چه باید کرد؟
نویسنده:
علی شریعتی
امتیاز دهید
کتاب چه باید کرد؟ از تاثیر گذارترین متفکران و نو اندیشان ایرانی کسی نبود جز دکتر علی شریعتی. او که با شخصیتی نو و جذاب و سخنانی پرحرارت توانست قشر عظیمی از مردم مخصوصا جوانان را بخود جذب کند،سعی کرد با نگرشی که داشت درد را بشناسد و درمان ارائه دهد.
کتاب حاضر نیز به همین قضیه ی مهم می پردازد که چه باید کرد !؟ و بخصوص قشر بیدار و متعهد جامعه چه وظایفی دارند ؟ آیا فقط باید بنالند یا وقت عمل کردن هم رسیده است؟ آیا با تئوری پردازی و نظریه بازی صرف دردی از مشکلات این جامعه برطرف خواهد شد؟ آیا با شناخت غلط از سنت و سنت ستیزی می توان جامعه ای مدرن ساخت؟
آیا اصول مدرن را مطلقا باید بپذیریم و عین همان گفتمان اروپایی را بخواهیم در کشور خود پیاده کنیم بدون در نظر گرفتن ریشه های فرهنگی خویش؟
وظیفه ی روشنفکر چیست؟
بیشتر
کتاب حاضر نیز به همین قضیه ی مهم می پردازد که چه باید کرد !؟ و بخصوص قشر بیدار و متعهد جامعه چه وظایفی دارند ؟ آیا فقط باید بنالند یا وقت عمل کردن هم رسیده است؟ آیا با تئوری پردازی و نظریه بازی صرف دردی از مشکلات این جامعه برطرف خواهد شد؟ آیا با شناخت غلط از سنت و سنت ستیزی می توان جامعه ای مدرن ساخت؟
آیا اصول مدرن را مطلقا باید بپذیریم و عین همان گفتمان اروپایی را بخواهیم در کشور خود پیاده کنیم بدون در نظر گرفتن ریشه های فرهنگی خویش؟
وظیفه ی روشنفکر چیست؟
آپلود شده توسط:
Reza
1398/08/22
دیدگاههای کتاب الکترونیکی چه باید کرد؟
اشتباهات و ایرادهای زیادی در نوشته ها و نوع بینش او وجود دارد
ولی در اینکه انسان خوب و انتقادپذیری بوده شکی نیست
به جز یک جمله مشکوک که معلوم نیست از عیسی بوده یا به چه دلیل خاصی بیان شده در هیچیک از اناجیل ، سخنی جز به عشق و مهر و راستی و بشر دوستی پیدا نمی کنید . بگردید و تحقیق کنید اگر کوچکترین سوراخی در جملات عیسی پیدا کردید من حق را به شما می دهم
مارکس و انگلس هم نه یک کلمه بر علیه بشر چیزی گفته اند و نه کوچکترین سوراخی در نوشته های آنها پیدا می کنید
متاسفانه نیچه سخنان دوپهلو و متضاد زیاد دارد ولی حداقل در رفتار او کوچکترین نشانی از بی رحمی نیست و حتی در اواخر عمر به خاطر دفاع از اسب کاری از پا درآمد
متاسفانه از برخی آیات قرآن می توان استفاده ابزاری کرد
به هر حال آدم روانی با کتاب یا بدون کتاب کار خودش را انجام می دهد
این دو در عمق معنایشان ناهمسان هستند.
بگذار با همان نمونه "چاقویی" که خودت گفتی یکبار دیگر بازگویی ماجرا را کنم. شما میگویی من "چاقوی میوه خوری" ساختم، ریزبینی کن "بهترین چاقوی میوه خوری" نه، فقط "چاقوی میوه خوری" ولی چاقویی که ساختهای گوشت را هم میبُرد و در گذر زمان مشخص میشود کارایی خِیر و شر بسیاری دارد.
حال یا شما خواستهای چاقوی همه کارهات که دست بر قضا گوشت را هم بُرش میدهد بنام میوه خوری به ما بیاندازی یا در فکر و اندیشه خودت تحلیلی برای استفاده نابجا از آن نداشتی که از زبون و ناتوان بودنت نشاًت میگیرد.
کلیسا هزار سال قرون وسطی از سخنان عیسی به و لنین و استالین از نوشته های مارکس و انگلس سو استفاده کردند آیا باید گناه را به گردن عیسی و مارکس انداخت
قرآنی که باعث اتحاد عرب و جلوگیری از زنده به گور شدن دختران بود چندی بعد ، توسط معاویه نوک نیزه شد و اکنون نیز دست داعش افتاده ، گناه قرآن چیست ؟
با چاقو هم می توان جراحی کرد هم آدم کشت
مر رسن را نیست جرمی ای عمود
گر تو را سودای سربالا نبود
اگر نیچه در ایدئولوژی خود سوراخی را باز گذاشته که نازیها بتوانند از آن وارد شوند و دست به جنایت بزنند صد البته که نیچه هم گناهکار است، چونکه میتوانست آن سخن را نگوید و نگارش نکند، یا اگر اینکار را انجام میدهد محکمکاری کرده درزهایش را ببند.
اگر عیسی در پیامهای خود بهرشکل راه را برای تکه تکه شدن مردم، سوزاندنشان و کارهای پَست کلیسا باز گذاشته است بی شک او هم در آن گناهان شریک است، میتوانست نگوید یا به گونهای بگوید که راه برای فرومایگان فاسد هموار نباشد تهش نشود من نبودم دستم بود تقصیر آستیم بود.
اینکه سخن چند پهلویی گفته شود که بتوان از آن چندین نتیجه گرفت و با آن خون گروهی را در شیشه کرد بی شک مشکل از سخن هم میباشد وگرنه که چطور فرد و گروهی در زمان کلیسای سیاه به خود اجازه تفتیش عقاید و قتل و جنایت میداده است؟ حتما چیزی به اون انگیزه اینکارها را میداده.
با این تفاسیری هم که شما فرمودی آنچه پیداست مشکل از مردمی است که در روزمرگی زندگی خود در زمان کلیسای سیاه تکه تکه شدند و نباید میشدند!
نخست درباره فلسفهی تاریخ: در منطق هگل میآموزیم که معنای درجات پایینتر تکامل را فقط میتوان با ارجاع به درجات عالیتر تکامل دریافت: برای مثال شکل خاص استخوان لگن انسان (که راستقامتی را ممکن میسازد) توضیحدهندهی شکل استخوان لگن میمونهاست. یعنی به میانجی استخوانبندی انسان میتوانیم دلیل تفاوت اسکلت میمونها با سایر پستانداران را بفهمیم. این تنها راه شناخت علمی و صحیح و مستدل است.
فلسفهی تاریخ شریعتی این رابطه را کاملا معکوس کرده. یعنی میکوشد پدیدههای جامعهی تکاملیافتهی مدرن را با ارجاع به جامعهی سنتی و عشیرهای توضیح بدهد. چنین کاری به چیزی جز کژفهمی و شبهعلم و خرافه منجر نمیشود و در راستای تولید جهالت است، نه آگاهی.
دوم دربارهی کلیت توخالی: در منطق هگل میآموزیم که تنها راه شناخت کلیت بازسازی تمامی پیوندها میان تجلیات جزئی آن است. برای مثال اگر بخواهیم "الف" را بشناسیم باید تمامی تاثیرات و تاثرات آن را با "ب" و "ج" و "د" و ... در قالب یک امر کلی بازسازی کنیم. در منطق هگل میآموزیم اگر به جای این کار صرفا بگوییم "الف الف است" اینهمانگویی کردهایم مرتکب شیادی فکری شدهایم. یعنی یک کلیت توخالی و توضیحناپذیر ساختهایم که در ظاهر بسیار والاتر از هر تجلی جزئی است ولی در واقع اصلا هیچ نیست. متاسفانه آخوند شریعتی بارها و بارها برای تقدس بخشیدن به چیزهایی که میپسندد از همین شگرد شیادانه استفاده میکند و بیهیچ مسئولیت و دغدغهای مینویسد "الف الف است".
این کار هم به جهالت و خرافه دامن میزند.
ثانیا کی و کجا مرحوم شریعتی آخوند شد که ما ازش بی خبریم؟
باز هم این سوال را تکرار میکنم: به کسی که در مسجد و حسینیه خطبه و موعظه میخواند چه میگویند؟ آخوند!
به مخاطبان پروپاقرصاش چه میگویند؟ پامنبری.
چرا از چیزی که واقعیت وجودیتان است شرمنده و سرافکندهاید؟
با توجه به اینکه همسر شریعتی بیحجاب بوده است پس شماها طبق منطق خودتان دنبالهرو کسی هستید که او را همدست فاحشهها میدانید.
واقعا چرا شما بچهشیعهها اینقدر راحت پرتوپلا میگویید؟
یک بنده خدایی به من که در جایی به سخن هگل استناد کرده بودم خرده می گرفت و در ادامه فرمایشش گفته بود به قول رائفی پور..... .
واقعا که!