مولانا جلال الدین محمد، مولوی
نویسنده:
بدیع الزمان فروزانفر
درباره:
مولوی
امتیاز دهید
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
داستان شور انگیز زندگی مولانا جلال الدین محمد بلخی و به ویژه ماجرای عشق افسانه واری که او را به شمس تبریزی پیوند داد از شگفتی های ادب پارسی است.
زندگی مولانا به روایت بدیعالزمان فروزانفر همچنان یکی از معتبرترین کتابهایی است که در شرح احوال و زندگانی مولانا و پدر او سلطانالعلما و یاران برگزیده وی صلاحالدین و حسامالدین و شمسالدین و برهانالدین محقق و پسرش سلطان ولد تالیف شده است و مطالعه آن برای کسانی که میخواهند مولانا را بشناسند و با زندگی و زمانه او آشنا شوند و از تربیت اصلی و سیر معنوی او آگاهی یابند ضروری شمرده میشود.
بیشتر
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
داستان شور انگیز زندگی مولانا جلال الدین محمد بلخی و به ویژه ماجرای عشق افسانه واری که او را به شمس تبریزی پیوند داد از شگفتی های ادب پارسی است.
زندگی مولانا به روایت بدیعالزمان فروزانفر همچنان یکی از معتبرترین کتابهایی است که در شرح احوال و زندگانی مولانا و پدر او سلطانالعلما و یاران برگزیده وی صلاحالدین و حسامالدین و شمسالدین و برهانالدین محقق و پسرش سلطان ولد تالیف شده است و مطالعه آن برای کسانی که میخواهند مولانا را بشناسند و با زندگی و زمانه او آشنا شوند و از تربیت اصلی و سیر معنوی او آگاهی یابند ضروری شمرده میشود.
آپلود شده توسط:
ebne arabi
1393/10/19
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مولانا جلال الدین محمد، مولوی
از حضور اولیا. گر بکسلی***تو هلاکی ،زانکه جزو ،بی کلی.
هر جا که قدم نهی ، زمینیم ترا
در مذهب عاشقی روا کی باشد
عالم تو ببینیم ، نبینیم ترا.
همچنین در کنترل داشتند شهرهای شمالی ایران را در برنامه خود قرار داده بود و منتظر فرصت بود تا انگلیس ضعیف شود و یا بنوعی بتواند آن را شکست دهد و به دریاهای آزاد دسترسی پیدا نماید که در این وادیه در خود روسیه انقلاب بلشویکی کمونیسم اتفاق افتاد هر چند رهبران انقلاب با یک سیاست خاص می خواستند دنیا را با ایدئولوژی و فرهنک کمونیستی تصرف نمایند و در افکارشان تصرفات فراتر از ایران و همسایگان بوده لذا برای تبلغ کار خودشان از سیاست و مرموزی خاص خودشان حسن نیتی نشان دادند و کار شاهان تزار روسیه را تقبیح کردن و لشکریانشان را از مرزهای ایران خارج نمودند و بعد با علم کردن حزبهاب توده ای ماننده حکومتهای دموکرات آذر بایجان و کردستان و غیره یک عده آدم های وطن فروش را مانند پیشه وری و کیانوری و طبری و .......... غیره را برای اهداف خود در ایران مسلط نمودند و دیدند کارشان پیش نمی رود و کمونیست رو به افول گرایده است و حتی در داخل منطقه جغرافیائی روسیه نمی تواند کارش را پیش ببرد باز امروز در مورد ایران و جهان روش شاهان تزار روس را پیشه کرده اند البته اینبار انگلیس آن قدرت را ندارد در جلویشان بایستد و آمریکا که کشور قدرتمندی است غرب را رهبری نموده و این مسئولیت را بعهده گرفته و روسیه را آچمز کرده است.
بله دوستانی مثل جناب akhshurush تاریخ را کامل نمی دانند و جسته و گریخته از منابع و آدم های یک بعد نگر می خوانند و می شنوند خوب ملاحظه فرمایند فرآیند ایران ستیزی و درست کردن حکومت های محروسه قاجار و فارس و غیره و غیره نیز از برنامه های روسیه عزیرشان است که در طول تاریخ برای رسیدن به اهدافشان دنبال کرده و حتی امروز بازار تجزیه طلبی با تبلیغ و سرمایه گذاری این کشورهای دیو صفت بسیار در کردستان و آذربایجان و جنوب ایران و سایر کشورها مثل عراق و ترکیه بسیار داغ است
و در آخر عزیزان مطلبی در مورد این بحث در مورد ایران و تعلق گرفتن یک دانشمند یا شاعر در منطقه جغرافیائی که امروز به آن ایران می گویند نیست بلکه مجموعه گسترده منطقه ای جغرافیای فرهنگ و تمدن ایرانی یا ایریه وئجه ای است (ایرانیان نجیب )که این تفکر را در درازای تاریخ نه 2500 ساله بلکه 100 هزار ساله را در بر می گیرد و شعار آن "نه شرقی و نه غربی ،انسانی ایست "
پاینده باد ایران و ایرانی و تفکر ایریه وئجه ای
در زمان تزار روس پتر کبیر یکی از شاهان آن حکومت قدرت طلب برای رقابت با رقبای اروپائی خود بر سر مستمره گیری و غارت ممالک دیگر در آسیا و آفریقا و کلاً در دنیا کورس گذاشته بودند ولی ابزاری که اروپائیان برای چپاول آسیا و آفریقا داشتند و موجب جلو افتادن اروپائیان و پیشی گرفتن آنها از روسیه شده بود در دسترس بودن دریاهای آزاد به دریای مدیترانه و بخصوص دریائی سرخ برای اروپائیان بود و برای روسیه تنها شاهراه رسیدن به دریاهای آزاد از جنوب این کشور یعنی سرزمین ایران بود بنابرین پطر کبیر ضمن اینکه خود تلاش می کرد سرزمین ایران را تصرف نموده و از طریق آن به دریا های آزاد از جنوب ایران یعنی خلیج فارس برای رسیدن به مقصود خود به دریاهای آزاد برسد بلکه به جانشینان خود نیز وصیت کرده بود این رویه را بعنوان یک استراتژی در نظر گرفته و برای آن همیشه برنامه داشته باشند و این که می بینیم روسیه از ضعف حکومت قاجار غیر ایرانی مسلط بر ایران (قابل ذکر است شاهان قاجار بدلیل نداشتند انساب و اعقاب ایرانی در پیش مردم ایران هیچ مشروعیت نداشتند و مشروعیتشان را از ملاها می گرفتند و ملاها در برابر گذاشتند افسار مردم در دست آنها افسار آنها را بدست گرفته بودند و آنها را با توجه به منافع خود هدایت می کردند) استفاده کرده به بهانه های مختلف کشور ما را مورد تاخت و تاز قرار می دادند و عهد نامه های ماننده گلستان و ترکمنچای به ایران تحمیل می کردند و اگر انگلیس یکی از رقیبان سرسخت روسیه بدلایل تامین منافع خود در جنوب ایران و دریای خلیج فارس نبود مطمئناً روسیه از بیکفایتی حکومتهای قاجاریان کمال استفاده را نموده و کل ایران را برای غارت و رسیدن به دریاهای آزاد برای غارت کشورهای دیگر تصرف می کرد و چون روسيه برای پیشروی خود برای رسیدن به مقصود خود رقیب سر سختی ماننده بریتانیای کبیر را داشت و در آن وضعیت نه امکان و نه صلاح کشورش بود ونه قدرتش یاری می نمود با این امپراطوری بزرگ که یک روز می گفتند خورشید ملکه ویکتوریا غروب نمی کند مقابله نظامی بکند به همین خاطر با مرموزی خاص ماننده کفتاری در مقابل شیر به مطامع کوچک در شما ایران و تصاحب دریای خزر و 17 تا شهر دیگر و
اینکه فلان شخص ایرانی بوده یا نبوده بستگی به تعریف فرهنگی ما از ایرانی بودن دارد ولی اگر منظورمان این باشد که مثلا نقشه ها و قلمروهای حکومتهای قدیم در پهنه ی جغرافیایی امروزمان را در نظر بگیریم و آن را ایران بنامیم٬ به نظرم اشتباه است و از قیاس غلط با دولت ملتهای امروز مان( کشورها) ناشی میشود .
بنده جز با کفار حربی با احدی عداوت ندارم جناب خان. حتماً هم مولانا را متصل به فرهنگ ایرانی و اسلامی و صوفی و بلکه فراتر از آن می دانم. ضمن اینکه بنده فرزند اسلام هستم و لاغیر جناب انوش. ایرانی نیستم. یک مسلمان. نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم. ضمن اینکه بنده هم ادله ای تقدیم کردم که از محققین است. محقق عداوت با کسی یا چیزی ندارد و نباید داشته باشد. کما اینکه حب و علاقه هم معنا ندارد. خاک نمی تواند موجود نباشد. عنوان ولی می تواند. از محضر شما و عزیزانم هم سپاس گذارم. با احترام
و یک خسته نباشید جانانه به جناب خشایار ..اینکه شما بر خلاف همه مورخین از هرودوت و گزنفون مورخین عرب و ایرانی و غربی قد علم کرده اید خیلی اقدام شجاعانه ایست .ولی برادر عزیزم تمام مورخین عالم شرقی و غربی دوست و دشمن نتوانسته اند هویت ایران و امپراطوری ایرانی را در کل جهان بطور قطع انکار کنند و ادله ای اقامه کنند که خوانندگانشان را اقناع کنند که ایرانی وجود نداشته و یا اینقدر بزرگ نبوده است و حال شما با استناد به کدام پشتوانه علمی و عقلی قصد امکار آنرا دارید خود پرسش بزرگیست که فکر میکنم خارج از اندوخته های علمی و یا اوهامی همه دشمنان ایران باشد.یقین میدانم در توان هیچکسی از دشمنان نباشد که این رسالت را بپایان برساند..من شما را برای شجاعتتان میپسندم ولی بد گزینه ای را انتخاب نموده اید بهتر است برای این ستیز علمی یک موضوع ساده تر را در نظر میگرفتید .مثل انکار خورشید است در ظهر تابستان ..........اگر این دوستانی که دارند با شما محاجه میکنند .دلیلی بر راستی سخن خویش نداشتند باورش راحت تر بود .بر فرض شما که مولوی افغان باشد مگر تمام افغانستان فعلی خارج از حیطه ایران بزرگ فرهنگی میتواند قابل تعریف باشد ؟؟لعنت تاریخ بر فتحعلی قجر و اعوان اخلاف نا پاکشان باد که اینگونه بهانه ها را بدست افراد مغرض و بی اطلاع دادند که فرزند شجاع ایران عزیز مانند شما به هویت پدران خویش شک نموده است .لعنت ابدی بر آنها باد.
ببینید ، من مثالی می زنم : هراکلیتوس ، فیلسوف یونانی (۴۸۰ تا۵۴۰ق. م)
هراکلیتوس در ایونیه به دنیا آمده بود . ایونیه امروزه جزو ترکیه (در قسمت آناتولی ترکیه) است. اما در زمان باستان ، ترکیه وجود نداشت . در آن زمان ایونیه جزئی از یونان بود . اما بعد ها در طول تاریخ یونان قدرتش را از دست داد و حالا ایونیه جزئی از ترکیه است . اما با این وجود در همه ی دنیا هراکلیتوس را فیلسوفی یونانی می شناسند و نه اهل ترکیه . دقیقا همین وضعیت در مورد مولانا و ایران و ترکیه وجود دارد. پس همان طور که هراکلیتوس را یونانی می دانیم نه اهل ترکیه ، باید مولانا را هم ایرانی بدانیم .
این که اسم رسمی تغییر می کرده در مفهوم موضوع تغییری ایجاد نمی کند . منظورم این است که مجموعه ی فرهنگی کهنی وجود داشته که ما آن را ایران می نامیم و مولانا به این مجموعه فرهنگی تعلق دارد . نزدیک ترین و مرتبط ترین کشوری که امروزه نسبت به آن مجموعه فرهنگی وجود دارد و بیش تر از هر کشور دیگری میراث دار آن می باشد ، ایران است . پس اگر قرار است کشوری امروزه مدعی مالکیت مولانا باشد ، هیچ کشوری محق تر از ایران نیست . منظور بنده هم همین است. حالا اینکه اسم مجموعه متغییر بوده ، فکر نمی کنم در تعلق اعضای داخل مجموعه به آن تغییری ایجاد کند.
اما در مورد لفظ "ایران" ، به طور کلی درست می فرمایید . اسم رسمی این سرزمین متغییر بود.[/quote]
بله نسبتاً فرمایشتان منطقی ست. البته جای فکر بیشتری دارد ولی فعلا معقول به نظر می رسد.
ببینید ، من مثالی می زنم : هراکلیتوس ، فیلسوف یونانی (۴۸۰ تا۵۴۰ق. م)
هراکلیتوس در ایونیه به دنیا آمده بود . ایونیه امروزه جزو ترکیه (در قسمت آناتولی ترکیه) است. اما در زمان باستان ، ترکیه وجود نداشت . در آن زمان ایونیه جزئی از یونان بود . اما بعد ها در طول تاریخ یونان قدرتش را از دست داد و حالا ایونیه جزئی از ترکیه است . اما با این وجود در همه ی دنیا هراکلیتوس را فیلسوفی یونانی می شناسند و نه اهل ترکیه . دقیقا همین وضعیت در مورد مولانا و ایران و ترکیه وجود دارد. پس همان طور که هراکلیتوس را یونانی می دانیم نه اهل ترکیه ، باید مولانا را هم ایرانی بدانیم .
این که اسم رسمی تغییر می کرده در مفهوم موضوع تغییری ایجاد نمی کند . منظورم این است که مجموعه ی فرهنگی کهنی وجود داشته که ما آن را ایران می نامیم و مولانا به این مجموعه فرهنگی تعلق دارد . نزدیک ترین و مرتبط ترین کشوری که امروزه نسبت به آن مجموعه فرهنگی وجود دارد و بیش تر از هر کشور دیگری میراث دار آن می باشد ، ایران است . پس اگر قرار است کشوری امروزه مدعی مالکیت مولانا باشد ، هیچ کشوری محق تر از ایران نیست . منظور بنده هم همین است. حالا اینکه اسم مجموعه متغییر بوده ، فکر نمی کنم در تعلق اعضای داخل مجموعه به آن تغییری ایجاد کند.
اما در مورد لفظ "ایران" ، به طور کلی درست می فرمایید . اسم رسمی این سرزمین متغییر بود.
پاسخ به شما دوست عزیز:
عزیزم ببینید من تاریخدان نیستم و ادعایی نیز ندارم. شما برای نام ایران تاریخ مشخص کرده اید. حدود 1300. گفته اید که پیش از تاریخ، نام ایران وجود نداشته است. ابیات زیر از شاهنامه را بخوانید:
... یکی نامه با لابه و دلپسند
نبشته به نزدیک آن ارجمند
که گر تخت ایران به چنگ آوری
زمانه برآساید از داوری
ازین مرز تا آن بسی راه نیست
سمنگان و ایران و توران یکیست
.......................................................
... که تور فریدون نیای من است همه شهر ایران سرای من است
فراموش نکنید که شهر در ادبیات گاهی به معنی کشور و سرزمین می آید.
من باز هم می گویم که اطلاعات تاریخی ام چندان نیست. ( حدیث من ز مفاعیل و فاعلات بود... )
ولی ببینید بحثهای علمی، خیالات ما را بر نمی تابد.
شما اگر به ابیاتی که از شاهنامه نقل شد، دقت بفرمایید نام عزیز ایران را می بینید. حتما می دانید که فردوسی پاکزاد متعلق به چه قرنی است!
گذشته از آن به گزارش تذکره ها و تاریخ ادبیاتها و ... مولانا در بلخ زاده شده است. اصلا بحث در این مورد همانند اثبات دو ، دو تا چهار تاست. نیازی به گفتن نیست که بلخ از آن ایران بوده است. این سخن آشکارتر از خورشید است؛ همچنانکه گنجه نیز جزء سرزمین ایران بوده است.
شما را ارجاع می دهم به تاریخ ادبیاتها.
[/quote]
بله بزرگوار به مطالب درستی اشاره فرمودید. بنده هم در لابلای عرایضم عرض کردم که ایران امروزین با ایران کهن شامل سیستان و خراسان متفاوت است. البته بهتر می بود بنده به شخصه بیشتر توضیح می دادم تا سوء برداشت نگردد.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%88%DB%8C%D8%AC
آنچه ما به نام ایران می خوانیم مجموعه ایست شامل یک میلیون و ششصد و چهل و هشت هزار و صد و نود و پنج کیلومتر مربع که با ایران ویج اوستا شامل نواحی شرقی ایران و افغانستان و بخش هایی از پاکستان و هند متفاوت است. عنایت دارید که ما بزرگانی که از خطه آذربایجان برخاسته اند را نیز ایرانی می دانیم. حالی که جزو ایران کهن نبوده. ولیکن در ایران امروزیست. متعاقبا نباید خاقانی را ایرانی بدانیم. در حالی که بسیاری وی و نظامی را ایرانی می دانند. یک ایران کهن است که در اوستا هست و در شاهنامه هم ذکر شده که همانطور که می دانیم شامل بخش هایی مثل آذربایجان و مازندران و... نبوده. آیا ما مفاخری که از این دو ولایت بوده اند را ایرانی نمی دانیم؟ می دانیم چون در ایران امروزین هستند و نه ایران کهن. بنده هم وقتی ایران را عرض می کنم، عرفاً بنا را بر ایران امروزین می گذارم و اگر نه که کسی نمی گوید بلخ جزو ایران شاهنامه (ایران ویج) نبوده است.