رسته‌ها
مولانا جلال الدین محمد، مولوی
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 103 رای
درباره:
مولوی
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 103 رای
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

داستان شور انگیز زندگی مولانا جلال الدین محمد بلخی و به ویژه ماجرای عشق افسانه واری که او را به شمس تبریزی پیوند داد از شگفتی های ادب پارسی است.
زندگی مولانا به روایت بدیع‌الزمان فروزانفر همچنان یکی از معتبرترین کتاب‌هایی است که در شرح احوال و زندگانی مولانا و پدر او سلطان‌العلما و یاران برگزیده وی صلاح‌الدین و حسام‌الدین و شمس‌الدین و برهان‌الدین محقق و پسرش سلطان ولد تالیف شده است و مطالعه آن برای کسانی که می‌خواهند مولانا را بشناسند و با زندگی و زمانه او آشنا شوند و از تربیت اصلی و سیر معنوی او آگاهی یابند ضروری شمرده می‌شود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
337
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
ebne arabi
ebne arabi
1393/10/19
درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مولانا جلال الدین محمد، مولوی

تعداد دیدگاه‌ها:
52
[quote='maryamyavari']نقل قول از simin:. در باره رازی و بوعلی سینا و ... اگر تاریخ ادبیات ایران رو مطالعه کرده باشین متوجه می شین که در این دوره به علت غلبه ادبیات عرب ، بسیاری از اندیشمندان و دانشمندان .....
بله اون زمان زبان عربی مثل زبان اینگلیسی این دوره مثل زبان بین المللی بوده که کتابای علمی رو توی جهان اسلام عربی مینوشتند.
.
اما یک سوال دارم:
آیا میشه گفت دلیل دیگه ی عربی بودن آثار ابن سینا اینه که میخواستند از ضرر رساندن قوم مغول به اون آثار جلوگیری بکنند؟(با توجه به اینکه اونا تمام آثاری که به زبان فارسی بوده رو نابود میکردند)[/quote]
توضیح یک نکته ضروری هست و اون این که وقتی از آثار عربی ابن سینا صحبت می کنیم به این معنا نیست که تمامی اثار این دانشمند به زبان عربی باشد
تالیفات ابن سینا به زبان فارسی عبارتند از: دانشنامه علایی، رساله نبض ، کنوز المعزمین، رساله نفس ، رساله جودیه
اما در چرایی عربی نویسی کتب و منابع باید گفت، برخی از اهل قلم برای نمایاندن تسلط به زبان عربی ، و یا همراهی با زبانی که زبان تالیف کتب در آن دوره بود و .... آثارشون رو به زبان عربی تالیف می کردند و الله اعلم
[quote='simin']. در باره رازی و بوعلی سینا و ... اگر تاریخ ادبیات ایران رو مطالعه کرده باشین متوجه می شین که در این دوره به علت غلبه ادبیات عرب ، بسیاری از اندیشمندان و دانشمندان .....
[/quote]
بله اون زمان زبان عربی مثل زبان اینگلیسی این دوره مثل زبان بین المللی بوده که کتابای علمی رو توی جهان اسلام عربی مینوشتند.
.
اما یک سوال دارم:
آیا میشه گفت دلیل دیگه ی عربی بودن آثار ابن سینا اینه که میخواستند از ضرر رساندن قوم مغول به اون آثار جلوگیری بکنند؟(با توجه به اینکه اونا تمام آثاری که به زبان فارسی بوده رو نابود میکردند)
[quote='akhshurush']خود ایران در عهد صفویه، امپراطوری ایران شناخته شد. آن زمان امپراطوری خوارزمشاهی و سلجوقی و مغولی بود. نواحی اطراف سیستان و خراسان بوده که ارتباطی به ایران امروزی ندارد. امپراطوری ایران هم از آن حرفهاست. ضمن اینکه اگر بناست که زبان فردی، ملیت وی را مشخص سازد، رازی و بوعلی را باید عرب دانست.[/quote]
گرامی کاملا مشخصه که شما اصلا به پیام من توجه ندارین . در باره رازی و بوعلی سینا و ... اگر تاریخ ادبیات ایران رو مطالعه کرده باشین متوجه می شین که در این دوره به علت غلبه ادبیات عرب ، بسیاری از اندیشمندان و دانشمندان ، ( اگر چه ایرانی و فارسی زبان بوده اند ) کتاب های علمی را در این دوره به زبان عربی تالیف کرده اند کما این که کتب و منابع معتبری در ادبیات داریم که با وجود مولفان ایرانی به زبان عربی و به نثر فنی و مصنوع که سبک ویژه آن دوره بوده ، تالیف شده . این چه ربطی به بحث داره؟ در واقع باز هم باید بگم شما متاسفانه موضوعی رو از جایی وارد بحث می کنید که اصلا ربطی به موضوع نداره...( متاسفانه در سایت کتابناک به جای تعقل در دیدگاه متقابل از زاویه فقط درست بودن من و درست بودن مطلب من دور باطلی به نام بحث صورت می گیرد و تا الخ ... الله اعلم
خود ایران در عهد صفویه، امپراطوری ایران شناخته شد. آن زمان امپراطوری خوارزمشاهی و سلجوقی و مغولی بود. نواحی اطراف سیستان و خراسان بوده که ارتباطی به ایران امروزی ندارد. امپراطوری ایران هم از آن حرفهاست. ضمن اینکه اگر بناست که زبان فردی، ملیت وی را مشخص سازد، رازی و بوعلی را باید عرب دانست.
[quote='akhshurush']مولانا در بلخ زاده شد و در قونیه درگذشت. این وسط هیچ دخلی به ایران پیدا نمی کند.[/quote]
کاربر محترم جناب اخشوروش !
نمی دونم چقدر از تاریخ گذشته ایران و جهان رو مطالعه کردین اما مناسب بود پیش از این دیدگاه ، به تاریخ شهرهایی چون بلخ و بخارا نظر می انداختین که در روزگار پدر مولانا و و وی جزء قلمرو ایران بوده است.
اما بدور از هر تعصبی در باره اندیشمندان و شاعران و ... آن چه می توان اظهار کرد این است:
شاعران و نویسندگان ، اهل زبانی هستند که با آن می‌نویسند و می‌سرایند. مولانا اگر نه در بلخ که در قونیه، حتی برلین و پاریس هم دنیا آمده باشد، ایرانی است. چرا که زبان ، وطن هنرمند است نه خاک.
بلخ از شهرهای مهم امپراطوری ایران و خراسان بزرگ بوده است. مولانا زاده بلخ بوده و به زبان فارسی شعر سروده و نظم گفته و از بزرگان ایران زمین و بلکه جهان بوده و هست. حال اگر در تعریف کلمه "ایران" مشکلی دارید آن بحث دیگری است.
مولانا در بلخ زاده شد و در قونیه درگذشت. این وسط هیچ دخلی به ایران پیدا نمی کند.
دوست داران مولانا اسیر مرز بندی نیستند، چون کلام زنده وحق است ،بر دل طالبش خوش مینشیند،وچون نوری مه شکن ،دل مه را میشکافد،ورهرو را بس زیبا رهنما میشود.
همچو قرآن ،مثنوی ما ،زدل
هادی بعضی،بعضی را مضل
اهل هر مذهبی بر او صادق ***قوم ،هر ملتی بر او عاشق
کرده او رامسیحیان محمود. ***دیده او راجهود،خوب چو هود
عیسوی گفته :اوست عیسی ما ***موسوی گفته:اوست موسی ما
ملت عشق از همه دینها ها جداست
عاشقان را ملت و مذهب ،خداست
اختلاف خلق از نام اوفتاد***چون به معنی رفت،آرام اوفتاد
[quote='yarfadak']
سوال
[/quote]
فرضی که شما گرفته اید باطل است زیرا شاید یک غذا در مجموع برای جسم مضر باشد اما در مورد عقاید به کار بردن مفهوم مضر و سودمند درست نیست زیرا مفاهیم در ذهن ما قبول و رد می شوند و این مفاهیم رد شده باعث ضرر به ذهن نمی شنود و در آنجا فقط دسته بندی می شوند اگر شما روح را جدای از ذهن می پندارید باید اول روح اثبات کرده و بعد اثبات نمائید که چگونه مفاهیم غیر بهداشتی !به آن ضرر می رسانند.
قیاس شما باطل است زیرا تفکر و تعقل را نادیده گرفته اید و کارکردی مشابه برای ذهن و معده در نظر گرفته اید برای مثال در مورد عقیده ناپاک :
فرض کنید فردی که به قرآن معتقد است عقیده ای غیر قابل قبول در مورد قرآن وارد ذهن او می شود چون این عقیده توسط تفکر و تعقل رد می شود باعث تقویت عقیده به قرآن می شود و استدلال شما در مورد تاثیر عقیده ناپاک بر ذهن در این مورد صادق نیست.
سوال اینجاست، ما چگونه باید قبل از خواندن کتاب به درست بودن عقیده و باور داخل کتاب یقین داشته باشیم؟!! اگر رویکرد ما به زندگی عقلانی باشد باید حتما آن کتاب را بخوانیم تا بتوانیم در مورد آن عقیده، قضاوتی اصولی داشته باشیم تا چه برسد به یقین! شاید منظور شما این باشد که عقل نمی تواند به درست بودن اعتقادی، یقین پیدا کند پس ما باید در غیر از ذهن بشر به دنبال یقین باشیم برای این نتیجه شما باید اثبات کنید که ذهنی به غیر از ذهن بشر وجود دارد که می تواند یقین به درست بودن عقیده را به ما بدهد و تا آن لحظه نتیجه این است که بشر نمی تواند به چیزی یقین داشته باشد.
اما رویکرد شما عواقب دیگری نیز دارد:
1-فرض کنیم ما در ابتدا هیچ عقیده ای نداریم!و قصد داریم معتقد بشویم !
2-اما با رویکردی که شما در نظر دارید ما باید به پاکی آن اعتقاد یقین داشته باشیم ( یقین مرحله ای از ایمان و اعتقاد است) تا بتوانیم معتقد بشویم.
نتیجه:ما نمی توانیم به هیچ چیز اعتقاد داشته باشیم.
درود
بنده این کتاب را تقدیم به تمام کتابناکیهای عزیز شیفتگان خداوندگار مولانا می نمایم
و قدردان تمام زحمات و راهنمایی های کالتون بزرگوار و عزیز هستم امید دارم همیشه پاینده و سربلند باشن .
کنجکاوم بفهمم چرا مولوی و فروزانفر مورد تنفر یک نفر قرار بگیرد؟:-)
مولانا جلال الدین محمد، مولوی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک