رسته‌ها
غرب زدگی
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 100 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 100 رای
از متن کتاب:
غرب زدگی می گویم همچون وبا زدگی. و اگر به مذاق خوش آیند نیستT بگوییم همچون گرمازدگی یا سرمازدگی اما نه. دست کم چیزی است در حدود سن زدگی. دیده اید که گندم را چطور می پوساند؟ از درون پوسته سالم برجاست اما فقط پوست است، عین همان پوستی که از پروانه ای بر درختی مانده. به هر صورت سخن از یک بیماری است. عارضه ای از بیرون آمده و در محیطی آماده برای بیماری رشد کرده. مشخصات این درد را بجوییم و علت یا علت هایش را و اگر دست داد راه علاجش را.
این غرب زدگی دو سر دارد. یکی غرب و دیگر ما که غرب زده ایم. ما یعنی گوشه ای از شرق. به جای این دو سر بگذاریم دو قطب یا دو نهایت چون سخن دست کم از دو انتهای یک مدرج است اگر نه از دو سر عالم. به جای غرب بگذاریم در حدودی تمام اروپا و روسیه شوروی و تمام آمریکای شمالی. یا بگذاریم ممالک مترقی - یا ممالک رشد کرده - یا ممالک صنعتی - یا همه ممالکی که قادرند به کمک ماشین مواد خام را به صورت پیچیده تری در آورند و همچون کالایی به بازار عرضه کنند. و این مواد خام فقط سنگ آهن نیست یا نفت یا روده یا پنبه و کثیرا. اساطیر هم هست - اصول عقاید هم هست – موسیقی هم هست - عوالم علوی هم هست.
و به جای ما که جزوی از قطب دیگریم، بگذاریم آسیا و آفریقا یا بگذاریم ممالک عقب مانده - یا ممالک در حال رشد
- یا ممالک غیر صنعتی - یا مجموعه ممالکی که مصرف کننده آن مصنوعات غرب ساخته اند. مصنوعاتی که مواد خامشان - همان ها که بر شمردم - از همین سوی عالم رفته. یعنی از ممالک در حال رشد...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
212
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Kandooo
Kandooo
1392/07/11

کتاب‌های مرتبط

رسانه خاموش
رسانه خاموش
0 امتیاز
از 0 رای
پشتاره
پشتاره
4 امتیاز
از 2 رای
نقد برنامه گتا
نقد برنامه گتا
4.5 امتیاز
از 14 رای
درباره جامعه و تاریخ
درباره جامعه و تاریخ
4.4 امتیاز
از 33 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی غرب زدگی

تعداد دیدگاه‌ها:
21
«و اصلا من نمی دانم این شرق شناسی از کی تا به حال «علم » شده است؟» [از متن کتاب]
عاشق این جمله شدم!
نوشته های زیر از کتاب جمهوریت افلاطون است که می توان آنرا یکی از مبانی مهم جامعه سیاسی غرب دانست :
و اما افراد ، به کسانی که حکومت می کنند غیر از عنوان همشهری ، چه عنوانی می دهند ؟
- در غالب جماعات ، آنها را فرمانروا و در حکومت های دموکراتیک ، ارکونت یا شخص اول
و در جامعه ما به زمامداران ، علاوه بر همشهری چه عنوانی خواهند داد ؟
- ناجی و مدافع
و اینها چگونه مردم را خطاب خواهند کرد ؟
- پخش کننده دستمزد و غذا
و حکومت‌ها در سایر جوامع ، با مردم چگونه رفتاری دارند ؟
- آنها را بنده زر خرید خودشان می دانند
و بین خود ، چگونه رفتاری دارند ؟
- رفیق قدرت
و در جامعه ما ؟
- رفیق محافظ
آیا می توانی بگویی چگونه در سایر جماعات ، حکومت‌ها با برخی رفقایشان دوست ، و با برخی مانند خارجی ها رفتار می کنند ؟
- بسیاری اینگونه عمل می کنند و می گویند و فکر می کنند در منافع دوستان شریکند نه در منافع خارجی ها
و آیا کسی هست که درباره رفقایش فکر کند یا بگوید که نسبت به او غریبه است ؟
- به هیچ وجه ، زیرا هر کسی دیگران را ، برادر یا خواهر ، پدر یا مادر ، پسر یا دختر خویش می داند ( ص ۲۳۴)
... آری و اینست راز تمدن غرب فاسد وحشی از خدا بی خبر استعمارگر !!!
ایکاش جلال آل احمد به جای خیال‌بافی ، به سراغ کتب اصلی و مبنایی غرب می رفت و از آنها شاهد می آورد و مورد نقد قرار می داد
در مورد آقای جلال آل احمد نکته جالب این بود که مرتب از دیگران انتقاد می کرد و آنان را شیره ای خطاب می کرد و در یک نطق خود بزرگ بین ( که این خودخواهی و خود بزرگ بینی جلال و فحاشی به دیگران از خصیصه های بارز نوشتار وی است) در یک خطابه مشهور ایشان آقای شاهپور بختیار را شیره ای خطاب کرد، طنز تاریخ این است که به گفته سمین دانشور همسر جلال آل احمد ، جلال بر اثر سوءمصرف مواد مخدر درگذشت . شوربختانه دست ها و افکار پلید؛ افرادی که سزاوار نبودند را تحت برچسب روشن فکر به ملت ایران تحمیل کردند، برای مثال آقای جلال آل احمد چنان دروغگو بود که با اینکه از غرق شدن صمد بهرنگی ( نویسنده ای که کتاب هایش در کانون فکری کودکان به چاپ می رسید) مطمئن بود مرگ وی را یک قتل آن هم قتلی توسط شاه مملکت خواند تا با دروغ گویی به اهدافش برسد. در پرده آخر زندگی نیز به مکه رفت و رفیق و نویسنده مورد علاقه امام شد.
درباره حجم شعور جلال آل احمد همین بس که در کتاب نفرین زمین تراکتور را عامل بدبختی روستائیان می‌داند و توصیه به بازگشت به کشاورزی سنتی می‌کند. حکم همان است دیوانه چون دیوانه بیند خوشش اید.
اینطور که من در یکی دو نوشته ی اخیر شما متوجه می شوم، زیاده از حد درگیر سطح شعور خلق الله هستید. فلانی چون با کشاورزی سنتی مخالف بوده بی شعور بوده، اکثریت نسل انقلابیون هم بی شعور بودند چون معدودی از این نسل مدعی رویت عکس آیت اله خمینی در ماه بودند. اکثریت نسل دهه 30 و 40 هم بی شعور بودند. بعد هم در جایگاه قاضی، با نگاهی از بالا می فرمایید که حکم همان است. کجا مرد حساب؟ پایین تر بیایید و در کنار ما مردم عادی و عامی بر روی زمین گام بزنید. این حجم از نخوت دیگر از کجاست؟ همه بی شعورند لابد شما خوبید؟
سنجش آثار و اندیشه های آل احمد جای خود ، مانده ام « حجم شعور » را چگونه می شود اندازه گرفت . به نظرم اگر این مفهوم و روش اندازه گیری آن تبیین شود ، جهش چشمگیری در وصف پویش فکری انسان است .
« غرب زدگی مهمترین و تاثیرگذارترین اثر جلال آل احمد است » ، شاید اثرگذارترین بوده ولی من مدیر مدرسه و سنگی بر گوری را ترجیح می دهم ، شاید به این دلیل که اول این کتاب های او را خواندم !
وقتی انبان ذهن از سخن اندیشیده تهی باشد ، یا کپی پیست می کنند یا ناسزا صادر می کنند ؛ و همگنان را البته خوش آید .

اعدام شیخ فضل الله نوری کار «غرب‌زده‌ها» بود؟!
محمدرضا سرگلزایی در یادداشتی تلگرامی نوشت: هر گاه از بزرگراه شیخ فضل الله نوری وارد اتوبان جلال می شوم بی اختیار یاد خطای تاریخی جلال آل احمد می افتم!
جلال آل احمد در کتاب غرب زدگی خود راجع به اعدام شیخ فضل الله نوری چنین نوشته است: “به هر صورت از آن روز بود که نقش غرب زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند. و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غرب زدگی پس از دویست سال بر بام سرای این مملکت افراشته شد.”
این نتیجه گیری غلط جلال را با آب و تاب در کتاب های درسی به خورد دانش آموزان این مملکت می دهند و گناه بردار کردن شیخ فضل الله را به گردن غرب زدگان می اندازند بگذریم که خود واژه غرب زدگی نیز اصطلاحی “من در آوردی” و تعریف نشده است که می توان آن را همچون برچسبی بر پیشانی هر شخص و جریانی چسباند. این واژه من در آوردی از ابداعات سید احمد مهینی یزدی معروف به احمد فردید بود که خود، شیفته ی مارتین هایدگر فیلسوف نازی آلمان هیتلری بود. فردید بین فلسفه پدیدار شناختی هایدگر و عرفان ابن عربی وجه مشترک پیدا می کرد!
داستان شیخ فضل الله نوری اما داستان دیگری است. شیخ فضل الله که در ابتدای انقلاب مشروطه در کنار سید عبدالله بهبهانی و سید کاظم طباطبایی قرار داشت بعدا با سید عبدالله بهبهانی اختلاف پیدا کرد و مشروطه را ضد دین تلقی کرد و مشروطه خواهان را مهدورالدم خواند!
محمد علی شاه قاجار هم که با برقراری مشروطه حکومت بی قید و شرط پادشاهی خود را در محدودیت می دید از فتوای شیخ فضل الله و چند تن از امام جمعه های همگام با وی استقبال کرد و کودتایی را سازماندهی کرد که حاصل آن به توپ بستن مجلس و اعدام بسیاری از مشروطه خواهان بود که شیخ آنها را مهدورالدم خوانده بود.
کودتای محمدعلی شاه که شکست خورد شیخ فضل الله به عنوان تئوریسین شرعی کودتا محاکمه و اعدام شد اما نکته مهم این است که در این محاکمه و اعدام هم ” غرب زده ها” نقش اصلی را نداشتند بلکه این ماجرا توسط خود روحانیون کارگردانی می شد!
مکاتبات بین سید عبدالله طباطبایی و سید کاظم طباطبایی با علمای نجف باعث شد که مراجع تقلید نجف معروف به آیات ثلاث در تلگرافی که در تاریخ ۲۹ ذیقعده ۱۳۲۵ هجری قمری فرستادند شیخ فضل الله نوری را “مفسد” اعلام کنند! حکم مفسد بودن شیخ فضل الله امضای آیت الله العظمی محمد حسین نجل میرزا خلیل، آیت الله العظمی محمد کاظم خراسانی و آیت الله العظمی عبدالله مازندرانی را دارد!
قاضی دادگاهی که شیخ فضل الله را محاکمه و به اعدام محکوم کرد “شیخ ابراهیم زنجانی” بود. این مرد ۲۰ سال در حوزه علمیه نجف علوم دینی خوانده بود و شاگرد آخوند خراسانی، شیخ محمد لاهیجی و حاجی میرزا خلیل بود
این که اعدام شیخ فضل الله نوری اقدامی غلط بوده یک مساله است و این که این کار غلط را به گردن کسانی غیر از آمرین و عاملین آن بیاندازیم امر دیگری است.
بحث درست و غلط بودن این اقدام یک بحث تحلیلی و حقوقی است که هر فرد و جریانی بسته به گرایش سیاسی و فلسفی خود می تواند رأیی متفاوت داشته باشد اما این که این اقدام را از دوش کارگردانان اصلی آن برداریم و به دوش دیگران بیاندازیم تحریف تاریخ است و تحریف تاریخ در سطح کلان و اجتماعی باعث افکار بیمارگونه، تصمیمات غلط و حرکت های اجتماعی بیمار می شود.
چگونه انتظار داریم ملتی که تاریخ خود را نمی داند تصمیمات درست بگیرد؟!
کهکشانی از نادانی
اقیانوسی از جهالت
و انباری از حماقت!
وای به حال کتابی که عنوانش از حضرت فردید به عاریت گرفته شده باشد
فلک زدگی درد بی درمانی بود که آل احمد دچارش شده بود و درمانی برایش نبود.
مرگ بر آمریکایی بودن درونمان, مرگ بر صهنونیزم نفسمان, مرگ بر خود بزرگ بینی و برتری جویی و استکبار خودمان, مرگ بر شعار بی عمل, مرگ بر دغل
البته رابطه نزدیکبا ایالات متحده داشتن شرط خوشبختی یک کشور نیست و خوب است وضع و حال مکزیک را در نظر داشته باشیم.
ولی بد نبود در کنار ایالات متحده به روسیه نیز اشارتی می فرمودید که در طول تاریخو با هر شیوه حکومتی که داشته به ایران ضربه زده است.
سیاست پدر و مادر و دوست و آشنا نمی شناسد.
منافع ملی هر کشور باید بیشترین اولویت را برای او داشته باشد.
در سال 1979 با وجود کمک های فراوان چین به ویتنام شمالی درگیر نبرد با آمریکا، به دلیل اختلافات مرزی و رقابت در کامبوج بین این دومتحد ایدئولوژیک جنگی سخت درگرفت.
سردمداران ویتنام متحد منافع ملی را بسیار مهم تر از ایدئولوژی مشترک می دانستند.
اکنون نیز رابطه ویتنام و دشمن خونی سابق یعنی آمریکا، گرم تر از همسایه بزرگ شمالی یعنی چین است و به دلیل زیاده خواهی چین در دریای چین جنوبی پیوند های ویتنام و ایالات متحده در حال مستحکم تر شدن می باشد.

ویتنامی ها اجازه ندادند کشورشان به حیات خلوت ایالات متحده و چین بدل شود.

به این می گویند کشورداری بر پایه واقع بینی
غرب زدگی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک