عارف قزوینی
نویسنده:
سید هادی حائری
درباره:
عارف قزوینی
امتیاز دهید
ابوالقاسم عارف قزوینی (۱۲۵۹ قزوین – ۲ بهمن ۱۳۱۲ همدان) شاعر و تصنیفساز ایرانی اهل شهر قزوین و سراینده تصنیفهای میهنی در دوره ی مشروطه بود. خانه عارف قزوینی در محله حمدالله مستوفی شهر قزوین قرار دارد.
بیشتر
آپلود شده توسط:
simin
1394/04/30
دیدگاههای کتاب الکترونیکی عارف قزوینی
چه آذرها به جان از عشق آذربایجان دارم / من این آتش خریدارش به جانم تا که جان دارم
پرستشگاهم این آتش بود گو هستیم سوزد / که آتش ز آتشکده زرتشت در این دودمان دارم
به پروایی من کس در این آتش نمی سوزد / مرا پروانه کی پروای جان دارم
مرا قومیت از زرتشت و گشتاسپ بود محکم / به پیشانی باز این فخر از پیشینیان دارم
بکن ترک زبان ترک، کز تاریخ خونینش / من از خون لاله گوی کوی ارس دشت مغان دارم
رها کن دوره خونین چنگیزی:) / برادر کشتگی با دوره چنگیزیان دارم:))
علی را روشنی بیگ دیده در تاریکی از کوری / بگو از کوری جهل ای بیرون، تا عیان دارم
هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد
در بار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر کرم خطهٔ ری رشک ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
چه کجرفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
***
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کجرفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
***
خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانهٔ ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
چه کجرفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
***
از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن
غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن
چه کجرفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
***
از دست عدو نالهٔ من از سر درد است
اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است
جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است
چه کجرفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
***
عارف ز ازل تکیه بر ایام نداده است
جز جام، به کسدست، چو خیام نداده است
دل جز به سر زلف دلارام نداده است
صد زندگی ننگ به یک نام نداده است
عارف را میتوان حساسترین، مردمیترین و با ذوقترین آهنگساز تاریخ موسیقی ایران محسوب کرد. آثار او جاودانه و در خاطرهها نقش بسته است. یکی از علل عمده زیبایی تصنیفهای او این است که خود هم شاعر و هم آهنگساز تصنیفهایش بوده است. 3 تصنیفسازی که نامشان در تاریخ جاودانه است (شیدا، عارف، جاهد) دارای این خصوصیات بودهاند. عارف خود در این خصوص میگوید:
طبیعت هنر داد بر من چهار / که آن چار در صفحه روزگار / ندادت و ندهد از این پس دگر / به تنهایی آن چار بر یک نفر
عارف در این دو بیت اشاره به شعر، آهنگ، صدا و خط خود دارد.
دکتر باستانی پاریزی در کتاب حماسه کویر در مورد تاثیر صدا و سحر آواز عارف نوشته است: «آقای دکتر عیسی صدیق روایت میکرد وقتی عارف قزوینی در یک مجمع خیریه در لالهزار کنسرتی میداد (قبل از کودتای1299) چنان جمعیت را مسخره کرده بود که اگر فرمان میداد بروید فلان جا را خراب کنید همه راه میافتادند.»
علاوه بر محتوا و جنبههای توامان تغزلی، اجتماعی، سیاسی و حماسی تصانیف عارف، به لحاظ ساختار نیز از یک بافت ملودیک غنی برخوردارند و خود عارف معتقد بود تصنیف نباید تحریر داشته باشد تا مردم عادی هم بتوانند آن را بخوانند.