رسته‌ها
بوف کور
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 224 رای
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 224 رای
✔️ بوف کور شناخته‌ شده‌ ترین اثر صادق هدایت نویسنده معاصر ایرانی، رمانی کوتاه و از شاهکارهای ادبیات سدهٔ ۲۰ میلادی است. این رمان به سبک فراواقع نوشته شده و تک‌گویی یک راوی است که دچار توهم و پندارهای روانی است. بوف کور کتاب تاکنون از فارسی به چندین زبان از جمله انگلیسی و فرانسه ترجمه شده است.
کتاب با این جملات مشهور آغاز می‌شود «در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا می‌خورد و می‌تراشد. این دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد؛ چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزء اتفاقات و پیش‌آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سَبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می‌کنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند. زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی به‌وسیله افیون و مواد مخدره است. ولی افسوس که تأثیر این‌گونه داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد می‌افزاید».
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
118
فرمت:
MP3, PDF
آپلود شده توسط:
hanieh
hanieh
1393/08/05

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی بوف کور

تعداد دیدگاه‌ها:
31
تحلیلی از بوف کور
http://www.mohammadsanati.net/1390/t/psychoanalyticalthought/501
نظریات نویسندگان بزرگ خارجی درباره صادق هدایت و آثار او از حسن قائمیان و کتاب نوشته های فراموش شده صادق هدایت از مریم دانایی برومند را هم بگذارید لطفا
کتاب خوبى است ولى وقتى کسى آن را مى خواند افسرده مى شود،اکثر کتاب هاى صادق هدایت این حالت را دارند.( مى توان گفت قلم صادق هدایت تلخ است.)
[quote='رزمینا']من نخوندمش، ولی شنیدم بعضیا که خوندن خود کشی کردن!!!!!!!!![/quote]
کسانی که به زندگی با دیدی واقع گرایانه بیاندیشند عاقب به فکر خود کشی می افتند مانند هدایت که خودکشی کرد یا دیوانه می شوند مانند نیچه،زندگی جز تراژدی چیز دیگری نیست.
کافکا،سارتر،کامو،شوپنهاور،دوبووآر، هایدگر ،نیچه،هدایت،کی یرکگور، یاسپرس،بوری ویان و... همه این بیهودگی را درک کرده بودند.بیهودگی زندگی را.
نیچه می گوید زندگی را نمی توان تحمل کرد مگر دیوانگی چاشنی آن باشد. واقعا هم راست می گوید
افسوس ...
اولین بدبختی من به دنیا آمدنم بود. ژان ژاک روسو
بوف کور: داستانی برای همه و هیچکس
آندره برتون،بنیانگذار سبک سورئالیسم،میگوید: اگر راه رهایی از تنگنای زندگی مدرن وجود داشته باشد،بیگمان آن راه رهایی را هدایت در بوف کور به تصویر کشیده است. اما اگر بخواهیم این اثر ارزنده هدایت را تنها به گروه سورئالیستی تقلیل دهیم، و جوانب دیگر آن را ندیده بگیریم،ارزش واقعی اثر را هیچگاه درک نکرده ایم. سوررئالیسم با تکیه اش بر ناخودآگاه و نوشتار اتوماتیک وار که با تصویر سازی کوبیسمی در هم آمیخته میشود،در بوف کور هدایت به تمام معنا تجلی می یابد.بازمانده های شهر ری، و اشکال هندسی خانه های آن کوبیسمی را تداعی میکند که تنها در هنر نقاشی جلوه¬گری تمام عیار مینماید و شاید هیچ اثر ادبی را در ادبیات دنیا نتوان سراغ گرفت که اینچنین بتواند هنر نقاشی را به کلام دربیاورد و ذهن بیمارگونه را به تصویر بکشد.نوشتاری که به ظاهر پراکنده مینماید و روایت خطی و علت و معلولی داستانهای رئالیستی را در هم میشکند و واقعیتی را عریان میکند که عریانی آن،برای ذهن ساده¬نگر گاه مغلق است و پیچیده و گاه بی معنی و مرگ زا.اگرچه هدایت این هدف را هم در ذهن دارد: انتقال یک حس،حس فنا و نابودی برای یک زن،یک لکاته ،یک توهم. مگر یکی از نقاشان سوررئالیستی نبود که میگفت "من در چشم تمام زنان یک برق سوررئالیستی میبینم" و چه موضوعی بهتر از زن. اما حتی ای داستان متوهم گونه نیز قابل رمزگشایی است.
بوف کور:روایت ناسیونالیستی از تاریخ ایران
لکاته در بوف کور،نقش دو گانه ای دارد،در بخش اول همچون زنی بیرحم و هرزه نمایان میشود که زندگی شاعر را به تباهی میکشاند و با پیر مرد خنزر پنزری و قصاب بیشترین تداعی را دارد.پیر مرد خنزر پنزری که که تداعی گر چرخ و فلک،روزگار، و حتی فلسفه خیامی است،با خنده هایی که نه نشان از خصومت دارد و نه نشان از ترحم،مرموزترین شخصیت داستان است و تجسم روزگاری است که"گه عزت دهد گه خوار دارد". اما قصاب و جارچیانی که هر شب بر زندگی راوی سایه می افکنند،تجسم رضا خان و دیگرانی هستند که روشنفکران آن عصر را سلاخی میکردند.و از منظر نویسنده خائنانی بودند که این مملکت را به تباهی کشانده بودند.کسانی مثل وثوق الدوله با قرارداد 1919 که در تاریخ آن زمان اعتراضات گسترده ای را موجب شد.به عنوان مثال میرزاده میگوید"وثوق الدوله،ایران ملک بابایت نبود/مزد کار دختر هرشب به هر جایت نبود(و یا متاع کونبهای بچگیهایت نبود).تجسم زن به عنوان سمبل وطن در ادبیات ایران و جهان قدمت زیادی دارد.اما همین لکاته در بخش دوم داستان چهره ای اثیری و آن جهانی به خود میگیرد و در وصفش راوی میگوید:دهانش گس بود(=دریای خزر) و انگشتان پایش شور(=دریای جنوب). در هر صورت لکاته چهره زنیست که به قول فروید virgin-prostitute است تا راوی بتواند با آن ارتباط معنا داری برقرار کند.پس داستان روایت جنسی از مسائل جنسی یک فرد بیمار هم میتواند باشد.در پایان بهتر است که به تقلید از نیچه،بوف کور را اثری بدانیم که برای هیچ کس نوشته نشده است اما هر کس میتواند دریافتی از آن داشته باشد و چه بهتر که آن را حس کند تا به کلام درآورد.
من نخوندمش، ولی شنیدم بعضیا که خوندن خود کشی کردن!!!!!!!!!:O:O
هرچی خوندم هیچی دستگیرم نشد جز مرگ(?):-(:-(
فکرمیکنم داستان س گ ل ل شبیه به بوف کوره وانگارکل داستان کابوسی است که صادق هدایت ی شب دیده و نوشته
«کن مع الناس ولا تکن مع الناس »
سخن پیغمبرانه ایست جدا
بوف کور
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک