رسته‌ها
میم مثل مینیمال
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 97 رای
نویسندگان کتابناکی

دراین مجموعه، تلاشی را خواهید دید از کسانی که حتی در اولین تجربه داستان نویسی مینیمال خوش درخشیدند. دوستانی که بی اغراق تلاش کردند تا پس از مجموعه داستان " فلانیها " در دومین حرکت گروهی، اثری شاخص با استانداردهای یک کتاب الکترونیکی عالی به ثمر برسانند .
جا دارد سپاسگزاری کرد و نام آورد از همه کسانیکه بدون اینکه یکدیگر را دیده یا حتی صدای هم را شنیده باشند، برای خلق این کتاب تلاش کردند.

برای نظر سنجی و انتخاب بهترین نویسندگان به آدرس زیر بروید:
http://poll.pollcode.com/6392813

تاریخ پایان نظر سنجی 21 بهمن 1392 خواهد بود.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
29
آپلود شده توسط:
Reza
Reza
1392/10/01

کتاب‌های مرتبط

موج پنجم کرونا
موج پنجم کرونا
0 امتیاز
از 0 رای
هزار و یک شب - جلد ۲
هزار و یک شب - جلد ۲
4.5 امتیاز
از 72 رای
رقص کوسه
رقص کوسه
4.4 امتیاز
از 47 رای
Tales of Unrest
Tales of Unrest
5 امتیاز
از 3 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی میم مثل مینیمال

تعداد دیدگاه‌ها:
1188
انسانیت -- مهتاب اطاقی :
زاویه دید نویسنده انسانیست و خیلی ساده یادآور این که ساده ترین اصول خوبی و خوب بودن را به سادگی فدای خوشی و خوش بودن می کنیم ، تو گویی پرده ای دید ما را کور کرده و نابینای واقعی ما بینایان ظاهری هستیم .
نوع نگاه نرم و موشکاف مهتاب خانم را به پیرامون دوست دارم ولی انگار ایشان هم مثل بنده در انتخاب موضوع بین وسواس و فقدان در تردد بوده اند چرا که یک تصویر فوتو گرافی را در قلم تکرار کرده اند .
پرداخت داستان خوب است ولی از توصیفاتی بیش از استاندارد برخوردار است . حتم دارم که دغدغه های تدریس ما را از چیزی که از ایشان متوقع بوده ایم تا حد کمی محروم کرده . و باز هم می دانم که پرتاب شدن از عمق شعر به سوق مینی مال هر شاعری را مدتی در خلاء سرگردان می کند . چون مهتاب خانم از ما جماعت شاعر پیشه هستند من حیث المجموع من نمره ی خیلی خوب می دهم :x
عبارت خواهش می کنم را خیلی پسندیدم : دقیقن واگویه دیالوگ های مینی مالیستی عصر ما است و خب معمولن " خواهش می کنم " یعنی : تمام ، خوش اومدی !!!!
قلندر گرامی حق با محسن عزیز هستش.واقعیت اینه که حتی وقتی کامنت نمی ذارید ، وجود گرم و عزیز شما محسوسه .
حقیقتش می خواستم یه حاشیه درست کنم به احترام همین حضور بی خیال شدم.
ممنون .
sagaro نوشت:
طرح جلد : عالی ؛ بازتابی مختصر و مفید معرف روح مینی مال ، رنگ پس زمینه یادآور افکار خاک خورده در پستوی اذهان که به دنبال مفری برای شکستن سد نگفتن هستند . خطوط کشیده ی نوشته ها یادآور " ن والقلم " برای من .
مقدمه : شرح دو کلامِ زندگی های باریک و لاغر ، طویل و ولو شده در زمان کشسان و فاقد عرض و تا دلتان بخواهد ... کم عمق! ( هر چند محسن عزیز منفی بزرگی به من زد با این عبارت آخر در مقدمه )
ذکر قلندران یک لا قبا : زائد ، چرا که به واقع هیچ کاری نکردم و خط آخر ؛ کسانی که آفریدند و نترسیدند حاوی تشویقی موجز و گویا و گله ای مستتر از استقبالی کمتر از حد انتظار زیرا همه می دانیم که پتانسیل کتابناکیان بیش از 14 نفر است !
نقد قلندرانه که پول خرد نسیه هم نیست : از زاویه محتوا و انتخاب موضوعات .
علت دیرکرد و تاخیر فاز : اولی مرتبط با ذهن مشوش از دغدغه های پوچ بیرونی و دومی حاصل تربیت درونی در زیرشاخه الکتریسیته و تربیت هنرستانی

دوست عزیز قلندر گرانبها
همیشه گفته ام که حضور یعنی پشتیبانی، مگر این جماعت نویسنده چه میخواهند جز بودن؟ و البته در همه موارد همراه بودی.از ابتدا تا انتها.حتی نظارتت که شاید برای کسی ناخوشایند باشد برای ما نگاه است و حضور.
همین که هستی و قلم میزنی و نگاه میکنی میپسندی دنیایی است.چه ،دوستانی داریم که...بماند.همه دوستیم.
تمام نویسندگان شاهکار کردند و همه کسانی که اینجا قلم میزنند، فکر را زنده نگاه میدارند.
زنده باشی قلندر و پر از معجزه شادی...
.
یوفو
-حدس بزن چی شده؟
-نمی دونم، چی شده؟(با بی حوصلگی)
-من بیرون خونم یه یوفو دیدم!
-عجب!
-اولش اونا می خواستند چندتا آزمایش ناجور رو من انجام بدن، اما بعد بهم گفتن نمونه زیاد خوبی نیستم.
-چرا؟ من که فکر می کنم تو نمونه خیلی خوبی برای انجام آزمایششون هستی!
-ممنون، بهر حال خواستم بهت بگم که من نشونی خونه تو رو بهشون دادم.....;-(
شب بی پایان -- محمد ابراهیمیان :
بی هیچ توضیح اضافه : تصویری گویا از تجربه ای که حسی که اکثرمان در کودکی یا در بزرگی در مقام والدین تجربه کردیم . طعم گس دهان با سری منگ و تنی داغ زیر نور مهتابی های وایت که استاندارد رو شنایی بیمارستان می گوید باید با نور SUNترکیب شود . تصویر سازی بسیار خوب و پیام : همنشینی و همسایگی مرگ و زندگی .
تکنیک تقطیع با جملات کوتاه و مسلسل وار اضطراب و روند کند و تند زمان را از دیدگاه مریض و همراه بخوبی نشان می دهد و خط داغ چراغ ماشین ها مرا بیاد مسیر همیشگی خانه تا درمانگاه در کودکی می اندازد ، همیشه مشتری سرنگ ها بودم :D
جمله " آرامش لحظه ای بود " به نظر من با کل داستان تجانس ندارد . می شد برای اشاره به مرگ در ادمه داستان جمله ی بهتری به کار برد(با توجه به منظوم بودن روال اولیه گویش داستان) . مثلن : آرامش خط خطی بود یا ...
سوژه برگرفته از حسی درونی مانده بجای از خاطرات گذشته ، کودک درون نویسنده زنده و فعال است ;-)
طرح جلد : عالی ؛ بازتابی مختصر و مفید معرف روح مینی مال ، رنگ پس زمینه یادآور افکار خاک خورده در پستوی اذهان که به دنبال مفری برای شکستن سد نگفتن هستند . خطوط کشیده ی نوشته ها یادآور " ن والقلم " برای من .
مقدمه : شرح دو کلامِ زندگی های باریک و لاغر ، طویل و ولو شده در زمان کشسان و فاقد عرض و تا دلتان بخواهد ... کم عمق! ( هر چند محسن عزیز منفی بزرگی به من زد با این عبارت آخر در مقدمه )
ذکر قلندران یک لا قبا : زائد ، چرا که به واقع هیچ کاری نکردم و خط آخر ؛ کسانی که آفریدند و نترسیدند حاوی تشویقی موجز و گویا و گله ای مستتر از استقبالی کمتر از حد انتظار زیرا همه می دانیم که پتانسیل کتابناکیان بیش از 14 نفر است !
نقد قلندرانه که پول خرد نسیه هم نیست : از زاویه محتوا و انتخاب موضوعات .
علت دیرکرد و تاخیر فاز : اولی مرتبط با ذهن مشوش از دغدغه های پوچ بیرونی و دومی حاصل تربیت درونی در زیرشاخه الکتریسیته و تربیت هنرستانی ;-)
neb70 نوشت:
زن:«چرا جواب نمیدی؟ مُردی؟»
مرد جوابی نداد!

دوست عزیز .حتمی مجردی.چه اگر متاهل بودی .....این یک روال عادی است عزیز دل برادر.;-) یعنی عمرا مردی جرات کنه وقتی زنش اینجوری میگه جوابشو بده.حالا چه مرده چه زنده.
sagaro نوشت:
گوشی را روشن کرد : عزیزم نمیای ؟! همسرم رفت ...

شاید یکی از بهترین و کوتاه ترین مینیمالهایی بود که امشب خواندم. و تعلیقش مبهوتم کرد...
گاهی اوقات سوالا برای اینکه جوابشو بگیری مطرح نمیشن ....جوابشون مشخصه :-)
گوشی را روشن کرد : عزیزم نمیای ؟! همسرم رفت ...
میم مثل مینیمال
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک