آرسن لوپن و گنج پادشاهان
نویسنده:
موریس لبلان
مترجم:
عنایت الله شکیباپور
امتیاز دهید
✔️ از سری عملیات خارق العاده آرسن لوپن
داستان با این جملات آغاز می شود:
رائول اندرزی پس از خاموش کردن چراغ موتور سیکلت، خود را در وسط بیشه ای انداخت. در این وقت کلیسایی نزدیک، ساعت سه بعد از نیمه شب را اعلام می کرد. در تاریکی شب جاده پر درختی را که به زمین های کاخ ییلاقی اتیک منتهی میشد پیش گرفت و خود را به کنار دیوار کاخ رساند. کمی آنجا منتظر ماند و گوش به صداهای اطراف خود داد.
در نزدیکی او صداهای مختلفی به گوش می رسید، صدای شیهه اسبان که نفس می کشیدند، چرخ های کالسکه ای که روی سنگفرش حیاط پیش می رفت و به دنبال آن صدای بهم خوردن چیزی شبیه به باز شدن در به گوش رسید. بلافاصله دو لنگه در به سرعت تمام باز شد و صدای خارج شدن کالسکه شنیده شد. رائول صدای حرف زدن دو نفر را که معلوم بود از فاصله دور می آید شنید و در تاریکی جاده لوله تفنگی را هم به چشم دید؛ اما لحظه بسیار کوتاهی بود و کالسکه با سرعت زیاد به طرف جاده اوترات روان گردید...
بیشتر
داستان با این جملات آغاز می شود:
رائول اندرزی پس از خاموش کردن چراغ موتور سیکلت، خود را در وسط بیشه ای انداخت. در این وقت کلیسایی نزدیک، ساعت سه بعد از نیمه شب را اعلام می کرد. در تاریکی شب جاده پر درختی را که به زمین های کاخ ییلاقی اتیک منتهی میشد پیش گرفت و خود را به کنار دیوار کاخ رساند. کمی آنجا منتظر ماند و گوش به صداهای اطراف خود داد.
در نزدیکی او صداهای مختلفی به گوش می رسید، صدای شیهه اسبان که نفس می کشیدند، چرخ های کالسکه ای که روی سنگفرش حیاط پیش می رفت و به دنبال آن صدای بهم خوردن چیزی شبیه به باز شدن در به گوش رسید. بلافاصله دو لنگه در به سرعت تمام باز شد و صدای خارج شدن کالسکه شنیده شد. رائول صدای حرف زدن دو نفر را که معلوم بود از فاصله دور می آید شنید و در تاریکی جاده لوله تفنگی را هم به چشم دید؛ اما لحظه بسیار کوتاهی بود و کالسکه با سرعت زیاد به طرف جاده اوترات روان گردید...
آپلود شده توسط:
شهر خاطرات
1392/07/07
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آرسن لوپن و گنج پادشاهان