کلیات شمس تبریزی
نویسنده:
مولوی
مصحح:
بدیع الزمان فروزانفر
امتیاز دهید
مشتمل بر ۴۲۰۰۰ بیت اشعار فارسی و عربی و ملمعات، ۳۵۰۲ غزل و قصیده و مقطعات و ترجیعات با ۱۹۹۵ رباعی
بانضمام شرح حال مولوی و فرهنگ لغات و تعبیرات دیوان شمس
دیوان شمس تبریزی یا دیوان کبیر، دیوان مولانا جلالالدین محمد بلخی شامل غزلها، رباعیها و ترجیعهای اوست. دیوان شمس تبریزی در عُرف خاندان مولانا و سلسلهٔ مولویه در روزگاران پس از مولانا با عنوان دیوان کبیر شناخته میشدهاست. گویا آنچه در تداول مولویان جریان داشتهاست همان دیوان یا غزلیات بودهاست و بعدها عنوان دیوان کبیر را بر آن اطلاق کردهاند. همچنین عنوان دیوان شمس تبریزی یا کلیات شمس تبریزی نیز از عنوانهایی است که در دورههای بعد بدان داده شدهاست، به اعتبار این که بخش اعظم این غزلها را مولانا خطاب به شمسالدین تبریزی سرودهاست.
نسخههای مختصر و کامل این دیوان از قدیم نزد اهل ذوق و اصحاب خانقاه رواج داشته که به تناسب مجالس سماع معمولاً به ترتیب بحور وزنی اشعار بوده و پس از رواج چاپ هم با عنوان دیوان شمس تبریزی یا کلیات شمس تبریزی بارها و بارها در ایران و هند به چاپ رسیدهاست. آخرین، جامعترین و درستترین چاپ آن با بهرهگیری از ۱۲ نسخه قدیمی و مهم بهترتیب حروف قوافی [حرف آخر بیت]، توأم با ترتیب بحور هر حرف، در ده مجلد به دست بدیعالزمان فروزانفر اولین بار در فاصلهٔ سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۵ توسط انتشارات دانشگاه تهران منتشر شد. هفت جلد نخست از ده جلد دیوان شمس تبریزی در چاپ تصحیحشدهٔ فروزانفر شامل شامل غزلیات، ترجیعات و ترکیبات و انتهای جلد هفتم فرهنگ نوادر لغات دیوان و جلد هشتم شامل رباعیات و دو جلد آخر شامل فهرستهای گوناگون دیوان کبیر است که روی هم رفته شامل ۳۶۳۶۰ بیت، و دارای ۳۲۲۹ غزل و ۱۹۸۳ رباعی و ۴۴ ترجیع است.
در دیوان شمس تبریزی بعضی غزلها فاقد تخلص است و بعضی خمُش، خامُش و خاموش و خمشکن در پایان غزل دارد که تخلص مولوی است. در حدود صد غزل یا کمتر با تخلص به نام حسامالدین چلبی و نیز صلاحالدین زرکوب دارد، و بقیهٔ غزلها به نام شمس و شمس تبریز و شمسالحق تبریز است.
بیشتر
بانضمام شرح حال مولوی و فرهنگ لغات و تعبیرات دیوان شمس
دیوان شمس تبریزی یا دیوان کبیر، دیوان مولانا جلالالدین محمد بلخی شامل غزلها، رباعیها و ترجیعهای اوست. دیوان شمس تبریزی در عُرف خاندان مولانا و سلسلهٔ مولویه در روزگاران پس از مولانا با عنوان دیوان کبیر شناخته میشدهاست. گویا آنچه در تداول مولویان جریان داشتهاست همان دیوان یا غزلیات بودهاست و بعدها عنوان دیوان کبیر را بر آن اطلاق کردهاند. همچنین عنوان دیوان شمس تبریزی یا کلیات شمس تبریزی نیز از عنوانهایی است که در دورههای بعد بدان داده شدهاست، به اعتبار این که بخش اعظم این غزلها را مولانا خطاب به شمسالدین تبریزی سرودهاست.
نسخههای مختصر و کامل این دیوان از قدیم نزد اهل ذوق و اصحاب خانقاه رواج داشته که به تناسب مجالس سماع معمولاً به ترتیب بحور وزنی اشعار بوده و پس از رواج چاپ هم با عنوان دیوان شمس تبریزی یا کلیات شمس تبریزی بارها و بارها در ایران و هند به چاپ رسیدهاست. آخرین، جامعترین و درستترین چاپ آن با بهرهگیری از ۱۲ نسخه قدیمی و مهم بهترتیب حروف قوافی [حرف آخر بیت]، توأم با ترتیب بحور هر حرف، در ده مجلد به دست بدیعالزمان فروزانفر اولین بار در فاصلهٔ سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۵ توسط انتشارات دانشگاه تهران منتشر شد. هفت جلد نخست از ده جلد دیوان شمس تبریزی در چاپ تصحیحشدهٔ فروزانفر شامل شامل غزلیات، ترجیعات و ترکیبات و انتهای جلد هفتم فرهنگ نوادر لغات دیوان و جلد هشتم شامل رباعیات و دو جلد آخر شامل فهرستهای گوناگون دیوان کبیر است که روی هم رفته شامل ۳۶۳۶۰ بیت، و دارای ۳۲۲۹ غزل و ۱۹۸۳ رباعی و ۴۴ ترجیع است.
در دیوان شمس تبریزی بعضی غزلها فاقد تخلص است و بعضی خمُش، خامُش و خاموش و خمشکن در پایان غزل دارد که تخلص مولوی است. در حدود صد غزل یا کمتر با تخلص به نام حسامالدین چلبی و نیز صلاحالدین زرکوب دارد، و بقیهٔ غزلها به نام شمس و شمس تبریز و شمسالحق تبریز است.
آپلود شده توسط:
khar tu khar
1392/07/13
دیدگاههای کتاب الکترونیکی کلیات شمس تبریزی
کجایید ای شهیدان خدایی؟
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق؟
پرنده تر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی؟
بدانسته فلک را در گشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده؟
کسی مر عقل را گوید کجایی؟
کجایید ای در زندان شکسته؟
بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده؟
کجایید ای نوای بینوایی؟
در آن بحرید کاین عالم کف او است
زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورت های عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کاین نقش سخن شد
بهل نقش و به دل رو گر ز مایی
برآ ای شمس تبریزی ز مشرق
که اصل اصل اصل هر ضیایی
ملک زمین را به خلافت گرفت.
هر گاه گناه را بخاطر آوردی،
لذت و شادی آن را در کام نیافتی ،
آن توبه است.
یو شنجی عارف
رو نماید یار سیمین بر بلی
ساقی ما یاد این مستان کند
بار دیگر با می و ساغر بلی
نو بهار حسن آید سوی باغ
بشکفد آن شاخ های تر بلی
آن بر سیمین و این روی چو زر
اندر آمیزند سیم و زر بلی
این سر مخمور اندیشه پرست
مست گردد زان می احمر بلی
این دو چشم اشکبار نوحه گر
روشنی یابد از آن منظر بلی
گوش ها که حلقه در گوش وی است
حلقه ها یابند از آن زرگر بلی
شاهد جان چون شهادت عرضه کرد
یابد ایمان این دل کافر بلی
چون بُراق عشق از گردون رسد
وارهد عیسی جان زین خر بلی
جمله ی خلق جهان در یک کس است
او بود از صد جهان بهتر بلی
من خموش گردم ولیکن در دلم
تا ابد روید نی و شکر بلی
مولانا
چو در «عشق»بمردید ،همه «روح» پذیرید.
آدمی فقط از طریق یاری خالصانه به دیگران است که میتواند به خودش روی نماید ،
و بر خود ش وارد شود:
ورود روح در تن.(دمیدن شدن نَفَس الهی)
و این یاری کردن خویش است.
و انسان در یاری خالصانه به دیگران است که روح خود را می یابد و روحانی میشود.
تن فقط در رابطه با تن های دیگر است که روح خود را درک میکند ،
و یا اصلا نیاز به روح را احساس میکند.
تن در یاری خالصانه به تن دیگر است که بتدریج روح میشود= انسانیت=رسیدن به مقام عشق=وحدت ،جان و تن وروح=عدم سوء ظنّ و عطف به بیرون.
در پناه حق
آفتاب است و ز انوار حق است
گنج دل زمین منم ،سر چه نهی تو بر زمین ؟
قبلهٔ آسمان منم،رو چه به آسمان کنی؟
منگر اندر کار خویش،بنگر اندر کار من
در بهاران گشت ظاهر، جمله اسرار زمین
چون بهار من بیاید ،بر دمد اسرار من
چیست این باد خزانی،آن دم انکار تو
چیست آن باد بهاری،آن دم اقرار من.
در سایت گنجور برای اشعار مولانا دیدگاه های ارزشمندی از استادان بزرگوار نوشته شده .
مخصوصا برای آن چهل مورد کلمات بظاهر رکیک، در اشعار حضرت مولانا.
کافران را بیم کرد ایزد ز نار
کافران گفتند :نار اَوْلیٰ ز عار.
......
:^:^::^:^::^:^::^:^::^:^::^:^::^:^::^:^::^:^::^:^:
چون خیالش نیمه شب در سینه آید ، می نگر
هر نواحی ، یوسفی و هر طرف ، حـورایه ای
چهره های یوسفان و فتنه انگیزانِ دهر
از گدایی حُسنِ او دارند هر زیـبایه ای
نفس و شیطان ، در غرورِ باغِ لطفت می چرند
ز اعتمادِ عفوِ تو دارند بد فرمایه ای
در هر آن شهری که نوشروانِ عشقش حاکم است
شد به جان در باختن ، آن شهر ، حاتم طایه ای
یک نَفَس در پردۀ عشقش چو جانت غسل کرد
همچو مریم از دمی بینی تو عیسی زایه ای
چون به خوبی و ملاحت هست تنها در جهان
داد جان را از زمانه ، شیوۀ تنهایه ای ...
:.:.:.::.:.:.::.:.:.::.:.:.::.:.:.::.:.:.::.:.:.::.:.:.::.:.:.:
گفتم که غما خیْر بُوَد،رُخ زردی!؟
گفتا چه کنم ،که شادیی آوردی
بازار مرا، خراب و کاسد کردی.
در اکنونیت زندگی به زیبایی و شادی جاریست.
غم مرده پرست و توهّم دوست است،
اجازه ندهید شکارتان کند ،
چون اختیار در دست شماست و حضورخدا هم همینطور