[quote='ft0parham']بانو سحر
چند روزیست با اثرتان درگیرم،...
.... در خوانش سوم که امشب بود تا مرز حظ هم رفتم.
مخاطب قلمتان خاص است و این قطعا به انتخاب شماست که حد پیچیدگی اثار برای مخاطب را تعیین میکنید. خواندن اثری برای سه مرتبه جهت رمز گشایی شاید چندان عمومیت در قالب داستان کوتاه نداشته باشد.
نوشته هایتان شعر گونه هاییست که حس زنانه -بخوانید فمینیست- در آن کولاک میکند.
از هر نقدی بگذریم قلم شیوا و منحصر بفرد و احساس های القایی به خواننده از طریق توصیفات کم نظیر تجلی مهارت حضرت عالی در نویسندگیست
برای شما بهترین آرزوها را دارم[/quote]
پرهام گرامی
منتظر نقد شما پای کتابم بودم و هنوز هم هستم؛ چراکه با نقد شروع کردید اما زود از آن گذشتید ...
لذت می برم از داشتن مخاطبی که چنین مصرانه به دنبال کشف معنی نوشته ای است که حتی در خوانش اول ارتباطی با آن برقرار نکرده!
و آنقدر اصرار می ورزد تا بالاخره لذت کشفش را ببرد.
در بعضی کامنتها اشاره کرده بودید که اهل نوشتن هستید و اگر نگفته بودید هم از نثرتان پیدا بود...
منتظر خواندن آثار شما گرامی هستم و ممنونم از وقتی که برای داستانم گذاشتید
همچنین اشاره ای که به طرح جلد کردید برایم جالب بود... چه اولین برخورد مخاطب با جلد کتاب است و خوشحالم جلد کتابم جاذبه لازم برای مخاطب در برخورد اولیه را داشته...
بانو سحر
چند روزیست با اثرتان درگیرم، همان ابتدا و بعد از دانلود اگرچه دیر وقت بود و خواب قصد پیشی گرفتن از اشتیاق کارتان را داشت اما کارتان را مطالعه کردم. در نگاه اول طرح مفهومی و انتزاعی جلدتان بشدت درگیرم کرد و از این مقدار خلاقیت ذوق زده شدم... اولین خوانش چندان برایم دلچسب نبود و ارتباطی با اثرتان برقرار نکردم. روز بعد باز هم خواندم و اندکی به قلمتان و الگوریتم تا حدی پیچیده ذهنتان عادت کردم و در خوانش سوم که امشب بود تا مرز حظ هم رفتم.
مخاطب قلمتان خاص است و این قطعا به انتخاب شماست که حد پیچیدگی اثار برای مخاطب را تعیین میکنید. خواندن اثری برای سه مرتبه جهت رمز گشایی شاید چندان عمومیت در قالب داستان کوتاه نداشته باشد.
نوشته هایتان شعر گونه هاییست که حس زنانه -بخوانید فمینیست- در آن کولاک میکند.
از هر نقدی بگذریم قلم شیوا و منحصر بفرد و احساس های القایی به خواننده از طریق توصیفات کم نظیر تجلی مهارت حضرت عالی در نویسندگیست
برای شما بهترین آرزوها را دارم
[quote='sagaro']...حکم شمشیر دولبه را دارد که خواننده ای را فراری و خواننده ای را جذب می کند و بهترین مبلغان خوانندگان اند تا نویسنده کدام دست از خوانندگان را طلبیده باشد .
بهترین کار برای ما دوری از حاشیه است[/quote]
جناب قلندر گرامی
بنده هم کاملا با سخنان شما بزرگوار موافقم. من هم به دنبال حاشیه نیستم
اما به نظر من این اتفاق یک حاشیه نیست.
من صرفا نگاهی آماری به این قضیه می اندازم و تاسف می خورم بر اجتماعی که نمونه کوچکش همینجا است
و چه زیبا فرمودید:
[quote='sagaro']من حس می کنم که وظیفه ام فقط نوشتن است ، لب ها بسته و دست ها پرکار . رها بودن از قضاوت ها ، ذهن ها ، سلیقه ها ، حب و بغض ها و سرک کشیدن ها چیزی است که سخت بدان محتاجم .
این پچ پچه ها چیست رهایم بکنید
مردم خبری نیست رهایم بکنید[/quote]
بازهم با شما نویسنده و شاعر گرانقدر موافقم
اما به نظر حقیر، یک وظیفه دیگر کسانی که کلمه و قلم برایشان ارزش دارد این است که گاهی علاوه بر هنرشان(که قطعا تاثیر عمیقی دارد هرچند زمان بر) عکس العملهای دیگری نیز نشان بدهند. چون به نظر بنده اتفاقی که در حال افتادن است به بازی گرفتن "کلمه" و نیز به بازی گرفتن شعور بصری مخاطب است.
از نظر بنده این یک بحث کلی است که میتواند ریشه یابی و جامعه شناسی شود. به زعم من جذب شدن به این سمت و سوها خود نشانه اعتراضی است به برخی ممنوعیت های اجتماعی و نیز ممنوعیت های نشر. اما بحث دوم سوءاستفاده ای است که از "کلمه" می شود برای جذب.
به هر روی شاید این بحث ها نباید اینجا مطرح شود. هرچند فکر میکنم بحثی است قابل کنکاش، شاید در جای مناسب خودش.
سپاس
من حس می کنم که وظیفه ام فقط نوشتن است ، لب ها بسته و دست ها پرکار . رها بودن از قضاوت ها ، ذهن ها ، سلیقه ها ، حب و بغض ها و سرک کشیدن ها چیزی است که سخت بدان محتاجم .
این پچ پچه ها چیست رهایم بکنید
مردم خبری نیست رهایم بکنید
من عرض کردم خانم افتخارزاده :
هنوز به تمامی نتوانسته ام آنچنان که باید با کتاب ارتباط برقرار کنم ، هم به حسب نثر و فرم خاصش و هم استعارات و شخصی سازی و تعلیقش و در هم تنیدگی او و من و نیز حضور مانی که رفته رفته از بک گراند به متن می آید گویی طلوع آرام خورشید است از افق ولی به نظر من این صفت نه تنها برای کتاب نقص نیست که با تحریص به دوباره خوانی کتاب (اگر خواننده همچون من تنبل و بی حوصله نباشد) یک حسن است . جکم شمشیر دولبه را دارد که خواننده ای را فراری و خواننده ای را جذب می کند و بهترین مبلغان خوانندگان اند تا نویسنده کدام دست از خوانندگان را طلبیده باشد .
بهترین کار برای ما دوری از حاشیه است:-)
[quote='mohsen ghahari']کتاب سوزان !
...
متاسفم که این اتفاق و دیده نشدن در حال تکرار شدن است و نویسندگان عزیزو مظلوم، خاموش نظاره گر کتاب کشانشان هستند...
و آیا بر ماست که ببینیم و بر کتابهای عزیزمان گریه کنیم؟
خانم افتخار زاده و سیاوش عزیز، قلمتان مانا
[/quote]
جناب قهاری گرامی
به نکته خیلی مهمی اشاره کردید
متاسفانه این روزها در سایت شاهد اتفاقات عجیبی در سیر دانلودها در حال و هوایی خاص هستیم
این دیده نشدن کاملا در مقابل "دیده شدن" داستانهایی قرار گرفته که عناوین و یا تصاویر خاصی دارند
و باعث تاسف است که حتی در جامعه کتابخوان، ما هنوز و هنوز شاهد جذب شدن اذهان به سمت امر ممنوع هستیم!
کتابهایی با عناوین خاص که به سرعت در جدول دانلود ها صعود می کنند و کتابهایی را پشت سر خود جا می گذارند که به واقع چه به لحاظ مضمون و چه به لحاظ تکنیک، آثار ارزشمندی محسوب می شوند و حرفی برای گفتن دارند.
به امید بالا رفتن سطح سلیقه خوانش
[quote='sahareft']نقل قول از tankamanee:
***********
محسن گرامی
هرچند بنده با توجه به بعضی نقدهای شما که در "وطنی برای واژه ها" درج کردید، شما را "هر خواننده ای" نمی دانم
[/quote]
شما بزرگوارید و لطف دارید به بنده بانو سحر گرامی
[quote='sahareft']نقل قول از tankamanee:
***********
اما به هرحال سپاس برای وقتی که گذاشتید و برای صراحتتان[/quote] دوست داشتم که مدتی نیستم و بازگشتمون هم با خدا است "آخرین کامنتم "در زیر کتاب محبوب و دوست داشتنیم
"وطنی برای واژه ها باشد" ولی خب چه اشکالی دارد در زیر این کتاب ارزشمند باشد..:-)
این اثر شما باتوجه به نظر ونقد دوستان که ارائه کردند اثری متفاوت تری است از اثرات قبل شمااست.شاید بنده تنها یکبار داستانتان را خواندم ونتوانستم داستانتون هضم و درک بکنم"و بیشک این داستان باید حداقل دوبار خوانده شود و تانظر داد و نقد کرد"ولی کلا قلمتان سنگین و عمیق است و همگی میدانم یک از ویژگیهای رمان خوب و عالی "پیام پیچیده ای است که در رمان نهفته ونیاز به تامل و تفکر دارد و با تلاشی که دارید در آینده سبکی برای خودتان پیدا خواهید کرد".
مانا باشید سحر بانوی گرامی...
:-)
[quote='tankamanee']
***********
سلام و درود بر شما بانو سحر گرامی. بنده همان لحظه داستان شما را دانلود کردم و خواندم ولی راستش بخواهید اصلا نتونستم باهاش ارتباطی برقرار بکنم و منتظر شدم زمان بگذرد تا شاید کمی با داستانتون بتونم ارتباط بر قرار بکنم.
داستانتون مثل همیشه خواننده خاص خودش را دارد یعنی به نظرم هر خواننده نمی تواند با این داستان ارتباط برقرار بکند. سبک نوشتاری مثل داستان قبلیتون است. ولی بیشک جای پیشرفت دارد ..
نظر خاصی ندارم بانو سحر،برایتان آروزی موفقیت و سرافرازی بیشتر را دارم.
[/quote]
محسن گرامی
هرچند بنده با توجه به بعضی نقدهای شما که در "وطنی برای واژه ها" درج کردید، شما را "هر خواننده ای" نمی دانم
اما به هرحال سپاس برای وقتی که گذاشتید و برای صراحتتان
[quote='mahooooooor']-....
درود بر سحر گرامی و کتابناکی های عزیز...
مطالعه ی داستان به پیشنهاد یکی از دوستانم انجام شد و جدا پیشنهاد خوبی بود...
تجلی زنانه به زیبایی خودنمایی می کند در تمام آثار سحر عزیز
توانایی ها،احساسات،لذت ها ،وحشت ها ،غم ها و ... در کلیه آثارش موج میزند...
این نوع زیبایی سخن و گفتار به نوعی تنها قلم سحر است و حتی اگر بعد از چندسال بخوانیم میدانیم که نوشته وامضای سحر با نوع قلمش در کارها مشخص است و اورا از دیگران متمایز کرده است...
امیدوارم همیشه شاد وسعادتمند باشید...
منتظر داستان های دیگر شما نویسنده ی عزیز هستیم.... [/quote]
ماهور گرامی
اول بگویم که بسیار خوشحالم بعد از مدتی دوباره دیدگاه های ارزشمند شما را در سایت می بینم...
و دیگر اینکه سپاسگزارم از اینکه داستانم را خواندید و چنین نظر لطف و دید مثبتی به کارهای بنده دارید
ممنون
[quote='tankamanee'] نقل قول از tankamanee:
سلام و درود بر شما بانو سحر گرامی. بنده همان لحظه داستان شما را دانلود کردم و خواندم ولی راستش بخواهید اصلا نتونستم باهاش ارتباطی برقرار بکنم و منتظر شدم زمان بگذرد تا شاید کمی با داستانتون بتونم ارتباط بر قرار بکنم.
داستانتون مثل همیشه خواننده خاص خودش را دارد یعنی به نظرم هر خواننده نمی تواند با این داستان ارتباط برقرار بکند. سبک نوشتاری مثل داستان قبلیتون است. ولی بیشک جای پیشرفت دارد ..
[/quote]
درود جناب tankamanee عزیز...
تا حد زیادی قبول دارم که قلم خانم افتخار زاده کمی سنگین است و البته اگر کمی بیشتر در مقایسه ی کارهایشان قرار بگیریم متوجه پیشرفت های نوشتاری زیادی در مورد آثار ایشان می شویم...
و اما درک و برقراری ارتبط با داستان ملاقات با کلمه (بدون در نظر نگرفتن نوع نوشتار) بیشتر زمانی تحقق می یابد که احساسات زنانه،شرایط اجتمای موجود برای زنان و پیچیدگی های درونی شان رابشناسیم....
مردان ساختار ذهنی ساده ای دارند،یک زن حتی بی سواد، به راحتی میتواند همسرش را ارزیابی کند و به افکار درونی او پی ببرد....این در صورتی ست که یک مرد هرچه هم با هوش و زیرک باشد نمیتواند بر لایه های ذهن زن نفوذ کند و حتی پس از سالها زندگی علایق و احساسات زن را نمی داند...
زنان لبریز از احساس اند ...شاید بیشتر عمرشان را صرف ابراز محبت به اطرافیان میکنند و چون گاها تفاوت ها را نمی شناسند از مردها گله مند می شوند...
یک زن همیشه منتظر است زیبا ترین،مهربان ترین و بی نظیر ترین فرد ازدیدگاه همسرش باشد ..زن در هنگام صحبت های روزمره،مشاجره هاو حتی زمان کامیابی در حال روانشناسی شماست...
این پیچیدگی همانند شمشیری دو لبه در روابط بروز می یابد ...
اما چیزیکه باعث شد بحث را به اینجا بکشانم صحبت از مخاطب خاص برای نوشته ی سحر عزیز بود...
برای برقراری ارتباط با نوشته های نویسنده های خانم لازم است پیچیدگی های آن ها را بشناسیم
به خصوص نویسنده ای مثل سحر گرامی که کاملا پیچیگی ها را در اثارشان جلوه میدهند..
جناب tankamanee البته این کاملا نظر شخصی من بود...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ملاقات با کلمه
چند روزیست با اثرتان درگیرم،...
.... در خوانش سوم که امشب بود تا مرز حظ هم رفتم.
مخاطب قلمتان خاص است و این قطعا به انتخاب شماست که حد پیچیدگی اثار برای مخاطب را تعیین میکنید. خواندن اثری برای سه مرتبه جهت رمز گشایی شاید چندان عمومیت در قالب داستان کوتاه نداشته باشد.
نوشته هایتان شعر گونه هاییست که حس زنانه -بخوانید فمینیست- در آن کولاک میکند.
از هر نقدی بگذریم قلم شیوا و منحصر بفرد و احساس های القایی به خواننده از طریق توصیفات کم نظیر تجلی مهارت حضرت عالی در نویسندگیست
برای شما بهترین آرزوها را دارم[/quote]
پرهام گرامی
منتظر نقد شما پای کتابم بودم و هنوز هم هستم؛ چراکه با نقد شروع کردید اما زود از آن گذشتید ...
لذت می برم از داشتن مخاطبی که چنین مصرانه به دنبال کشف معنی نوشته ای است که حتی در خوانش اول ارتباطی با آن برقرار نکرده!
و آنقدر اصرار می ورزد تا بالاخره لذت کشفش را ببرد.
در بعضی کامنتها اشاره کرده بودید که اهل نوشتن هستید و اگر نگفته بودید هم از نثرتان پیدا بود...
منتظر خواندن آثار شما گرامی هستم و ممنونم از وقتی که برای داستانم گذاشتید
همچنین اشاره ای که به طرح جلد کردید برایم جالب بود... چه اولین برخورد مخاطب با جلد کتاب است و خوشحالم جلد کتابم جاذبه لازم برای مخاطب در برخورد اولیه را داشته...
چند روزیست با اثرتان درگیرم، همان ابتدا و بعد از دانلود اگرچه دیر وقت بود و خواب قصد پیشی گرفتن از اشتیاق کارتان را داشت اما کارتان را مطالعه کردم. در نگاه اول طرح مفهومی و انتزاعی جلدتان بشدت درگیرم کرد و از این مقدار خلاقیت ذوق زده شدم... اولین خوانش چندان برایم دلچسب نبود و ارتباطی با اثرتان برقرار نکردم. روز بعد باز هم خواندم و اندکی به قلمتان و الگوریتم تا حدی پیچیده ذهنتان عادت کردم و در خوانش سوم که امشب بود تا مرز حظ هم رفتم.
مخاطب قلمتان خاص است و این قطعا به انتخاب شماست که حد پیچیدگی اثار برای مخاطب را تعیین میکنید. خواندن اثری برای سه مرتبه جهت رمز گشایی شاید چندان عمومیت در قالب داستان کوتاه نداشته باشد.
نوشته هایتان شعر گونه هاییست که حس زنانه -بخوانید فمینیست- در آن کولاک میکند.
از هر نقدی بگذریم قلم شیوا و منحصر بفرد و احساس های القایی به خواننده از طریق توصیفات کم نظیر تجلی مهارت حضرت عالی در نویسندگیست
برای شما بهترین آرزوها را دارم
بهترین کار برای ما دوری از حاشیه است[/quote]
جناب قلندر گرامی
بنده هم کاملا با سخنان شما بزرگوار موافقم. من هم به دنبال حاشیه نیستم
اما به نظر من این اتفاق یک حاشیه نیست.
من صرفا نگاهی آماری به این قضیه می اندازم و تاسف می خورم بر اجتماعی که نمونه کوچکش همینجا است
و چه زیبا فرمودید:
[quote='sagaro']من حس می کنم که وظیفه ام فقط نوشتن است ، لب ها بسته و دست ها پرکار . رها بودن از قضاوت ها ، ذهن ها ، سلیقه ها ، حب و بغض ها و سرک کشیدن ها چیزی است که سخت بدان محتاجم .
این پچ پچه ها چیست رهایم بکنید
مردم خبری نیست رهایم بکنید[/quote]
بازهم با شما نویسنده و شاعر گرانقدر موافقم
اما به نظر حقیر، یک وظیفه دیگر کسانی که کلمه و قلم برایشان ارزش دارد این است که گاهی علاوه بر هنرشان(که قطعا تاثیر عمیقی دارد هرچند زمان بر) عکس العملهای دیگری نیز نشان بدهند. چون به نظر بنده اتفاقی که در حال افتادن است به بازی گرفتن "کلمه" و نیز به بازی گرفتن شعور بصری مخاطب است.
از نظر بنده این یک بحث کلی است که میتواند ریشه یابی و جامعه شناسی شود. به زعم من جذب شدن به این سمت و سوها خود نشانه اعتراضی است به برخی ممنوعیت های اجتماعی و نیز ممنوعیت های نشر. اما بحث دوم سوءاستفاده ای است که از "کلمه" می شود برای جذب.
به هر روی شاید این بحث ها نباید اینجا مطرح شود. هرچند فکر میکنم بحثی است قابل کنکاش، شاید در جای مناسب خودش.
سپاس
این پچ پچه ها چیست رهایم بکنید
مردم خبری نیست رهایم بکنید
هنوز به تمامی نتوانسته ام آنچنان که باید با کتاب ارتباط برقرار کنم ، هم به حسب نثر و فرم خاصش و هم استعارات و شخصی سازی و تعلیقش و در هم تنیدگی او و من و نیز حضور مانی که رفته رفته از بک گراند به متن می آید گویی طلوع آرام خورشید است از افق ولی به نظر من این صفت نه تنها برای کتاب نقص نیست که با تحریص به دوباره خوانی کتاب (اگر خواننده همچون من تنبل و بی حوصله نباشد) یک حسن است . جکم شمشیر دولبه را دارد که خواننده ای را فراری و خواننده ای را جذب می کند و بهترین مبلغان خوانندگان اند تا نویسنده کدام دست از خوانندگان را طلبیده باشد .
بهترین کار برای ما دوری از حاشیه است:-)
...
متاسفم که این اتفاق و دیده نشدن در حال تکرار شدن است و نویسندگان عزیزو مظلوم، خاموش نظاره گر کتاب کشانشان هستند...
و آیا بر ماست که ببینیم و بر کتابهای عزیزمان گریه کنیم؟
خانم افتخار زاده و سیاوش عزیز، قلمتان مانا
[/quote]
جناب قهاری گرامی
به نکته خیلی مهمی اشاره کردید
متاسفانه این روزها در سایت شاهد اتفاقات عجیبی در سیر دانلودها در حال و هوایی خاص هستیم
این دیده نشدن کاملا در مقابل "دیده شدن" داستانهایی قرار گرفته که عناوین و یا تصاویر خاصی دارند
و باعث تاسف است که حتی در جامعه کتابخوان، ما هنوز و هنوز شاهد جذب شدن اذهان به سمت امر ممنوع هستیم!
کتابهایی با عناوین خاص که به سرعت در جدول دانلود ها صعود می کنند و کتابهایی را پشت سر خود جا می گذارند که به واقع چه به لحاظ مضمون و چه به لحاظ تکنیک، آثار ارزشمندی محسوب می شوند و حرفی برای گفتن دارند.
به امید بالا رفتن سطح سلیقه خوانش
***********
محسن گرامی
هرچند بنده با توجه به بعضی نقدهای شما که در "وطنی برای واژه ها" درج کردید، شما را "هر خواننده ای" نمی دانم
[/quote]
شما بزرگوارید و لطف دارید به بنده بانو سحر گرامی
[quote='sahareft']نقل قول از tankamanee:
***********
اما به هرحال سپاس برای وقتی که گذاشتید و برای صراحتتان[/quote]
دوست داشتم که مدتی نیستم و بازگشتمون هم با خدا است "آخرین کامنتم "در زیر کتاب محبوب و دوست داشتنیم
"وطنی برای واژه ها باشد" ولی خب چه اشکالی دارد در زیر این کتاب ارزشمند باشد..:-)
این اثر شما باتوجه به نظر ونقد دوستان که ارائه کردند اثری متفاوت تری است از اثرات قبل شمااست.شاید بنده تنها یکبار داستانتان را خواندم ونتوانستم داستانتون هضم و درک بکنم"و بیشک این داستان باید حداقل دوبار خوانده شود و تانظر داد و نقد کرد"ولی کلا قلمتان سنگین و عمیق است و همگی میدانم یک از ویژگیهای رمان خوب و عالی "پیام پیچیده ای است که در رمان نهفته ونیاز به تامل و تفکر دارد و با تلاشی که دارید در آینده سبکی برای خودتان پیدا خواهید کرد".
مانا باشید سحر بانوی گرامی...
:-)
***********
سلام و درود بر شما بانو سحر گرامی. بنده همان لحظه داستان شما را دانلود کردم و خواندم ولی راستش بخواهید اصلا نتونستم باهاش ارتباطی برقرار بکنم و منتظر شدم زمان بگذرد تا شاید کمی با داستانتون بتونم ارتباط بر قرار بکنم.
داستانتون مثل همیشه خواننده خاص خودش را دارد یعنی به نظرم هر خواننده نمی تواند با این داستان ارتباط برقرار بکند. سبک نوشتاری مثل داستان قبلیتون است. ولی بیشک جای پیشرفت دارد ..
نظر خاصی ندارم بانو سحر،برایتان آروزی موفقیت و سرافرازی بیشتر را دارم.
[/quote]
محسن گرامی
هرچند بنده با توجه به بعضی نقدهای شما که در "وطنی برای واژه ها" درج کردید، شما را "هر خواننده ای" نمی دانم
اما به هرحال سپاس برای وقتی که گذاشتید و برای صراحتتان
درود بر سحر گرامی و کتابناکی های عزیز...
مطالعه ی داستان به پیشنهاد یکی از دوستانم انجام شد و جدا پیشنهاد خوبی بود...
تجلی زنانه به زیبایی خودنمایی می کند در تمام آثار سحر عزیز
توانایی ها،احساسات،لذت ها ،وحشت ها ،غم ها و ... در کلیه آثارش موج میزند...
این نوع زیبایی سخن و گفتار به نوعی تنها قلم سحر است و حتی اگر بعد از چندسال بخوانیم میدانیم که نوشته وامضای سحر با نوع قلمش در کارها مشخص است و اورا از دیگران متمایز کرده است...
امیدوارم همیشه شاد وسعادتمند باشید...
منتظر داستان های دیگر شما نویسنده ی عزیز هستیم.... [/quote]
ماهور گرامی
اول بگویم که بسیار خوشحالم بعد از مدتی دوباره دیدگاه های ارزشمند شما را در سایت می بینم...
و دیگر اینکه سپاسگزارم از اینکه داستانم را خواندید و چنین نظر لطف و دید مثبتی به کارهای بنده دارید
ممنون
سلام و درود بر شما بانو سحر گرامی. بنده همان لحظه داستان شما را دانلود کردم و خواندم ولی راستش بخواهید اصلا نتونستم باهاش ارتباطی برقرار بکنم و منتظر شدم زمان بگذرد تا شاید کمی با داستانتون بتونم ارتباط بر قرار بکنم.
داستانتون مثل همیشه خواننده خاص خودش را دارد یعنی به نظرم هر خواننده نمی تواند با این داستان ارتباط برقرار بکند. سبک نوشتاری مثل داستان قبلیتون است. ولی بیشک جای پیشرفت دارد ..
[/quote]
درود جناب tankamanee عزیز...
تا حد زیادی قبول دارم که قلم خانم افتخار زاده کمی سنگین است و البته اگر کمی بیشتر در مقایسه ی کارهایشان قرار بگیریم متوجه پیشرفت های نوشتاری زیادی در مورد آثار ایشان می شویم...
و اما درک و برقراری ارتبط با داستان ملاقات با کلمه (بدون در نظر نگرفتن نوع نوشتار) بیشتر زمانی تحقق می یابد که احساسات زنانه،شرایط اجتمای موجود برای زنان و پیچیدگی های درونی شان رابشناسیم....
مردان ساختار ذهنی ساده ای دارند،یک زن حتی بی سواد، به راحتی میتواند همسرش را ارزیابی کند و به افکار درونی او پی ببرد....این در صورتی ست که یک مرد هرچه هم با هوش و زیرک باشد نمیتواند بر لایه های ذهن زن نفوذ کند و حتی پس از سالها زندگی علایق و احساسات زن را نمی داند...
زنان لبریز از احساس اند ...شاید بیشتر عمرشان را صرف ابراز محبت به اطرافیان میکنند و چون گاها تفاوت ها را نمی شناسند از مردها گله مند می شوند...
یک زن همیشه منتظر است زیبا ترین،مهربان ترین و بی نظیر ترین فرد ازدیدگاه همسرش باشد ..زن در هنگام صحبت های روزمره،مشاجره هاو حتی زمان کامیابی در حال روانشناسی شماست...
این پیچیدگی همانند شمشیری دو لبه در روابط بروز می یابد ...
اما چیزیکه باعث شد بحث را به اینجا بکشانم صحبت از مخاطب خاص برای نوشته ی سحر عزیز بود...
برای برقراری ارتباط با نوشته های نویسنده های خانم لازم است پیچیدگی های آن ها را بشناسیم
به خصوص نویسنده ای مثل سحر گرامی که کاملا پیچیگی ها را در اثارشان جلوه میدهند..
جناب tankamanee البته این کاملا نظر شخصی من بود...