رسته‌ها
انسان
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 45 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 45 رای
کتاب انسان ، مجلد ۲۴ از مجموعه آثار مرحوم دکتر علی شریعتی است.

فهرست مطالب :
انسان و اسلام
آزادی
انسان و مکاتب غرب
اومانیسم یا اصالت انسان
فاجعه های جدید
انسان در تضاد مارکسیسم و مذهب
انسان و تاریخ
فلسفه خلقت انسان
اگزیستانسیالیسم
تنهایی
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
404
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
poorfar
poorfar
1392/06/20

کتاب‌های مرتبط

برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی انسان

تعداد دیدگاه‌ها:
56
یبار سر کلاس طراحی بودیم. هر روز یکی داوطلبانه یه بحثی راه مینداخت! روزی که نوبت من شدم گفتم بچه ها به نظرتون آخرش چی میشه؟ باورتون نمیشه یه بحث فلسفی خفففففن شروع شد و به چراییٍ جا نیافتادن قرمه سبزی ختم شد!:-(
قصد گیر و جسارت و ... نبود.. راستش خودم هم معنای چیزهایی که نوشتم نفهمیدم. من هم آن «مردن» را _که فتواگونه شده_دلی نوشتم(نصف شب و بی خوابی و فکر و بی پولی و ...). ما هم اهل دل ایم برادر منتها درز نمی دهیم. سپاس از پاسختان. بدرود
برای بهرام هدایت:
سلام٬عزیز! داشتم یه موسیقی ملایم و زیبا گوش میدادم٬یه حرف دلی نوشتم مثل کامنت پیشین فتواگونه شما.حرف دل هم که حرف دله.قابل بحث و مجادله نیست.درباره معنای معنا چیزی نمیدانم.کلا بگذارید به حساب گیرایی موسیقی و گیر ندید.:-)
از نظر آدم مایوسی مثل من هم زندگی هیچ هدفی نداره، فقط بهانه تراشی های متوالی برای بیشتر زنده موندنه و البته به هیچکس پیشنهاد نمیکنم راه و رسم من رو در پیش بگیره :-)
[quote='alizanjanii']فهم هدف از خلقت به معناداری یا بی معنایی جهان برمیگردد.حکمای قدیم اعتقاد داشتند که جهان معنایی دارد و این معنا مانند رازی در سینه جهان نهفته است و انسان باید این راز را کشف کند.راه کشف نیز نه فقط راه حکمت و اندیشه که راه انس با جهان و محرم شدن با آن است تا رازش را در گوش طالب راز بگوید. ادبیات قدیم ما پر است از چنین مفاهیمی.
اما انسان سرمست امروزی نا محرمانه جهان را کاویده است و گمان میکند از جهان راز زدایی کرده است و آن را تهی از معنا یافته است.ولی از آنجا که میداند خانه ی زندگی بدون پی های معنا٬دیر یا زود بر سرش فرو خواهد ریخت میخواهد تکیه گاهی سست و جعلی بر آن وضع کند تا مبادا خود زیر آوار آن بماند.
[/quote]
درود بر شما
راستش نمی دانم چرا همیشه ساده ترین مطالب در ذهن من گره می خورند و گیج و منگ می شوم. مثلا همین کامنت شما را که خواندم و خواستم بروم پی کارم، ناگهان توی کله ام کلمات پیچ و تاب خوردند و همه چیز متلاشی شد.
گفته اید : "فهم هدف از خلقت به معناداری یا بی معنایی جهان برمیگردد."
راستش همین خود کلمه ی معنا مرا گیج می کند. یعنی چی که چیزی معنا دارد و دیگری نه ؟ و همانطور که می بیند من هم از کلمه ی یعنی استفاده کرده ام : معنای معنا چیست!!! شاید هم نوعی سفسطه یا دور باطل یا...چه می دانم...
مثلا آدامس جویدن معنا دارد ؟ دوش گرفتن معنا دارد ؟ نفس کشیدن چطور ؟ یا جواب این پرسش ها در شرایطی می تواند بله و در شرایط دیگر خیر باشد ؟
_________________
راه حکمت که فرموده اید، چیست ؟ یا انسان که نامحرمانه جهان را کاویده !! رسیدن به این بی معنایی را در نتیجه کشف کدام راز می داند ؟ پی های معنا کدام اند ؟
______________
آن شعر سهراب را عمیقا و عملا بهش معتقدید یا در حد همان شعر ؟ یا در حد همان گل سرخ ؟
فهم هدف از خلقت به معناداری یا بی معنایی جهان برمیگردد.حکمای قدیم اعتقاد داشتند که جهان معنایی دارد و این معنا مانند رازی در سینه جهان نهفته است و انسان باید این راز را کشف کند.راه کشف نیز نه فقط راه حکمت و اندیشه که راه انس با جهان و محرم شدن با آن است تا رازش را در گوش طالب راز بگوید. ادبیات قدیم ما پر است از چنین مفاهیمی.
اما انسان سرمست امروزی نا محرمانه جهان را کاویده است و گمان میکند از جهان راز زدایی کرده است و آن را تهی از معنا یافته است.ولی از آنجا که میداند خانه ی زندگی بدون پی های معنا٬دیر یا زود بر سرش فرو خواهد ریخت میخواهد تکیه گاهی سست و جعلی بر آن وضع کند تا مبادا خود زیر آوار آن بماند.
چه خوش گفت سهراب :
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم.
من با حرف ers موافقم انسان خودش واسه خودش هدف تعین میکنه
و معتقدم مذهب نمیتونه هدف باشه چون هر انسانی میتونه مذهب مختلفی داشته باشه و نمیشه هدف مذهبی رو هدف قطعی دونست
مذهب هم یک ااعتقاده و انسان با اعتقادش زندگی میکنه
بدون قصد دخالت مجدد در گفتگوی ادم بزرگ ها!
هدف از خلقت انسان اقا جمشید خداست...خدا تنها بود. ما رو افرید تا دیگه تنها نباشه....هرچند ما تنهاش گذاشتیم. زندگی یعنی فهمیدن خدا. یعنی بفهمی در این واژه ی سه حرفی،چه قــــــــــــــــــــــــــــــدر عـــــــــــــــــــشق نهفته. و وقتی این عشق رو فهمیدی زندگی رو هم می فهمی. تو دیگه عاشقی و برای یه عاشق دیدن شاهکار معشوق( هر چند ما در حدی نیستیم که خدا رو معشوق بنامیم) بی نهایت زیباست....پس از زندگیت لذت می بری .با دیدن یه گــــــــل وجودت سرشار از شعف میشه و آوای باریدن بـــــــــــاران ، یعنی شروع دوباره ی عشق بازی.
اینجوری باشیم هم خودمون از زندگیمون لذت می بریم و هم خدا....کاش می شدیم
به راستى هدف از خلقت انسان چیست

هیچ هدفی درکار نیست ... مگر آنکه خودمان به وجودمان هدف و معنایی ببخشیم
وگرنه این زندگی به خودی خود ، هیچ نیست
مشکل اینجاست که نمی دونم در این گیر و دار مشکلات و روزمرگی ... کی فرصت می کنیم به این زندگی معنایی بدیم ؟!
انسان، یک جوهره قدسی دارد که از آن، مقدساتی متراوش است که پرستش آنها عالیترن تجلیات خارق العاده و ،ماورای، منطق وجودی است،و مجموعا ارزش های انسانی را تشکیل میدهند،ارزش هایی که عشق ها،پرستش ها،ایثار هایی را در تاریخ ،این نوع، پدید آورده است که تمامی سرمایه معنوی و فاخر انسانیت را می سازد،و آنها مفاهیمی مقدس اند که هر جند مصادیقی متغیر دارند، ولی جاوید ومطلق اند ،تنها با دیگر شدن ،نوع ،انسان یا نابودی آن ،تغییرمی کنند. «نیچه» فیلسوف بزرگ به خاطر نجات یک اسب گاری،جانش را فدا کرد،،! عقل مادی این عمل را نه تنها،بیهوده بلکه زیان بار ومحکوم می شمارد.زیرا در آن یک، نابغه، در برابر یک حیوان از دست رفته است.
اما در جوهر شگفت آدمی عنصر ،ماورایی،حیرت آوری هست که در برابر این رویداد با حالتی تحسین آمیز وشور انگیز،به ستایش و تجلیل وتقدس آن می پردازد،و این معامله را ارج می نهد.زیرا ،،نیچه،،با فدا کردن خویش ،یک ارزش خلق کرده است،،ارزشی اخلاقی که از ارزش وجودی یک تن-حتی نابغه-برتر است.آنچه چنین قضاوتی و انگیزه ای را در ،،انسان،، پدید میآورد ،،،،بعد ماورایی،،،،،وجود آدمی است که ماتریالیسم وماتریالیسم دیالیکتیک، با انکار آن ،،انسان ، را نفی کرده است وبا ،،،،اقرار بدان،،،،، خود را!
انسان
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک