کازانووا
نویسنده:
اشتفان تسوایگ
مترجم:
نیر سعیدی
امتیاز دهید
شرح زندگانی کازانوو اCasanova ، جهانگرد عیاش ایتالیایی
کازانوا به طرز خاصی وجود تاریخی یافته است و با کیفیت عجیبی در ادبیات جهان دارای اسم و رسم شده است و بی آنکه شایستگی و استحقاقی داشته باشد در معبدی که خاص بزرگان است جای گرفته است. اشعاری را که وی در فاصله رفتن از تختخواب به پای میز باز دربارهی زن ناشناسی سروده است باید با سریش به ادبیات چسباند.
کازانوا در زندگی خود لحظهای با وظیفه و پشتکار روبرو نشد و شبی را مانند هزاران شاعر یا نویسنده که دود چراغ میخورند و زحمت می کشند تا عاقبت نام خود را به مدت بسیار کوتاهی بر سر زبانها بیاندازند بروز نیاورد. کازانوا زندگی را آسان می گرفت و هرگز ذرهای از خوشی و سر سوزنی از شادکامی ر و ساعتی از خواب شیرین و دقیقهای از لذت خویش را فدای بدست آوردن نام ابدی نکرد. خوشا به حال کازانوا که در مدت عمر کوچکترین کوششی برای بدست آوردن افتخار نکرد، ولی افتخار خود در برابرش به زانو درآمد.
تاروزی که هنوز دیناری در جیب و روغنی در چراغ عشق و بازیچه ای برای سرگرمی در دست داشت انگشتان خود را به مرکب الوده نکرد. روزگاری که همه او را از خود راندند، زنها به او خندیدند و تک و تنها بدون سرگرمی مانند سایه ای از گذشته برجای ماند، آن وقت شروع به نوشتن کرد تا با یادآوری ایام شیرین گذشته تلخی دوران پیری را از یاد ببرد و برای آنکه از شدت کسالت و عذاب روحی خود بکاهد، کازانوای جوان و پرشور را به هم صحبتی پیرمردی شصت ساله، یا کازانوای فرتوت و پوسیده طلبید.
"مقدمه نویسنده"
"من مردی هستم آزاده و بی وطن" کازانوا
بیشتر
کازانوا به طرز خاصی وجود تاریخی یافته است و با کیفیت عجیبی در ادبیات جهان دارای اسم و رسم شده است و بی آنکه شایستگی و استحقاقی داشته باشد در معبدی که خاص بزرگان است جای گرفته است. اشعاری را که وی در فاصله رفتن از تختخواب به پای میز باز دربارهی زن ناشناسی سروده است باید با سریش به ادبیات چسباند.
کازانوا در زندگی خود لحظهای با وظیفه و پشتکار روبرو نشد و شبی را مانند هزاران شاعر یا نویسنده که دود چراغ میخورند و زحمت می کشند تا عاقبت نام خود را به مدت بسیار کوتاهی بر سر زبانها بیاندازند بروز نیاورد. کازانوا زندگی را آسان می گرفت و هرگز ذرهای از خوشی و سر سوزنی از شادکامی ر و ساعتی از خواب شیرین و دقیقهای از لذت خویش را فدای بدست آوردن نام ابدی نکرد. خوشا به حال کازانوا که در مدت عمر کوچکترین کوششی برای بدست آوردن افتخار نکرد، ولی افتخار خود در برابرش به زانو درآمد.
تاروزی که هنوز دیناری در جیب و روغنی در چراغ عشق و بازیچه ای برای سرگرمی در دست داشت انگشتان خود را به مرکب الوده نکرد. روزگاری که همه او را از خود راندند، زنها به او خندیدند و تک و تنها بدون سرگرمی مانند سایه ای از گذشته برجای ماند، آن وقت شروع به نوشتن کرد تا با یادآوری ایام شیرین گذشته تلخی دوران پیری را از یاد ببرد و برای آنکه از شدت کسالت و عذاب روحی خود بکاهد، کازانوای جوان و پرشور را به هم صحبتی پیرمردی شصت ساله، یا کازانوای فرتوت و پوسیده طلبید.
"مقدمه نویسنده"
"من مردی هستم آزاده و بی وطن" کازانوا
آپلود شده توسط:
khar tu khar
1392/05/19
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کازانووا