رسته‌ها
پاییز گرم
امتیاز دهید
5 / 4
با 4 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4
با 4 رای
سرآغاز داستان:
همه مردم روستا نگران بودند. شب گذشته رفت و آمد زیادی در خانه ها بود. بزرگترها دور هم جمع شده بودند. هر کس چیزی می گفت. می خواستند سینا را از رفتن منصرف کنند. اما سینا پایش را توی یک کفش کرده بود که باید برود. مادر دوباره اصرار کرد و او باز نپذیرفت. می گفت باید بداند پدرش کجاست و چه بلایی سرش آمده است. مردها می گفتند: "میروی گم و گور میشوی. آواره شهر می شوی. شهر که جای بچه ها نیست."
سینا می گفت پانزده سال دارد و بچه نیست.
- من مرد شده ام. یک مرد!
همه خندیدند...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
28
آپلود شده توسط:
hamid
hamid
1401/03/17

کتاب‌های مرتبط

دیگر سیاوشی نمانده
دیگر سیاوشی نمانده
4.7 امتیاز
از 6 رای
بوی خون خر: مجموعه داستان
بوی خون خر: مجموعه داستان
4.3 امتیاز
از 6 رای
هفت داستان ۱۳۹۱
هفت داستان ۱۳۹۱
4.2 امتیاز
از 16 رای
انیران
انیران
4.4 امتیاز
از 32 رای
شهر باران - جلد 2
شهر باران - جلد 2
4 امتیاز
از 22 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی پاییز گرم

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
پاییز گرم
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک