گروه محکومین و پیام کافکا
نویسنده:
فرانتس کافکا
مترجم:
هادی صداقت(صادق هدایت)
امتیاز دهید
✔️ فرانتس كافكا در گروه محکومین با زبانی ساده اما توصیفاتی هولناک جامعهای خلق کرده و به شکل نمادین تلاش کرده است دیدگاهش را دربارهی انسان، زندگی و مرگ و اختیاراتش به تصویر بکشد. فرانتس کافکا توانسته است تصویری به یادماندنی رقم بزند و کمتر کسی است که با خواندن این کتاب به فکر فرو نرود و بتواند جزئیاتش را از خاطر ببرد.
گروه محکومین در جزیرهای بینام میگذرد، جزیرهای که در سراسر داستان سرزمین محکومین نامیده شده است. جوی کاملا نظامی بر جزیره حکم فرماست و همهی احکام دستورات مطلقند. داستان با صحنهای آغاز میشود که محکومی را به سوی ماشین اعدام میبرند. ماشین اعدام را فرماندهی سابق جزیره اختراع کرده است. اعدام به شیوهای دردناک و غیر قابل باور اتفاق میافتد و کافکا با جزئیاتی ترسناک و هراس انگیز تمام صحنهها را در گفتوگوی میان شخصی جهانگرد که گزارش به این سرزمین افتاده، با افسر مسئول اعدام شرح میدهد.
از متن کتاب:
آدمیزاد یکه و تنها و بی پشت و پناه است و در سرزمین ناسازگار گمنامی زیست میکند که زاد و بوم او نیست، با هیچ کس نمیتواند پیوند و وابستگی داشته باشد. خودش هم میداند… میخواهد چیزی را لاپوشانی بکند، خودش را به زور جا بزند، گیرم مچش باز میشود: می داند که زیادی است. حتا در اندیشه و تکرار و رفتارش هم آزاد نیست. از دیگران رودرباستی دارد، میخواهد خودش را تبرئه کند. دلیل میتراشد، از دلیلی به دلیل دیگر میگریزد، اما اسیر خودش است، چون از خطی که به دور او کشیده شده نمیتواند پایش را بیرون بگذارد. گمنامی هستیم در دنیایی که دامهای بیشماری در پیش ما گستردهاند، و فقط برخوردمان با پوچ است.
بیشتر
گروه محکومین در جزیرهای بینام میگذرد، جزیرهای که در سراسر داستان سرزمین محکومین نامیده شده است. جوی کاملا نظامی بر جزیره حکم فرماست و همهی احکام دستورات مطلقند. داستان با صحنهای آغاز میشود که محکومی را به سوی ماشین اعدام میبرند. ماشین اعدام را فرماندهی سابق جزیره اختراع کرده است. اعدام به شیوهای دردناک و غیر قابل باور اتفاق میافتد و کافکا با جزئیاتی ترسناک و هراس انگیز تمام صحنهها را در گفتوگوی میان شخصی جهانگرد که گزارش به این سرزمین افتاده، با افسر مسئول اعدام شرح میدهد.
از متن کتاب:
آدمیزاد یکه و تنها و بی پشت و پناه است و در سرزمین ناسازگار گمنامی زیست میکند که زاد و بوم او نیست، با هیچ کس نمیتواند پیوند و وابستگی داشته باشد. خودش هم میداند… میخواهد چیزی را لاپوشانی بکند، خودش را به زور جا بزند، گیرم مچش باز میشود: می داند که زیادی است. حتا در اندیشه و تکرار و رفتارش هم آزاد نیست. از دیگران رودرباستی دارد، میخواهد خودش را تبرئه کند. دلیل میتراشد، از دلیلی به دلیل دیگر میگریزد، اما اسیر خودش است، چون از خطی که به دور او کشیده شده نمیتواند پایش را بیرون بگذارد. گمنامی هستیم در دنیایی که دامهای بیشماری در پیش ما گستردهاند، و فقط برخوردمان با پوچ است.
آپلود شده توسط:
.hanieh
1396/11/02
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گروه محکومین و پیام کافکا