبال شد. رهبران حزب کمونیست شوروی ارجو نیکذزه ، کی رف ، میکویان به استقباللش رفتند. چند سال بعد خیلی ساده و راحت دستگیرش کردند و تیربارانش کردند. (مهاحرت سوسیالستی و سرنوشت ایرانیان)
عنوان نامه استالین به پیشه وری پس از سقوط فرقه: رفیق بنظر میرسد شما دربررسى وضع داخلى ایران و همچنین بُعد بین المللى مسئله دچار اشتباه شده اید. بخش دیگری از این نامه: طورى که شنیده ام شما میگوئید که ما شما را ابتدا به عرش اعلا بردیم و سپس به قعر ادنى پرت کرده... براى ما جاى تعجب است. واقعا چه اتفاقى افتاده است؟ در اینجا ما تکنیکى را بکار برده ایم که هر انقلابى با آن آشناست.. متن لینک
استالین راست می گفت تکتیک آشنایی بود.
نکته بعدی اینکه آل احمد هر که بود روشنفکر آبرو دار و مهمی در دوران خود و زمان ما بوده و هست.او سعی داشت تا از حوادث تاریخی تحلیلی شبه جامعه شناسانه ارائه دهد و از این جهت مورد اهمیت است.نوشته او درباره ی استعمار فرهنگی تهران در آذربایجان ناخوانده قضاوت نکنید این نوشته در کتاب در خدمت و خیانت است و قسمتی که من میگویم را میتوانید از اینجا بخوانید. اینکه او سیاسی است و دروغ میگفته از آن انگهای ساده ای است که میتوان به همه زد. ولی حرف سر این است که او در حد توان سعی داشت تا دیدگاهی جامعه شناختی به اوضاع بیندازد برعکس بسیاری که فقط سیاست را عامل تحرک تاریخ میدانستند و میدانند.
این که زمانی روشنفکری مهمی و بوده را قبول دارم و این که الان چه هست را باهم اختلاف داریم. بله زمانی بوده ولی خوب الان... به نظر من بی اعتبار تر از این حرفهاست.
جلال آل احمد را به دو کتاب معروفش می شناسند غرب زدگی و در خدمت خیانت روشنفکران. در سالیان اخیر خصوصا پس از انقلاب این دو اثر مورد نقد و بررسی فراوان قرار گرفته اند. بی اعتباری بخش های عظیم این دو اثر بارها و بارها نقل شده که بعید است نخوانده باشید. از نقد آل احمد بر میرزا ملکم خان ، از استنادش به دار کشیدن شیخ فضل نوری، از سخنانش در مورد صنعت و ماشینیسم، از برداشتش از قدرت و نیروهای شکل دهنده جامعه از نظرش در مورد غرب. و حکومت شاه.
اصل موضوع برای آل احمد مبارزه با حکومت پهلوی بود، او به پژوهش و تاریخ کاری نداشت، به دنبال مبارزه با شاه بود. حتی انتخاب نوع سیگارش هم با قصد و قرض سیاسی بود.
از لینکی که مرحمت فرموده اید متشکرم، ولی باور بفرمایید کتاب آل احمد را خوانده ام. استعمار فرهنگی کلمه نامفهومی است. می شود گفت مراکز دور از تهران تحت "ستم" بوده اند ولی واژه "استعمار فرهنگی" به تقلید از نوشته های تئوریک کمونیستی است، که هر چه عقب جلویش می کنم مفهوم ندارد. چه چیزی را استعمار می کند؟ فرض می کنیم که درست باشد. آیا این استعمار فرهنگی هنوز هم ادامه دارد؟ به چه شکل؟ یا نه تمام شده و به تایخ پیوسته.
من هم به همان سادگی قضاوت شما درباره آل احمد میتوانم بگویم : کاوه بیات که اکثر رفرنسهایتان از آثار اوست، شخصی است که "سیاسی" بودن بیشتر به او میچسبد و اصلا نگاه جامعه شناختی و فرهنگی به تاریخ ندارد.بیات در سال پیش زمانی که از او درباره تدریس زبان ترکی در مدارس نظرخواهی شد، قویا با آن مخالفت کرد.یا او اطلاعی از حق و مفهوم حق ندارد یا کسی است که دانسته و عامدا میخواهد هر اقدام فرهنگی و حقوقی را سیاسی و امنیتی جلوه دهد.
البته قضاوت من در مورد آل احمد به سادگی نبود. خواستید می توانم رفرنس هایی متعددی از روشنکفران معاصر در مورد آل احمد و بطلان نظریاتش بدهم. در اصل دفاع از آل احمد به آن سادگی که شما فکر می کنید نیست.
در مورد کاوه بیات باعث شادمانی بسیار است اگر نقدی یا منبعی در مورد ایشان و نظریات و وابستگی هایش و از همه مهم تر نادرستی ایشان در بررسی اسناد روسی یا پژوهش هایی که در مورد فرقه دموکرات داشته لینک بدهید.
چیزی که شما به آن اشاره فرمودید مورد خاصی نیست. می توانم بگویم من با نظر ایشان در مورد تدریس زبان ترکی در مدارس مخالفم. اما شما از کجا می دانید مخالفت کاوه بیات با تدریس زبان ترکی به دلیل سیاسی و عمدی بوده؟؟؟
اگر کتابی یا سندی یا مقاله ای در مورد ناردستی نظرات کاوه بیات در مورد فرقه دموکرات آذربایجان دارید بفرمایید استفاده می کنم.
توصیه میکنم کتاب "رازهای سر به مهر" یا "ما و بیگانگان"(خاطرات جهانشاهلو)را هم اگر نخوانیده اید،
قرار نیست از این طرف و آن طرف بر ضد فرقه مدرک جمع کنم، جهانشاهلو افشار یک طرف دعواهای درون مهاجران به شوروی است، منبع موثقی نیست.
چطور است شما یک منبع موثق در مورد فرقه دموکرات آذربایجان به من معرفی کنید.؟ کتابی در این باب در اینترنت هست لینک بفرمایید؟
میگویم ایجاد دانشگاه و ایستگاه رادیو، میگوییید الان هر دو را داریم مگر چیزی عوض شده؟. عجیب است چرا نشده؟ عوض نشده؟
گفتید فرقه برای اولین بار "دانشگاه بیرون تهران" و "رادیو "بیرون از تهران درست کرده بود.
الان که هم رادیوهای استانی داریم، هم دانشگاه بیرون از تهران.پس دوستان به همه حقوق فرهنگی شان رسیده اند؟ یا هنوز بخشی مطالبات فرهنگی باقی مانده؟
میگویم تلاش در ایجاد دولت خودمختار و فدرالی میگویید نه اینها دولت و مجلس برای تجزیه بوده اند. من نمیدانم کدام رئیس مجلسی که با قصد تجزیه ساخته شده باشد به استقبال قوای اعزامی از تهران میرود؟ مگر اینکه بپذیرم ممکن است مساله طور دیگری بوده باشد
در دولت فدرال ، حکومت محلی (مثلا فرقه دموکرات آذربایجان) نمی تواند سرخود دستگاه امنیتی درست کند، نمی تواند یونیفورم ها و درجات نظامی را تغییر دهد، نمی تواند ارتش جدا از حکومت مرکزی درست کند، یونیوفورم نیروهای مسلح را عوض کند، حکومت فدرال نمی تواند به پادگان های ارتش حکومت مرکزی حمله کند و آنها را خلع سلاح کند. باید از پرچم ایران استفاده کند. نمی تواند وزیر خارجه و داخله داشته باشد. نمی توند دانشکده افسری جدا تاسیس کند. حق ندارد سرخود دانشجویان نظامی به خارج از ایران بفرستند. اینها همه علایم یک کشور است نه دولت محلی.
از بین سران فرقه دموکرات چند نفر به استقبال حکومت مرکزی رفتند و چند نفر (چند صد نفر) به شوروی فرار کردند؟ رئیس مجلس فرقه به استقبال قوای اعزامی از تهران می رود، دیگران چه کار می کردند؟
این ریئس مجلس فرقه همان کسی نیست که از سوی بخشی فرقه چی های دیگر متهم است به اینکه از قبل با دولت و ارتش بند و بست کرده؟؟؟
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پاسخ یاوه سرایان درباره ی آذربایجانی های ترک تبار و زبان آبا عن جدا
درباره اوضاع اجتماعی و ریشه های زبانی و قومی و قومیتگرایی و یکپارچگی فرهنگی ایران هم بحث چندانی نشد ، بعضیها نیز کوشیدند تا با بحث طولانی و کسل کننده و بیریط استالین (که نفرین بر او باد) را با همه جزئیات تاریخی وقایع آنروزگار پیش بکشند ،
آیا کسی از طرح برنارد لوئیس که خواستار تجزیه کشورهای بزرگ خاورمیانه به بخشهای کوچکتر قومی است همانگونه که امروزه درباره عراق اجرا شد و در ترکیه درحال اجرا شدن است آگاه است؟
به امروز و وضع واقعی کنونی برگردیم ، همگان خود گواهند که هر روز از طریق رسانه های غربی بی بی سی و رادیو زمانه و دیگرا رسانه های ضد ایرانی، هر روز جدایی طلبان و قومپرستان را دعوت میکنند و برای فروپاشی ایران تبلیغ میکنند حتی چند سال پیش سناتور آمریکایی Jane Harmann آشکارا گفت که بهترین راه برای مبارزه با حکومت ایران ایجاد تنشهای قومی و فروپاشی و تجزیه ایران به قومیتها است، که ایرانیان میهندوست ساکن آمریکا نامه هایی اعتراض آمیز نوشتند و به او شکایت کردند، اما دشمنان کشورما سخت مشغول پیشبرد این طرح پلید اند ،
در سیاست اصطلاحی هست Quo bono یعنی " به سود کیست ؟" بیاییم بررسی کنیم که تجزیه ایران بسود کیست و چه کسی امروزه از آن حمایت میکند ؟ البته بزیان و رنج همه مردم ایران و بسود آمریکا و همپیمانانش.
،
از این اینکه این همه برای تشخیص سره از ناسره در مورد بحث نقش روسیه در ایران تحقیق مستدل و مربوط نموده ای که البته حوصله و شکیبائی فراوان می طلبد من یکی تشکر می نمایم و امیدوارم بقیه دوستان نیز از این روش خوب و مسنتد در بحثهایشان الگو برداری نمایند مخلص کلام مرد شیر مادرت حلالت باشد .
در هر دو کتاب فوق آنچه مورد تاکید مولفان بوده است نگاه به فرقه از دریچه "خود مختاری" و نه تجزیه و بهره برداری روسها از فرقه و نه همه کاره بودنشان دیده میشود. من از شما پرسیدم اگر قصد این بود که آذربایجان جدا شود چرا در بهترین شرایط نشد؟ جواب شما برایم قانع کننده نبود. این فرض را همیشه میتوان داشت که لابد اصلا قصد جدایی در کار نبود که جدا نشده است.تهدیدات پیشه وری که شما هم آنها را آورده اید امری عادی است که میخواهد از تهران سهم خواهی کند و حتی در همان تهدیدات هم صریحا به تجزیه و غیره اشاره نشده. پیشینه پیشه وری هم با عدم گرایش به تجزیه منطبق است که شما هم تایید کردید. بله البته اشتباه پیشه وری این بود که به استالین اعتماد کرد، ولی اشتباه بعدی اش این بود که به قوام نیز اعتماد نمود. لابد میدانید که قوام در خرداد 25 با اعضای فرقه در تهران قرارداری امضا کرده و در آن قرارداد، قوام "حکومت ملی آذربایجان" را به جای شورای ایالتی آذربایجان، "مجلس ملی" را به جای انجمن ایالتی و فداییان را به جای نیروهای امنیتی محلی به رسمیت شناخت. حتی برای تاکید این قرارداد سفری به تبریز نمود. ولی در چرخشی آشکار در آذر 25 دستور حمله به آذربایجان را صادر نمود.شما که از کشته های سراب و دندانساز ارمنی و... میگویید نگاهی هم به جنایات قوای اعزامی از دولت بیندازید بد نیست.
نوشته اند چندین هزار کشته و نزدیک به 30 هزار فراری از مملکت(که در آن سوی ارس هم جز بدبختی نسیبی ندیدند) راستی این کشته ها و فراریان، شهروندوند شوروی بودند؟ آنها جزو آذربایجانیها محسوب نمیشوند؟
کاتوزیان سخنی درباره ی این لشکرکشی با عنوان "به سوی فاجعه" دارد او مینویسد:" بعد از اشغال دوباره شهرهای آذربایجان [ توسط قوای دولتی] سربازان بزرگوار دولتی به دستور صریح محمد رضاشاه به مجازات دسته جمعی مردم بی گناه و بی دفاع دست زدند و قتل، آتش سوزی غارت و تجاوز به عنف در مقیاسی گسترده اعمال شد. این بار آذربایجان نه به وسیله خارجیان بلکه به وسیله هموطنان ایرانی مورد تجاوز قرار گرفته بود! از آن روز به بعد 21 آذر که روز ارتش نام گرفته تعطیل رسمی بود و در این روز "آزادی آذربایجان" جشن گرفته میشد( ص 201) یکی از خارجیان که جریان را میبیند مینویسد:"با آذربایجان به سان دشمنی مغلوب برخورد شد." این مردم که بسیایر شان ساده و بی اطلاع از همه چیز بوده اند، قربانیان واقعی این جنایت بودند. شرح این جنایات در کتاب مهاجرت سوسیالیتی صص 90-85 آمده است. شما به این کتاب مکررا رفرنس داده اید ولی جالب است تاکید این کتاب این است که قربانیان اصلی فرقه روستاییان و مردم عادی بودند که با آن مخالفت میکنید.
آقای کاتوزیان درباره پیشینه مساله آذربایجان، آن را به دوره شیخ محمد خیابانی مربوط میداند وی میگوید یکی از اصلی ترین خواسته های خیابانی اختیارات ایالات و ولایات بود که همواره از سوی مرکز نشینان با بی توجهی همراه بود. او در این باره چنین مینویسد:" شورش نا فرجام دموکرات های آذربایجان به رهبری شیخ محمد خیابانی ناشی از انکار این حق قانونی[ اختیارات ولایات] مردم آذربایجان و سایر نقاط بود. اما بسیاری از مفسران مغرض و نیز بی غرض اما غیر مطلع، خیابانی را که با شکست قیام به نحو فجیعی کشته شد، به تجزیه طلبی متهم کردند. در هر حال استبداد رضاشاه از هر لحاظ متمرکز بود به علاوه شاه که شبه مدرنیست و مستبدی ناسیونالیست به بدترین معنای کلمه بود به خصوص اقلیت زبانی و خاصه ترک زبانان را که از لحاظ تعداد بیشترین و از لحاظ اجتماعی- اقتصادی پیشرفته ترین اقلیت بودند،تحقیر میکرد... در دوران رضاشاه بی عدالتی نظامی- اداری در همه جا وجود داشت اما آذربایجانیان بالنسبه بیشترین فشارها را تحمل کردند"
کاتوزیان در ادامه در ذیل عنوان "قیام آذربایجان" چنین مینویسد:" با سقوط استبداد رضاشاه تقاضای عدالت بیشتر از سوی آذربایجانی ها و کردها اجتناب ناپذیر مینمود. جنبش خود مختاری به خصوص به سبب تجاوز آشکار دولت مرکزی به حقوق آذربایجانی ها شتاب گرفت. این یک جنبش گسترش یافته شهری بود که از حمایت بسیاری در تهران نیز برخوردار بود.فرقه دموکرات آذربایجان دوباره سازمان یافت و سید جعفر پیشه وری یکی از دموکراتهای قدیمی که بعدها کمونیست شده بود در راس آن قرار گرفت...(اقتصاد سیاسی ایران-ص195)
او در قسمت دیگری از کتابش مینویسد:" این واقعیت که مردم آذربایجان سالها در رنج و بی عدالتی بسر برده بودند انکار ناپذیر است و به هر حال آنان احتمالا تقاضای سهم بیشتری در اداره امور خود را مطرح می ساختند." کاتوزیان از این جنبش با عنوان جنبش ملی یاد کرده و سپس به آسیبهایی که آن را تباه ساخت اشاره ای دارد او مینویسد: "در واقع اگر اشتیاق آنان به خودمختاری با ایدئولوژی خاص و سیاستهای قدرتهای بین المللی عجین نمیشد امکان داشت در این مورد کامیاب شوند. اما دولت شوروی از این فرصت برای وارد آوردن فشار بر ایران به منظور کسب امتیاز نفت شمال استفاده کرد.پشتیبانی بی قید و شرط حزب توده از تمامی این سیاستها میخ بزرگی بود که بر تابوت این جنبش به عنوان یک جنبش ملی کوبیده شد. زیرا جنبشی ملی است که از رژیم استبدادی و قدرتهای خارجی هر دو مستقل باشد. "
نخست باید بگویم بحثمان را گم نکنیم.اگر یادتان باشد شما دو سوال از من در باره ی کیستی فرقه چی ها و خدمات فرقه نمودید. من سعی کردم در پاسخ به سوال اول شما از "عدم یکدستی فرقه چی" ها بگویم و دیگر اینکه " زمینه های اجتماعی" تشکیل و تثبیت فرقه را نباید فراموش کنیم. درباره سوال دومتان نیز چند مورد از خدمات آنها را لیست کردم، ولی سوالهای شما درباره مطالبات فرهنگی امروزی اقوام و اینکه الان رادیو و دانشگاه داریم پس دیگر چه میخواهیم و ...را نمیفهمم. این سوالات اصلا ربطی به موضوع ندارد و کلاف بحث را پریشانتر میکند. من و شما داریم درباره "تاریخ" صحبت میکنیم نه چیز دیگری.پس من از این موضوعات صرف نظر کرده و دوباره به موضوع اصلی و اختلافمان میپردازم:
نحوه و زمینه تشکیل فرقه:
شما با تاکید بسیار میگویید تنها عامل تشکیل فرقه "شوروی" بوده و بس و آنها قصد منضم کردن آذربایجان ایران به شوروی را داشته اند. در مقابل، من با وجود پذیرش نقش شوروی( که چند بار تکرار کرده ام) شما را دعوت کردم تا درباره زمینه های داخلی اجتماعی چنین حادثه ای تامل کنید.در واقع روی دیگر سکه را روایت کردم. اصرار بیش از حد شما به این امر که "کار فقط کار روسهاست"را نمیدانم از چیست؟ شاید آنقدر که کتابهایی از نوع " تاریخ سیاسی" خوانده اید به " تاریخ اجتماعی کشور" علاقه نداشته اید امروزه بدون مطالعه اجتماعی درباره زمینه های حوادث، تحلیل درست حادثه راه به جایی نخواهد برد. تحلیل بدون پرداخت به اوضاع اجتماعی فکر کردن در "خلاء" است.
شما میگویید تشکیل و تقویت فرقه باهم فرق دارند و ظاهرا در بخش تقویت آن پذیرفته اید که میتوان برخی گرو ه ها (غیر شوروی) را دخیل دانست. فرضا حرف شما درباره دستور استالین درست باشد، ولی فراموش نکنید تشکیل یک دولت با یک "فرمان" یا دستور بدون زمینه اجتماعی آن رخ نخواهد داد.مگر با بخشنامه میتوان دولت تشکیل داد؟ حرف آل احمد اینجا برای من اهمیت پیدا میکند او تشکیل چنین دولتهایی را با "استعمار فرهنگی تهران" در ارتباط میبیند.این البته فقط آل احمد نیست که چنین می اندیشد. من از قفسه کتابخانه ام دو کتاب " ایران بین دو انقلاب" آبراهامیان و نیز " اقتصاد سیاسی ایران" محمد علی همایون کاتوزیان را برداشته و ورق زدم این دو کتاب از مهمترین کتابهایی است که در تحلیل تاریخ معاصر ایران نوشته شده است. ذیلا برخی از نوشته های آن را که تاکیدی بر زمینه ها و اوضاع داخلی تشکیل فرقه است را می آورم:
آبراهامیان چنین مینویسد:" کنسول آمریکا در تبریز پیش بینی میکند که این حرکتهای مخالف شاید بدون حمایتهای شوروی شکست بخورد ولی تاکید میکند که چنین جنبشهایی از حمایتهای وسیع مردمی برخوردار است و شکایت و نارضایتی های حقیقی از حکومت مرکزی را نشان میدهد" سپس او گزارشی از کنسول انگلیس در تبریز را می آورد، گزارش این است:" گرچه غیر قابل تصور است که این جنبش بتواند بدون حمایت روسها به نتیجه برسد و هرچند که روسها به دلیل اهداف خود از آن پشتیبانی میکنند نمیتوان انکار کرد که در بین کارگران و دهقانان این استان احساسی وجود دارد که من همیشه آن را خشم طبیعی نسبت به بی لیاقتی و فساد حکومت ایران قلمداد کرده ام و باز نمیتوان انکار کرد که بدبختی ها و بی عدالتی هایی وجود دارد که اگر در هر کشور دیگری بود به شورشی خود انگیخته منجر میشد. نمیتوانم باور کنم که این نهضت کاملا کار روسها باشد بلکه به نظر میرسد آنها از یک وضعیت انقلابی واقعی بهره برداری میکنند. هرچند آنان مهاجران را به میان دهقانان فرستاده اند، دهقانان هم آماده ی همکاری بوده اند.اگر بخشی از ایران را به ناچار باید مشتی فرومایه و نادان اداره کنند، مردم آذربایجان به این نتیجه رسیده اند که نامزدهای محلی آنها میتوانند به خوبی تهرانی ها از عهده این کار برآیند"( ایران بین دو انقلاب صص269-268)
لازم به توضیح است که سیدجعفر پیشه وری تنها حدود یک ماه بعد از این نامه استالین (یازدهم ژوئن 1947) در یک تصادف ماشین سواری در آذربایجان شوروی به قتل رسید. اگرچه هیچ دلیل کافی و مشخصی در باره سوء قصد بودن این حادثه در دست نیست اما بعضی ها بر آنند که دستگاه اطلاعاتی شوروی از تصادف های رانندگی بخصوص در این راه برای قتل مخالفین خود استفاده میکرده است.
متن همان لینک
پس این گزارش که من پیدا کردم درست است؟ چون من متن اصلی را نتوانستم پیدا کنم. منظورم از درست این که این کل گزارشی است که آیت الله طالقانی داده؟ چون کلیشه مجله را ندیده ام.
اگر هست ، شما درست می گویید: آیت الله طلقانی در این گزارش با ذکر مواردی در مورد غارت گری فرقه دموکرات، حمایت مردم از ذوالفقاری و تعریف و تمجید از ارتش شاه و داستان کشته شدن مردم بیگناه و علما و روحانیون توسط فرقه دموکرات و استقبال پرشور مردم از ارتش شاه در جایی می گوید " بی عفتی هایی که (به فرقه) سراغ می دادند به اندازه یک روز جمعه تابستان دربند در شمیران نبود"
بلاخره اگر حرفهای آقای طالقانی ملاک بررسی است، همه گزارش ایشان باید ملاک قرار بگیرد، نه بخشی از آن.
داشت پیش می رفت ولی نتوانست / نوع تشکیلات و شعارهای فرقه به گونه ای بود که ناگزیز به تجزیه طلبی ختم می شود / افسران قیام خراسان که در تشکیلات فرقه بودند فهمیده بودند مسائل دارد به کجا می رود ولی حساب و کتاب ها غلط از آب درآمد.
در شروع کار کار ارتش فرقه هنوز قدرت نداشت، شاهسون ها و ذوالفقاری ها مقاومت می کردند، آن موقع که ارتش فرقه قدرتمند شد، سر کله آمریکایی پیدا شد،
البته تقصیر رفقای متحد بود، رفقایی که فکر نمی کردند دولت آن زمان ایران (با همه اشکلاتی که به آن وارد است) مقاومت کند. و بعد آمریکایی ها سفت موضوع را بچسبند و دست آخر رفقا ایران را ترک کردند و علی ماند و حوضش!
پیشه وری یادش رفته بود رفقا چه بلایی سر سر احسات الله خان آوردند. وقتی پس از شکست جنبش جنگل احسان الله خان به روسیه رفت، به اخترامش توپ کشتی ها به صدا درآمد، و از او مثل یک رهبر حکومت! استقبال شد. رهبران حزب کمونیست شوروی ارجو نیکذزه ، کی رف ، میکویان به استقباللش رفتند. چند سال بعد خیلی ساده و راحت دستگیرش کردند و تیربارانش کردند. (مهاحرت سوسیالستی و سرنوشت ایرانیان)
عنوان نامه استالین به پیشه وری پس از سقوط فرقه: رفیق بنظر میرسد شما دربررسى وضع داخلى ایران و همچنین بُعد بین المللى مسئله دچار اشتباه شده اید. بخش دیگری از این نامه: طورى که شنیده ام شما میگوئید که ما شما را ابتدا به عرش اعلا بردیم و سپس به قعر ادنى پرت کرده... براى ما جاى تعجب است. واقعا چه اتفاقى افتاده است؟ در اینجا ما تکنیکى را بکار برده ایم که هر انقلابى با آن آشناست..
متن لینک
استالین راست می گفت تکتیک آشنایی بود.
این که زمانی روشنفکری مهمی و بوده را قبول دارم و این که الان چه هست را باهم اختلاف داریم. بله زمانی بوده ولی خوب الان... به نظر من بی اعتبار تر از این حرفهاست.
جلال آل احمد را به دو کتاب معروفش می شناسند غرب زدگی و در خدمت خیانت روشنفکران. در سالیان اخیر خصوصا پس از انقلاب این دو اثر مورد نقد و بررسی فراوان قرار گرفته اند. بی اعتباری بخش های عظیم این دو اثر بارها و بارها نقل شده که بعید است نخوانده باشید. از نقد آل احمد بر میرزا ملکم خان ، از استنادش به دار کشیدن شیخ فضل نوری، از سخنانش در مورد صنعت و ماشینیسم، از برداشتش از قدرت و نیروهای شکل دهنده جامعه از نظرش در مورد غرب. و حکومت شاه.
اصل موضوع برای آل احمد مبارزه با حکومت پهلوی بود، او به پژوهش و تاریخ کاری نداشت، به دنبال مبارزه با شاه بود. حتی انتخاب نوع سیگارش هم با قصد و قرض سیاسی بود.
از لینکی که مرحمت فرموده اید متشکرم، ولی باور بفرمایید کتاب آل احمد را خوانده ام. استعمار فرهنگی کلمه نامفهومی است. می شود گفت مراکز دور از تهران تحت "ستم" بوده اند ولی واژه "استعمار فرهنگی" به تقلید از نوشته های تئوریک کمونیستی است، که هر چه عقب جلویش می کنم مفهوم ندارد. چه چیزی را استعمار می کند؟ فرض می کنیم که درست باشد. آیا این استعمار فرهنگی هنوز هم ادامه دارد؟ به چه شکل؟ یا نه تمام شده و به تایخ پیوسته.
البته قضاوت من در مورد آل احمد به سادگی نبود. خواستید می توانم رفرنس هایی متعددی از روشنکفران معاصر در مورد آل احمد و بطلان نظریاتش بدهم. در اصل دفاع از آل احمد به آن سادگی که شما فکر می کنید نیست.
در مورد کاوه بیات باعث شادمانی بسیار است اگر نقدی یا منبعی در مورد ایشان و نظریات و وابستگی هایش و از همه مهم تر نادرستی ایشان در بررسی اسناد روسی یا پژوهش هایی که در مورد فرقه دموکرات داشته لینک بدهید.
چیزی که شما به آن اشاره فرمودید مورد خاصی نیست. می توانم بگویم من با نظر ایشان در مورد تدریس زبان ترکی در مدارس مخالفم. اما شما از کجا می دانید مخالفت کاوه بیات با تدریس زبان ترکی به دلیل سیاسی و عمدی بوده؟؟؟
اگر کتابی یا سندی یا مقاله ای در مورد ناردستی نظرات کاوه بیات در مورد فرقه دموکرات آذربایجان دارید بفرمایید استفاده می کنم.
قرار نیست از این طرف و آن طرف بر ضد فرقه مدرک جمع کنم، جهانشاهلو افشار یک طرف دعواهای درون مهاجران به شوروی است، منبع موثقی نیست.
چطور است شما یک منبع موثق در مورد فرقه دموکرات آذربایجان به من معرفی کنید.؟ کتابی در این باب در اینترنت هست لینک بفرمایید؟
گفتید فرقه برای اولین بار "دانشگاه بیرون تهران" و "رادیو "بیرون از تهران درست کرده بود.
الان که هم رادیوهای استانی داریم، هم دانشگاه بیرون از تهران.پس دوستان به همه حقوق فرهنگی شان رسیده اند؟ یا هنوز بخشی مطالبات فرهنگی باقی مانده؟
در دولت فدرال ، حکومت محلی (مثلا فرقه دموکرات آذربایجان) نمی تواند سرخود دستگاه امنیتی درست کند، نمی تواند یونیفورم ها و درجات نظامی را تغییر دهد، نمی تواند ارتش جدا از حکومت مرکزی درست کند، یونیوفورم نیروهای مسلح را عوض کند، حکومت فدرال نمی تواند به پادگان های ارتش حکومت مرکزی حمله کند و آنها را خلع سلاح کند. باید از پرچم ایران استفاده کند. نمی تواند وزیر خارجه و داخله داشته باشد. نمی توند دانشکده افسری جدا تاسیس کند. حق ندارد سرخود دانشجویان نظامی به خارج از ایران بفرستند. اینها همه علایم یک کشور است نه دولت محلی.
از بین سران فرقه دموکرات چند نفر به استقبال حکومت مرکزی رفتند و چند نفر (چند صد نفر) به شوروی فرار کردند؟ رئیس مجلس فرقه به استقبال قوای اعزامی از تهران می رود، دیگران چه کار می کردند؟
این ریئس مجلس فرقه همان کسی نیست که از سوی بخشی فرقه چی های دیگر متهم است به اینکه از قبل با دولت و ارتش بند و بست کرده؟؟؟