رسته‌ها
فلانی ها
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 57 رای
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 57 رای
مجموعه داستانی از نویسندگان کتابناکی

روزی که جرقه انتشار این مجموعه زده شد اولین و بزرگترین هدف ، همراهی و همدلی جمعی بود که از پرتو آن داستانهایی در ژانرهای مختلف منتشر شود تا داستان نویسی معاصر را معرفی کند. از این رو با آزادی کامل در ارائه اثر و بدون سانسور کلامی و با محدودیت تعداد کلمات، فراخوانی برای انتشار مجموعه داستانهای کوتاه به داستان نویسهای سایت کتابناک داده شد که با بازخورد بسیار مثبت نویسندگان سایت مواجه شدیم که از یاریشـــان کتابی که پیش روی داریـد شکل گرفت به نام : " فلانیها ". این مجموعه تلاشی است از داستان نویسهای گم نامی که میکوشند از" فلانی " بودن به نام شناخته شوند. هرچند در بین آنان کسانی هستند که فروتنانه بار ادبی مجموعه را به دوش میکشند و افتخاری بر تارک این کتابند. توضیح اینکه پس از دریافت هر داستان و پس از بازخوانی و اصلاح اشتباهات تایپی و یا بعضا به صورت مختصر تغییر ) و نه ویراستاری به صورت نادر(، هیچ دستی به ایرادات داستان نویسی و ویراستاری آثار زده نشد! و علتش خام نگهداشتن داستانها برای عرضه – چه درست و چه غلط – بود. این بدان دلیل بود که اولا مجوز از نویسندگان محترم برای ویراستاری نداشتیم. ثانیا انتقال موارد به مولف و ارتباط با ایشان مستلزم وقت و انرژی بسیار زیادی میگردید که این امکان نیز در انتشار اولین کتاب وجود نداشت. لذا کتاب به همین صورت که میبینید در اختیار خواننده گرامی قرار گرفت.
محسن قهاری
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
125
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
Mahsaa
Mahsaa
1392/04/23

کتاب‌های مرتبط

Hot Water Music
Hot Water Music
5 امتیاز
از 2 رای
درخونگاه
درخونگاه
4 امتیاز
از 5 رای
داستان یک صبح بهاری
داستان یک صبح بهاری
3.8 امتیاز
از 15 رای
The Turtles of Tasman
The Turtles of Tasman
5 امتیاز
از 3 رای
Death on the Cape and Other Stories
Death on the Cape and Other Stories
4.8 امتیاز
از 4 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی فلانی ها

تعداد دیدگاه‌ها:
210
[quote='e3ral']یک حرف خیلی جدی: امیدوارم روزی برسد که همه با جرئت تمام بتوانند بگویند صادق هدایت کسی نیست که این همه برایش به‌به و چه‌چه می‌کنند. دوست ندارم توصیه بکنم چون از نگاه بالا به پایین آن متنفرم اما دوست دارم بگویم چه می‌شود اگر همه قبل از نوشتن یک بار هزار و یک شب را بخوانند و چه بهتر می‌شود اگر قبل از دست به قلم بردن با چند غول بزرگ ادبیات آمریکا دست و پنجه نرم کنند. اقلش این است که همینگوی بخوانند سالینجر بخوانند فاکنر بخوانند و فعلن همین ها بس است.[/quote]
به نکته ی خیلی جالبی اشاره کردین. اینطور که به نظر میاد تو ایران کتاب هایی که مطالعه میشه از یک رنج معینی خارج نیست. اگر آمار بگیرند مطمئنا خیلی ها آثار هدایت، داستایوفسکی، کافکا، نیچه، چخوف و... میخونن و بدون اینکه کلمه ای از اون هارو بفهمن ازش تعریف و تمجید میکنن اما چند نفر آثار آلبی(نمایشنامه)، کرکه گور، الیوت، فیتزجرالد و ... رو خوندن؟ چند نفر حتی میتونن آثار مهمشون رو اسم ببرن؟ چرا اکثریت افراد به نویسندگانی مثل کافکا جذب میشن و نه فاکنر؟
نتیجه ای که بنده میگیرم اینه که مردم اول میگردن کتاب هایی که به پرعمق بودن معروف هست رو انتخاب میکنن و بعد از خوندن کورکورانه خوب بودن اون رو تایید میکنن! اگر بپرسیم چرا خوب هست؟ جواب: "در من تاثیر گذاشت!" و همین رو دلیلی کافی میدونن برای خوب بودن اثر. بنده این رو به شخصه دیدم که خیلی از طرفداران بوف کور حتی نمی دانستند موضوع مورد بحث کتاب چیست!!! و بعد از توضیح و نقد کتاب تازه حرف هایی برای گفتن داشتند. مطمئن هستم اگر هدایت طرفداران فعلی خودش رو میدید باز هم خودکشی میکرد!
به نظر من برای محک و بررسی و نمره دادن به یک اثر هنری پرداختن به جنبه های تکنیکی و سبک و دستوری فقط 20% قضیه را روشن می کند

نمونه ی این رو در مثال شازده کوچولو و کتب هدایت عالی میشه مشاهده کرد. همین باعث میشه طرفداران بوف کور و مخالفانش بیفتن به جون هم چرا که روی گروهی اثر میذاره و روی دیگری نه! سیاوش عزیز؛ با این حرف شما نسبی بودن ارزش یک اثر ادبی رو تایید میکنید. فیلم کارولین(1990) تغییر انقلابی خاصی در من بوجود نیاورد. بنده وقتی آثار پاموک رو میخوانم تنها تغییر انقلابی در وجودم احساس خوابی سنگین هست هرچند پدرم با شور و شوق اون رو به تیغ تحلیل میکشه! (و احتمالا دادن نوبل به ایشون هم بخاطر خواب آور بودن اون نبوده.)
90% ارزش یک اثر هنری رو جنبه های تکنیکی آن مشخص میکنن و 9% آن رو سبک و دستور! 1% دیگر را شاید تاثیرات شهودی آن بر مردم. بیشتر رمان های قدرتمند شدیدا کسالتبار هستند(تهوع، قلعه ی سفید، خشم و هیاهو) مگر این که با تحلیل و تفسیر قدرتشون رو مشخص کنیم و به معنای باطنی آن ها پی ببریم.
[quote='siawash110']...
اثر خانم سحر افتخار زاده نیز همین تاثیر را در من ایجاد کرد ! جدای از برخی نواقص که امیدوارم در آینده رفع شود اثر ایشان دارای روح و قدرت و انرژی ویرانگری بود
گویی انسان دارد یک خواب آشفته می بیند ! خواب آشفته ای که سرگذشت واقعی چندین نسل است . . . نسلی رخوت زده از نعشه مرفین !‌
فقط ایکاش برای عموم مردم قابل فهم تر می شد ! با زبانی ساده تر . . .
‌موفق باشید . . . [/quote]
سلام جناب حبیبی عزیز
خوشحالم داستان من تاثیر عمیقی بر شما گذاشته
به نکته جالبی راجع به تاثیر کار اشاره کردید(انرژی ویرانگری) همان عصیانی که جناب قلندر هم به آن اشاره کردند
عصیان در مقابل چیزی که همین نسل نشئه از مورفین رو (که بخوبی بهش اشاره کردید) در بند خودش گرفته
ممنونم که داستان منو با دقت خوندید و در عین حال اجازه دادید اثر تاثیر بلاواسطه خودش رو روتون بگذاره
به مهربان سحر برای تن طاهر
بابا کمرگاه این بنده خدا ترکید از بس که فشرده شد. دی:D
یک حرف خیلی جدی: امیدوارم روزی برسد که همه با جرئت تمام بتوانند بگویند صادق هدایت کسی نیست که این همه برایش به‌به و چه‌چه می‌کنند. دوست ندارم توصیه بکنم چون از نگاه بالا به پایین آن متنفرم اما دوست دارم بگویم چه می‌شود اگر همه قبل از نوشتن یک بار هزار و یک شب را بخوانند و چه بهتر می‌شود اگر قبل از دست به قلم بردن با چند غول بزرگ ادبیات آمریکا دست و پنجه نرم کنند. اقلش این است که همینگوی بخوانند سالینجر بخوانند فاکنر بخوانند و فعلن همین ها بس است.
