رسته‌ها
باید اینک پرواز - دفتر 8
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 15 رای
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 15 رای
بعضی تصورات گذشته در آینده نمود پیدا می کنند و عجیب تر حرف هایی در گذشته که مصداقشان را آینده روشن می کند !!!
و آن زمان وقت پرواز است . پریدن از قفس باورهای کهنه و دلبستگی های پوچ و بی حاصل و دست و پا گیر . زمانی برای یله شدن ؛ رَستن و رُستن... فصل شجاعت .
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
49
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
sagaro
sagaro
1392/09/02

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی باید اینک پرواز - دفتر 8

تعداد دیدگاه‌ها:
17
سلام و درود خانم افتخار زاده . سپاسگزارم از توجهتون . منم خوشحالم:)
تبریک جناب قلندر گرامی
چقدر خوشحالم که دوباره داره حال و هوای سایت عوض میشه :)
سپاس از حضورتون
پاینده باشید
فسانه
گرفتارم به زنجیر زمانه
اسیرم در صدای یک ترانه
تو افکندی به گوشم حلقه ای را
به نجوا، نغمه های عاشقانه
چراغ روشن هر شب تو هستی
ز جانم میکشد هر شب زبانه
نشستی توی قاب هر دو چشمم
بدون رخصت و اذن بهانه
دو چشمانت شده تیر سه شعبه
دل من هم شکار از این نشانه
اگر هر شب روانم سوی کویت
دلم در بند و زار و ناتوانه
از این عاشق کشی جانا حذر کن
که آهم گشته از جانم روانه
اگر در دل ببندد غم جوانه
بنالد از غمت نزد یگانه
چنان طوفان کند در خانه دل
که بنیادت کند از بیخ خانه
حدیثی نو پی اندازد شبانه
نه من مانم نه تو نه این فسانه

خدا را شاکرم که مخاطب و خواننده فهیم و نکته سنج دارم . سپاس از دوستان عزیزم.
کمی دیر لبخند زدی
مثلِ پلیس
که همیشه بعدِ حادثه میرسد
ماه کامل بود
و لبانِ تو وحشی
دریا بالا آمد
و من با ستاره هایِ دریائی همبستر شدم
کمی دیر لبخند زدی
من غرق شده بودم
خیابان خالی بود
باور بکن ازگردش چشمان شما بود
سرگیجه ھمان چرخش دستان شما بود
گرمست شدیم عربده درکوی کشیدیم
این شعبده ی بوی گلستان شمابود
آن بچه ی خوش خواب سر شب بخدا ھم
بیدار زشب بوی شبستان شما بود
یک حرف نوشتیم وشده دفترو دستک
این نکته نویسی بخدا کار دبستان شما بود
ازعشق نوشتن نه که در چنته ی ما بود
تاثیر دعا در ادبستان شما بود
چون گیج زداین قافیه وذکر شما بود
تقصیر دلی بودکه رقصان شما بود
منعم مکن از گردش بردور سر خود
این از می و از ساغر مستان شما بود
ظلمت سرا
جایی که کرکس نغمه خوان روضه است
بلبل به درس شعر در جا رفوضه است
زاھد که روز روشن به ذکر و روزه است
کامش شراب شب و جام و کوزه است
حاجی که حرص و بخل نانش به روغن زده
کمتر ز گدایان شھر است و دریوزه است
جاھل به مسند نشسته و فرمان کند صدور
پندار جایگه عقل و تدبیر به موزه است
با ھر خزف می خورد پالوده نقیب شھر
کین ھرزگیش آبروی فواحش عجوزه است
اینجا جواھر به قیمت کاه می خرند
آذوق و علیق برتر زخاتم فیروزه است
جایی که مردمش بیرحم و خموش و مقلدند
سالارقافله بوزینه،خوش رقص وبیعرضه است
یا رب بسوزان و طرحی ز نو بکن پدید
ققنوس از میان آتش نیاز امروزه است
سلام ودرود بر شما فرهاد عزیز .تبریک به خاطر این اشعار پر بار و دلنشین ..
گاهی سرشار از احساسات و گاهی عمیق و قابل تامل..
طرح جلد هم بسیار زیبا و جذاب است.
مبارک دوستان باشد که تقدیم نمودید.
:-)8-):x
باید اینک پرواز - دفتر 8
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک