نظریه بیگانگی مارکس
نویسنده:
ایستوان مزاروش
امتیاز دهید
مفهوم 'بیگانگی یا از خود بیگانگی 'انسان در وجوه متفاوت آن, بیگانگی از خود, بیگانگی از طبیعت و بیگانگی از انسانها ;از مفاهیم کانونی نظریات کارل مارکس, ( ۱۸۱۸ ۱۸۸۳م) فیلسوف اقتصاددان و جامعهشناس آلمانی است, که البته در اندیشه سیاسی و فلسفی پیش از او نیز سابقه شایان توجهی داشته است .بدنه اصلی دیدگاههای مارکس در این مورد در 'دست نوشتههای اقتصادی و فلسفی '۱۸۴۴آمده است و کتاب حاضر با تاکید بر آن اثر, البته در چارچوب کلیت آثار مارکس, به بررسی و تحلیل و معرفی این دیدگاهها پرداخته است . کتاب حاضر سه بخش اصلی سامان یافته است .بخش نخست به بررسی خاستگاه تاریخی و ساختار نظری این مفهوم و تحولات معنایی آن و نظرات فیلسوفان دیگر درباره آن میپردازد و در بخش دوم وجوه اقتصادی, سیاسی, بود شناختی, اخلاقی, و زیبا شناختی بیگانگی بررسی میشود .بخش سوم به دلالتهای معاصر نظریه بیگانگی مارکس در اندیشههای جامعهشناسان اختصاص یافته است .
بیشتر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی نظریه بیگانگی مارکس
مارکس معتقد بود که وجه تمایز انسان از دیگر حیوانات ، توانایی در شکل دادن به جهان خود از طریق فعالیت های خلاقانه است .
بنظر او این تنها انسان است که میتواند میل به آفرینش و خلاقیت در جهان اجتماعی داشته باشد و آنچه را که میخواهد تحقق بخشد .
از نظر مارکس "کار" میتواند جلوه ای از خرد انسان و قابلیت "آفرینش" او باشد به شرط آنکه او را از خود [بیگانه] نکند .
مارکس می گوید : اگر کار با هدف بقا باشد و یا از نظر اجتماعی به گونه ای سازمان یابد که ارزش خود را از دست بدهد و تباه کننده باشد باعث از [خودبیگانگی] انسان ها از خود میشود !
مارکس معتقد است که از خودبیگانگی در نظام سرمایه داری به اوج خود رسیده است زیرا کارگران به ماشین ها گره زده شده اند و این باعث بیهودگی آنان شده است زیرا بخشی از ساختار [ماشینیسم] شده اند که نتیجه ی کارشان به کارفرما و سرمایه دار بر می گردد .
از نظر او خلاقیت انسانی به کالایی تبدیل شده که به کارفرما و صاحبان [ابزار تولید] عرضه شده و سپس فروخته می شود .
بنابراین آنها هرچه بیشتر کار کنند و بیشتر خلاقیت داشته باشند به همان تناسب بیشتر [استثمار] می شوند .
و این خیلی حیف است که یکی از بزرگترین اندیشمندان تاریخ اینگونه برای ایرانی ها نا آشنا باقی می ماند.