از این جهت نام هدایت را آوردم که در بعضی نوشته‌ها کار شما را با آن مقایسه کردند. منولوگ نویسی کار بسیار سختی است و خیلی کم می‌شود که یک داستان منسجم از این حالت بیرون بیاید. امیدوارم از دست من به غایت خشمگین شوید چون می‌خواهم بگویم هیچ ارتباطی با کار تن طاهر برقرار نکردم و حتا نفهمیدمش. نه اینکه چیزی ندانم بلکه آزاردهنده بود و به شدت مخاطب را پس می‌زد.
نظر من این است که تعریف کردن بسیار بیشتر از کوبیدن ضربه می‌زند. دوست آن نیست که هر چه تو کردی پشتیبانت باشد دوست ان است که وقتی کج می‌روی توی گوشت بزند.
خواب آشفته ای که سرگذشت واقعی چندین نسل است . . . نسلی رخوت زده از نعشه مرفین !‌

چی؟
به نظر من برای محک و بررسی و نمره دادن به یک اثر هنری پرداختن به جنبه های تکنیکی و سبک و دستوری فقط 20% قضیه را روشن می کند
مهم : تاثیر یک اثر هنری ( نقاشی - فیلم - موسیقی و داستان و رمان و . . . ) بر روح و روان مخاطب و تغییر و تحولی و انقلابی است که آن اثر در فکر و روح مردم ایجاد می کند !
به عنوان مثال من چند سال قبل فیلم سینمایی کارولین را دیدم . . . به یاد دارم وقتی فیلم تمام شد من شوکه شده بودم و در روح خودم انقلابی عجیب را احساس می کردم !‌
حالا هیچکدام از صحنه ها و ماجرای فیلم را به خاطر ندارم ولی چند روز قبل یکی از دوستانم بر حسب اتفاق وقتی به این فیلم اشاره کرد و اسم آنرا آورد دوباره به من یک حس عجیب و غریب دست داد و مرا بی علت !‌ منقلب کرد !‌
آثار نویسندگان بزرگ ( مانند بوف کور صادق هدایت )‌از همین دست است روح آدم را زیر و رو می کند
اثر خانم سحر افتخار زاده نیز همین تاثیر را در من ایجاد کرد ! جدای از برخی نواقص که امیدوارم در آینده رفع شود اثر ایشان دارای روح و قدرت و انرژی ویرانگری بود
گویی انسان دارد یک خواب آشفته می بیند ! خواب آشفته ای که سرگذشت واقعی چندین نسل است . . . نسلی رخوت زده از نعشه مرفین !‌
فقط ایکاش برای عموم مردم قابل فهم تر می شد ! با زبانی ساده تر . . .
‌موفق باشید . . .
[quote='sagaro']تن طاهر :
سحر خانم بنظرم بین سوررئال و رئال روی لبه ای باریک بندبازی می کنید ...
و در آخر رد عصیان بر غل ها و زنجیرهای نامریی حاصل از دخالت دیگران در هر دو جهان قصه کاملن برجسته است و این وجهی از قلم و فکر شماست که مجذوب کننده است برای اهلش ولی چندان با کشیدن " ضدیت " و " عصیان " به عرصه ی "تنافر " و "خشم " موافق نیستم . "تنی " است مجبور به معاشرت و و "دلی " محشور به مکاشفت ...
پیروز و تندرست باشید [/quote]
جناب قلندر گرامی
بسیار ممنونم از نظرتون
نکات بسیار مفیدی در نوشته شما برای من تازه کار هست
چه درباره خود داستان و چه مواردی که در جهت نوشتاری بهتر به من گوشزد کردید
و این جمله شما برای من بسیار ارزشمنده:
بگذارید فرم در ویرایش حاضر شود و سبک در خوانش خواننده ظاهر.
بازهم سپاسگزارم و
بی صبرانه منتظر نظرات و نقدهایی از این دست از جانب دوستان هستم
پیروز باشید
یه خسته نباشید میگم به آقای قهاری که واقعا زحمت کشیدن و خانم سحر بیگم...
باید اعتراف کنم که چهل و پنج دقیقه فقط زوم کردم روی طرح روی جلد تا اسم خودم رو پیدا کنم و به این نتیجه رسیدم که فلانی فلان من هستم!!!
به هر حال خوشحالم که دقیقه نود داستانم به این مجموعه رسید...
بزودی داستان ها رو میخونم و نظر میدم...البته قبل از هرچیز باید بگم داستان آخریه خیلی خوبه اصلا نمیشه بهش نقد کرد!;-(
تن طاهر :
من نظرم را می نویسم ، از دید یک خواننده ، نقد حوزه ایست تخصصی و ردایی گشاد به اندام نحیفم :)
سحر خانم بنظرم بین سوررئال و رئال روی لبه ای باریک بندبازی می کنید :) سبک تصویرسازی و فضاسازی و سفر در زمان را ظاهرن وامدار دلبستگی و استعدادتان در گرافیک تصویری و حوزه تاتر هستید . نوآوری ظریفیست ولی تا جایی که به نویسندگی به عنوان یکی از هفت هنر "خویش هویت " لطمه نزند . برداشت من از تجرید و بریدگی نهفته در داستان و پرش از دنیای واقعی مورچگان به جهان زیر لحاف چرکین بینشی عقلانی فراتر از زمان خویش و ادراکی روحانی به عمق گذشته ی درخشان جهان نظری بشر است . نقش اساطیر را در رد قلمتان درک نمی کنم با آنکه در ورود بدین حوزه توانایی قابل تحسینی دارید ولی باید بدنبال ابژه هایی ملموس تر در پیوند باسوژه ها باشید چرا که مخاطب عام را از دست خواهید داد و این خوشایند طالبان رشد و تعالی شما نیست :) بنظر میرسد این طاهرنجار است که در هر دو جهان داستان حاضراست ، اینرا از اشاره به تراشه های چوب در اطاق زیر زمین در میابیم ولی مشخص نیست راوی در جهان شبه لاهوتی حادث شده در نفس تمایل به زن بودن دارد یا مرد بودن ؟ هر چند مملوک تعریف میشود . میتوان طاهر و راوی و مستاجر زیرزمین و فغانگر از دنیای مورچگان را 4 وجه شخصیت یک فرد دید و میتوان ثنویتی حاصل از دست دادن شخصی دیگر ، این دوگانه دیدن خواننده را هم گیج میکند و هم بدو اختیار میدهد که در داستان ، قصه ی خود را سیر کند ! کادر بندی داستان در شروع و پایان میتواند بهتر هم بشود ، بهرحال جایی باید نوشت : پایان :) این به انسجام داستان و اشتیاق پیگیری کمک میکند . سعی نکنید همه ی دلتنگی ها و رنجش ها و غرها و دغدغه ها را یکجا ردیف کنید ، خواننده را دلزده میکند . درخانه اگر کس است یک حرف بس است . واژه ها را ارزان حراج نکنید ;)
نثر کلاسیکتان را دوست دارم و توانایی این را در شما متوقعم که با بازی حذف و قرینه و ایهام و مجاز سبک خاص خود را از آن بصورت برجسته معرفی نمایید . به نظرم درک آن برای خواننده چندان دشوار نیست اگر از تعلیق نهفته در آن کم کنید و از " یای " نسبت و کسره و ادات تشبیه هم کمک بگیرید و جملات را کوتاه تر به فرجام برسانید ،، اینکار لزومن به معنای استفاده مکرر از افعال نیست بلکه میتوانید با حذف به قرینه معنوی افعال و سکته سازی در پایان جملات و استفاده از ویرگول یا سه نقطه ضمن دادن مجال تفکر به خواننده اورا پس از هر مکث و مکاشفه به ادامه خواندن ترغیب کنید . بر خلاف دوستان خواهش دوستانه من از شما این است که در اوج قلمتان از فرم و سبک رها شوید ، بگذارید فرم در ویرایش حاضر شود و سبک در خوانش خواننده ظاهر .
و در آخر رد عصیان بر غل ها و زنجیرهای نامریی حاصل از دخالت دیگران در هر دو جهان قصه کاملن برجسته است و این وجهی از قلم و فکر شماست که مجذوب کننده است برای اهلش :) ولی چندان با کشیدن " ضدیت " و " عصیان " به عرصه ی "تنافر " و "خشم " موافق نیستم . "تنی " است مجبور به معاشرت و و "دلی " محشور به مکاشفت ...
پیروز و تندرست باشید :)
با سلام
تبریک تبریک تبریک
شولولولو... (تبریک کسی که خیلی ذوق کرده)
بچه‌ها متشکریم.
خب بعد از این همه سانتی مانتال بازی بریم سر اصل مطلب
معلومه که زحمت زیادی کشیده شده پس دست همه زحمت کشان را به گرمی می‌فشارم.
به نظرم وقت اون رسیده که راجع به تک تک کارها حرف زده بشه که توی یکی دو تا کامنت نمیشه به همه رسید پس اول از خودم شروع می‌کنم بلکه بقیه هم کم‌کم نقد رو شروع کنند.(البته در مورد چند تا کاری که هنوز چیزی در موردشون گفته نشده)
کار مصیبت از نظر خودم دو تا کاستی داره
1- داستان تموم نمیشه یا بهتر بگم برای تموم شدن احتیاج به چند تا جمله دیگه داره.( کلاغه بره جای دیگه‌ای قار قار بع بع‌ای کنه که نشد پایان، باید حداقل یه جمله باشه که قصد و قرض نویسنده از این نوشته رو مشخص کنه.)
2- منطق داستان اشکال داره. چه چیزی توی منقار کلاغ گیر کرده که اون به جای قار قار بع بع می‌کنه یا بهتر اصلن چنین چیزی ممکنه یا فقط در ذهن آشفته نویسنده جور دراومده.
اما اگه بخوام از خودم تعریف کنم باید بگم زبان روان و یک دستی داشت که هیچ جای سکته در اون نمی‌بینیم.
خب یک دو ساعت بعد که تمام کارها رو خوندم به نوبت برای نقد می‌آم.
تا بعد
دوستان عزیز:
پیلیز دنت گو تو حاشیه.
ترجمه:لطفاتو حاشیه نرویم.
تفسیر:به جایه به حاشیه رفتن بشینیم داستان ها را بخونیم و بدون رو در بایستی ایرادات و اشکالات و محاسنش را بگیم.
نتیجه :به جایه به حاشیه رفتن بشینیم داستان ها را بخونیم و بدون رو در بایستی ایرادات و اشکالات و محاسنش را بگیم.
پس بهتر است که :به جایه به حاشیه رفتن بشینیم داستان ها را بخونیم و بدون رو در بایستی ایرادات و اشکالات و محاسنش را بگیم.
پس ازتان در خواست دارم که :به جایه به حاشیه رفتن بشینیم داستان ها را بخونیم و بدون رو در بایستی ایرادات و اشکالات و محاسنش را بگیم.
فلانی ها
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک