اخلاق
نویسنده:
باروخ اسپینوزا
مترجم:
محسن جهانگیری
امتیاز دهید
از برجستهترین و تاثیرگذارترین آثار فلسفه غرب! کتاب اخلاق مشهورترین اثر باروخ اسپینوزا، فیلسوف عقلگرای قرن هفدهم است که تصویری منسجم از واقعیت هستی و راهنمایی برای معنای زندگی اخلاقی ارائه میدهد. اسپینوزا بر اساس اندیشههای خود ماهیت خدا، ذهن، عواطف، اسارت انسان به احساسات و قدرت درک را شرح میدهد.
این کتاب که اندکی پس از مرگ اسپینوزا منتشر شد بدون شک بزرگترین اثر اوست. باروخ اسپینوزا (Benedict de Spinoza) که فیلسوفی یهودی تبار بود با اندیشههای خود انقلابی در دنیای فلسفه ایجاد کرد و تاثیر بسزایی بر فلسفهی پس از خود به جا گذاشت. فیلسوفانی که بعد از اسپینوزا زیستهاند معمولاً اندیشههای او را با تفاسیر متفاوتی سنجیدهاند.
او در کتاب اخلاق (Ethics) کلیات نظام فلسفی را با بعضی از نتایج علوم جدید دوران خود ترکیب کرده و برداشت مذهبی و اخلاقی خود را که هدف غایی کتاب است ارائه میدهد. برخی از فلاسفه کتاب اخلاق را عمیقترین و پر محتواترین اثر اسپینوزا میدانند و معتقدند که این اثر منتخبی از کلیه افکار و آرای فلسفی این فیلسوف بزرگ است.
بسیاری از فیلسوفان بزرگ جهان بعد از اسپینوزا مانند اینشتین، هگل و... کتاب اخلاق را کتاب فلسفی مورد توجه خود برمیشماردند. این اثر که یکی از مشهورترین آثار فلسفی جهان است به روش اقلیدسی به نگارش درآمده و در آن به طور تاثیرگذار و موجز از اخلاق سخن گفته میشود و عقاید نویسنده در مورد خدا و جهان هستی را شرح میدهد.
بیشتر
این کتاب که اندکی پس از مرگ اسپینوزا منتشر شد بدون شک بزرگترین اثر اوست. باروخ اسپینوزا (Benedict de Spinoza) که فیلسوفی یهودی تبار بود با اندیشههای خود انقلابی در دنیای فلسفه ایجاد کرد و تاثیر بسزایی بر فلسفهی پس از خود به جا گذاشت. فیلسوفانی که بعد از اسپینوزا زیستهاند معمولاً اندیشههای او را با تفاسیر متفاوتی سنجیدهاند.
او در کتاب اخلاق (Ethics) کلیات نظام فلسفی را با بعضی از نتایج علوم جدید دوران خود ترکیب کرده و برداشت مذهبی و اخلاقی خود را که هدف غایی کتاب است ارائه میدهد. برخی از فلاسفه کتاب اخلاق را عمیقترین و پر محتواترین اثر اسپینوزا میدانند و معتقدند که این اثر منتخبی از کلیه افکار و آرای فلسفی این فیلسوف بزرگ است.
بسیاری از فیلسوفان بزرگ جهان بعد از اسپینوزا مانند اینشتین، هگل و... کتاب اخلاق را کتاب فلسفی مورد توجه خود برمیشماردند. این اثر که یکی از مشهورترین آثار فلسفی جهان است به روش اقلیدسی به نگارش درآمده و در آن به طور تاثیرگذار و موجز از اخلاق سخن گفته میشود و عقاید نویسنده در مورد خدا و جهان هستی را شرح میدهد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی اخلاق
ممکن است خوشی افراطی و شر باشد و ممکن است اندوه از این حیث که خوشی یا لذت شر است خیر باشد صفحه 257
منتهای تکبر یا تذلل بر منتهای ضعف نفس دلالت می کند صفحه 266
نخستین سخاوت اینست که خود را برتر و دیگران را پست تر از خود ندانی تا مجبور به ترحم و ایثار شوی و او را بدهکار خود سازی و تمام عمر از خودت منزجر نمایی!
دومین سخاوت آنست که دیگران را همسان و مساوی با خود نپنداری که به ناگاه حیران شوی و آنها را خائن و مکار بنامی و مابقی عمرت از آنان انتقام بستانی!
سومین سخاوت آنست که به دیگران تهمت ناحق نزنی. و بلکه تهمت حق هم نزنی الا به خودشان در خفا!
چهارمین سخاوت آنست که اگر از تو طلب یاری کردند در حد توان یاری کنی و یاریت را در شیپور ندمی و اگر خواستند تلافی کنند بپذیری تا در قبال تو احساس حقارت و بدهکاری نکنند و سخاوت تو موجب عداوت نگردد. که مهمترین آن یاری کردن خانواده ی خویش است بی منت و توقع!
پنجمین سخاوت آنست که یاری یا هدیه ی دیگران را بپذیری مگر آنکه قصد رشوه ای در میان باشد. و اینکه محبت دیگران را به جان پذیرا باشی.
ششمین سخاوت آنست که نصیحت یا انتقاد دیگران را بشنوی و در خور تأمل بدانی و عداوت نکنی و بلکه تشکر نمائی حتی اگر ناحق باشد!
هفتمین سخاوت آنست که عیب دوستانت را دوستانه و در تهایی به آنان گوشزد نمایی.
هشتمین سخاوت آنست که عیوب و مشکلات جامعه را درک نموده و با ارائه راه حل بیان کنی و در حل آن به اندازه توان بکوشی بی مزد و منت!
نهمین سخاوت آنست که با عقل و ایمان خودت وفادار و مهربان و صادق باشی و به خاطر آرزوهای احمقانه و دست نیافتنی و حسادت و رقابت، خودت را زجر ندهی و به خودت رحم کنی!
دهمین سخاوت انست که بلند همت و خدائی باشی و خودت را حقیر نشماری و ارزان مفروشی و عزت نفس خودت را برای امیال حقیر، نابود نسازی.
یازدهمین سخاوت آنست که قدردان خدائی باشی که تو را از عدم هستی جاوید بخشیده است پس شکرش نمایی و یادش کنی و از او بخواهی که به تو کاری برای رضایش محول نماید تا لایق هستی اش شوی.
و دوازدهمین سخاوت آنست که دل و جان و روانت را به غیر خدا نسپاری و به غیر او عشق مورزی و خودت را همنشین کمتر از او نخواهی و مشتاق دیدار جمالش گردی!
از کتاب اخلاق عرفانی - صفحه 31
خدای اسپینوزا، خدای انیشتین نیز بود. خدای او چه بود؟ شاید برای شروع، خوب باشد که بگوییم اسپینوزا یک " وحدت وجودی است. وحدت وجود با پان تئیسم( همه خدایی) تفاوت دارد. ساده ترین تعریف برای وحدت وجود را میتوان" همه در خدا" گفت. اسپینوزا، میگوید جهان در خداست.در نظر او جهان هم دارای ابعاد است( یعنی در مکان گسترده شده) و هم در عین حال نفسانی است، یعنی منظومه ای از تصورات و معانی بهم پیوسته است.( فلاسفه بزرگ، ص161) او میگوید خداوند واحد و بی نهایت است و اگر خداوند را بیرون از جهان تصور کنیم در واقع او را محدود کرده ایم و او را ناقص فرض کرده ایم( همان صص164-167) او در نامه ای به یکی از دوستانش مینویسد: " خدا و طبیعت در نظر من بکلی با آنچه مسیحیان متاخر میگویند فرق دارد .... همه چیز در خداست، زندگی و جنبش همه در خداست. این عقیده ی من موافق گفته ی بولس حواری و شاید تمام فلاسفه ی قدیم است گرچه طرز بیان بکلی باهم مخالف است.من حتی میتوانم ادعا کنم که نظر من با نظر عبرانیان قدیم یکی است....اگر کسی بگوید که مقصود من از طبیعت( آنجا که خدا با طبیعت یکی است)، توده ی مواد جسمانی است، سخت در اشتباه است. من هیچگاه چنین مقصودی نداشته ام."( تاریخ فلسفه ویل دورانت ص157)
خدای اسپینوزا، خدای تشخص یافته نیست. زیرا زبان اسپینوزا اصلا زبان استعاری نیست و احتمالا این تفاوتی است که با خدای ادیان ابراهیمی دارد.
ابن عربی زبانی استعاری دارد او نیز وحدت وجودی است. مثالی که او درباره ی خداوند میزند احتمالا گویاتر از زبان اسپینوزاست. ابن عربی میگوید:( نقل به مضمون از سه حکیم مسلمان): خداوند مانند آینه است که تصویر کل هستی در آن افتاده. اگر کسی بخواهد خدا را ببیند باید به صفحه ی آینه نگاه کند و در این صورت تصویر هستی و حتی تصویر خودش کمرنگ و محو خواهد شد و اگر بخواهد خود را در آینه ببیند، صفحه ی آینه( خدا) را نخواهد دید" مثال دیگری از مولوی وجود دارد." یک ماهی به ماهیان دیگر درباره آب حرف میزند و سایر ماهیان میگویند این آب چه هست؟"
ملاصدرا فیلسوف معاصر اسپینوزا هم سخنانی شبیه به اسپینوزا دارد. او میگوید : اولین آیات قرآن که نظرش را جلب بخود کرده است " هُوَ الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن". او میگوید بعدها حدیثی از پیامبر خوانده است که : "چون خداوند مى دانست در آخر الزّمان اقوامى با تعمق خواهد آمد، سوره قل هو الله احد و اوائل سوره حدید را نازل فرمود براى این که عجز عرب بیابانى مانع بود از این بود که آیه هو الاوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن را بفهمد"
ملاصدرا میگوید:من پیوسته در این آیات تفکّر مى کردم تا وقتى این حدیث را دیدم و از شوق گریه کردم .