نکات:
- شرح هر غزل را در صفحه روبرو مطالعه خواهید کرد.
- در این شرح بیشتر بر معانی ظاهری هر بیت تکیه شده و از تفسیر عرفانی و یا شرح ایهام های بکار رفته پرهیز گردیده تا خواننده غزل به فراخور درونیات خویش برداشتی خاص خود داشته باشد.
سلام
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای***فرشته ات بدو دست دعا نگهدارد،
پیام عارفان معرفت بخشیدن به انسانهاست،وهمیشه هم از خود شروع میکنند،تا خود به یقین نرسیده اند،هر گز به دیگران پند واندرز نمیدهند.و پیام این بیت پر معنا از ظن من هیچ چنین است.
ای انسان در تمام لحظات زندگیت،چنان با اخلاص در حضورخالق باش که اگر خدای نکرده لحظه ای بلغزش ((ریا حقد وحقارت ودروغ وحسادت وبخل وغیبت وقضاوت ومنفعت طلبی وخود پسندی وجاه طلبی و......))گرفتار شدی،آنجاست که خدا به حرمت اطاعت وعبادت زنده ونیایش با ذوق ،تو را در پناه خود از لغزش ها می رهاند.
ذوق باید تا دهد طاعات بر***مغز باید تا دهد دانه ،شجر
دانه ی بی مغز کی گردد ،نهال***صورت بی جان نباشد جز ،خیال.
مولانا
دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم
این که میگویند آن خوشتر ز حسن یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کو به قصد خون ما عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده میگویم سخن گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سر آمد دولت شبهای وصل بگذرد ایام هجران نیز هم
هر دو عالم یک فروغ روی اوست گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
اعتمادی نیست بر کار جهان بلکه بر گردون گردان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد می بیار بلکه از یرغوی دیوان نیز هم
محتسب داند که حافظ عاشق است و آصف ملک سلیمان نیز هم
خواجه شمس الدین محمد بن محمد حافظ شیرازی شاعر و غزلسرای بزرگ قرن هشتم ایران و یکی از سخنوران نامی جهان است.بسیاری حافظ شیرازی را بزرگترین شاعر ایرانی تمام دورانها میدانند. بیشتر اشعار حافظ غزل میباشد و بنمایه غالب غزلیات او عشق است.او هیچگاه ادعای کشف و غیبگویی نکرده، ولی ازآنجا که به ژرفی و با پرمعنایی زیسته است و چون سخن و شعر خود را از عشق و صدق تعلیم گرفته است، کار بزرگ هنری او آینهدار طلعتو طینت فارسیزبانان گردیده است
خواجه شمس الدین محمد بن محمد حافظ شیرازی شاعر و غزلسرای بزرگ قرن هشتم ایران و یکی از سخنوران نامی جهان است.بسیاری حافظ شیرازی را بزرگترین شاعر ایرانی تمام دورانها میدانند. بیشتر اشعار حافظ غزل میباشد و بنمایه غالب غزلیات او عشق است.او هیچگاه ادعای کشف و غیبگویی نکرده، ولی ازآنجا که به ژرفی و با پرمعنایی زیسته است و چون سخن و شعر خود را از عشق و صدق تعلیم گرفته است، کار بزرگ هنری او آینهدار طلعتو طینت فارسیزبانان گردیده است
متاسفانه هیچ ارزش علمی و ادبی برای این ، به اصطلاح ، شرح دیوان حافظ مترتب نیست ؛ در این کتاب نه تنها هیچ وجهی از وجوه هنری ، ادبی ، زبانی ، فلسفی ، عرفانی و تاریخی شعر حافظ روشن نشده است بلکه با تبدیل هر بیت به نثری که بلاغت و شیوایی شعر حافظ را از بین برده ، ضریب احتمال دریافت بد و غلط مفهوم شعر را نیز بالا برده است . نشان به آن نشان که مفاهیم مندرج در شعر - جدای از گرفتاری شان در تنگنای زبان - در تنگنای قوالب عروضی و در دل شبکه های در هم تنیده ی ایماژها و دلالت های ضمنی کلام و ... پنهان اند و صرف تبدیل نظم به نثر - آن هم نظمی چون "نظم پریشان" حافظ - جوابگوی هیچ پرسشی درباره ی آن دیوان مستطاب نخواهد بود که هیچ ، موجبات تیرگی هر چه غلیظ تر چهره ی شعر حافظ را در اذهان مردم فراهم خواهد کرد . در یک کلام ، کتابی بازاری ست و مضر !
زلف بر باد مده تا نَدَهی بر بادم / ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
مِی مخور با همه کس تا نخورم خون جگر / سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندم / طُره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نَبَری از خویشم / غم اَغیار مخور تا نکُنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگِ گُلم / قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نَه بسوزی ما را / یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهرهی شهر مشو تا ننهم سر در کوه / شور شیرین منما تا نکُنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رَس / تا به خاک در آصِف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی / من از آن روز که دربند توام آزادم
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دیوان حافظ با شرح کامل ابیات
خیلی ممنون!
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای***فرشته ات بدو دست دعا نگهدارد،
پیام عارفان معرفت بخشیدن به انسانهاست،وهمیشه هم از خود شروع میکنند،تا خود به یقین نرسیده اند،هر گز به دیگران پند واندرز نمیدهند.و پیام این بیت پر معنا از ظن من هیچ چنین است.
ای انسان در تمام لحظات زندگیت،چنان با اخلاص در حضورخالق باش که اگر خدای نکرده لحظه ای بلغزش ((ریا حقد وحقارت ودروغ وحسادت وبخل وغیبت وقضاوت ومنفعت طلبی وخود پسندی وجاه طلبی و......))گرفتار شدی،آنجاست که خدا به حرمت اطاعت وعبادت زنده ونیایش با ذوق ،تو را در پناه خود از لغزش ها می رهاند.
ذوق باید تا دهد طاعات بر***مغز باید تا دهد دانه ،شجر
دانه ی بی مغز کی گردد ،نهال***صورت بی جان نباشد جز ،خیال.
مولانا
این که میگویند آن خوشتر ز حسن یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کو به قصد خون ما عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده میگویم سخن گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سر آمد دولت شبهای وصل بگذرد ایام هجران نیز هم
هر دو عالم یک فروغ روی اوست گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
اعتمادی نیست بر کار جهان بلکه بر گردون گردان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد می بیار بلکه از یرغوی دیوان نیز هم
محتسب داند که حافظ عاشق است و آصف ملک سلیمان نیز هم
مِی مخور با همه کس تا نخورم خون جگر / سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی دربندم / طُره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نَبَری از خویشم / غم اَغیار مخور تا نکُنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگِ گُلم / قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نَه بسوزی ما را / یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهرهی شهر مشو تا ننهم سر در کوه / شور شیرین منما تا نکُنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رَس / تا به خاک در آصِف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی / من از آن روز که دربند توام آزادم