رسته‌ها
میراث ایران
امتیاز دهید
5 / 4.7
با 66 رای
از سری مجموعه ایران شناسی بنگاه ترجمه و نشر کتاب شماره ۸
تالیف سیزده تن از خاورشناسان‌؛ زیرنظر ا. ج‌. آربری‌

معرفی کتاب:
کتاب میراث ایران دورنمای جامعی از گذشته پرشکوه مردم ایران است که با تمدن درخشان و کهن خود میراث گرانبهایی برای جهان به یادگار گذارده اند.
در این کتاب سیزده تن از دانشمندان و خاور شناسان انگلستان هر یک طی گفتاری، گوشه ای از تاریخ و تمدن و هنر و زبان و ادبیات این سرزمین را باز نموده و خدمات شایان و پایدار مردم آن را ستوده اند. در چهار فصل اول کتاب روابط ایران با دنیای قدیم و تأثیر هنر و فرهنگ و تمدن ما در سرزمین های یونان و روم و هند و ممالک عربی و سهم عظیمی که ایرانیان در ایجاد تمدن و فرهنگ بشر داشته اند، شرح داده شده است. هنر ایران در دوران اسلام و مذهب، و زبان و ادبیات و قالی و باغ های ایرانی و رهبری و پیشگامی دانشمندان این سرزمین در ریاضیات و شیمی و طب موضوع فصول دیگر این کتاب است. دو فصل پایان کتاب شرح عقاید و آرای مردم باختر درباره ایران و چگونگی آشنا شدن اروپاییان با ایران و ادبیات آن است. با نگاهی به فهرست نویسندگان و نیز مترجان این مجموعه می‌توان به ارزش و اهمیت آن پی برد.

فهرست مطالب:

مقدمه. آرتور جان آربری
فصل اول: ایران و دنیای قدیم. جان هنری ایلیف. عزیز الله حاتمی
فصل دوم: ایران و امپراطوری روم شرقی (بیزانس). دیوید تالبوت رایس. عزیز الله حاتمی.
فصل سوم: ایران و اعراب. روبن لوی. عزیز الله حاتمی
فصل چهارم: ایران و هندوستان پس از فتوحات محمود. هرمان گوئتس. عزیز الله حاتمی
فصل پنجم: هنر ایران در دوره اسلامی. د. برت. عزیز الله حاتمی
فصل ششم: مذهب ایران. جرج مایکل ویکنز. عزیز الله حاتمی
فصل هفتم: زبان فارسی. هر ولد والتر بیلی. محمد معین
فصل هشتم: ادبیات ایران. آرتور جان آربری. عزیز الله حاتمی
فصل نهم: قالی ایران. ادوارد سسیل ادواردز. بهاء الدین پازارگاد
فصل دهم: باغ های ایران. ویکتوریا سکویل وست. بهاء الدین پازارگاد
فصل یازدهم: علم ایرانی. سیریل الگود. بهاء الدین پازارگاد
فصل دوازدهم: ایران در نظر مردم مغرب زمین. لارنس لاکهارت. عیسی صدیق
فصل سیزدهم: ممالک محروسه ایران. جنت یوئینگ هزلتین. بهاء الدین پازارگاد
گاهشماری تاریخ ایران. لارنس لاکهارت. محمد سعیدی.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
576
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
شهر خاطرات
شهر خاطرات
1392/06/03

کتاب‌های مرتبط

سکاها: پیدایش، زندگی، هنر
سکاها: پیدایش، زندگی، هنر
4.3 امتیاز
از 6 رای
کوروش کبیر
کوروش کبیر
4.4 امتیاز
از 14 رای
تاریخ ایران - جلد 1
تاریخ ایران - جلد 1
4.7 امتیاز
از 85 رای
ایران از آغاز تا اسلام
ایران از آغاز تا اسلام
4.6 امتیاز
از 328 رای
تاریخ یهود ایران - جلد 3
تاریخ یهود ایران - جلد 3
4.4 امتیاز
از 42 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی میراث ایران

تعداد دیدگاه‌ها:
7

تنهایی استراتژیک ایران
به درستی گفته می شود که دولت ها دوست و دشمن دائم ندارند، تنها منافعی دائمی دارند. نزاع اما این جا آغاز می شود: کدامین منافع؟ بی تردید هر گروه و مردمی می توانند منافعی برای دولت های خود متصور شوند. گونه گونی و مهم تر از آن، تضاد این منافع برآمدنِ اجماع میان نخبگان هر جامعه را در تعریف و تشخیص منافع ملی ناممکن می سازد. تعریف و تشخیص منافع ملی اما بدون هر گونه خوانش از "خود دولت (State’s Self)" امکان ناپذیر است. چرا که اگر هر دولت خوانشی از خود نداشته باشد نمی تواند جایگاه خود در جهان امروز و منافع ملی را تشخیص دهد. بدون تعریفی روشن و منسجم از منافع ملی نیز سخن گفتن از دوست و دشمن امریست بیهوده. هم از این رو عزیمت گاه استراتژی های کلان که سیر و سویه سرنوشت و تاریخ یک کشور را دگرگون می کنند را باید در ارائه خوانشی منسجم از آن کشور دید. کوتاه آن که بدون شناخت از "خود ایران (Iran’s Self)" نمی توان از منافع ملی و حتی فهم توسعه سخن به میان آورد.
سرچشمه چنین خوانشی را باید در تاریخ و جغرافیای ایران جست. گرچه این تئوری ها هستند که برای بیننده تحلیلی علّی فراهم می کنند، با این حال، این تاریخ و جغرافیاست که ماده خام اندیشه را فراهم می سازند. به بیان دیگر، سخن گفتن از دانش سیاست، تحلیل های سیاسی و راهکارهایی کارا بدون شناخت و آشنایی دقیق و کامل از تاریخ و جغرافیا تلاشی است عبث و بیهوده. هم از این رو می توان در هفت رکن نسبتی میان «پدیدارِ دولت ایرانی» و «تاریخ و جغرافیای ویژه ایران زمین» برقرار ساخت.
۱. ایران دچار" تنهایی استراتژیک تاریخی" است
تنهایی استراتژیک مفهومی که نخستین بار توسط محی الدین مصباحی، استراتژیست برجسته ایرانی، بیان شده، اشاره به واقعیتی است که در آن «ایران، چه آگاهانه و خودخواسته و چه ناخواسته و از روی ناچاری، به گونه ای استراتژیک تنهاست و محروم از هر گونه اتحادهایی معنادار و متصل به قدرت های بزرگ.»(2) تنهایی استراتژیک ایران اشاره به وضعیتی است که در آن ایران فاقد هر گونه اتحادی طبیعی با ابر قدرتی جهانی و یا قدرتی بزرگ است؛ فقدانی که با پیروزی انقلاب اسلامی، بحران گروگان گیری، و در نهایت جنگی خونین و طولانی با عراق بیش از پیش تشدید شد. ایران دچار تنهایی استراتژیک است یعنی در تدوین، کاربرد و پیشبرد استراتژی های کلان خود تنها است. در کنار دفاع میهنی در برابر عراق بعثی که هر دو ابرقدرت دوران جنگ سرد از یک سویِ میدان نبرد، یعنی عراق، پشتیبانی می کردند، رخداد “خان طومان” و “شادمانی دشمنان از شهادت سردار سلیمانی” همگی تنهایی استراتژیک ایران را نشان می دهد. حوادث ژانویه امسال نشان داد که هیچ کس – از جمله روسیه و چین – در کنار ایران نیست.
با این حال، مفهوم تنهایی استراتژیک ویژگی مختص ایران انقلابی نبوده است. فرمانروایان قاجار ایران بارها کوشیدند تا متحدانی استراتژیک را برای مهار خطراتی علیه یکپارچگی سرزمینی ایران بیابند – همچو فرانسه در برابر روسیه، بریتانیا در برابر روسیه، روسیه در برابر بریتانیا، آمریکا در برابر روسیه و بریتانیا – اما سرانجام دریافتند،‌ گرچه دریافتی بس دیر و زیان بار، که متحدی استراتژیک ندارد و نمی توان به دولتی بیگانه اعتماد کرد. رضا شاه پهلوی نیز قربانی تلاش غیرمستقیمش در همدلی با آلمان نازی علیه روسیه و بریتانیا شد. حتی شاه هم تنهایی استراتژیک ایران را دریافته بود. عدم اعتماد کامل شاه به آمریکایی ها نشان دهنده این امر بود که اتحاد استراتژیک ایران با ایالات متحده و همچنین پیمان های دفاعیشان نه مانا هستند و نه پایا.
منطق تنهایی استراتژیک به پیامد کلیدی می انجامد. آن گونه که محی الدین مصباحی به شیوایی بیان می دارد: «کشوری که مرزهایش خاکریز دفاعی آن باشد، باید به درون خود تکیه کند.»(3) هیچ کشوری در درازنای تاریخ جهان همچو ایران در معرض تازش بیگانگان از همه سوی مرزهای خود نبوده است. این همه نمایان گر اهمیت جایگاه مرز همچو خاکریز دفاعی در نگاه ایرانیان بوده است. ردپای این نگاه را می توان در اساطیر کهن ایرانی نیز یافت. اهمیت بنیادین رودخانه آموی (جیجون یا وخش) همچو مرزی دفاعی بازتاب چنین پنداری است. در چنین سرزمینی کهن با چنین ویژگیِ پایدار، تنهایی استراتژیک ایران نشان دهنده درون زایی و استقلال بنیادهای امنیت ملی ایران بوده است. تکیه به درون بدین معنی است که سنگ بنای امنیت ملی ایران بر رابطه میان "دولت" و "ملت" استوار است تا روابطی استراتژیک با قدرت های بزرگ و یا گروه های غیر دولتی منطقه ای. به سخن دیگر، امنیت ملی ایران را در صورت گسست در رابطه دولت و ملت نمی توان با هم پیمانی با قدرتی بزرگ، گروه های غیر دولتی نظامی منطقه ای، یا موشک، بمب هسته ای، تانک و هواپیما نگاه داشت. این همه نشان دهنده این امرِ بنیادین است که سنجه منافع ملی کشور را باید در رابطه دولت و ملت ارزیابی کرد.
تنهایی استراتژیک ایران محصول جغرافیای ویژه ایران بوده است. جغرافیای ویژه ایران بر دو پایه "نزدیکی" جغرافیایی به خطر و "آسیب پذیری" جغرافیایی استوار بود. ایران زمین از دیرباز به سرچشمه خطر نزدیک بوده است. پیش از برآمدن خطر شوروی، این نزدیکی ایران به مرزهای روسیه تزاری – که سودای دستیابی به آب های گرم خلیج فارس داشتند – و هندوستانِ بریتانیا، در کنار برخورداری ایران از نفت بود که خطر دو امپراطوری بزرگ را برای ایران آشکار ساختند. پیش از آن، این امپراطوری عثمانی و خانات ازبک بودند که سرچشمه تهدید بودند. این نگاه را می توان به دوران پیش از اسلام گسترانید آن گاه که امپراطوری روم و سپس بیزانس (روم شرقی) در باختر و هیاطله در خاور ایران سرچشمه خطر در نزدیکی ایران بودند.
گذشته از این، ایران از آسیب پذیری جغرافیایی رنج می برد. ایران که همواره در قلب خاورمیانه بزرگ یا اویکومن (Oikoumene)، ناحیه ای میان نیل و وخش (آمودریا یا جیحون)، جای گرفته است خود را همچو دژ خاور نزدیک می بیند. به سخن دیگر، ایران پیوندگاهی استراتژیک است که در دهانه سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا نشسته است. گرچه جایگاه ژئواستراتژیک ایران به آن قدرتی پرتوان داده است، با این وجود، جغرافیا ایران را نفرین کرده است. نگاهی کوتاه به مرزهای جغرافیایی ایران نخستین و مهمترین خصیصه بارز آن را نمایان می سازد: "فقدان مرزهای طبیعی دفاعی". ایران نه همچو کشورهایی همچو بریتانیا و یا امریکاست که بواسطه دریاها و اقیانوس ها محیط شده باشد و نه همچو کشورهایی کوچک محصور در میان رشته کوه های بلند و تسخیرناپذیر. هم از این روست که تاریخ ایران زمین مشحون است از تاخت و تازهای بی پایان اقوام و ملل گونه گون از شرق و غرب به فلات ایران. تازش پیوسته به فلات ایران خود بستری پردوام را برای نفرین جغرافیایی ایران آفریده است. نفرین جغرافیایی همراه با قلمرویی وسیع و مرزهایی کنترل ناپذیر، همگی ایران را هدفی برای تازش آشوریان، یونانیان، اعراب، مغولان، تاتارها، ترک ها، ازبک ها، پرتغالی ها، روس ها و انگلیسی ها ساخته است. به راستی که هیچ تمدن و قلمرویی همچو ایران زیر تاخت و تاز دیگر اقوام و ملل نبوده است.
نفرین جغرافیایی با دو ویژگی ایران زمین دوچندان شده است: پارسی زبان بودن و شیعه بودن. ایران یگانه کشور پارسی زبان و تنها کشور شیعه است که در خاورمیانه بزرگ عربی – ترکی – سنی محاط شده است. خاورمیانه بزرگ اسلامی بر دو ستونِ سنیِ عرب و ترک بنا شده است. محصور شدن در میان دریایی از اعراب و اهل تسنن ایران زمین را واجد این خصیصه ای بنیادین کرده است که، چه آشکار و چه پنهان، بن مایه امنیت ملی و سیاست داخلی و خارجی نظام های حاکم بر آن بوده است. هم از این رو، ایران پارسی زبان و شیعی مذهب همچو تکه ای ناجور در منطقه نمایانده شده است. امری که نفرین جغرافیایی را تشدید کرده است.
تنهایی استراتژیک تاریخی ایران دربردارنده این منطق بس مهم است که برای کشوری که دچار تنهایی استراتژیک است دفاع در نقطه صفر مرزی برابر خواهد بود با شکست. به بیان دیگر، تنهایی استراتژیک تاریخی ایران پیامدی دیرپا برای سیاست منطقه ای و امنیت ملی ایران داشته است: دفاع از امنیت ملی و یکپارچگی سرزمینی ورای مرزهای خود. این امر ریشه در این به بیان دیگر، تنهایی استراتژیک تاریخی ایران نشان دهنده این امر است که شکست خُردکننده و تحقیر ملی پیامد دفاع در نقطه صفر مرزی خواهد بود.
نفرین جغرافیایی ایران عدم امنیت تاریخی دیرینه ای را آفریده است. چنین عدم امنیتی در "ذهنیت محاصره شدگیِ" (sieged mentality) فرمانروایان ایران نیز پدیدار شده است. بسیاری از این فرمانروایان بر آن بوده اند که ایران مشکل امنیتی بس شدید و حادی دارد و از این رو، بر سیر و سویه استراتژی ها و سیاست های کلان فرمانروایان ایرانی تاثیر گذاشته است. هم از این رو، توسعه را در "قوی شدن" می بینند، آن هم در حوزه نظامی و سیاسی. چنین ویژگی ژرف و ریشه داری نه تنها در حوزه سیاسی – نظامی، بل در حوزه های اقتصادی – توسعه ای و هنجاری – فرهنگی فرمانروایان ایرانی نیز مشهود بوده تا بدان جا که عدم امنیت تاریخی بخشی جدایی ناپذیر از فرهنگ ملی ایران بوده است. عدم اعتماد به بیگانگان و از سوی دیگر، تاکید بر توهم توطئه و دیدن دست بیگانه در همه امور خود برخاسته از چنین عدم امنیت تاریخی است. چنین دیدگاهی پیوند میان بیگانگان/غیرایرانیان/غیرمؤمنان برونی و اپوزیسیون/روشنفکران/منافقین درونی را در فرهنگ و روانشناسی چیره سیاسی ایران برجسته و سپس "طبیعی" جلوه داده است.
نویسنده: آرش رییسی نژاد، استادیار روابط بین الملل دانشگاه تهران، دکترای سیاست و روابط بین الملل از دانشگاه بین المللی فلوریدا

گرانیگاه ایران زمین، از تیسفون تا تهران اثر آرش رییسی نژاد
“دل ایرانشهر” گرانیگاه ایران زمین بوده است.
دل ایرانشهر در دوران ساسانیان همچو دیگر نام آسورستان (سواد یا عراق کنونی) خوانده می شد. این منطقه دربردارنده مهمترین شهرهای ایران زمین بود. تیسفون، شهری که بیش از شش سده – از زمان گودرز دوم اشکانی (حکومت ۴۱-۵۱ میلادی) تا یزدگرد سوم ساسانی (حکومت ۶۲۱-۶۳۲ میلادی) – رسما پایتخت ایران زمین بود، در کنار شش شهر کهن همجوار آن که عرب همگی آنان را “مدائن” می خواند، آبادترین شهرهای ایران زمین به شمار می رفتند. مدائن در کنار کهن شهر بابل که بیش از دو سده از پایتخت های ایران هخامنشی نیز به شمار می رفت، و سپس شهر نو بغداد برافراشته شده بود. جایگاه ژئواستراتژیک این شهرها – نزدیکترین جایگاه دو رودخانه فرات و دجله به هم پیش از تلاقی در اروند رود – آن را دل ایرانشهر ساخته بود. این شهرها مرکز ارتش ایران بودند، بر سر راه جاده ابریشم که از چین آغاز می شد و به سوریه می رسید قرار گرفته و در نتیجه جایگاه انباشت ثروت بودند. این شهرها همچنین برخوردار از کشاورزی حاصلخیز به دلیل رسوبات ناشی از طغیان دو رودخانه و سامانه های مهندسی آبیاری پیشرفته بودند، و جمعیت بسیاری از ایرانیان با همه گوناگونی دینی و زبانی آنان در خود جای می دادند. در کنار موبد موبدان زرتشتی، راس جالوت یهودی و جاثلیق (اسقف اعظم) مسیحیان نسطوری – و حتی مانویان و مزدکیان تا پیش از سرکوبی – همگی در تیسفون بسر می بردند. سرانجام تیسفون در میانه سده هفتم میلادی به دست اعراب گشوده و وحشیانه ویران شد، دل ایرانشهر به آرامی عراق عرب نامیده شد و زبان عربی جایگزین زبان پارسی پهلوی و آرامی – سریانی مردم آن شد.
نامگذاری آسورستان، استان دربردارنده مدائن، بسان “دل ایرانشهر” اما تصادفی نبود. دل ایرانشهر – به زبان کارل فون کلاوزویتس – “گرانیگاه” (center of gravity) ایران زمین بود. گرانیگاه جایگاهیست که قدرت و جنبش دولت بدانجا وابسته است. این وابستگی را در سه سطح استراتژیک، عملیاتی و تاکتیکی می توان یافت. گرانیگاه جایگاه تجمع توان سیاسی – نظامی، اقتصادی – توسعه ای و فرهنگی – مذهبی است. گرانیگاه همچنین در رابطه ای تنگاتنگ با کارکرد دولت و توان آن برای بسیج منابع دارد. به بیان دیگر، گرانیگاه آن جایی است که همه راه ها بدان ختم می شود. از همین رو بود که کلاوزویتس دو سده پیش اندرز می داد که «باید گام به گام در یک جهت پیش رفت. … نباید کارها را آسان گرفت، نباید از یک قدرت بزرگ برای تصرف استانی کوچک استفاده کرد، نباید تأمین یک پیروزی ناچیز را به موفقیت های بزرگ تر ترجیح داد، بلکه باید به گونه ای پیوسته و مداوم، در پی مرکز قدرت و گرانیگاه بود.»
کوتاه آن که دستیابی دشمن بر گرانیگاه یک کشور فروپاشی سرزمینی را تسریع خواهد کرد. آسورستان یا عراق امروزی در دوران ساسانیان گرانیگاه ایران زمین بود و هم از این رو دل ایران زمین خوانده می شد. جای شگفتی نیست که سقوط تیسفون و تسخیر مدائن به دست اعراب فروپاشی سریع کلیت ایران زمین را در پی داشت.
گرانیگاه ایران زمین در درازنای تاریخ اما هیچ گاه ثابت نبوده است. در دوران ایران هخامنشی این پارسه (پرسپولیس) بود که سرچشمه بنیادین قدرت و جنبش و همه راه ها بدان ختم می شد. گرانیگاه ایران زمین سپس در دوران ساسانیان در عراق امروزی جای گرفت. پس از تسخیر ایران بدست اعراب گرانیگاه ایران زمین مبهم ماند و ناپایدار. با همه کوشش های رهبرانی همچو ابومسلم خراسانی، بابک و مازیار و حتی فرمانروایانی بسان یعقوب لیث صفاری، امیر اسماعیل سامانی، مرداویج زیاری و برادران بویهی دولت ملیِ پرتوانی در ایران پدیدار نشد. این اما شاه اسماعیل صفوی بود که برای نخستین بار دولت ملی را در ایران برپا ساخت. گرچه گرانیگاه ایران زمین در ایران صفوی در آغاز مبهم ماند، سرانجام در اصفهان جای گرفت. اصفهان “نصف جهان” خوانده شد چرا که در کنار جایگاه ژئواستراتژیک آن – قرارگیری در مرکز جغرافیای ایران و بدور از سرچشمه خطر در باختر و خاور ایران زمین – مرکز ارتش ایران نیز بود، بر سر راه جاده ابریشم که از چین آغاز می شد و به امپراتوری عثمانی می رسید جای داشت و در نتیجه جایگاه انباشت ثروت بود، برخوردار از کشاورزی حاصلخیز به دلیل رسوبات ناشی از زاینده رود و سامانه های مهندسی آبیاری پیشرفته بود، و همچنین جمعیت بسیاری از ایرانیان با همه گوناگونی دینی و زبانی آنان – از جمله ارامنه مسیحی – در آن زندگی می کردند. تسخیر اصفهان به دست محمود افغان فروپاشی سرزمینی ایران و تقسیم آن – هر چند کوتاه – میان افاغنه، ترکان عثمانی و حتی روس های تزاری را در پی داشت. تنها این نادر شاه افشار بود که وحدت ملی را دگربار برپا کرد. با برآمدن شاهان قاجار گرانیگاه ایران زمین اما به آهستگی از اصفهان به تهران چرخید. تهران به جایگاهی در ایران دست یافت که قدرت و جنبش دولت ایران از آن جا سرچشمه می گرفت.
در کنار همه این عوامل جغرافیایی، سیاسی – نظامی، اقتصادی – بازرگانی و فرهنگی – مذهبی ریشه گرانیگاه ایران زمین را باید در “خواست (will) برای دفاع” از ایران دید. این بدین معناست که گرانیگاه تنها جایگاه صرفا فیزیکی نیست بل و مهمتر از آن در بردارنده این ویژگی بنیادین – خواستِ دفاع از ایران زمین – است که قدرت ملی ایران از آن برمی خیزد. دل ایرانشهر جایگاه عینی گرانیگاه ایران زمین نماد و نمود چنین خواستی بوده است. گرانیگاه ایران زمین دربردارنده نمادها و مراکزی از ویژگی ها و توانایی ها برای اراده معطوف به دفاع از ایران بوده است. پارسه و تیسفون در ایران پیشااسلام و اصفهان پسااسلامی تنها تختگاه فرمانروایان نبودند. این شهرها جایگاه مراکز مذهبی،‌ نظامی و اقتصادی بود تا بدان حد که آنان را در میان شهرهایی نیمه مقدس و نمودِ خواست دفاع از ایرانیان می ساخت. دربردارندگی نمادهایی از چنین خواستی بود که با سقوط این شهرها، فروپاشی سرزمینی ایران آسان می شد.
گرانیگاه اما به تعادل بنیادین نیز اشاره دارد. این تعادل در ایران زمین را می توان در دو ساحت یافت. نخستین، تعادل میان توسعه گرانیگاه ایران زمین یا دل ایرانشهر با دیگر شهرهای ایرانی است. تهران امروزین گرانیگاه ایران زمین است. روند تمرکز مراکز سیاسی – نظامی، اقتصادی – بازرگانی و فرهنگی – دینی در دوران پهلوی و جمهوری اسلامی در تهران اما بیش از پیش افزایش یافته است. این چنین افزایش تصاعدی تعادل میان گرانیگاه و دیگر شهرهای ایران زمین را بر هم زده است. تا بدان حد که تو گویی «ایران، تهران است و تهران، ایران!» وارسی تاریخی – جغرافیایی گرانیگاه ایران زمین اما بر اهمیت شکوفایی دیگر شهرهای ایرانی نیز اشاره دارد. در کنار شهرهایی با تاریخی دیرین، همچو اصفهان،‌ تبریز و شیراز باید بر اهمیت توسعه شهرهای مرزی، ولو کوچک، ایران نیز تاکید کرد. دوم و مهم تر این که خواست دفاع از ایران زمین در تعادل میان سه راسِ مثلثِ “حکومت – مردم – قدرت ملی” قرار دارد. این بدان معناست که قوام و دوام گرانیگاه ایران زمین به تعادل میان این سه اصل بستگی دارد. چنین تعادلی نشان دهنده این مسئله است که حکومت باید بپذیرد که در درجه نخست متولی دفاع از ایران زمین، و نه امری دیگر است. قدرت ملی که خود دربردارنده قدرت اقتصادی و فرهنگی در کنار قدرت نظامی است باید برای دفاع از ایران هزینه ش.د. مهمتر آن که خواست دفاع از ایران تنها با پیشبرد جایگاه ایرانیان در جهان امروز دوام پذیر است. از همین رو نمی توان چنین خواستی را در سرزمینی یافت که جایگاهی یکی از این سه اصل به ویژه مردم ناتوان شده است. تا زمانی که خواست دفاع از ایران در مرکز سه گانه مردم، حکومت و قدرت ملی جای داشته باشد گرانیگاه ایران زمین دست نیافتنی خواهد بود.
ای بابا چی بودیم ما. چرا اینجوری شدیم. خدا نگذره از مسببینش. نمیتونم باور کنم ما این همه جلو بودیم.
انشالله همه چیز دوباره درست میشه.خودمون هم جزئی از خائنین هستیم.خدا خودت به داد ما برس.
کاش بر مسندنشیان قدرت نیز قدر این میراث گرانبها رو درک کنند...
خیلی سپاس از کتاب
فصل سیزدهمم یه جوری عجیب قریب بود
با سپاس از کاربر گرامی شهر خاطرات
بنگاه ترجمه و نشر کتاب زیر نظر استاد ایران شناسی احسان یار شاطر، کتاب های بسیار ارجمندی را با ترجمه چاپ شایسته در اختیار ایرانیان قرار داد.
اگر به شماره های دیگر این مجموعه تاریخی یا آثار دیگر این بنگاه دسترسی دارید، از ما دریغ نفرمایید.
میراث ایران
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک