ساربان سرگردان
نویسنده:
سیمین دانشور
امتیاز دهید
کتاب ساربان سرگردان، رمانی نوشته ی سیمین دانشور است که نخستین بار در سال 2001 به چاپ رسید. این رمان که داستان کتاب «جزیره سرگردانی» را پی می گیرد، با جزئیات بیشتری نسبت به کتاب قبل، به شخصیت های اصلی هر فصل خود می پردازد و به کاوشی عمیق تر در ذهن کاراکترها دست می زند. داستان این کتاب از نقطه نظر سه شخصیت اصلی با نام های هستی، سلیم و مراد روایت می گردد. دست سرنوشت، باعث رقم خوردن اتفاقاتی می شود که این سه نفر را در کنار یکدیگر قرار می دهد و آن ها هر کدام از نقطه نظر خود، بخشی از ماجرا را تعریف می کنند. سردگمی، تردید و احساس بیگانگی، همچنان تم های اصلی این داستان به شمار می آیند و زندگی تمامی شخصیت های کتاب ساربان سرگردان را تحت تأثیر خود قرار می دهند.
بیشتر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ساربان سرگردان
دوست گرامی فکر نمی کنید همین اتفاق برای ما هم افتاده ؟؟همین تغییر نگرش خانم دانشور به باورهای ما هم رسیده ....
دانشور پس از آن که هستی، این دختر جوان را از فراز و نشیب های حوادث و رویدادهای کتاب عبور می دهد و به نحوی او را آبدیده و پخته و با تجربه نشان می دهد حالا به خود می گوید که دیگر وقتش رسیده است که هستی با من فراتر از خود آشنا شود؛ همان منی که در ضمیر ناخودآگاه هر انسانی جای دارد و فرق نمی کند زن باشد یا مرد. وقتی انسان به آن قابلیت رسیده باشد طوطک این من فراانسانی در کشف و شهودی عرفانی بر او تجلی می کند و او را به درک و آگاهی از خویش می رساند. چنین درکی مصداق روایات اسلامی است که «من عرف نفسه، فقد عرف ربه: هر کس خود را بشناسد، خدای خود را می شناسد.» دانشور پیام تعالی را چیزی جز محبت نمی داند و معتقد است که محبت عامل تمامیت میان همه ی آدم ها است:
«در اتاق را قفل کرد، پنجره را بست و به انتظار خواب در رختخواب دراز کشید و چشم ها را بست. صدای بال و پر پرنده ای شنید که انگار از سقف فرود آمد و روی لبه ی تخت نشست. پرنده طوطی بود بزرگتر از طوطی لعل. هستی به یاد آورد که بپرسد تو از کجا آمدی؟ در و پنجره ها که بسته بود. – ترس را یکسره فراموش کن. آفتی بدتر از آن نیست. اما من از درهای بسته هم تو می آیم. زمان به زمان وجود دارم. – تو کی هستی؟ - طوطک، آب از چشم تو جستن می کرد. آمدم آدمی گری را به یادت آورم. – از کجا آمده ای؟ - من پیام آوری هستم از نام مِهین به نفس مطمئنه ی تو. – پیام تو چیست؟ - محبت، مخرج مشترک عامل تمامیت میان همه ی آدم هاست... پیام من همین است که نفس مطمئنه ی تو را به خوبی و پاکی و کار، که اساس طرح کیهانی است رهنمون شوم. – چه جوری؟ - برای صید مروارید باید به ژرفای دریا بروی. در امواج کم عمق دست و پا نزن و آن گاه نگو که دریا مروارید ندارد... در ژرفا شیرجه بزن تا مروارید را به کف آری. خرد و بهجت را تجربه کن. خودت را بشکاف و از نو بیاب. آن گاه به نفس مطمئنه می رسی
( رمان «ساربان سرگردان» با ماجرای دستگیری هستی آغاز می شود. در پی لو رفتن دخالت هستی در ماجرای شهر حلب، طی عملیاتی هستی بازداشت می شود. در این عملیات حیرت انگیز همه – از توران جان و مامان عشی تا تیمسار و تیمور خان که از همسایه های منزل هستی هستند – شرکت می کنند. مراد با آگاه شدن از دستگیری هستی، خودش را به سازمان امنیت معرفی می کند، تا مسئولیت اعمال هستی را بر عهده بگیرد و او را بی تقصیر وانمود کند. هستی در دفتر کمیته ی مشترک ضد خرابکاری، در حضور استاد مانی، که برای نجات دادنش آمده، و مراد، توسط بازجویی که استاد مانی او را آقای دکتر می نامد، بازجویی می شود. در این بازجویی با فرزانه نیز رو دررو می شود، و هستی ناخواسته هویت واقعی این هم دانشکده ای سابق خود را افشا می کند و او را لو می دهد. هستی پس از آن که متوجه این سهل انگاری بزرگ و جبران ناپذیر خود می شود، می کوشد تا با یک سری اعتراف های بی پایه و اساس و ساختگی، توجه دکتر را به خود جلب و از دوستش – فرخنده – منحرف کند. او خود را به دروغ همسر فرهاد درافشان و زن برادر فرخنده معرفی می کند و با پذیرش فعالیت های سیاسی ناکرده، خود را آدمی مهم جا می زند و به این ترتیب پرونده ی خود را سنگین می کند....)
زبان روایت ساربان سرگردان، اگر چه هنوز طنین دانای کل را دارد، اما به خاطر جنس حوادث این جلد، دیگر آن چنان روایی نیست و گسست هایی دارد و نکته ی جالب در آن، حضور نویسنده در متن است. در ساربان سرگردان، رشته ی روایت، گاه از راوی اصلی گرفته می شود و به نوعی تک گویی یا خودگویی طولانی شخصیت ها واگذار می شود. یعنی ساخت روایت، آمیزه ای از سوم شخص و اول شخص می شود
«خدا همین نزدیکی ها است و با جوانه های سبز خارها با من حرف زد: خورشید تشعشع داغش چشم هایم را می زند. اما دریاچه ی نمک مثل آینه از انعکاس خورشید می درخشد و افق که به کویر می پیوندد. اگر خدا به زبان قوس و قزح با من حرف می زد... اگر به زبان نسیم، حتی با صدای باد در این بی کرانگی بی آب روی نمک ها از تشنگی می میریم... زیر این آسمان لایتناهی و کویر ابدی و سکوت ابدی ... (ص 95)
جریان انقلاب و طیف روشن فکر می پردازد و در باطن نیز به سیر و سلوکی درونی و تحول روانی و بلوغ فکری اشاره دارد. چاپ جزیره سرگردانی با دلخوری کانون نویسندگان مواچه شد چون با شدتی هر چه تمام تر از طیف چپ و مذهبی کم و بیش بنیادگرا طرفداری می گرد ... اما پس از آن و چاپ مصاحبه های دیگری از وی ورق برگشت.