رسته‌ها
مولانا جلال الدین محمد، مولوی
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 103 رای
درباره:
مولوی
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 103 رای
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

داستان شور انگیز زندگی مولانا جلال الدین محمد بلخی و به ویژه ماجرای عشق افسانه واری که او را به شمس تبریزی پیوند داد از شگفتی های ادب پارسی است.
زندگی مولانا به روایت بدیع‌الزمان فروزانفر همچنان یکی از معتبرترین کتاب‌هایی است که در شرح احوال و زندگانی مولانا و پدر او سلطان‌العلما و یاران برگزیده وی صلاح‌الدین و حسام‌الدین و شمس‌الدین و برهان‌الدین محقق و پسرش سلطان ولد تالیف شده است و مطالعه آن برای کسانی که می‌خواهند مولانا را بشناسند و با زندگی و زمانه او آشنا شوند و از تربیت اصلی و سیر معنوی او آگاهی یابند ضروری شمرده می‌شود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
337
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
ebne arabi
ebne arabi
1393/10/19

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مولانا جلال الدین محمد، مولوی

تعداد دیدگاه‌ها:
52
[quote='akhshurush']نقل قول از
ایران امروز در حدود سال 1300 (حوالی 1921) با نامه دولت وقت ایران به ممالک دنیا به این نام خوانده شد و آنرا پرشیا می نامیدند که به جهت گذر از امپراطوری به کشور صورت گرفت. واگرنه تا پیش از آن که عصر امپراتوری بوده نام مملکت را به نام حکومت می خواندند. ... همانگونه که ایران را ایران نمی خواندند و به نام حکومت های آن می خواندند.
اگر سخن از کشور است که آنزمان هم مملکت سلجوقی بود. کسی ایران نمی خواندش. یا بلاد را به نام خودشان می خواندند. ملوک الطوایف فارس و آذربایجان و خراسان و غیرو. بنده هم معتقدم که زبان نوشتار ملیت کسی را تغییر نمی دهد. فی المثل هرودوتوس در زمانی می زیسته که هخامنشیان بر وی حکومت می راندند. کسی او را ایرانی نمی داند. چون زادگاه وی در یونان امروزین بوده. یا کسی نباید پور سینا و رازی را عربی بداند چون به عربی می نوشته اند. همانگونه که اقبال ایرانی نبود. و همانگونه که مولانا ایرانی نیست. با احترام[/quote]
پاسخ به شما دوست عزیز:
عزیزم ببینید من تاریخ‌دان نیستم و ادعایی نیز ندارم. شما برای نام ایران تاریخ مشخص کرده اید. حدود 1300. گفته اید که پیش از این تاریخ، نام ایران وجود نداشته است. ابیات زیر از شاهنامه را بخوانید:
... یکی نامه با لابه و دلپسند
نبشته به نزدیک آن ارجمند
که گر تخت ایران به چنگ آوری
زمانه برآساید از داوری
ازین مرز تا آن بسی راه نیست
سمنگان و ایران و توران یکی‌ست
.......................................................
... که تور فریدون نیای من است
همه شهر ایران سرای من است
فراموش نکنید که شهر در ادبیات گاهی به معنی کشور و سرزمین می آید.
من باز هم می گویم که اطلاعات تاریخی ام چندان نیست. ( حدیث من ز مفاعیل و فاعلات بود... )
ولی ببینید بحثهای علمی، خیالات ما را بر نمی تابد.
شما اگر به ابیاتی که از شاهنامه نقل شد، دقت بفرمایید نام عزیز ایران را می بینید. حتما می دانید که فردوسی پاکزاد متعلق به چه قرنی است!
گذشته از آن به گزارش تذکره ها و تاریخ ادبیاتها و ... مولانا در بلخ زاده شده است. اصلا بحث در این مورد همانند اثبات دو ، دو تا چهار تاست. نیازی به گفتن نیست که بلخ از آن ایران بوده است. این سخن آشکارتر از خورشید است؛ همچنانکه گنجه نیز جزء سرزمین ایران بوده است.
شما را ارجاع می دهم به تاریخ ادبیاتها.

این دو بیت را هم یادگاری از فردوسی بزرگ داشته باشید:
چو گويي که فام خرد توختم
همه هر چه بايستم آموختم
يکي نغز بازي کند روزگار
که بنشاندت پيش آموزگار

نکته: فام صورت دیگری است از وام.
[quote='E R S']1. پدر مولانا ، بهاءالدین ولد ، احتمالا در سال 540 قمری در بلخ به دنیا آمد. به این ترتیب او در زمان سلجوقیان به دنیا آمده بود. سلجوقیان و بعد از آن ها ، خوارزمشاهیان هر دو زبان فارسی را به عنوان زبان رسمی و درباری به کار می بردند. پس هر دو حکومت جزو سلسله های فارسی زبان و در نتیجه جزئی از جوامع فارسی زبان بوده اند و محل حکومت آن ها هم سرزمینی بوده که از قرن ها قبل ایران نامیده شده بود ( 90 سال قبل از غزنویان ، بلخ جزو قلمرو سامانیان بوده و سامانیان هم خاندانی ایرانی بودند) .
پس سلجوقیان هم فارس زبان بودند و هم بر ایران حکومت می کردند. نتجیه : سلجوقیان ایرانی بودند.
صرف این که سلجوقیان از نژاد ترک بودند به این معنی نیست که ایرانی نبودند. همان طور که امروز هم ایران ما از نژاد های فراوان گوناگون تشکیل شده اما همه "ایرانی" هستند . امروز بخش بزرگی از مردم ایران را ترک ها تشکیل می دهند. امروزه "ایران" به معنی یک نژاد خاص نیست . مولانا هم با توجه به زادگاه پدرش ، احتمالا ترک بوده . اما یک ترک ایرانی . که هیچ ربطی به کشور تازه تاسیس ترکیه ندارد.
مولانا در سال 1273 میلادی از دنیا رفت . با این حساب ملیت مولانا نه به ترکیه امروزی ربطی دارد و نه افغانستان . فقط کشور کهن ایران می تواند مدعی باشد . ایران یعنی کهن ترین کشور دنیا .
5. این که مولانا اشعارش را به فارسی سروده خود به خوبی مشخص می کند که او به کدام فرهنگ تعلق داشت ...[/quote]
تعلق مولانا به فرهنگ ایران و اسلام و تصوف جای حرف و حدیث ندارد که بهترین گواه، آثار وی هستند. اما چند مساله در فرمایشات عزیزانم هست که به نظرم می رسد و تقدیم می کنم. نخست اینکه نام ایران باستانی که در اوستا بکار رفته تفاوت ماهوی با ایران امروزین دارد. ایران امروز در حدود سال 1300 (حوالی 1921) با نامه دولت وقت ایران به ممالک دنیا به این نام خوانده شد و آنرا پرشیا می نامیدند که به جهت گذر از امپراطوری به کشور صورت گرفت. واگرنه تا پیش از آن که عصر امپراتوری بوده نام مملکت را به نام حکومت می خواندند. مملکت ساسانی، ممالک محروسه قاجار(جای حرف دارد) ، مملکت صفوی، مملکت سلجوقی، و الخ. اما ایران شدن ایران، باز می گردد به عصر صفویه که آنرا امپراتوری ایران می نامیم. آنهم نه به جهت خاصی. که بدانجهت که ترکان ایرانی بر آن حکومت کردند و از ایران امروزین برخاسته اند. نه اینکه مثل خوارزمشاهیان و سلاجقه و مغول ها و تیموری ها، از آسیای مرکزی به این سمت آمده باشند. همانطور که عزیزان می دانند کشور همسایه را به جهت حکومتداری عثمانی ها، عثمانی می خواندند. کسی آنرا ترکیه نمی خواند. همانگونه که ایران را ایران نمی خواندند و به نام حکومت های آن می خواندند. بله ترکیه در 1923 ترکیه شد ولی با همین استدلال، ایران در همان سال ایران شد. چطور ما ترکیه را پیش از برقراری حکومت امروزش و تشکیل کشور، به نام امپراتوری می خوانیم و عثمانی می دانیم ولی ایران را نه؟ افغانستان در زمان مولانا وجود خارجی نداشت کما اینکه ایران نداشت.
اگر سخن از کشور است که آنزمان هم مملکت سلجوقی بود. کسی ایران نمی خواندش. یا بلاد را به نام خودشان می خواندند. ملوک الطوایف فارس و آذربایجان و خراسان و غیرو. بنده هم معتقدم که زبان نوشتار ملیت کسی را تغییر نمی دهد. فی المثل هرودوتوس در زمانی می زیسته که هخامنشیان بر وی حکومت می راندند. کسی او را ایرانی نمی داند. چون زادگاه وی در یونان امروزین بوده. یا کسی نباید پور سینا و رازی را عربی بداند چون به عربی می نوشته اند. همانگونه که اقبال ایرانی نبود. و همانگونه که مولانا ایرانی نیست. با احترام
از همه ی این حرف ها گذشته ...
برعکس ملیت مولانا ، سخن و اندیشه مولانا متعلق به همه است. اگر مردم ترکیه مولانا را دوست داشته باشند و او را گرامی بدارند ، روح اندیشه و تفکر مولانا به آن ها هم تعلق خواهد داشت . همان طور که به ایران تعلق دارد.
1. در مورد ترکیه :
این که شاعری در سرزمینی از دنیا رفته به این معنی نیست آن شاعر متعلق به آنجاست. همانطور که لرد بایرون شاعر انگلیسی هم در یونان (که زمان مرگ او جزو امپراطوری عثمانی بود) از دنیا رفت. پس چرا ترکیه مدعی مالکیت لرد بایرون نمی شود ؟!
پدر مولانا ، بهاءالدین ولد ، احتمالا در سال 540 قمری در بلخ به دنیا آمد. به این ترتیب او در زمان سلجوقیان به دنیا آمده بود. سلجوقیان و بعد از آن ها ، خوارزمشاهیان هر دو زبان فارسی را به عنوان زبان رسمی و درباری به کار می بردند. پس هر دو حکومت جزو سلسله های فارسی زبان و در نتیجه جزئی از جوامع فارسی زبان بوده اند و محل حکومت آن ها هم سرزمینی بوده که از قرن ها قبل ایران نامیده شده بود ( 90 سال قبل از سلجوقیان ، بلخ جزو قلمرو سامانیان بوده و سامانیان هم خاندانی ایرانی بودند) .
پس سلجوقیان هم فارس زبان بودند و هم بر ایران حکومت می کردند. نتیجه : سلجوقیان ایرانی بودند.
صرف این که سلجوقیان از نژاد ترک بودند به این معنی نیست که ایرانی نبودند. همان طور که امروز هم ایران ما از نژاد های فراوان گوناگون تشکیل شده اما همه "ایرانی" هستند . امروز بخش بزرگی از مردم ایران را ترک ها تشکیل می دهند. امروزه "ایران" به معنی یک نژاد خاص نیست . مولانا هم با توجه به زادگاه پدرش ، احتمالا ترک بوده . اما یک ترک ایرانی . که هیچ ربطی به کشور تازه تاسیس ترکیه ندارد.
2. در مورد افغانستان :
کشور "افغانستان" در زمان مولانا وجود خارجی نداشت . به وجود آمدن کشور افغانستانِ جدای از ایران ، به قرن ها بعد (حکومت قاجار و استعمار بریتانیا) مربوط می شود. خود قبایل پشتون (افغان) از قبایل ایرانی هستند . جدای از زبان فارسی که تکلم می کنند، ریشه های تاریخی آن ها هم به آریایی ها برمی گردد و در نتیجه ایرانی هستند .
این که افغانستان از ایران جدا شد ، حاصل گندکاری استعمار نفرین شده ی بریتانیا و حکومت خاک بر سر قاجار بود. نه فقط مولانا متعلق به فرهنگ و ملت ایران است بلکه خود "افغانستان" هم در تاریخ جزئی از ایران بود .
3. در مورد ابن سینا و رازی :
ابن سینا در بخارا و در زمان سامانیان به دنیا آمد. (سامانیان هم از دودمان های اصیل ایرانی بودند). همه جای دنیا ابن سینا را ایرانی می دانند. رازی هم که در ری به دنیا آمده بود . در قلب ایران ! دلیل این که این دو ، آثار علمی را به عربی می نوشتند ، این بود که زبان علمی رایج در آن دوران عربی بود .
همان طور که امروز اگر دانشمندی ایرانی مقاله ای علمی به انگلیسی بنویسد به این معنا نیست که او انگلیسی است ! عربی نوشته شدن آثار علمی ابن سینا و رازی هم نشان ایرانی نبودن آن ها نیست .
4. کشور ترکیه در سال 1923 میلادی تاسیس شد . حتی اگر امپراطوری عثمانی را هم با ترکیه معادل بگیریم (که البته اشتباه است) ، امپراطوری عثمانی در سال 1299 میلادی پایه گذاری شد . افغانستان هم در سال 1919 تاسیس شد.
مولانا در سال 1273 میلادی از دنیا رفت . با این حساب ملیت مولانا نه به ترکیه امروزی ربطی دارد و نه افغانستان . فقط کشور کهن ایران می تواند مدعی باشد . ایران یعنی کهن ترین کشور دنیا .
5. این که مولانا اشعارش را به فارسی سروده خود به خوبی مشخص می کند که او به کدام فرهنگ تعلق داشت ...
مولوی:دیروز،امروز و فردا-میراث مولوی
امروز ما باید به صدای شاعران خود گوش فرا دهیم.شاعران حافظ، معنویت و هویت ما هستند.به ما آگاهی و خود آگاهی می بخشند.برای گوش سپردن به ایشان، جانی فرهیخته باید داشت.برای فرهیختگی باید آموخت،و برای آموزش،مرزی وجود ندارد.
مرز"خودی"از "بیگانه"،همان "مرز" عالم و جاهل است،همه کسانی که"حقیقتی را می دانند،با یکدیگر هموطن هستند.
موطن اصلی آدمیزاد "حقیقت" و راه رسیدن به این وطن،شعر و حکمت و عرفان و همچنین علم و فلسفه و هنر است.-مقدمه مثنوی نیکلسون
همه کسانی که"حقیقتی را می دانند،با یکدیگر هموطن هستند.
موطن آدمی را بر هیچ نقشه نشانی نیست....موطن ادمی تنها در قلب کسانیست که دوستش میدارند.-مارگوت بیگل شاعر آلمانی
استاد "کزازی"می گویید:مولانا به راستی یکی از شگفتی هاست. این جادوی سخن فارسی فرّ فرهنگ ایرانیست..
در هر جا راه بجویید هنگامه ...بر می انگیزد
ملتِ عشق از همه دین‏ها جداســـــت‏
عاشــقان را ملت و مذهب خداسـت

(به راستی، اشخاصی چون مولانا به زبان عشق با کل عالم هستی، در رابطه اند و سخن می گویند، و در این بین هیچ جنگ ونزاعی وجود ندارد،زبان عشق:x:x:x زبان یگانگی و وحدت است و در آن هیچ دوئیتی وجود ندارد!!! به امیدجهانی که، همه ی انسان هابه زبان این شاعر گرانمایه وعزیز سخن بگویند، تا از هر گونه دوگانگی و ستیزی...رهایی یابند)
استاد زرین کوب می گویید: همسفر ظاهری مولانا شدن، خود بس ارجمند است.
چرا که گوش ظاهر سپردن به نغمه روح نواز و سحر آمیز مولانا، آدمی را از سطح دنیای حس، که دنیای دون و خودی هاست فراتر می برد.

تقدیم به دوستدارن این عارف، محبوب.....
عشق قهار است و من مقهور عشق
چون شکر شیرین شدم از شور عشق
عاشقان در سیل تند افتاده اند
و از قضای عشق دل بنهاده اند
مولانا

با سلام خدمت دوستان
بعضی از دوستان چیزهایی نوشته اند که واقعا ارزش نقد ندارد.این قبیل انسان ها بدون آنکه تخصصی در زمینه ای داشته باشند با توجه به شنیده های خود که بر پایه ای استوار نیست چیزهایی می نویسند. اگر به سبک این نوشته ها و زبان آن ها دقت کنید جز اصرار بی مورد در مورد مغشوش نشان دادن حقیقتی که مورد اذعان اهل علم است، چیز دیگری نیست.
بهتر است بدون مطالعه در مورد موضوعی حرف نزنیم. البته مخاطب این توصیه قبل از هر کس، خودم هستم.
کافی است شرایط پیش آمده در زمان مولانا را در نظر بگیرید. مولانا با نبوغی که داشته قبل از مهاجرت به قونیه همراه پدر، مقدمات علوم را فرا گرفته بوده است. سخن عطار در مورد وی، بیش از هر چیزی نبوغ او را آشکار می کند.
به نظر من چنین مطلبی اصلا نیاز به بحث ندارد.
دوستان جناب akhshurush ......................در زمینه تاریخ بخصوص تاریخ ایران باستان و همسایگان آنها همچون بابل و مصر و لیدیه و سارد و.................... که در دوره هخامنشیان به تدریج ضمیمه امپراتوری بزرگ هخامنشیان گردید اظهار نظر می کنند بدون آنکه پیشینه تمدنهای قدیم را بدانند و مطالعه کنند داوری می کنند .............................
[edit=simin]1393/10/23[/edit]
[quote='edrishoseini']نقل قول از akhshurush:خود ایران در عهد صفویه، امپراطوری ایران شناخته شد. آن زمان امپراطوری خوارزمشاهی و سلجوقی و مغولی بود. نواحی اطراف سیستان و خراسان بوده که ارتباطی به ایران امروزی ندارد. امپراطوری ایران هم از آن حرفهاست. ضمن اینکه اگر بناست که زبان فردی، ملیت وی را مشخص سازد، رازی و بوعلی را باید عرب دانست.
من هم به این موضوع اشاره کردم که شاید شما با تعریف کلمه "ایران" مشکل دارید که ظاهراً صحیح حدس زده بودم. حال هر اسمی که میخواهید روی آن امپراطوریها (یا حکومتها) بگذارید به اصل قضیه ایرادی وارد نمی کند. به هر حال زادگاه مولوی جزیی از آن خراسان بزرگ و آن امپراطوری و آن حیطه جغرافیایی بوده است. من هم میگویم موقعیت جغرافیایی بلخ کنونی ربطی به حیطه جغرافیایی ایران امروزی ندارد.
در پایان خاطر نشان می کنم با بازی کردن با لغات نمی توان ملیت یک شخص را عوض کرد.[/quote]
عرض شد حق با شماست جناب حسینی. با همین استدلال که بلخ در افغانستان است و قونیه در ترکیه، مولانا را باید متعلق به یکی از این دو کشور دانست. نظر بنده به افغانستان نزدیک تر است.
[quote='akhshurush']خود ایران در عهد صفویه، امپراطوری ایران شناخته شد. آن زمان امپراطوری خوارزمشاهی و سلجوقی و مغولی بود. نواحی اطراف سیستان و خراسان بوده که ارتباطی به ایران امروزی ندارد. امپراطوری ایران هم از آن حرفهاست. ضمن اینکه اگر بناست که زبان فردی، ملیت وی را مشخص سازد، رازی و بوعلی را باید عرب دانست.[/quote]
من هم به این موضوع اشاره کردم که شاید شما با تعریف کلمه "ایران" مشکل دارید که ظاهراً صحیح حدس زده بودم. حال هر اسمی که میخواهید روی آن امپراطوریها (یا حکومتها) بگذارید به اصل قضیه ایرادی وارد نمی کند. به هر حال زادگاه مولوی جزیی از آن خراسان بزرگ و آن امپراطوری و آن حیطه جغرافیایی بوده است. من هم میگویم موقعیت جغرافیایی بلخ کنونی ربطی به حیطه جغرافیایی ایران امروزی ندارد.
در پایان خاطر نشان می کنم با بازی کردن با لغات نمی توان ملیت یک شخص را عوض کرد.
باسلام
بیایید برای اثبات ادعامون ،آثار حضرت مولانا را با این زبان شیرین ،با جان و دل بخوانیم تا معنای جان بخش و زندگی بخش ،این اشعار وگفتار در حیات ما جاری شود.
تا سبز شویم و سبزی ببخشیم.
کلامی دلنشین وخوش آهنگ ،با« حفظ اشعار » واثر بخش با «عمل» به آن علم بی کران ،که راحت در اختیار ماست ،هستی را زیبا کنیم ،وبا عمل به آنها چشمه های زیبایی را جاری کنیم.
تا همه جهانیان بدانند که مولانا کیست و چگونه باید او را دوست داشت و سپاسگزار این همه مهر بی کران آن بزرگوار«کل هستی » شد.
با علم اگر عمل برابر گردد***کام دو جهان ترا میسر گردد
به امید همدلی
مولانا جلال الدین محمد، مولوی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک