رسته‌ها
میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
نویسندگان کتابناکی

دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.

برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813

تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
29
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1392/10/01

کتاب‌های مرتبط

موج پنجم کرونا
موج پنجم کرونا
0 امتیاز
از 0 رای
هزار و یک شب - جلد ۲
هزار و یک شب - جلد ۲
4.5 امتیاز
از 72 رای
رقص کوسه
رقص کوسه
4.4 امتیاز
از 47 رای
Tales of Unrest
Tales of Unrest
5 امتیاز
از 3 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال

تعداد دیدگاه‌ها:
1188
mohammad_ebrahimian نوشت:
اصلا به نظر من به این رای گیری ها پشت پرده یه مشکلی داره.
هم تو رای گیری مینیمال دارم اول میشم (از آخر) اینجا هم که داغون شدیم رفت

محمد جان ظاهرن دلت برای بردن جایزه و لنگه کفش و ماهی تابه بسی تنگ شده :D:));-)
پرواز
اخرین مسافتهای اتمسفر را طی کرده بود
ناگهان خود را در فضای گستره ولبریزاز اشعه های خیره کننده ای یافت که درمیان چشمان بزرگ وپف کرده اش تراووش میکرد
جاذبه ای عجیب اورا دراخرین لحظه های معلق بودنش بلعید....این اولین تجربه برای بیرون جستن از سیب سرخی بود که مادرش"پروانه"اول بهار انتخاب کرده بود
کرم با خوش اقبالی بسیار روی برگی افتاد تا برای پرواز درجستجوی زندان باشد...زندانی که روزی گشوده میشود وارمغان بالهای زیبایی را بدنبال دارد...
استثنا و قاعده
سر چهار راه دعوا بود . پسرک لاغر اندام جین پوش با مردی قلچماق و مو فرفری گلاویز بودند. پشت سرشان موتور گازی کوچکی با یک تریلر بزرگ تصادف کرده بود. مردم جمع شدند و سوایشان کردند. هردو طرف به هم فحش می دادند. جمعیت پر صدا مرد گردن کلفت را به طرف تریلی هل می داد پسرک را به سمت موتور. مرد گردن کلفت داد زد ولم کنید بزارید سوار موتورم شوم . موتور مال منه... جمعیت ساکت شد
برای "فریاد"از زهرا زمانیان گرامی:
همانطورکه توی گالری نقاشی به تابلو ها خیره شده بود زمزمه میکرد: فریاد
با تعجب نگاهش کردم.
پرسیدم منظورت از فریاد چیه؟
گفت به تابلو ها نگاه کن. هر کدامشان فریاد بی صدای نقش آفرینش
هستند. فریاد، که بنگرید هنوز هم زیبایی هایی زیادی در جهان وجود دارد.
چه تعبیر جالبی. فریاد بی صدا !
محو تماشای طرح ها شدم و به فکر فرو رفتم. خیره در نقش گلی به دنبال
فریاد نقاش گشتم.
همان قاب کوچک با تک شاخه گل با صدایی رسا میگفت: جهان هنوز هم
زیبا است. به دنبال آن نگرد.کافی است اطرافت را خوب بنگری. زیبایی
همین جاست. در کنار تو.

اونچه در مورد فریاد می نویسم حس هستش و نه نقد.نوعی آرمان گرایی در داستان موج میزنه که اگر نویسنده اونو غیر مستقیم تر بیان می کرد کار زیبا تر میشد.من فکر کنم خانم زمانیان عزیز باید بر روی این نکته کار کنه که کلا موضوعات داستانش را بیشتر در لا به لای شگرد های نویسندگیش پنهان کنه و اینجور رک و عریان مطرح نشه.
- اما....می تونیم بهش اطمینان کنیم؟
- البته که نمی تونیم، اگه برا یه ثانیم بهش مهلت بدیم دخلمونو میاره!
-پس...؟
-پس بهش مهلت نمی دیم. علاوه براین دیگه بهش احتیاجی نداریم...تو ترتیبش رو بده.
- یعنی میگی بکشمش؟!
- چاره ی دیگه ای نداریم!
مرد سوم در سایه ایستاده بود و به آرامی به حرف های آن دو گوش می داد....
خب خسته شدم !!! چه کنم ذاتن تنبلم بخصوص وقتی وارد لابیرنت های کتابت خانم افتخار زاده بشوم . بریم یه سیگار دود کنیم تا بعد . شرمنهده رفقا که پابرهنه و هروله کنان با دلق درویشی فغانی کردیم و رفتیم :x:x:x
جرم -- مهتاب اطاقی :
آغاز داستان کاملن حال و هوای شعرگونه دارد : "مردی که یونیفورمش پر از ستاره بود "
بجای از سرباز پرسید به نظرم " پرسید " تنها کافی بود . کمتر به ریتم خوانش لطمه میزد.
همینطور فرد مخاطب (سرباز) کافی بود یک کلام بگوید : " اعتراض " که میتوانست نام داستان هم همین باشد : اعتراض ، امید بیشتری در آن موج میزد.
اگر ابتدا "سرباز" ذکر نمی شد در ادامه ، " سرباز گفت " روایت داستان را کاملن از حالت خطی در می آورد .
ادامه داستان با شرح شعارهای مهوع به خورد اجتماع داده شده و در آخر دگر سوزی زندانی کاملن حس غریب لحظه اعدام را برای من تداعی کرد . بابت انتخاب سوژه هر چند تکراری و نگاه اجتماعی نویسنده یک تبریک اساسی 8-)8-)8-)
همیشه تکرار بد نیست بخصوص وقتی گوش ها تمایل به کری و اذهان به فراموشی و قلب ها به سردی دارند .
پیام : یادآوری مسئولیت های پنهان و مغفول مانده ی ما ...
سوژه : سوسیال رئال .
اصلا به نظر من به این رای گیری ها پشت پرده یه مشکلی داره.
هم تو رای گیری مینیمال دارم اول میشم (از آخر) اینجا هم که داغون شدیم رفت :((:(( :)):))
کاش گلی که کاشته ایم به آفساید نرود...
کاش....
soheil100 نوشت:
نقل قول از anO0shka:ببخشید دوستان من یه سوال دارم.
چرا یه نفر باید اسم بچه ها رو لیست کنه و نمره بده ؟! نظر میخواد بده ؟مثل همه نقد کنه ...بلد نیس ؟نمیتونه؟چیزی نگه....میخواد شوخی کنه ? www.facebook.com .
خیلی شیک نمره دادن چنتا مینیمال هم گذاشتن بگن ادبیات میدونن !!
اگه کسی از رک بودن من خوشش نیومد شرمنده...
خوب خدا را شکر انگاری اون حاشیه ایی که من مدتها دنبالش بودم و رخ نمی داد داره رخ میده.
خدمتتون عرض کنم مسلما کسی از رک یودن بدش نمیاد.حقیقتش سواد درست حسابی ندارم اما شنیدم در مکانیک کوانفومی یا نه خدایا کوانتولی ..اره همون در مکانیک کوانتولی اسلی هستش به اسم (عدم قطعیت مایزنبرگ) یا نه خدایا (ادم اصلیت مایزنبرگ ) یا یه هم چیزی.تو این اسل میگه که ما نم یتونیم هم زمان ثرعط و مکان یه ذره را با هم اندازه گیری کنیم.و در صورت تعیین دغیغ یکی اون یکی دارای ختا عستش.من همیشه می گفتم خدایا ، حالا این یعنی چی؟امروز تازه با گفتار شما ملتفط شدم.نمیشه ادم یه هویی بیاد و بعد یه هویی در مورد یه بحسی که نم یدونه هم نظر بده هم یه هویی قضاوت کنه هم یه هویی نتیجه گیری.بعد تاظه یه هویی فکر کنه خیلی هم رکه .
دوستان بی سوادی و غلتای امایی منو ببخشید.بار ها گفتم اکابریم.

اندکی بوی تمسخر میداد....
کاش لااقل کلمات اینگونه آلوده نمشدند!ولی شما هم میدانید که:حال متکلم از کلامش پیداست...
ازکوزه همان برون تراود که در اوست.....
میم مثل مینیمال
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک