هیولا
نویسنده:
آر. ال. استاین
مترجم:
شهره نورصالحی
امتیاز دهید
خانم ماآرف از پشت میزش آمد بیرون پاهای برهنه و خیسش روی موکت شلپ شلپ می کرد، چند بار دور من چرخید و با چشم های قهوه ای اش مرا با اشتها بر انداز کرد. شکمش با صدای بلند، با صدایی شبیه خالی شدن وان حمام قارو قور کرد و مرا از جا پراند.
ـ شما نباید این کارو بکنید... این کار انسانی نیست...
خانم ماارف گفت :من که انسان نیستم هیولام
بیشتر
ـ شما نباید این کارو بکنید... این کار انسانی نیست...
خانم ماارف گفت :من که انسان نیستم هیولام
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هیولا
من استاینی اندازه پنج تا استاینی هم دفاع می کنم موضوع دقیقا چیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
رقابت بین استاینی ها ودارنی هاست.البته دارنی هامون در رفتن...
فقط روح استاین زیر این کتاب هست مواظب باشین ;-):))
ایشالا دارنی ها پیدا شدن شاید اومدم.
خوبه.
پس سلنا کوش؟
سلنا ....... فرناز...................
بیا دارنی یافتم.
بحث دارن و استاینه.
ولی دارنی هامون دررفتن.
تو دارنی هستی یا استاینی؟"
فکر کنم اگه بخوایم بحث کنیم دو تا از استاینی ها باید تغییر طرفداری بدن.
من که این کارو نمیکنم.